محمدعوض نبی زاده
تکرارنسل کشی هدفمند هزاره ها درقرن بیست ویکم
افغانستان کشوری با بیش از سی میلیون نفر جمعیت شامل گروه های قومی پشتونها، تاجیکها، هزارهها، ازبکها، ترکمنها، ایماقها، بلوچها، نورستانیها، پشهایها، قزلباشها، براهوییها، پامیریها و برخی دیگر اقوام میباشند. افغانستان امروزی از لحاظ تنوع قومی، آگاهی سیاسی و اجتماعی یک جامعه پیچیده است جایگاه "رهبر" در این جامعه بیشتر براساس منافع شخصی، قومی و یا محلگرایی سنجش می شود اما هر قوم و گروه براساس ارزش های خود تعریفی جداگانه از رهبر دارد در حال حاضر کیش شخصیت تا آن حد نفوذ دارد که او پاسخگو به مردم نیست بلکه مردم نزد او پاسخگو هستند. افغانستان در دام قومیت گرایی به مرز های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با هویت قومی تقسیم شده که یک حزب سیاسی ویا یک جمع کوچک فرهنگی و اجتماعی با رنگ قوم شناخته می شود.در حالیکه قوم محوری، یک حزب سیاسی را معیوب وجلو رشد فکری را در یک جامعه مسدود ومنافع قوم در یک حزب قومی بر همه رویکرد های سیاسی سلطه ایجاد می کند. سلطه قومی باعث می شود که رقابت و ضدیت قومی کشور را به گروگان بگیرد و مسا ئل کلان ملی بطور درست آن بررسی نشوند.
دولت هایی که طی مدت یکقرن اخیر ، در قلمرویی به نام افغانستان شکل گرفتند بیشتر آنها ، همواره اقوام دیگر را سرکوب کرده که نوع سرکوب ها کشتار سران اقوام ، کوچ اجباری، گروگان گیری، زندان، تبعید، تحمیل فرهنگ قومی و زبانی و انواع دیگر فشار های قومی را در بر می گیرد که امروز نیزآن مشکل قومی گرایی به شکلی با رخدادهای امنیتی و وقوع کشتار و حملات انتحاری گره خورده است و هر چه زمان گذشت ، سیاست حذف ، به صورت برهنه خاصیت قومی پیدا کرد، اعمال تبعیض سیاسی به یک امر عادی مبدل شده است .با تاسف هنوز نظم و تفكر عبدالرحماني در کشور زنده است وجبهه مظلومان، آماده قرباني شدن هست از قتل عام و نسل کشی هزاره ها یک قرن و اندی سپری می شود، و در جریان این نسل کشی پاک سازی قومی و غصب سر زمین هزاره ها توسط قباییل پشتون صورت ګرفت وتاخت و تاز پشتون ها برای غصب زمین باقی مانده هزاره ها همچنان به شدت ادامه دارد. حالا نیزجنگ در ارزگان خاص هیچ منطق دیگری را بر نمی تابد، جز اینکه هدف پشتون های ارزگان کوچاندن هزاره ها از این ولایت و کامل کردن غصب زمین هزاره ها است در حالیکه غصب و تصاحب سرزمین هزاره ها از قندهار تا ارزگان و اجیرستان و جاهای دیگر یک واقعیت تاریخی است در صد و چهارمين سال جنايت هاي عبدالرحمن، باید كشتار هاي او از جغرافياي ارزگان بيرون رانده شوند.
هزار ها تاحال بی زبان ترین مردم دنیا بوده اند، زمین های باقی مانده هزاره ها در معرض تصاحب و زورگیری قباییل خود سر پشتون قرار دارد و نسل کشی عبدالرحمانی تا اکنون بی وفقه تداوم داشته است.ارزگان خاص، امتداد خط خونی است که با کشتارهای سیستماتیک عبدالرحمان شروع شد و تا یکاولنگ و دهمزنگ و میرزاولنگ تا هنوزاستمرار یافت. شاید به همین دلیل نسل کشی عبدالرحمان و قتل عام های طالبان و حتی فاجعه های انسانی چند سال پسین، هیچگاه بازتاب در خور جهانی نیافته، و کسی از این فجایع در بیرون ازکشور اطلاع دقیق ندارد.از نسل کشی( امیر آهنین) در بیرون از افغانستان جز دولت استعمارگر انگلیس که همکار و حامی این امیر بود، هیچ دولت و نهاد بین المللی دیګر از این فاجعه تا کنون یاد نکرده است . در راهبرد ریشهدار حذف سیستماتیک هزارهها هیچ تفاوتی میان طالبان و عبدالرحمان خان و دیگر اقمار و ایادی آنها در دیگر جایگاهها و موقعیتها وجود ندارد. ګرچه عبدالرحمان تاکتیکهای زیادی را برای شکست هزارهها روی دست گرفت. او از مفتیها فتوای قتل عام گرفت اما کارساز واقع نشد. سایر اقوام را برای شکست هزارهها بسیج کرد اما نتیجه نداد. مدرنترین تجهیزات و سلاحهای عصر را که از انگلیس دریافت کرده بود، در جنگ هزارهها استفاده کرد اما بازهم موفق نشد. تنها یک شیوه و حربه عبدالرحمان خان، کمر هزارهها را شکست که بین هزارهها اختلاف ایجاد کرد وعبدالرحمان خان تعدادی از سران هزاره را تطمیع کرد و مناصب مختلفی به آنان داد. آنان نیز به خاطر خوشخدمتی به امیر و به رسم وفاداری به دربار، در بین هزازهها نفوذ نموده و نقش ستون پنجم را در میان هزارههایی که دست به مقاومت زده بودند، بازی کردند.
