انجنیر حفیظ ا له حازم
چسپیدن بر پست معاونیت ریاست جمهوری کدام درد تورکان افغانستان را درمان خواهد کرد؟
باز درین روز ها بازار کاندید کردن ها و کاندید شدن ها در پست معاونیت ریاست جمهوری آینده از طرف بعضی احزاب, افراد و اشخاص گرم شده است و سر و صدا های از درون قصر ها شنیده میشود که باز در مورد سرنوشت میلیون ها انسان بی سرنوشت, ساده و خاموش کشور ما تصمیم گیری کنند. بعضی ها چنان میپندارند که احراز پست معاونیت ریاست جمهوری برای تورکان افغانستان یک پست حیاتی, نجات دهنده و رسیدن به همه خواست ها و آرزو هایشان باشد, در حالیکه این یک اشتباه محظ و یک خواب و خیال واهی بیش نیست.
(خوب است که 3 نفر وزیر و 5 نفر رییس با صلاحیت ,کارا,باتجربه و حق طلب داشته باشیم از اینکه پای یک چوکی بدون صلاحیت وقت مان را ضایع کنیم.)
ما در انتخابات قبلی دیدیم که بخاطر حمایت بی قید و شرط حزب جنبش ملی به رهبری جنرال دوستم رای تورکان افغانستان در صندوق اقبال آقای اشرف غنی ریخته شد و خود جنرال صاحب هم به معاونیت اول ریاست جمهوری تکیه زدند و اشرف غنی را رهبر خویش خطاب کردند ولی نتیجه چه شد؟
14 ماه تبعید, عدم استفاده از صلاحیت کاری, نرفتن در وظیفه, سهم نگرفتن درفیصله های دولتی و حکومتی,نداشتن هیچگونه امتیاز برای اقوام تورک,تطبیق نشدن حتی یک پروژه بزرگ عام المنفعه در ولایات تورک نشین, بیکاری و عدم جزب جوانان تحصیل کرده تورکان افغانستان در ادارات دولتی و موسسات غیر دولتی و مهمتر از همه نام بدی دسته جمعی تورکان افغانستان نسبت بی کفایتی وبی لیاقتی در پیشبرد اموروغیره...
تاثیر گزاری این وضع بالای روان مردم!
تورکان افغانستان با شور و شوق زاید الوصفی در انتخابات قبلی شرکت کردند, طوریکه مبرهن است اقوام تورک افغانستان همیشه تحت ستم بوده و شهروندان درجه دوم و سوم محسوب میشدند, زمینه های رشد فرهنگ , زبان و تاریخ این اقوام اصلآ مسدود شده بود و هیچ کاری درین زمینه صورت نمی پزیرفت, عدم توجه دولت در امر باز سازی و انکشاف مناطق تورک نشین, فقر و درماندگی مردم , بیکاری عمومی در بین جوانان و تحصیل کرده گان همه و همه مردم را واداشته بود که در انتخابات شرکت نمایند تا بدین وسیله توانسته باشند به حد اقل خواست ها و آرزو هایشان دست یابند.
لیک چنان نشد و سکه به روی دیگر نشست, طوریکه در بالا تذکر رفت حوادثی که بالای جنرال آمد و ایشان نتوانستند که این دین و مسوولیت را بوجه احسن انجام دهند و این باعث نا رضایتی و نا خشنودی مردم و تورکان افغانستان در کل گردید.
نباید از منطق و حقیقت ها گریخت اگر بعضی ها توپ را کلوله کرده بالای اشرف غنی میآندازند و او را در همه کار ها مقصر میدانند کار درست و عقلانی نیست.
طوریکه میگویند: ( کمی آسیا کند و کمی هم گندم تر) . حقیقت هم چنین است. جناب اشرف غنی بنا بر برنامه هایی که داشت میخواست در افغانستان یک حکومت تک قومی, مستبد, دیکتاتور و جابرانه را پیاده کند و تا حدودی هم توانست اهدافش را عملی کند. رقبایش را ناک اوت کرد, تیم خودش را در همه موقعیت های حساس حاکم جابجا نمود, اداره امورو رهبری دولت را بشکل فردی در دست گرفت, پول های کمک شده بین المللی را بخاطر بقای دولت خود و اسلافش مصرف کرد, هیچ گونه توجه بخاطر انکشاف و پیشرفت مناطق تورک نشین نداشت و ندارد,نا امن کردن مناطق تورک نشین, تجهیز و دستگیری از طالبان و صد ها موارد دیگر که این نوشتار حوصله ذکر همه آنرا ندارد.
