هدايت حبيب
جمال خاشقجی مقتول واقعاً ژورناليست بود ويا کارمند سازمان "سيا"
چگونه شاهد گفتگوی مخایره وی مسعود با حکمتيار در سرخاب لوگر بود؟
به گزارش تسنیم به نقل از سی ان بی سی، دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که از نظر او جمال خاشقجی روزنامه نگار سعودی ناپدید شده در کنسولگری عربستان بی شک کشته شده است.
ترامپ در ادامه گفت اگر ثابت شود که عربستان مسوول این اتفاق بوده است، باید منتظرعواقب "بسیار سختی" از سوی آمریکا باشد.
جمال خاشقجی، روزنامه نگار کارشناس مسائل سیاسی و منتقد سرسخت دولت سعودی دوم اکتبر برای کارهای مربوط به مدارکش وارد کنسولگری عربستان در استانبول شده و به گفته نامزدش که منتظر او بوده، دیگر از ساختمان بیرون نیامد. مقامات سعودی ادعا کرده اند که این روزنامه نگاراز کنسولگری خارج شده است، اما رسانه ها گزارش هایی مبنی بر به قتل رسیدن و تکه تکه شدن جسد او در کنسولگری عربستان منتشر کرده اند . اما مقام های سعودی معتقدند او ساختمان را ترک کرده است.
روزنامه نیویورک تایمز نوشت، سازمان اطلاعات آمریکا (سیا) به این نتیجه رسیده است که مسوولیت کشته شدن جمال خاشقجی، روزنامه نگار و منتقد عربستانی برعهده محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی است.
همچنان "سر جان ساورز" رییس سابق سازمان اطلاعات خارجی انگلستان موسوم به "ام آی۶"، نیز محمد بن سلمان ولیعهد عربستان را مسوول قتل جمال خاشقجی روزنامه نگار سعودی معرفی کرد. وی اعلام کرد تمامی شواهد نشان می دهند که بن سلمان مسوول کشته شدن خاشقجی در کنسولگری عربستان در استانبول است.
به گزارش ایسنا، به نوشته روزنامه نیویورکتایمز، مسئولان آمریکایی اعلام کردند که محمد بن سلمان به طور کامل کنترل دستگاه های امنیتی را در دست دارد و اجرای چنین عملیاتی بدون آگاهی وی غیر ممکن است.
پمپئو وزیر خارجه امریکا به محمد بن سلمان درباره مخاطرات نابودی جایگاه عربستان در سطح بین الملل در صورتی که ابهام پرونده خاشقجی مشخص نشود، هشدار داده است.
به گزارش ایسنا، روزنامه واشنگتن پست نوشته است: پس از ناپدید شدن جمال خاشقجی در کنسولگری عربستان سعودی در استانبول اردوغان و مشاورانش اقدامات بسیاری انجام دادند. آنها با انتشار اخباری درباره این بحران توجه جهان را درباره ترور رخداده در خاک کشورشان جلب کردند.
رجب طیب اردوغان رییس جمهوری ترکیه گفت: 'این کار را نیمه کاره رها نمی کنیم.' اردوغان همچنین اظهار کرد: 'وظیفه خود را برای روشن شدن رویداد انجام می دهیم."
پس از هجده روز انکار، حکومت سعودی مجبور شد اعتراف کند که مقامات آل سعود به کشته شدن 'جمال خاشقچی' روزنامه نگار منتقد در ساختمان کنسولگری عربستان در استانبول بعد از یک نزاع (!) داخل این ساختمان کشته شده است.
با اعلام قتل خاشقچی توسط آل سعود، رییس جمهور آمریکا می گوید که توضیح مقامات ریاض در مورد چگونگی قتل «جمال خاشقجی»، وی را قانع نکرده است.
رسانه های ترکیه نیز در نخستین واکنش به این بیانیه اعلام کردند که روایت رسمی عربستان در مورد قتل جمال خاشقچی با اطلاعاتی که از تیم تحقیقاتی ترکیه در این خصوص درز کرده است، همخوانی ندارد.
روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز فاش کرد، رییس جمهور ترکیه پیشنهاد رشوه از طرف عربستان در ازای بستن پرونده قتل جمال خاشقجی را رد کرده است.این منبع فاش کرد: اردوغان این پیشنهاد را با خشم رد کرده و آن را "رشوه سیاسی" خوانده است.
دبیرکل سازمان ملل به دنبال اذعان دیرهنگام عربستان به وقوع قتلِ منتقد این کشور در کنسولگری ریاض در استانبول تأکید کرد: عاملان قتل «خاشقجی» باید مجازات شوند.
هم چنان «فدریکا موگرینی» پس از مشورت با وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا، ضمن مشکل ساز توصیف کردن شرایط پیرامون به قتل رسیدن «جمال خاشقجی» خواستار تحقیقات معتبر، کامل و شفاف در باره این موضوع شد.
گزارشگر سازمان ملل متحد نیز توضیح عربستان سعودی درباره اعدام خودسرانه خاشقچی را غیر قابل قبول دانست و اعلام کرد: نباید هیچ دولتی توضیح عربستان را بپذیرد.
دوسیه ی قتل خاشقجی، احتمال می رود که به زودی به یکی از دوسیه های بزرگ جنایی در سطح جهان تبدیل شود.
ای کاش جمال خاشقجی شهروند سعودی تنها روزنامه نگار، کارشناس مسائل سیاسی ویک منتقد سرسخت دولت می بود!؟؟؟
خاشقجی در دوره روزنامه نگاری اش، سفرهای متعدد به افغانستان و پوشش جنگ مجاهدین با ارتش سرخ بود. او افزون بر این که در کنار رهبران جهادی بسر می برد، با اسامه بن لادن نیز بارها دیدار داشته است. خاشقجی بعدها در مقالات زیادی از ناگفته های جنگ افغانستان نوشت.
از نوشته های او برخی را باهم مرور میکنیم:
مقاله مورد نظر ما، نهم مارچ سال ۲۰۰۶ میلادی در روزنامه «الوطن» چاپ ریاض به نشر رسید. متن مقاله خاشقجی که بازگو کننده واقعیت های ناپیدای جنگ افغانستان بوده، بدین شرح است:
در اواسط ماه اپریل ۱۹۹۲م، حدود یک هفته و یا بیشتر از آن را در دهکدۀ سرخاب مشرف بر شهر کابل پایتخت افغانستان در معیتِ گلبدین حکمتیار سپری کردم. موصوف همان روزها در آن جا پایگاه گرفته بود تا مگر بتواند امتیازتاریخی بزرگ را منحیث فاتحِ کابل و مجدد اسلام در قرن حاضر نصیب شود! اما ناگهان فاتحِ دیگری از او پیشی گرفت و گوی سبقت را در میدان بردوباختِ این افتخار بزرگ، از دستِ او ربود.
این فاتح عبارت از احمدشاه مسعود بود که درعرصۀ جهاد و مبارزه نیز از حکمتیار چیزی کم نداشت. ولی در آن زمان ممکن نبود که حکمتیار به تقسیم دنیا میانِ دو نفر تن دهد.
روزهای بسیار فشرده و در عین حال خیلی حساس و سرنوشت ساز بود. صحنه ها بصورتِ کاملاً دراماتیک شکل میگرفت. من در جریان این روزها لحظه های پیروزی و شکست، شادی وغم، تواضع و تکبر، فروتنی وغرور، راستی و دروغ را شاهد بودم. واقعیت ها را دیدم که چگونه هر لحظه رنگ عوض میکنند و حق را ملاحظه کردم که چگونه در دستِ آدم هایی دگرگون میشود و هم برای اولین بار شاهد بودم که موشک استنگر چگونه به روی خود مجاهدین! نشانه می رود.
