نجیب الله عظیمی
صلح با طالبان، یعنی پذیرش سیطرهء پشت پرده پاکستان !
امروز حتا برای یک طفل افغان هم برملا گردیده است ، که طالبان لشکر جنگی داوطلب و تمام عیار نظامی پاکستانیان برای توسعهء سیاست عمق استراتیژیکی پاکستان و سیطرهء پنهانی نظامی و سیاسی آن کشور در افغانستان بوده و می باشد، که به نیابت از پاکستان و برای پاکستان و تامین منافع آن کشور در افغانستان می جنگند.
طالبان در ایام زمامداری شان از 1996 الی 2001 به اثبات رسانیدن، که در تحت تسلط و کنترول مستقیم ادارهء استخباراتی پاکستان قرار داشته و چنانچه به رسمیت شناختن دولت «غیری مشروع» و «استخوان شکن طالبان» از جانب دولت پاکستان نماینده گی از پشتیبانی برحال پاکستان از طالبان و همبستگی آنها با طالبان می نماید؟
حضور گسترده کارمندان تحت پوشش به اصطلاح وزارت خارجه پاکستان در دهلیز ها و دفاتر وزارت خارجه افغانستان، اندکی بعد از تصرف کابل بدست طالبان در سال 1996 و بعد به نشر رسیدن، یاد داشت ها و چشمدید های کارمندان آنزمان وزارت خارجه افغانستان در شبکه های اجتماعی نشان میدهند، که پاکستانیان در ایام زمامداری طالبان حاکمان بلامنازی افغانستان بوده و دست بالایی در خاک افغانستان داشتند؟
پشتیبانی همه جانبهء نظامی و سیاسی پاکستان از طالبان در ایام زمامداری «قرون وسطایی» آنها در افغانستان و دادن پناه گاه دوباره به طالبان بعد از یورش امریکا به افغانستان در سال 2001 در خاک پاکستان نشان دهندهء مستند ادعای بعدی ما مقابل طالبان می باشد.
از روزی به قدرت نشستن دولتداران دست نشانده، به اشتراک جهاد گران، در سال 2001 از جانب امریکا در افغانستان، طالبان تا به امروز آرامگاه مطمین و پناه گاه محکم در خاک پاکستان داشته و دارند.
فامیل های همه بزرگان طالبان و اکثرن از اعضای بلند پایه گان طالبان نیز در خاک پاکستان زنده گی داشته و زخمیان طالبان در شفاخانه های آن کشور دوباره تداوی گردیده و از جانب دولت نظامی گر پاکستان مجددن اکمال نظامی شده و در جبهات جنگ های چریکی سوق، هدایت و رهبری میگردند؟
جهاد گران غرق در عیش و عشرت در کشور، با نگاه داشتن تنور داغ تبلیغاتی و عوام فریبانهء شان، مقابل دولت های ترقیخواه و تحول پسند پیش از خودی شان و نماینده گان انها با بخش تبلیغاتی دروغین که این نا آرامی ها از زمان کودتای محمد داود آغاز گردیده، مردم بیچاره و بدور از سواد و تحصیل افغانستان را گول زده، تا مردم نه توانند، مجال تفکیک را یافته و حساب خود را با این دوکان داران دغل کار و فساد پیشه یک طرفه نمایند؟
این «برادران خونریز» و منفعت جو، مردم را با تبلیغات گوش کره کننده شان، چون جهاد چهارده ساله در افغانستان، راندن شوروی از افغانستان، برگرداندن آزادی دوباره برای افغانها و در این اواخر با افزودن افتخارات و تغیراتی جهانی دیگر، چون برداشتن دیوار برلین، رهایی اروپای شرق، آزادی کشورهای، چون تاجکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قزاقستان، و قرغیزستان از سیطره روسها را نیز بالای« جهاد» شان اضافه نموده و مصروف فخر فروشی در کشور هستند؟
