مهرالدین مشید
از ماموریت خانم رافایل تا ماموریت خلیل زاد
در این روز ها تلاش های صلح افغانستان به رهبری خلیل زاد بحیث نمایندۀ ویژۀ امریکا در امور افغانستان وارد مرحلۀ جدیدی شده است. هرچند پیش از این نیز تلاش هایی در مورد صلح افغانستان که از قبل ها آغاز شده و تا پیش از ماموریت خلیل زاد ادامه داشت؛ اما با وارد شدن خلیل زاد در روند صلح وسفر ده روزۀ او به کشور های عربستان سعودی، امارات، پاکستان و افغانستان، و گفت و گو های او با مقام های کشور های یاد شده روند صلح کمی تکان بافته است. این تکانه ها پس از گفت وگوی خلیل زاد با طالبان و تایید این گفت وگو ها از سوی آنان و استقبال کابل از گفت و گو های خلیل زاد با طالبان بیشتر شده است.
این در حالی است که افغانستان سرزمین غرقیده در خون و آتش از چهاردهه بدین سو است که مردم آن با رنج های بی پایان دست و پنجه نرم می کنند هر روز سوک تازه یی را ناگزیرانه به استقبال می گیرند. اوضاع آشفته و از هم پاشیدۀ افغانستان سبب شده تا این کشور نه تنها پیهم شاد تهاجم کشور های بزرگ باشد و در ضمن به مرکز و محور تشنج در منطقه و تختۀ خیز سیاست های تمامیت خواهانۀ کشور های گوناگون بدل شود؛ بلکه به یکی از مرکز فعالیت های مهم سیاسی در سطح کشور های منطقه وجهان نیز بدل شود. بدون تردید عامل اصلی تنش ها خارجی ها اند که با تهاجم شووری پیشین آغاز شد و تا اکنون که ۳۹ سال آز آن می گذرد با حضور نیرو های ناتو هنوز هم شاهد ناامنی های شدید می باشد و جنگ در سر تا سر آن زبانه می کشد.
حال دیده شود که با وارد شدن خلیل زاد در روند صلح چه تجولاتی در این روند بوجود می آید و چقدر او توانایی شکستن بن بست جنگ افغانستان را دارد. خلیل زاد در حالی وارد این روند شده است که تا کنون تمامی تلاش ها بی نتیجه مانده است و طالبان هیچ گاه حاضر به گفت و گو با مقام های حکومت افغانستان نشده و هر از گاهی خواهان گفت و گو با امریکا بودند. طالبان مدعی اند که حکومت آنان از سوی امریکا سرنگون شده و طرف گفت و گو های آنان هم باید امریکا باشد و حکومت افغانستان را به رسمیت نمی شناسند. خلیل زاد در حالی با طالبان در قطر گفت و گو کرد که پیش از آن خانم ولز معاون وزیر امور خارجۀ امریکا در جنوب شرق آسیا با طالبان در قطر دیدار به عمل آورده بود. گفت و گو های خانم ولز با طالبان در قطر در واقع کلید گشایش دیدار امریکا با طالبان بود که امریکا پس از این گفت و گو ها زلمی خلیل زاد را نمایندۀ خاض خود در امور افغانستان تعیین کرد و مسؤولیت پیشبرد گفت و گو ها برای وی نیز داده شد.
وی پس از سفر اش به پاکستان، عربستان سعودی و امارات به کابل آمد و کابل را در جریان دیدار هایش با مقام های کشور های یادشده گذاشت. خلیل زاد در کابل گفت هدف از تلاش هایش یه نماینده گی از حکومت امریکا پیشبرد صلح به رهبری حکومت افغانستان و فرصت سازی برای گفت و گو های مستقیم میان کابل و طالبان است و هرچند توافقات میان خلیل زاد و طالبان در قطر نامشخص خوانده شده است؛ اما باز هم کابل از اظهارات خلیل زاد مبنی بر رهبری گفت و گو ها به رهبری حکومت کابل و گفت و گو های وی با طالبان استقبال کرد. کابل در حالی از گفت و گو های خلیل زاد با طالبان در قطر ابراز خوش بینی کرده است که شماری شخصیت ها و گروههای سیاسی به ماموریت خلیل زاد به دیدۀ شک می نگرند؛ زیرا شماری ها خلیل زاد را بخشی از مشکل فعلی می خوانند و نقش او را به نقش او در کنفرانس به به دیدۀ شک نگریسته وهم نقش او را در لویه جرگۀ قانون اساسی و تاکید او بر حکومت مرکزی به دیدۀ شک می نگرند و در ضمن او را متهم به گرایش قومی می نمایند.