آری، روزهای سرخاب باهمۀ محدودیت و گُمنامی آن، در واقع یک نقطۀ تحول مهم و قابل توجه در مسیر تاریخ معاصر افغانستان به حساب میرود.
استاد عادل بترجی و یکی دیگر ازدوستان سعودی حاضر درصحنه نیز مرا در جریان این روزها همراهی می کردند. آقای بترجی که در آن زمان ریاست یکی از مؤسسات خیریۀ! سعودی فعال در افغانستان را به عهده داشت و بنده نیز در پهلوی کارهای مطبوعاتی از عضویت آن مؤسسه برخوردار بودم (!)، در یک اقدام نیک به ثبت و تسجیلِ تمام حوادث این روزها در کتاب زیبایی تحت عنوان "چهارده روز حساس در تاریخ معاصر افغانستان" همت گماشته است.
مطالعۀ این کتاب را برای جوانان مسلمان، مخصوصاً جوانان سعودی منسوب به جریان "الصحوه" که همواره در موضع گیریهای تند و تیزِ خویش به تجارب جهاد افغانستان اتکا دارند، توصیه میکنم و امیدوارم تا استاد بترجی نیز اقدام به تجدید چاپ این اثر گران قدر کرده و حقایقِ دیگری را برآن بیفزاید ویا کتاب دیگری در زمینه بنویسد؛ چون او شاهد عینی صحنه بوده وچیزهایی را می داند که سایر حاضرینِ صحنۀ جهاد افغانستان از آن غافل اند.
گلبدین حکمتیار که اخیراً منحیث قهرمان جدید افراطگرایانِ امروزی تبارز کرد، در آن زمان نیز قهرمان نسلِ ما جوانان پُرحماسه بود که همه شیفته و کشتۀ شخصیت به اصطلاح قوی و متحرک او بودیم. ولی واقعیتِ او زمانی برای ما آشکار گردید که موشک ها و خمپارههای او کابل ومردم بیپناهِ آن را به کام آتش فرو برد و خودش علیه برادرانِ خود تیغ کشید و با لجاجت زایدالوصفی به جانِ مسلمانان افتاد و در عین حال، ما از نزدیک خود شاهد چند گانهگیها، خلاف ورزیها و کارشکنیهای مداومِ او بودیم تا بالاخره کارش به پناهنده گی در ایران کشید.
من او را در سرخاب در حالی همراهی می کردم که در اوج غرور و نخوتِ خود قرار داشت و به توان و قدرتِ خود سخت می بالید و به پند و اندرزِ نزدیکانِ خویش هرگز گوش نمی داد، حتا به نصایح بزرگان نهضت اسلامی که در آن زمان در شهر پشاور به خاطر جلوگیری از بروز تشنج و جنگ میان مجاهدین حین تجمع نیروهای شان در اطراف کابل پس از آغاز فروپاشی رژیم کمونیستی گردهم آمده بودند، با بیاعتنایی پشت پا می زد.
بنده در کنار حکمتیار به گوش خود صدای شهید احمدشاه مسعود را می شنیدم که از طریق مخابره با کمال تواضع از حکمتیار خواهش می کرد تا به پشاور برگشته و در تفاهم با سایر رهبران احزاب جهادی، یک حکومت مشترک و وسیعالبنیاد را تشکیل داده و یک جا باهم و بدون کدام جنگ و درگیری وارد شهر کابل شوند.
مسعود شهید می گفت که کابل سقوط کرده، کمونیست ها آمادۀ تسلیم دهی کامل قدرت به مجاهدین می باشند و من خودم هیچ امتیازی برای خود نمی خواهم و اکنون مرحلۀ جنگ گذشته و مرحلۀ سیاست به میان آمده، پس نباید کاری کرد که منجر به بروز تشنج و درگیری بی مورد میان مجاهدین گردد. اما حکمتیار لجوجانه به او جواب رد می داد و مکرراً تأکید می ورزید که می خواهد با غرور سلاح و بیرقهای سبز وارد کابل شود.