نمیدانم که این «جهاد گران» دیروز حد اقل اینرا هم درک نموده اند و یا خیر، که پذیرش طالبان برای مذاکره و نشستن با طالبان عقب یک میز، به معنی پذیرش مرگ تدریجی، خودی انها ، ولی حتمی شان بوده و می باشد؟
طوریکه تاریخ شاهد آن بوده، طالبان « دولت ربانی» را « دولت شر و فساد» می نامیده و در مصاحبه های که انجام میدادند ، اولین وظیفهء خود را از میان برداشتن آن «حکومت و شر و فساد» عنوان می نمودند؟
نمی دانم با چنان تاریخ و چنین یک پیشینه، این برادران «جهاد و جنگ» نمی دانند، که با پیشگیری چنین یک سیاست نرم مقابل طالبان، باعث بدسترس گذاری امکانات وسیع تر و بی قید و شرط تری برای دولت پاکستان، یعنی «تعلیم دهنده گان سابق خودی شان» می گردند؟
اگر اشتراک «کمونیست های سابق افغانستان» به اصطلاح آنزمان این «برادران مسلمان» در کودتای محمد داود، باعث پیروزی محمد داود گردید و همین «برادران» پیروزی آن کودتا را به معنی شناخت و یا قبولی غیری مستقیم دست روسها در اداره دولت آیندهء افغانستان دانسته و«جهاد و جنگ» را علیه آن دولت و حکومت اعلان نموده و به مقابل آن دست به قیام ها، شورش ها و آشوب های تباه کننده برای افغانستان و مردم آن زدند؟
پس چرا امروز بعد از گذشت اضافه از چهار دهه جنگ و خون ریزی در افغانستان، کسی این نوع به «قدرت رسی طالبان» را که به کمک مستقیم و برحال کشوری، چون پاکستان صورت می گیرد، به معنی دست داشتن پاکستان در عقب این قضیه ندیده و آنرا درک نمی نمایند؟
این حرکت نظامی و سیاسی را که پاکستان از چند دهه به اینطرف، غرض به قدرت رسانی حتمی «گروه از مزدوران» شان را در افغانستان پیشه نموده اند و آنرا دو بار نیز عملی نمودند، چرا این دسیسهء از جانب دولت پاکستان غرض شمولیت مستقیم پاکستان در اداره دولت آینده افغانستان شمرده نشده و اینگونه پشتیبانی را، به معنی تعین سرنوشت افغانها توسط «مزدوران پاکستان» یعنی طالبان درک نه نموده و علیه آن قیام و شورش نمی نمایند؟
آیا «برادرخواندن طالبان» که از جانب دولتمداران دست نشانده در افغانستان، که ابتدا از جانب « آغای کرزی» اعلان گردید و بعدن دیگران هم انرا دوام دادند، به معنی جفا به خون هزاران جوان به خاک و خون افتادهء افغان شمرده نمی شود؟
آیا اینگونه گول زنی مردم به معنی چشم پوشی واضع از خون ریزی های ظالمانه و ضد بشری طالبان به «نفع پاکستان» در افغانستان نمی باشد؟
آیا «صلح با طالبان» تامین کنندهء منافع مستقیم پاکستان در دولت آینده افغانستان نه بوده؟ و در حقیقت پذیرش داوطلبانه خواست های نامشروع پاکستانیان، یعنی «پذیرش پنهانی سیاست توسعه عمق استراتیژیک پاکستان» منحیث دولتی پشتیبان از طالبان نه بوده و نمی باشد؟
«عذر و زاری نزد طالبان» غرض نشستن روی یک میز مذاکره، به معنی قبولی بی چون و چرا و بی قید و شرط سیطرهء مجدد دولت پاکستان در افغانستان نه بوده و دادن سهم مستقیم و بیشتربرای پاکستانیان در آینده سیاسی و دولتی افغانستان نمی باشد؟