واکنش ها در برابر گفت و گو های خلیل زاد با طالبان متفاوت بود. سید اکبر آغا یک مقام پیشین طالبان با ابراز خوش بینی از این دیدار گفت که طالبان روی چگونگی خروج نیرو های خارجی صحبت کرده و شرط صلح را خروج نیرو های خارجی خوانده اند. غیرت بهیر، عضو حزب اسلامی گفت: "هر دو طرف طالبان و حکومت باید روی یک طرح توافق بکنند." مسلمیار، رییس مجلس سنا گفت: "امریکا همچون یک کشور بزرگ داخل پروسه صلح شده است و امیدواریم که نتیجه بدهد." هرچند تا کنون رهبران جبهۀ مقاومت پیشین دراین مورد ابراز نظر نکرده اند؛ اما، امرالله صالح، رییس پیشین امنیت ملی در واکنش به این خبر شبکۀ الجزیره که نماینده گان امریکا و طالبان دربارۀ گفت وگو برای بیرون شدن نیروهای امریکایی به توافق رسیده اند، گفت، اگر این خبر درست باشد، در این صورت زمان آن فرا رسیده است تا حوزۀ مقاومت، آمادهگیها را برای دفاع از وقار مردم افغانستان که در برابر هراس افگنی طالبان ایستاده اند، آغاز کند. او ابراز نگرانی کرده و می گوید که شک و تردید ها در این زمینه بسیار اند. از سویی هم گفت و گوی امریکا از موضع ضعف برای مردم افغانستان قابل نگرانی است و به گونۀ اخص برای آنانی بیشتر قابل نگرانی می باشد که در برابر طالبان جنگیدند و برای آنانی که در یکاولنگ و مزار قتل عام شدند و برای آنانی که تاکستان های شان در شمالی حریق شد. به همین گونه برای آن کودکان هلمندی و کندزی و غزنی نیز نگران کننده است و بیشتر از این برای آن زندانیان بیگناهء بگرام نگران کننده است که وحشت های روا داشته شده بر آنان از سوی نظامیان امریکا مو بر اندام انسان راست می شود. گفت و گو های خلیل زاد با طالبان تنها سبب نگرانی های حلقه ها سیاسی و سیاستگران داخل کشور نشده؛ بلکه عقب زدن روسیه، ایران و چین از این گفت و گوها سبب نگرانی آنان را نیز فراهم کرده است که مردم افغانستان با توجه به روابط دیرینهء همسایگی با کشور های یادشده، نمی توانند، نگرانی آنان را نادیده بگیرند؛ زیرا که بدون رفع نگرانی آنها هر گونه صلحی برای افغانستان زیانبار و خطرناک بوده و عواقب تاگواری را در پیش خواهد داشت. در غیر این صورت این گونه گفت وگو های پنهانی خطر رقابت های جهانی برسر افغانستان را افزایش داده و پیشبرد روند صلح افغانستان به تنهایی از سوی امریکا بیشتر زیر پرسش می رود که هیچ گاهی نمی توان به پی آمد خوب آن امیدوار بود. هرگاه گزارش های رسانه ها مبنی بر گفت و گو های دور دوم خلیل زاد با طالبان بی خبر از کابل درست باشد. در این صورت نگرانی های حکومت افغانستان جدی تر و موجه تر از هر کشوری است که حکایت از سرآغاز سردی رابطهء کابل با واشنگتن است و خاطرهء های دوران اخیر حکومت کرزی را در افکار تداعی می کند.
