م. نبی هیکل


اساس اتحاد

هر روشنفکر افغان اهمیت و ضرورت اتحاد و کار مشترک را در مینماید. برخی در آن مورد تنها ابراز نظر میکنند و بر خ دیگر تلاش میکنند  اتحاد روشنفکری را تحقق بخشند. سه نوع تلاش در کل در این رابطه در جریان است:

۱. نیروهای دست راستی مانند احزاب  سیاسی با نام و ابزار دینی مانند  حزب اسلامی، جمعیت اسلامی  و بقایای هفتگانه و هشتگانه .۲.احزاب و سازمانهای دشت چپی مانند هواداران مارکسیزم لینینیزم و ماءویزم.  ۳.  آنانی که در پی  سازمان یافتگی قرار دارند.

دو دسته اولی فعالترین  عناصر برای اتحاد اند زیرا  نخستی  انگیزه های نیرومندی برای اتحاد و ایتلاف دارند تا  به  سلطه خود از راه حضور در قدرت تداوم بخشند.  دسته های دومی برای مطرح شدن تلاش دارند . تا هنوز نتونسته اند بحیث یک نیروی انکار ناپذیر سیاسی مطرح گردند. پاسخ مستدل به این سوال را که چرا نتوانسته اند به آن هدف دستیابند  در این یادداشت خلاصه خواهم کرد.

برای نخستی ها اتحاد و ایتلاف سیالیت بیشتر دارد زیرا  در اوضاع سیال و بی  ثبات و در  حالتی که منافع و اهداف نیروها متفاوت اند ایتلافها و اتحاد ها بر همان مبنا ها شکل میگیرند. منافع آنها موضعگیری آنان را  تعیین میکنند.برای نخستی ها فقط یک مساله دارای اهمیت اساسی دارد: به گونه ای باید   در قدرت سهیم باشند تا منافع خود را   بتوانند حفظ نمایند.

برای دومی ها آنچه اهمیت دارد تفکر گروپی است.  آنها حتی  چپ  را در خانواده چپ  جستجو میکنند. هرگاه از خود پرسیم چر ا در ۱۷ سال گروپهای  از هم پاشیه از حزب دموکراتیگ خلق نتوانسته اند خود را به یک نیروی سیاسی مطرح در  جامعه مبدل سازند پاسخ  را در میابیم. ساده ترین پاسخ این است که آنها بحیث همسنگران فکری  در گذشته  به دایل اختلاف نتوانسته اند باهم متحد گردند. اما علت اساسی را بعدآ جستجو مینماییم. دسته سومی  در   نا امیدی و ناتوانی دست و پا میزنند. هر سه دسته مشترکاتی دارند.

آنان همه در گرو تعصبفکری و گروپی قرار دارند. مشارت دوم عدم اعتماد است. در این مقاله با  اولیها کاری نداریم زیرا آنها ازیکسو   درحیات سیاسی  ملی مطرح اند و از سوی دیگر در قدرت سیاسی مرکزی و محلی دخیل اند و از نظر پایگاه های نظامی و اجتماعی و اقتصادی نیز در جامعه داخلی و در میان افغانان مقیم در   بیرون از مرزهای ملی حضور دارند.

نقایص کار دو دسته دیگر در کجا ها قرار دارند؟

محور و محراق اتحاد

اتحاد میتواند مانند گذشته  به دلایل مختلف به دور افراد  صورت گیرد.(مثالها: خانواده ، اقوام و قبایل  به دور افراد متحد شده اند که رابطه خونی دارند.بر اساس  دانش و تجربه، نفوذ اجتماعی و سن و سال نیز   رهبران  تعیین شده اند.   اصول نیز در  محراق اتحاد قرار داشته اند. مثالها اصول مارکسیستی یا اصول اسلامی. اما این اصول آنهایی را مارکسیست نیستند یا مسلمان نیستند  از حق اتحاد محروم میسازند.

اتحاد ملی در یک جامعه متشکل از اقوام و قبایل مختلف و  باو ر های متفاوت باید امکان کار مشترک را بر اساس اصول ملی فراهم سازد نه بر اساس اصول گروپی.