نمی دانم این دولتمردان دست نشانده امروز در افغانستان و این سیاست مداران بدور از درک و دانش سیاسی، الفبای سیاست را در کجا و در کدام کشور و در کدام مکتب سیاسی شرق و یا غرب خوانده و یا فرا گرفته اند؟
این دولتمداران بی تعهد به مردم و آورده شده از امریکا در تبانی با «جهاد گران سابق» افغانستان با چشم پوشی از همه جنایات «ضد بشری طالبان» در ایام زمامداری قرون وسطایی شان و بعدن هم در طی این 17 سال، با پذیرش این خبط بزرگ سیاسی و خیانت بزرگ ملی می خواهند، به همین ساده گی از این قضیه بزرگ و خطر آفرین سیاسی برای آینده افغانستان بگذرند؟
این برادران «جهاد و جنگ» که با گذشت هر روز، ادعای های کلان و افتخارات بزرگ جهانی، چون رهایی کشوری های اروپای شرق و آسیای میانه و سایر تغیرات جهانی از قبیل از میان بردن دیوار برلین و غیره را در دفترچهء خاطرات و افتخارات «جهادی» شان ازدیاد نموده و آنرا پیوسته توسعه داده میروند، نمی توانند چنین خطری بزرگ را احساس نموده و به بینند؟
یا آنکه در اصل چیزی از سیاست و سیاست گذاری در کشور و منطقه و جهان را ندانسته و نمی دانند، که از آنها شکایت ورزید؟
به گمان اغلب، شاید بسیاری چیز ها را بدانند، ولی از شرم و حیا و از عجز اعتراف به آن، با ندانم کاری های به اصطلاح وطنی، می خواهند تیری خود را آورده و از این همه ناکامی های دولتی و عقب گردهای جبری تاریخ و شرم ساری های سیاسی با چشمان بسته گذشته و خم به آبروی خویش نه آورند؟
این واقعیت تاریخی را نیز نباید به فراموشی سپرد، که همین برادران «جنگ و جهاد» اضافه از یک دهه، خود داوطلبانه به حیث ماشین جنگی برای دولت پاکستان عمل نموده و آله فشار نظامی بالای دولت های سابق در افغانستان بوده و مانند «لشکر چریکی و جنگی» در دست ادارهء استخباراتی پاکستان قرار داشته و حتا دستنگر و معاش خور اداره یی استخباراتی پاکستان بوده اند؟
هموطنان عزیز!
این را دقیقن باید بدانید، که «برادر خواندن طالبان»، به معنی به رسمیت شناسی ردیکالیزم مذهبی و گروه های تباه گر و غیری مسول نظامی بوده، که برای منافع کشور های دیگر می جنگند؟
تبانی و همدردی با طالبان، به معنی گردن نهادن به خواست های نامشروعی دولت نظامی گر پاکستان بوده و می باشد، این دیگر برای سیاست گذاران یک کشور خیلی ها غم انگیز و درد آور خواهد باشد، که اینهمه ناکامی ها و نابسامانی ها و نارسایی های سیاسی را نادیده گرفت و از پهلوی آن بی پروا به گذرند!
مذاکره با گروه یی افراطی و زن ستیز طالبان، به معنی پذیرش سیاست های فریب کارانه و زور گویانه نظامی گران پاکستانی و«دولتمداران مکار» آن کشور در منطقه بوده و می باشد!
نشستن روی یک میزی مذاکره با طالبان، به معنی پذیرش بی قید و شرط و بی چون و چرای شرایط و خواست های نظامی گران پاکستان، در ادارهء دولت آینده در افغانستان و کنترول سیاست خارجی افغانستان توسط پاکستان در منطقه بوده و می باشد!