پنهان کاری های خلیل زاد گمانه زنی های زیادی را برانگیخته است که حتا کشته شدن جنرال رزاق اچکزی بی رابطه به گفت و گو های او با طالبان تلقی نشود. گفته می شود که او با طالبان به توافقاتی دست یافته است وگفته شد که طالبان پیششرطهای خود برای گفتوگوهای صلح را به او سپرده اند. این توافقات شاید شامل برآورده شدن بعضی خواست های طالبان باشد و شاید برداشتن رزاق از قندهار بنا بر علاقمندی طالبان به این ولایت و دور ساختن مخالفان سرسخت آنان از سر راۀ شان و از سویی هم خواست پاکستان در پیوند به دیورند بی رابطه نباشد. از سوی دیگر معاملۀ هند با روسیه مبنی بر فروش سامانۀ دفاعی موشکی «S400» برای هند، خشم امریکا را به دنبال دارد و رزاق رابطۀ نزدیک با هند داشت. برداشتن او از قندهار بوسیلۀ امریکایی ها گویی ضربه بر هند از سوی آنان تلقی شده باشد. این جدا از رقابت های قبیلۀ نورزایی و اچکزایی است که از سال های سال بر سر کنترول راۀ اسپین بولدک به مثابۀ کانال بزرگ انتقال هیرویین و بدست آوردن میلیون ها دالر در روز با هم در رقابت بودند و جنرال عبدالرزاق پیش از مرگ اش به این راه سلطۀ کافی داشت که قبیلۀ نورزایی با آن مخالف بود. رزاق برادر زادۀ منصور یکی از فرماندهان مشهور عصمت مسلم بود که پس از کشته شدن پدرش به کویته رفت و از آنجا به کمک گل آغا شیرزی و نیرو های امریکایی وارد اسپین بولدک شد و بعد ها بحیث فرماندۀ موفق و مخالف طالب و پاکستان در قندهار ظهور کرد که نفوذ رو به گسترش او در افغانستان قبیله یی به گفتۀ بارنت روبین افغانستان شناس معروف نه تنها برای قبیلۀ نورزی بل برای دولت مرکزی هم خطرساز است. این دو قبیله بهصورت سنتی بر سر کنترل تجارت و قاچاق در اسپینبولدک با هم در خصومت و رقابت بودهاند؛ اما هرچه بود، موجودیت جنرال رازق بحیث فرماندۀ نترس و ضد طالبان و پاکستان، در قندهار برای مردم افغانستان دارای اهمیت بود و به مثابۀ دژی استوار در برابر دشمنان مردم افغانستان قرار داشت.
از آنچه گفته امد، فهمیده می شود که پنهان کاری ها و خم خم رفتن های خلیل زاد به معنای آن است که در هر تغییر در افغانستان باید پاکستان دست بالا داشته باشد و استراتیژی جهانی بدون پاکستان در منطقه قابل عملی نیست. از این رو به باور او سیاست ضد پاکستانی در افغانستان معنای به خون کشاندن و سرکوب جدی آن را در پی دارد. بنا بر این بازهم راۀ خلیل زاد، راۀ سیاستگران خلف اش است که باید صلح افغانستان از اسلام آباد بگذرد.
هرچند هنوز زود است که واکنش ها و نگرانی ها و بویژه واکنش آقای صالح را واکنش رهبران پیشین مقاومت دراین باره خواند؛ اما ناموجه نیست که این واکنش ها خاطرههای گفت وگو های رافایل با احمد شاه مسعود را در افکار نیز تداعی می کند که چگونه او از دخالت اسلام آباد در افغانستان پشتیبانی کرد. مسعود پس از دوبار دیدار در تابستان 1996 با خانم رافایل معاون وزارت خارجۀ امریکا دراستالف دریافت که رافایل از حکومت مجاهدین ناراض است و از دشمنی مسعود با پاکستان ابراز نارضایتی کرد. رافایل تلاش هایش را برای بهبود مناسبات امریکا با حکومت مجاهدین بی ثمر یافته بود. مسعود پس از این دیدار با همرزمان نزدیک خود گفته بود که کمر تان را برای مبارزه با زورگویی و سلطه گری امریکایی ها محکم ببندید. چنانکه روز بعد نشستی را در وزیراکبرخان برگزار کرد و در مورد موقف زورگویانۀ امریکا صحبت کرد و آنان را برای مبارزه و مقاومت دعوت کرد. وی برای آنان اعلام کرد که بر بنیاد موضعگیری رافایل، امریکا در پشت سر طالبان و پاکستان قرار دارد واز دخالت اسلام آباد در افغانستان حمایت می کند. وی در پایان جنگ را طولانی خواند و آنان را به مقاومت فراخواند.