 اتحاد سیاسی به دور ایدیولوژی و شخصیتها در کشورما تجارب مهلک را به بار آورده است زیرا ما در خدمت ایدیولوژی قرار گرفتیم نه در خدمت مردم و منافع آنان. از سوی دیگر ایدیولوژی برای ما به چیز مقدس تر از انسان مبدل شد در حالیکه ایدیولوژی برای رفاه دیزاین شده بود. نیروهای به اصطلاح هنوز  به این درک نرسیده اند زیرا فکر میکنند این یا آن ایدیولوژی  بی عیب و کامل و  ناجی است.
            بنابرآن اتحاد را باید بر اساس اصول عام انسانی و ملی قرار داد نه بر اساس اصول ایدیولوژیک یا اصول فردی و گروپی. چرا باید چنین کرد؟
۱.    زیرا تجارب ما از اتحاد به دور ایدیولوژی یا اصول فردی و گروپی مصیبتبار بودند و هستند.
۲.   ایدیولوژی ها و حتی دید مبتنی بر دین هدف نیستند بلکه وسیله و چراغ رهنما اند در حالیکه در کشور ما آن را هدف قراردادند
۳ . عشق مفرط و کورکورانه به ایدیولوژی و هر دیدگاه دیگر ما را به تعصبفکری رهنمون میگردد.یک پیامد آن  تفکر گروپی(group think) است.
۴.  اصول عام انسانی بحیث دید مشترک ما را از تعصبفکری و گروپی فاصله میدهد و به همدیگر و رعایت به اصول انسانی نزدیک میسازد - نه رعایت اصول فکری و گروپی.در نتیجه  اهمیت دهی به اصول فردی یا گروپی  روشنفکر ان و مبارزان افغان تنها توانسته اند احزاب و سازمانها ی کوچک را تشکیل دهند و حتی  قادر به اتحاد با همفکران قدیمی نیز  نشده اند. در چنین حالت   این احزاب و سازمانها نمیتوانند در سطح ملی مطرح گردند. زیرا  برای ملی شدن باید مرزهای تعصب فکری و گروپی  شکستانده شوند. در این روز ها   شاهد به اصطلاح (جنبش اتحاد خلقی ها) هستیم و از سالها ی مدید  هم سنگران پرچمی برای اتحاد تلاش کردند و سومین جزیره بزرگ  حزب دموکراتیک خلق عبارت از  هناصر متحد شده در (حزب وطن ) اند. چه چیزی آنها  را از اتحاد باز میدارد؟ سوال مهم این است که چیزی برای آنها از منافع توده ها که  سنگ دفاع از آن را بر سینه میکوبند مهمتر است؟
از ایدیولوژیها و دیدگاه ها و تیوریها بحیث رهنمای کار باید استفاده کرد.

تعصبفکری در نرم ترین شکل خود عبارت از تفکر گروپی است .  در حالت تعصبفکری فکر ما نه تنها بهتر است بلکه برای پذیرش افکار دیگر که با فکر ما در تضاد قرار دارند حاضر نیستیم. نادیده گیری فکر  دیگر و کم اهمیت دادن به فکر دیگران مظاهر این بیماری اند.

تعصبگروپی عبارت از  حساسیت در برابر گروپ دیگر است بر اساس زبان یا  ساختار اتیکی و یا یک گروپ فکری.  حساسیت در بر کمونیست یا مجاهد بحیث یک گروپ مثال های چنین مورد  اند.

این خصایص همواره با ما اند و به گونه های مختلف تبریه میگردند زیرا ما اغلب  تحق تاثیر شهرت گروپ قرار میگیریم و یا خود به تعمیمکاری  متوسل میگردیم و در نتیجه بسیاری از دگرگونیها از دید ما پنهان میشوند.

فقدان تفکر انتقادی: ما با فرهنگ مصلحت  بزرگ شده ایم: مصلحت به دلایل مختلف  کهن سالی و بزرگ بودن و  .  .  . و از سوی دیگر هیچ  و یا کمترین حقیقتی را مورد سوال قرار میدهیم.  خلااصه سخن که ما  حقیقت بودن . سلامتی هر آنچه را که میگوییم و یا میخوانیم و میشنویم به ندرت مورد سوال قرار میدهیم. وقتی میخوانیم فلان تحقیق چنین دریافته است در هر فرصتی از آن برای تایید موضعگیری خود استفاده مینماییم.

فعالان سیاسی که در پی اتحاد نیروها اند باید  با دید اتنقادی به ایدیولوژی و میتدولوژی کار خود  بیاندیشند تا  علت نا کامی یا نقایص کار خود را دریابند.