عبدالرحمان خان خواست تا برای تامین حاکمیت پشتون های درانی باید توازن اتنوپولییک را به یک سوم تغییر دهد. و این کار تنها از راه کشتار عمدی و برنامه ریزی شده سایر اقوام و در گام نخست هزاره ها ممکن بود. بههمین دلیل، انتظار رحم و رأفت و مدارا و مروت از طالبان تروریست در نسلکشی جاری در ارزگان بههمان اندازه، سادهانگارانه است که چشم داشت اقدام از سوی دولت اشرفغنی و کماندوهای تحت امر او نباید داشت . در حالی که در آنسو، بازماندگان نسل عبدالرحمان، برای ریختن خونهای بیشتر این مردم، همچنان شمشیرهای شان راصیقل میزنند. ارزگان سرنوشت غم انگیز و خون آلود خود را که بیش از دو قرن و اندی آغاز شده بود تکرار می کند. همین جا بود که هزاره ها را قتل عام کردند، به زنجیر بستند و تازیانه ی تحقیر کوبیدند. رهبر بی نظیر و عدالت خواه هزاره ها و همراه و همرزم بقیه ی مظلومان میهن ما استاد عبدالعلی مزاری به دست عده ای از همین تبار، که به قتل هزاره های ارزگان کمر بسته اند، مثله شد. هزاره ها باید دست در دست هم داده و برای ایجاد یک سرزمین جدید که دست دوستی و برادری و همزیستی انسانی به یک دیگربدهند.
.بنابراین، غنی به منظور «تسلط» و مهار قدرت دیگران در افغانستان افراد منتخب قبیلهاش را تقویت کرده و قدرتش را تحکیم کرده است. درپوشش دموکراسی، غنی آرمانهای «امیر آهنین» را در قرن ۲۱ با حمایت امریکاییها در سر دارد. پس از تحکیم قدرت، او میخواهد روابط استخباراتی و نظامی مستحکمتری را با دولتهای تمامیتخواه عربستان سعودی، امارات متحدهی عربی و قطر به وجود آورد. با استفاده از مدل حاکمیت الهی و نفوذ طالبان، غنی با تطمیع آنها به مثابهی جنجگویان بیرحم قبیلهای تحت فرمان خودش در صدد است اشرافیتهای مذهبی و قومی را «احیا» کند؛ مشابه آنچه عبدالرحمنخان در دههی ۱۸۰۰ میلادی انجام داد. تشکیل گارد ویژه ازمیان پشتون های غلجایی برای سرکوب نمودن جنبش های عدالت خواهی است. پشتونخواه ها اشرف غنی را سلطان و شاه تلقی می کنند شاه را سایه خداوند در روی زمین می دانند، نافرمانی از امر غنی را نافرمانی از حکم خداوند می پندارند. درعین حال محمد اشرف غنی در حالی جنگ در ولسوالی ارزگان خاص ولایت ارزگان را منازعه قومی خوانده که با قومی" خواندن حمله طالبان بر مردم بیدفاع ارزگان، هم ذهنیت خود را پیشاپیش مشخص کردو حتی به ظاهر نتوانسته اصل بیطرفی را رعایت کند وروشن است که برای او، کشتار، آتش زدن خانه و غارت و غصب اموال مردم و آواره کردن آنها، نیز حضور و پرچم سفید طالبان در قلمرو حاکمیت دولت چندان دارای حساسیت و پیامد اعتباری و امنیتی تلقی نمیشود.