سهم دادن برای طالبان برای رقم زنی سرنوشت سیاسی افغانستان و اشتراک در امورات، نظامی و سیاسی و دولتی در افغانستان توسط طالبان، به معنی پیروزی سیاست «زمین گیر سازی» عمدی و قصدی پاکستان بوده، که در زمانی شوروی ها در افغانستان توسط نظامی گران آن کشور به پیش برده شد.
اینکه عملی سازی«سیاست زمین گیر سازی» در افغانستان باعث چه حوادث تلخ و درد ناک در کشور گردید ، به گمانم که اغلب از مردم بی دفاع کشور هنوز باید به یاید خود داشته باشند؟
پاکستان بعد از یورش امریکا به افغانستان، این سیاست تجربه شده قبلی، یعنی«زمین گیر سازی» عمدی و قصدی اروپائیان و امریکایی ها را عمدن و قصدن علیهء خودی آنها پیشه کرد و آنرا در طی این 17 سال غرض به قدرت رسانی «لشکر مذهبی تحت فرمان خود» و تعمیل سیاست های نامشروع، ولی یکه تاز خود در مصنه اجرا قرار داد!
ای مردم و ای ملت!
یکبار به تاریخ نا چندان دوری کشوری تان نظر انداخته و نگاه نماید، همین پاکستان و پنجابیان نه بودند، که با «شوروی از میان رفته» در ژینو در مورد افغانستان قید و قرار بستند و بعدن آنرا شکستند و حال می خواهند، عین قرار داد را با «امریکایی های در حال فرار» به بندند و بشکنند!
یگانه شرط آن روز پاکستانیان هم صرف «خروج بی قید و شرط روسها» از خاک افغانستان بود و بس؟
امروز هم عین شرایط را توسط لشکر جنگی خویش، یعنی طالبان زن ستیز طرح و مطرح می نمایند و آن اینکه: « تاریخ دقیق خروج امریکایی و نیرو های نظامی آنها از افغانستان» و بس؟
پاکستانیان در طی این چند دهه از مردم افغانستان آشنایی خوبی حاصل نموده و مردم افغانستان را از نزدیک مشاهده نموده و به مطالعه گرفته اند، که با در دادن جرقهء کوچکی از آتش جنگ های قومی، این سرزمین دیگر خودش در آتش جنگ های خانمان سوز قومی و قبیلوی بی پایان خواهد سوخت!
بناهن ای مردم!
تا دیر نه گردیده بیدار شوید، این «پلان صلح امریکایی ها، جمع دست نشانده گان آنها» را که دارند، به اشتراک داوطلبانه جهاد گران بی دانش و بی سواد سیاسی، ولی پیر و کهنه کار و منفعت نگر به پیش به برند، برهم زنید!
ای ملت!
تاریخ حوادث تلخ و شرین کشوری تانرا نباید فراموش نموده و یا به باد فراموشی به سپارید، زیرا داشتن حافظهء کوتاه و تاریخ فراموشی، نه باعث تکرار حوادث شرین، بلکه حوادث تلخ تاریخی خواهند گردید!
آغای خلیل زاد «معمار دولت پس از طالبان» در افغانستان می باشد. او از جمله سیاستمداران نیولیبرال ها در امریکا بوده، که در ایام «حاکمیت خون و آتش» طالبان در سال 1997 با طالبان در مورد انتقال خط لوله گاز شرکت اونیکال (شرکت مشترک نفتی امریکایی و عربستان سعودی) مذاکرات را به پیش می بُرد.
نوشته از انتون اولبرگ وجود دارد، که آنرا جناب آغای نجیب الله رمز در سال 1387 در رسانهء آزاد بنام روشنایی به چاب رسانده و در آن تذکر داده شده، که: (« زلمی خلیل زاد به قلم خویش در سال 1996 در روز نامهء « واشنگتن پست» صریحن حمایت خویش را از نیروی جدید سیاسی در افغانستان ابراز داشت. او در نوشته خود طالبان را به هیچ وجه در زمره دشمنان بنیاد گرای ضد امریکا، مانند ایران قلمداد نه کرده و آنها را شدیدن مورد حمایت قرار داد. اما زمانیکه در اگست سال 1998 میلادی حکومت بیل کلینتن با راکت ها مناطق سرحدی افغانستان را مورد هدف قرار داد، زلمی خلیل زاد موضع گیری خویش را تغیر داد و همزمان با آن کمپنی «اونیکال و سنت گاز» را نیز به تغیر موضع واداشت.»)