پس در چنین شرایط حساس در مقابل همچو شخصی چون اشرف غنی با این همه سیاست و پلان و اهدافش لزوم آنرا داشت که محترم جنرال صاحب خودش مسوولیت معاونیت اول را بدوش بگیرد؟؟؟
به عقیده من نه و هرگز نه. چون جنرال دوستم یک شخصیت نظامی است و این نظامی بودن هم بشکل مکتبی و اکادمیک آن نیست. در هر صورت چون در حوادث چند دهه اخیر و در جنگ ها ثابت شده که جنرال دوستم یک نظامی کار کشته و توانمند است و میتواند از عهده هر نوع کار نظامی بدر آید.
کار نظامی با کار دولتی و حکومت داری زمین تا آسمان فرق دارد, در امورات دولتی و حکومتی شخص باید تحصیل کرده, با تجربه, آگاه و وارد به قضایای افغانستان و جهان باشد, از تقوی سیاسی و تقوی مالی برخوردار باشد, جسارت اخلاقی داشته باشد و بتواند از حق مردم و کسانی که انتخابش نموده اند آگاهانه, عقلانی و منطقی دفاع کند و در کل یک شخص سیاسی باشد.
اشتباه جنرال از همینجا شروع شد, او خواست در همه جا خودش باشد, در همه جا حرف اول را بزند,در مورد همه بصورت کوتره تصمیم گیری کند. چنان هم کرد عواقبش را هم دیدیم, که تورکان افغانستان به یک مردم بیچاره, بیکار, فقیر, در بدرو ناتوان و درجه چندم کشور تبدیل گردیدند. سهم و حضور شان در دولت و حکومت بکلی محو گردید, مناطق مسکونی شان بدست طالبان افتاد, شاهراه هایشان بسته شد, فقر و غربت دامنگیرو آشنای شبا روزی شان گردیند, جوانان تحصیل کرده بیکار و بیکار تر شدند, با سرنوشت مردم بازی های تاریخی صورت گرفت و آهسته آهسته صدایشان را هم دارند خاموش میکنند.
پس این راهی که رفته ایم راه درست و عقلانی نبوده, پس چه باید کرد؟
تورک های افغانستان به یک اجماع بزرگ مردمی نیازمند اند, جنبش ملی دیگر یگانه آدرس و شایسته تورک های افغانستان نیست, تورک های افغانستان دارای احزاب متعدد , سازمانها, نهاد ها ,انجمن ها و گروپ های فرهنگی متعدد هستند و همچنان نیروی بزرگ و متفکر روشنفکری هم,هم در خارج و هم در داخل کشور که از تحصیل, علم , معرفت و کار دانی سیاسی برخوردار اند میباشند.
از یکه تازی ها و خود خواهی ها دست باید کشید و فیصله ها و تصمیم گیری های درون قصر ها با چند نفر محدود با یک دید و یک نگاه حلال مشکل و پرابلم های بزرگ تورکان افغانستان نبوده و شده نمیتواند.
بنآ وقت همدیگر پزیری, تفاهم و گفتمان, مشورت و تعقل است. دشمنی , بدبینی و فرق سلیقه ها را باید بخاطر منفعت مردم کنار گزاشت و با یک دید وسیع و همگانی با در نظر داشت دیدگاه های جمعی وارد عرصه سیاست و کار زار مبارزه گردید. دنیای ما دارد بسوی تعقل گرایی و مردم سالاری به پیش میرود و هر تصمیم غیر عاقلانه, خود سر و بدون اراده جمعی عواقب جبران ناپزیری خواهد داشت که بار آنرا مردم سالها و قرنها روی شانه هایشان حمل خواهند کرد.