در روز بعدی جریان گفت وگوی مخابروی شیخ محمدقطب (برادر سیدقطب) با حکمتیار را دنبال می کردم که به او توصیه میکرد تا از اقدام یک جانبه در قبال فتح کابل دست بردارد و در تفاهم با سایر مجاهدین، روی تشکیل یک حکومتِ عبوری جهت تسلیم گیری صلح آمیز قدرت در کابل موافقه کند. استاد محمد قطب که در صحبتش با حکمتیار اندکی تند و جدی بود، به او می گفت که نباید تنها خود را برحق و دیگران را یک سره باطل تصور کرد.
ولی حکمتیار ، به او اطمینان می داد که گویا مجاهدین هرگز باهم نخواهند جنگید. این در حالی بود که افراد مسلحِ او برای حمله در برابر کابل آمادگی میگرفتند و خودش هم می دانست که در آن جا حتماً با مجاهدین تحت فرمان احمدشاه مسعود درگیر خواهند شد.
حالا من اعتراف می کنم که خودم نیز همان روز با حکمتیار در جرم دروغ و فریب کاری شریک شدم و از او خواستم تا به استاد محمد قطب پیشنهاد کند تا مجدداً با سایر خیرخواهان در پشاور گردهم آمده و طرح تازه یی را تصویب و بعداً با حکمتیار در تماس شوند.
حکمتیار بلافاصله این نظر را به شیخ محمدقطب منعکس ساخت تا بتواند آنها را برای مدتی دیگر مصروف نگه داشته و خودش با کسب وقت طبق برنامۀ قبلی، در روز مابعد نیروهایش را وارد کابل ساخته و بدین ترتیب، همه را در مقابل یک عملِ انجام شده قرار دهد.
پیش از پایان تماس مخابروی فوق الذکر، اسامه بنلادن نیز که در آن زمان یک جا با سایر میانجی گران عرب در پشاور به سر میبرد، روی خط آمده و مراتب نگرانی خود را از بابت حتمیت بروز جنگ داخلی میان مجاهدین در صورتِ ورود جداگانه و بدون توافق قبلی به شهر کابل به حکمتیار ابراز داشت.
حکمتیار به او اطمینان داد که گویا احتمال بروز جنگ میان مجاهدین وجود ندارد و همان دم صحبتِ خود را با بنلادن قطع کرد. در اثنایی که حکمتیار از دستگاه مخابره دور میشد، هنوز صدای بنلادن به گوش میرسید که به تکرار می گفت: "انجنیرصاحب! میشنوید". اما حکمتیار به او اعتنایی نکرد و راهِ خود را پیش گرفت. این جا یکی از همکاران حکمتیار گوشی را برداشت و به بنلادن گفت که انجنیرصاحب رفت.
درست در روز مابعد بود که دروازه های جهنم به روی شهر کابل گشوده شد. شاید این آخرین صحبت میان حکمتیار و بنلادن بوده باشد.