تعهد و وفاداری

در آغاز بحث  در مورد اتحاد به دور  ایدیولوی  و اصول ایدیولوژیک سخن گفته شد. در این رابطه تعد و وفالداری به ایدیولوژی نیز  حد اقل دو مشکل را موجب میگردد:

تعهد و  و فاداری به ایدیولوژی به معنای این است که  تاکید(تعهد و وفاداری) بر  مردم  و ملت نیست. از یکسو ایدیولوژی بر این باورمندی استوار است که برای رفاه انسان فکر بهتر را بدست میدهد. از سوی دیگر  تعهد و وفاداری به ایدیولوژی این احساس را  بدست میدهد که ما به یک نوع بیان آن ایدیولوژی متعهد و وفادار هستید به گونه مثال لیبرالیزم یا نیولیبرالیزم. این ایدیولوژی ها نیز تغییر میکنند در حالیکه وفاداری ما به ایدیولوژی باقی میماند حتی اگر ایدیولو ژی  کاستی های جدی خود را تبارز دهد.مثال آن را در رابطه با مارکسیزم ارتدوکس میتوان یافت. حتی مارکسیستان  غربی حمایت از   مارکسیزم-لینینیزم را  برای سالها و ظیفه خود میپنداشتند ( به مقاله  دیوید مارش  زیر عنوان مارکسیم ترجمه این جانب در سایت آریایی مراجعه گردد).

 اما یک سوال دیگر نیز مطرح میگردد.

ممکن است دوستانی بپرسند ایا بدون تعهد ایدیولوژیک میتوان متحد شد یا همه را میتوان بر اساس اصول انسانی در یک حزب یا سازمان متحد ساخت؟
در مورد سوال نخستی تجربه حزب دموکراتیک را به یاد میآوریم. حزب واحد ایدیولوژیک با چه سرنوشت روبرو گردید؟ اعضای  حزب متذکره را دو نوع وفاداری و تعهد بهم متحد میساخت:  تعهد حزبی (اساسنامه و مرامنامه) و وفاداری به ایدیولو ژی و به رهبر.

گذشته از آن اعضای حزب برده نیستند حق دارند فکر خود را تغییر دهند یا سلب همکاری نمایند. آنکه متعهد نیست بگذار برود یا هیچ به سازمان نه پیوندد. هر سازمانی یک موجود زنده است. اعضای سازمان  نیزمهره های زنده سازمان اند.
در رابطه به سوال دوم:  خیلی دشوار است ملت را در یک  حزب سیاسی متحد ساخت زیرا ملت دارای تنوع فکری و منافع است.  از سوی دیگر مساله بر سر ملی بودن اصول است تا  زمینه های مشارکت ملی را برای هریکی بدون   تعیین مرزهای  گروپی  میسر گرداند.  هرگاه تعهد و وفاداری  میتواند به اصول فردی  و اصول ایدولوژی صورت گیرند بدون شک به مردم و  خانه مشترک نیز ممکن است.

 هدف ایجاد سازمان ملی با تعهدات ملی است. از دین اسلام باید آموخت: گفتار بر اساس اعمال مورد قضاوت قرار میگیرد.

 تعهد به اصول انسانی و اهداف مشترک ملی مورد نیاز است و بر اساس وفاداری عملی اعضا امتحان میگردد. شعار اساس هر نوع اتحاد باید این با شد: کار مشترک بر اساس دید  مشترک جهت تحقق اهداف مشترک !

اصول انسانی و ملی که بتواند برای هر هموطن علاقمند خدمت به مردم  فرصت اتحاد برای کار مشترک جهت تحقق اهداف مشترک را  فراهم سازد باید  دید مشترکی را برای این همکاری  فراهم نماید.

ما تا کنونی در کار اتحاد نیروهای ملی و مترقی  شاهد چنین یک تفاهم نیستیم در حالیکه به جای  جستجوی امکانات برای کار مشترک جهت تحقق اهداف مشترک ملی به تصفیه حساب محاسبات بیهوده مانند اهمیت شش جدی یا  انقلاب  یا کودتای ثور؟، کیها جاسوس بودند یا نبودند؟، مارکسیم نوین یا  ارتدوکس ؟ و امثال آن مصروفیم در حالیکه ملت در خون و آتش میتپد.

هرگاه با دقت به عمق مساله توجه گردد در میابیم که  از نظر اولویتهای  اساسی- ملت  غرق در بحران و خانه مشترک ویران -در اولویت کاری هیچ یکی از دسته های یاد شده قرار ندارند.

 این حالت را با انجام یک گذار باید تغییر داد.

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت