احمد سعیدی

 

باور ملی و اندیشه ملی

حوادث که در افغانستان رخ میدهد دنبال کردن آنها فصلی و موسومی است نه تحقیقی و پژوهشی ما مردمان این سرزمین از روز که دست راست و چپ خود را شناخته ایم  دست درازی به رسن تعقلگرایی، زده ایم برعکس پدیده های همبستگی یکپارچه و متمدن مانند کشورهای اروپایی مستقیم و غیر مستقیم به ماعرضه شده اند، به اثر عمق اندیشی و تعقلگرایی آنها بوده است. از اینکه این پدیده ها هیچوقت سرچشمه در سرزمین ما نداشته اند، آشنایی ما با آنها از طریق رسانها ها و بحث های سیاسی بوده است. ما آن کلمات را از آن جوامع قرض کرده ایم و به زبان خود ترجمه کرده ایم. برای مثال این واژه "ملت" برای ما جدید بوده است. ملت به معنای پیرو است که ادیان ابراهیمی، خصوصاً یهود و مسیحیت برای پیروان خود استفاده می کردند. مثلاً ملت یهود، ملت عیسوی و یا دیگری بعد این کلمه رسوخ کرد به دین اسلام که میگوییم امت مسلمان و ملت مسلمان. اصل این کلمه " نیشن یا ناسیون" است که تا فعلا هم در جامعه ی افغانی ما برای اکثریت جدید است. زمانیکه این کلمه را با ترکیبات دیگری جمع کنید، از این هم مجهولتر می نماید. مثلاً نیشنالیست یا ناسیونالیست. جامعه ی افغانی فقط نام اینها را از طریق رسانه ها و یا گفتگو های سیاسیون شنیده اند و هرگز تجربه نکرده اند و نمیدانند که ماهیت ناسیونالیزم چیست. شما اگر تاریخ افغانستان را مطالعه کرده باشید، چیزی بنام "حیثیت ملی" یا "وجدان ملی" آنچه که لازم است که باید باشد نمی یابید چون هیچ یک از بزرگان ما که در ادوار گذشته حکومت می کرده اند دستخوش چنین تجربه یی نشده اند و هیچ کتاب تاریخ در این مورد حتی پاراگرافی نوشته نکرده است. ما کلمات و جملات را، از دیگران قرض کرده ایم، ولی موردش که تجربه کرده باشیم در افغانستان نداشتیم و دیده نشده است.

"وجدان ملی"، "خود آگاهی ملی" و نظیر اینها که هم کلمه اش در دیگر کشورهای متمدن یافت می شود و هم موردش، شما توجه فرمائید که در این کشورها کوچکترین حرکت غیر عادلانه می تواند جنبش ملت بزرگی را برانگیزد که به آن میگویند وجدان ملی و آن سرچشمه می گیرد از خود آگاهی ملی. در کشورهای اروپایی و آمریکایی موارد متعددی از این "وجدان ملی" را دیده ایم و شنیده ایم. مثلاً زمانی که یک شخصی توسط دو سه پولیس مورد لت و کوب قرار میگیرد و بر حسب تصادف که کسی آن صحنه را به نوار ویدیو ضبط می کند، همه به پا می خیزند و جنبشی را براه میاندازند که پولیس حق ندارد کسی را لت و کوب کند بدون اینکه از گذشته ی جرمی آن فرد با خبر باشند. چون می دانند که اگر این فرد هر جرمی که داشته باشد، پولیس حق ندارد که او را لت و کوب کند. یعنی یک اتفاق خیلی کوچک در یک گوشه ی از مملکت شان "وجدان ملی" و "اراده ملی" را در حرکت در میاورد. در جنگ جهانی دوم، آمریکا که از جنگ جهانی اول و با آنقدر کشته خیلی خسته به نظر می رسید، دولت می خواست اشتراک کند چون میدانستند که اگر هتلر موفق به بدستگیری تمام اروپا شود، آمریکا را هم آرام نخواهد ماند ولی ملت نمی خواست. یعنی اراده ی ملی نبود و سیاستمداران هم کاری کرده نمی توانستند تا اینکه جاپان بندر پیرل را بمباران کرد و ملت یکباره و فقط در آن شب تصمیم گرفت که در جنگ اشتراک کنند. این می تواند بهترین مثال از اراده ی ملی باشد.

این حادثات لت و کوب، قتل انفرادی، تجاوز، جنسی را کنار بگذاریم، حتی کشتار دسته جمعی سه صد و چهار صد نفری هم نمی تواند هیچ چیز ما را در افغانستان به حرکت بیاورد. چرا؟ چون موردش برای ما ناآشناست و در طول تاریخ هم هیچ یک از پدران ما تجربه نکرده اند. بعضی میگویند ما تاریخ پنج هزار ساله داریم و منارها آباد کردیم و به کشورها لشکر کشی نموده ایم و مواردی از قبیل اینها. اما تا هنوز مثل مردم یکپارچه که اگر بالای یکی از ما افغانها استبدادی و یا ظلمی صورت بگیرد که همه ملت به شکل یکپارچه برخیزیم و دادخواهی کنیم، همچون چیزی وجود ندارد. من نمی گویم که افغانها فاقد وجدان هستند، نخیر. افغانها بجای وجدان ملی، چندین وجدان دیگر دارند. وجدان دینی داریم که اگر کسی خدای ناخواسته به یکی از موارد دین ما توهین کند، سنگسار میکنیم و به آتش میکشیم و نعره ی تکبیر سر میدهیم که الحمدالله ما پیروز شدیم. امیدوارم شهادت فرخنده و رخشانه و دیگران از خاطر تان فراموش نشده باشد. وجدان قومی و زبانی وجدان قبیله وی و منطقوی ما نسبت به هر باور دیگری زیادتر است داریم وجدان طالبانی داریم که بهترین کار شان سر بریدن دیگران و تخریب منابع و مناسک عام المنفعه است و هرگز کشته شدن بهترین جنرال (جنرال رازق)  که یک وطندوست واقعی بود، وجدان طالبانی را بیدار نساخته که این از خودت است و در ملک خودت زنده گی می کند و بخاطر حفظ ننگ و ناموس تو شب تا صبح با پاکستان می جنگد.این وجدان طالبانی در اینکه دیگر افغانها را در خون غوطه ور ببیند، خیلی هم به وجد میاید. اگر دیگر ملیت ها همه همین حالا نابود گردند، فکر میکنند که خوب شد

تمام ملیت افغانستان هیچگاهی صاحب وجدان ملی و اندیشه ی ملی نشده اند و از این به بعد هم خیلی بعید به نظر می رسد تا یک موردی از وجدان ملی را تجربه نمایند تا راه برای بیداری وجدان ملی آنها باز گردد. این وجدان و اندیشه ی ملی که افغانها دارند و به آن گه گاهی در این تلویزیون و آن رادیو می بالند، اصلاً کار مردم نادان و نابخردان است. پس عبث نیست که بگوئیم ما اصلاً هیچگاهی چیزی بنام وجدان ملی و اندیشه ی ملی نداشته ایم و نخواهیم داشت. به همین خاطر است که کسانی که در طول تاریخ افغانستان خواسته اند چیزی بنام اندیشه ی ملی و وجدان ملی را در تمام افغانها بیدار نماید، کشته شده اند. جنرال رازق یکی از موارد تازه در این ارتباط است.

در آخرین مورد که انتخابات باشد، این وکیلان رای مردم را دزدیدند و به پول خریدند و مثل روز هویداست که زمانی که این وکیلان در پارلمان راه یافتند، چه راهبردی به پیش دارند. ولی باز هم نه تنها این سیستم انتخابات ناقص و نه هم این وکیلان نااهل خرد که هرگز توانایی دفاع از ارزش های فراگیر ملی را ندارند (البته به استثنای وکیلان خیلی انگشت شمار نتوانست وجدان ملی و اندیشه ملی را بیدار سازد، بل زمینه ی تشنج و نفرت و نفاق را بین ملیتهای افغانستان میسر ساخت تا بیشتر از پیش به جان هم بیافتیم و بی هیچ دلیلی از یکدیگر خود دلخور باشیم. در اخیر من به این انجام خیلی باورمندم که اگر سعی کنیم تا این کثافات سیاسی، منطقوی و ملیتی را که در ذهن ما ته نشین شده، به مغز و اندیشه ی نسل بعدی نریزیم و بگذاریم آنها در آزادی تمام اندیشه ی خود را شکل بدهند تا باشد که به یک کشور یکپارچه دستیابیم که گفته اند آزادی آن نیست که دل ما بخواهد هر کاری بکنیم، آزادی آنست که در قالب اندیشه صورت گیرد.

 

 

  


بالا
 
بازگشت