در همان نوشته ادامه یافته، که : («زلمی خلیل زاد در سال 1997 میلادی منحیث نمایندهء با صلاحیت کمپنی بزرگ نفتی «سنت گاز کونسورتسیومس» بین طالبان و کمپنی اونیکال در مورد احداث پروژه انتقال پایپ لین از مناطق نفت خیز دولت آباد، در جنوب شرقی ترکمنستان و انتقال آن از طریق هرات و قندهار افغانستان الی شهر کویتهء پاکستان مذاکره می نمود.»)
همین آقای زلمی خلیل زاد «نماینده خاص و با صلاحیت» جورج دبل یو بوش در سال 2001 بود، که با دایر نمودن «کنفرانس بن» در جرمنی، طالبان زن ستیز را، گرچه که با آنها از قبل شناخت معینی نیز داشت، از قید قلم انداخته و آنها را از سهم گیری در سرنوشت آیندهء افغانستان محروم گردانید؟؟؟
اکنون بعد از گذشت نزدیک به دو دهه جنگ امریکا در افغانستان و ریختن خون هزاران نفر از جوانان افغان در این جنگ کثیف، حال این آقا می خواهد، این نیروی زن ستیز و ضد ترقی و تحول را با پیشبرد مذاکرات صلح باری دگر بالای گرده های مردم افغانستان سوار نماید؟؟؟
پیشبرد این سیاست به معنی «تسلیمی بی قید و شرط افغانستان» و آینده سیاسی و نظامی آن بدست حافظان طالبان، یعنی پاکستانیان، این کنترول کننده گان این لشکر جنگی می باشد، که به نیابت از پاکستان می جنگد و برای تامین منافع پاکستان سر می زند!
در عقب این «طرح شیطانی پاکستان» پلان های خبیث وغیری انسانی نظامی گران آن کشور وجود دارند ، که اکنون با جبر و فشار می خواهند، باری دیگر باعث جدایی افغانها از هم پیمانان امروزی شان نیز گردند؟
پاکستان می خواهد، مردم افغانستان را مانند دهه های هفتاد و هشتاد، با سوختاندن در آتش جنگ های قومی و قبیلویی در تحت کنترول و قیمومیت دایمی و بی چون و چرای خود در آورده و قرار دهد!
ای مردم بیاد داشته باشید، که فرار و برآمدن این بار بیدون برنامه امریکا و ناتو از افغانستان، همه جهان را به حیرت خواهد انداخت و دیگر هیچ کشوری از جهان هیچ گاهی پای خویشرا به خاطری حل معضلات و مشکلات مردم افغانستان پیش نه خواهند نمود!
ناگفته نباید گذاشت، که اینرا هم باید به خاطر به سپارید، که مردم مظلوم افغانستان باری دیگر در جهان منحیث ملتی بی علاقه به پیشرفت، یعنی غبی و عقب گرا در جهان معرفی گردیده و کشور باری دیگر به قهقرا کشانیده خواهد شد!
من چنین پایانی درد ناک را برای ملت شریف و مردم رنجدیده آن کشور آرزو نه داشته و ندارم و از همین لحاظ از همه روشنفکران با وجدان و وطنپرستان قلم بدست در داخل و خارج کشور تمنا می برم، که مردم صبور افغانستان را در این لحظات اساس و خطر ناک تاریخی آگاهی داده و دست آنها را به گیرند!
جرمنی، نوامبر سال 2018
عظیمی