(3) بعدها نویسندۀ کتاب جنگ اشباح نوشت که "تام سایمز" سفیر امریکا در اسلام آباد از همراهان خانم رافایل در مذاکره با مسعود، طی گزارشی به واشنگتن نظریات و خوشبینی های احمد شاه مسعود را رد نمود و موضع گیری او را در حق بجانب بودن دولت کابل محکوم کرد.(4). گفته می شود که درآن زمان رافایل طرح حکومتی شبۀ بن را به مسعود ارایه کرده بود که در راس آن شاۀ سابق در نظر گرفته شده بود؛ اما طالبان با حمایت سعودی و پاکستان و امارات و امریکا وارد کابل شدند و تخطی شان از تعهدات قبلی مبنی بر تشکیل یک حکومت با قاعدۀ و سیع مورد پرسش قرار نگرفت و ملابور جان در سروبی به گونۀ مشکوک کشته شد و طالبان هر گونه حکومت به رهبری شاۀ سابق را رد کردند؛ اما امریکا و پاکستان به حمایت شان ازطالبان ادادمه دادند. چنانکه نظامیان پاکستان به گونۀ کامل طالبان را از لحاظ تسلیحاتی و نظامی اکمال می کردند و به گقتۀ احمد رشید خبرنگار پاکستانی معاش مقام های طالبان را سی آی ای از طریق پاکستان توزیع می کرد.
امریکا تنها آن زمان به طرفداری از طالبان در برابر مسعود قرار نګرفت؛ بلکه بعد ها هم این نیات امریکا آشکار بود. هرچند امریکا بر رغم نگرانی های مسعود در پیوند به دخالت پاکستان در افغانستان، بازهم ناگزیر شد تا در رابطه به تحویلی ستینگر با مسعود در تماس شود. مسعود امیدوار بود که این رابطه آغازی باشد، برای بهبود مناسبات افغانستان با واشنگتن. هرچند موضوع تحویلی موشک های استنگر از سوی امریکا با مسعود پیش از سقوط کابل بدست طالبان توسط گیری شرون مطرح شده بود.
بعد ها ثابت شد که هدف اصلی امریکایی ها از برقراری روابط با مسعود حمع آوری استنگر و کسب اطلاعات در مورد اسامه و در صورت بازداشت و یا قتل او بود؛ اما به گفتۀ کتاب" اشباح"یک زمان که اسامه در سروبی در تیررس افراد مسعود قرار داشت، برای پیشگیری از کشته شدن اسامه مانع عملیات افراد مسعود برضد اسامه شدند.
امریکا در زمان حمله بر ضد طالبان هم در خط سیاست های اسلام آباد برضد جبهۀ مقاومت قرار گرفت و از طریق نماینده اش گیری شرون تلاش کرد تا مانع ورود نیرو های شمال به کابل شود که هدف از این کار جلوگیری از به قدرت رسیدن جبهۀ مقاومت بود. شاید هدف از این کار پیشیگیری از مزاحمت ها برای حکومت تشکیل شده در بن بود و اما این نمی تواند، از تمایل اصلی امریکا در خط سیاست پاکستان و تمایل به یک قوم خاص بکاهد. از این که حوادث زنجیره یی اند و هر رخداد گذشته به حوادث آینده رابطه دارد. بنا براین نگرانی ها در مورد میانجیگری خلیل زاد هم نمی تواند، خالی از ابهام باشد. روی خوش نشان دادن طالبان به خلیل زاد و خوش بینی های رهبران طالبان در پیوند به این گفت و گو ها نمی توانند، بدون مسآله باشند. از آستین بر زدن های خلیل زاد معلوم می شود که او حاضر است که حتا به بهای قربانی کردن مردم افغانستان هم نخ صلح را با طالبان بدواند تا امریکا را از باطلاق جنگ افغانستان بیرون کند و شاید هم برای او مهم نباشد که این صلح به چه بهایی تمام می شود، آنچه برای خلیل زاد مهم است، اعادهء حیثیت امریکا و پرده کشاندن روی ناکامی ها و سیاست های چند پهلوی امریکا در طول چهاردهه جنگ در افغانستان است که در کل از سیاست های مبهم امریکا در افغانستان در راستای اهداف راهبردی اش پرده بر میدارد. بیرابطه نخواهد بود تا