از آنچه که از نگارشهای بالا مبنی برکشته شدن جمال خاشقجی روزنامه نگارعربستان سعودی در کنسولگری آن کشور در استانبول ترکيه و سابقه کار روزنامه نگاری(!) موصوف دردهه هشتاد ترسايی درافغانستان، آنهم در کنارحزب اسلامی گلبدين حکمتيار که بيشتر از ۶۰ درصد کمک های ايالات متحده ی امريکا و متحدين جنگ افروز وی را بخاطر تطبيق دستور جنرال اختر، ریيس سازمان جهنمی"آی.اس.آی" پاکستان در مورد قتل و کشتار مردم افغانستان؛ بويژه اينکه "کابل به مثابه ی قلب پرتپش کشورهيچ گاه بدون پرتاب راکت های سکر ۶۰ نماند" بدست می آورد؛ توأم با حضورداشتن درکنارحکمتيار در آن لحظات حساس وشاهد بودنش از صحبت مخابره وی احمدشاه مسعود فرمانده شورای نظار جمعيت اسلامی افغانستان با آقای حکمتيار درمورد جلوگيری از جنگ در شهرکابل و تشکيل دولت وسيع البنياد در پيشاور پاکستان؛ صحبت نصيحت آميز شيخ محمد قطب و اسامه بن لادن با حکمتيار و مهمتر ازهمه فوتوی زير که درآن آقای خاشقجی مانند.... فرمانده پيشين سازمان سيا که با فير نمودن اولين آتش تفنگ، دستور اشتعال جنگ خانمانسوز و جهاد(!) را درافغانستان صادر کرد؛ راکت بر سرشانه گرفته بحيث يک فرمانده نظامی، آموزش جنگ را برای باند گروپ های جنايت پيشه حزب اسلامی حکمتيار درعمل نشان می دهد؛ همه و همه بصورت واضح بيانگر اين حقيقت است که آقای خاشقجی يکی از کارمندان سازمان "سيا" ايالات متحده ی امريکا بوده است که تحت عنوان ژورناليست در دهه ی هشتاد ميلادی به افغانستان اعزام و در کنار گلبدين حکمتيار عضو فعال ديگر اين سازمان بخدمت گماشته شد تا باند جنايت پيشه ی حکمتيار را در قتل و کشتار دسته جمعی و ترور های انفرادی آموزش داده و رهبری کند و انتقام شکستش را در جنگ ويتنام از ارتش سرخ و مردم بيگناه افغانستان بگيرد.
اکنون قتل خاشقجی منتقد کارهای اصلاحی؛ وليک تند و سريع محمد بن سلمان وليعهد پادشاه سعودی که درکنسلگری آن کشور در استامبول ترکيه، بدستور وليعهد ويا توسط طرفداران احساساتی و بی تجربه ی وی صورت گرفته است؛ ايالات متحده ی امريکا، از کشتن اين کارمند خود، می خواهد تا از عربستان سعودی به مثابه ی گاو شيری خويش "شير ـ قيماق و مسکه ی" زياد بدست آورد و در اين غوغای استخباراتی متحدين جيب شريک اروپايی و حتا آسيايی خود را نيز هم ساز و هم آهنگ خويش ساخته است.
دولت اسلام گرای پيرو مکتب "اسلام سياسی اخوان المسلمين"، ترکيه که با طرز اسلام سنتی عربستان سعودی و يکه تازی های وليعهد سعودی در مخالفت شديد قرار دارد؛ از قتل خاشقجی پيراهن پرخون حضرت عثمان ساخته امتياز گرفتن رهبری اسلام سياسی را از سعودی های خط اسلام سنتی می خواهد.
درغيرآن درجهان بدتر از اين قتل، جنايات تکان دهنده ی ديگری مانند قتل دکتر نجيب الله شهيد، ریيس جمهور پيشين افغانستان در امن ترين مکان بين المللی "مقر دفتر سازمان ملل متحد درافغانستان" توسط اجنت های پاکستان صورت گرفت؛ چرا ايالات متحده ی امريکا؛ اتحاديه اروپا وديگران دولت تروريست پرور پاکستان وطالبان جنايت پيشه را نه تنها محکوم نکردند؛ بلکه حکومت جهالت پرور آنان را برسميت شناختند و تا پنج سال عمر ننگين آنان و رويداد سوال برامگير۱۱ سپتمر ۲۰۰۱ ميلادی، با ايشان رابطه محکم داشتند و حال هم دارند و مخالفين راه و رسم دوستی خود را مانند ترور جنرال رازق شهيد از سرراه خود، تا رسيدن به آسيای ميانه و تطبيق برنامه خويش در سراسر اين قاره ی دست ناخورده به خشن ترين شکل و بدنام ترين شيوه برمی دارند.