از انجاییکه پاکسازی قومی در افغانستان با جنگ و کشتار و کوچاندن همراه بوده که حالا طالبان نیزاز ابزارتعصب قومی با انگیزه مذهبی و وسوسههای شیطانی، استفاده میکنند .بدین ترتیب در افغانستان برنامه ی تکرارنسل کشی هزاره ها ا آگاهانه و هدفمندانه درقرن بیست ویکم در حال تطبیق شدن است . برای هزاره ها در افغا نستان جای امنی در راه ها، شاهراه ها، مساجد، زیارتگاه ها و مکاتب و دانشگاه ها وجود ندارد .امروز هزاره ها در سراسر افغانستان در کشتی مرگ سوارند و هر لحظه احتمال مرگ هر یک از آنها می رود هزاره ها چون در افغانستان زیر حمایت چتر دولتی و استخباراتی نیستند بسیار به آسانی قتل عام هزاره ها توجیه پذیر می گردد. هزار ه ها برای دفاع از شرف، ناموس و حفظ جغرافیای اجدادی وپاسداری از اقتدارمندی هویت های تمدنی و فرهنگی، شان باید تمامی نیروهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دولتی و غیردولتی داخل و خارج ، نهادهای قومی و اجتماعی، نخبگان فکری، مسوولان شبکه های اجتماعی و رسانه ای بطور متحدانه بدون اتلاف زمان وارد «گفتمان اتحاد همگانی» شوند چون هزاره اکنون در مرحله «بود و نبود» قرار گرفته است.البته دربستر کلان ملی بعد از دستیابی به این اتحاد درونی، هزاره ها برای بقای جغرافیای خود و کل افغانستان ناگزیرند با جوامع تاجیک و ازبک متحد شوند، بنابر این هزاره ها باید ، عقده گشاییها، اختلافات و کینه ورزی ها را کنار ګذاشته با همگرایی ، همه باهم برای عبور از «وضعیت موجود» کار کنند، در این زمینه، باید با حامیان بین المللی حکومت وحدت ملی از یک موضع واحد به رایزنی بنشینند.
کشمکش درون قومی میان هزاره ها به دلیل داشتن ضریب معادله سازی در سطح افغانستان، پای بازیگران فراملی را باز کرد ه و ژئوپلتیک با بازی های سیاسی گره خورده و فصل جدیدی را پیش روی انسان هزاره انداخته است.بنابرین در خواست رسمی و فوری مدعیان رهبری هزاره از دولت وحدت ملی، تمکین و یا عدم تمکین دولت از این در خواست، حد اقل اتمام حجت تاریخی است که برای نسل امروز و نسل های بعدی، به یادگار میماند. اگر چنین در خواست رسمی با سکوت رهبران دولتی هزاره، مواجه گردد، همان وجهه ای که در میان مردم دارند، کاملآ تضعیف می کنند. اګرقرار است خونی در این سرزمین بریزد، و این خون نباید فقط خون هزاره باشد. راهِ صلح و دموکراسی نیز از جنگ و همهگانیسازی کشتار و خشونت میگذرد که از توبه و مظلومنمایی و جلبِ ترحم عبور نمیکند زیرا در صورتی احترام میشوی که قدرتِ بیاحترامی داشته باشی و در صورتی کشته نمیشوی که بتوانی بکشی. چنانچه شهید مزاری با امکاناتِ اندکی که داشت در خلقِ وضعیتِ اضطرارِحقیقی و همهگانیسازی جنگ موفق عمل کرد.
مسئلهای اصلی مردم هزاره در حال حاضر نیز همین است زیرا ، در این جهان بیرحم ارزشِ انسانی هرکسی به میزانِ توانایی او در خلقِ خطر برای دیگران بستگی دارد . کسانی که توان خلقِ خطر و دردِ سر برای دیگران را ندارند، در تراوزی جهان هیچاند. زمانی به عنوان بشر شناخته میشوی که نادیدهگرفتنِ حق بشریات برای دیگران هزینهبر باشد. هزاره محصور در جغرافیایی اجتماعی و سیاسی بایدبرای تداوم حیات نسلهای بعدی اتحاد و اتفاق را الگو سازی کند چون هزار ه ها نمیتوانند در مناطق تحت نفوذشان به زندگی ادامه دهند. زیرا زمینهای بایر و کوهستانی که به خاطر کم آبی فاقد زرع و چراگاه است کفاف زندگی هزاره ها ی مرکزی را نمیکند اګرهزاره ها بتوانند در عرصه های زندگی، اقتصادو دانش بهتر بدرخشند به شهرهای کلان نقل مکان کنند. بالفرض اگر هزارستان از هر قسمت مورد تهاجم کوچی های طالبی قرار میکیرد هزاره های صفحات مرکزی سریع در کنارهم و هزاره های شهری هم از طرق مختلف هزاره های مرکزی را از بعد سیاسی و نظامی،یاری رسانند تا دشمنان هزاره ها متوجه شوند که هزاره برای خودشان دیگر حد و مرز تعیین نمیکند و در هرجا هزاره ها درد های مردم شان را لمس میکنند و در کنار هم هستند.