سخنان آقای خرم رئیس دفتر رئیس جمهور پیشین را یاد آور شوم که در نشست مشورتی شورای عالی صلح با شخصیت های سیاسی و جهادی با اشاره به این که جنگ را در افغانستان امریکا و پاکستان آغاز کرده است، گفت، در سال ۲۰۱۲ گروسمن نمایندۀ ویژۀ امریکا در افغانستان در هر دیدارش با رئیس جمهور پیام های طالبان را می آورد و حتا اعلامیۀ طالبان را از جیب خود بیرون می کرد و برای آنان می سپرد. خرم افزود که روزی رئیس جمهور پیشین برایش گفت، در حالی که شما هر روز اینجا بمباران می کنید و به نام طالبان مردم را می کشید، چگونه ممکن است، میان ما و طالبان میانجی شوید. وی هرچند در مورد پاسخ گروسمن چیزی نگفت و اما افزود که آقای خلیل زاد می گوید که آنان در جستجوی آدرس طالبان اند. در حالیکه آدرس طالبان در ظاهر درقطر است. وی درآخر گفت این پرسش مطرح است که چه شد تا رابطۀ امریکا با طالبان سرد شود. هرچه باشد، این اظهارات خرم به نحوی بازگو کنندۀ سیاست های چند پهلوی امریکا در افغانستان است که در این اواخر حکومت افغانستان را نیز نگران کرده است.
در این میان آنچه مسلم است، این که این بار نیز امریکایی ها مردم افغانستان را به قول معروف "کلک افگار" نبینند و از سیاست های دو پهلوی گذشته و بیشتر متمایل به اسلام آباد خویش خودداری کنند و تنها با نقطۀ پایان گذاشتن به سیاست های تمامیت خواهانه و اسلام آباد محورانه است که می شود، برای معضل افغانستان راهی را سراغ نمود که در آن منافع کشور های منطقه با منافع مردم افغانستان تعادل پیدا کند. تنها در دایرۀ سیاست های متعادل و متوازن و دوری از سیاست های برتری جویانه و امتیاز طلبانه است که می تواند، صلح را در منطقه تامین کند وهر نوع قرارداد صلح را مشروعیت ملی و بین المللی ببخشد. این گونه صلح زمانی تامین شده می تواند که در روشنایی اجماع ملی و با سهم داشتن تمام مردم افغانستان در آن بوجود آید و نقش کشور های همسایه بویژه روسیه، ایران و چین به گونۀ متوازن در نظر گرفته شود تا از مداخله ها و سنگ اندازی های بعدی آنان در افغانستان جلوگیری به عمل آید. در غیر این صورت صلحی که در پشت دروازه های بسته بوجود آید و مملو از زد و بند های سیاسی و متاثر از نفوذ کشور های دیگرباشد. روشن است که عواقب چنین صلحی خطرناک تر از شرایط کنونی بوده و در گذشته این گونه فعالیت های سیاسی عواقب خوبی را در پی نداشته است؛ زیرا هدف اصلی صلح تامین آرامش جسمی و روانی سراسر مردم کشور و رهایی آنان از هر نوع دغدغه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و ملی است که تمامی باشنده گان این کشور خود را درآیینۀ تمام نمای آن ببینند. این نگرانی چندان ناموجه هم نیست؛ زیرا چهار دهه جنگ و ناامنی ها در موجی از مداخله های شبکه های استخباراتی کشور های منطقه بویژه پاکستان و سایر کشور های جهان از هم گسیختگی ها و آشفتگی های زیاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و گروهی را در نتیجۀ سیاست های نادرست زمامداران و سیاست گران کشور بوجود آورده است که دیوار های آهنین بی اعتمادی را از یک سو میان حکومت ومردم و از سویی هم میان اقوام و گروههای سیاسی کشور بوجود آورده است. از همین رو است که وحدت و اقتدار ملی بیش از هر زمانی آسیب پذیر شده است. بنا براین صلح که یک امر ملی بوده و نیاز به اعتماد ملی دارد و برای استحکام چنین اعتمادی باید روی مسایل ملی مانند روند صلح تصمیم ملی اتخاذ شود که اجماع واقعی مردمی از نیاز های اصلی و مهم آن به شمار می رود. یاهو