بشيرمومن
جامعه شناسی همبستگی
اصطلاح همبستگی بعنوان یک مقوله سیاسی- جامعه شناسی است، و از لحاظ لغوی،پیوند، اتصال و ارتباط بین دو چیز یا دو تن را افاده منماید. به عبارت دیگر همبستگی، یعنی احساس مسئولیت متقابل بین چند نفر یا چند گروه است که از آگاهی و اراده برخوردار باشندکه ممکن است شامل پیوندهای انسانی و برادری بین انسانها به طور کلی و یا حتی وابستگی متقابل حیات و منافع بین آنها باشد. هدف از همبستگی ملی هماهنگی ميان اجزای تشکيل دهنده کل نظام اجتماعی است. در جوامع سنتی پيوند های گوناگونی از قبيله تا مذهب و حکومت موجب همبستگی جامعه می شد اما در عصر جديد، نوسازی و تحولات صنعتی ميان اجزای متجانس و همبسته قديم ناهماهنگی به وجود آورده است. از اين رو مسئله حفظ همبستگی در سطح فرهنگی، اجتماعی و ملی يکی از موضوعات اصلی مورد علاقه در جوامع و نظام های در حال گذار است. همبستگی قبل از هرچیز در معنائی عمیقش امری نسبی است و نه مطلق و در سطوح و میزانهای گوناگون در همگامی و همفکری اشخاص و جریانهای سیاسی و سازمانهای مدنی و قشرهای اجتماعی قابل مشاهده است. وبه فهم جامعهشناسی، این مقوله معنی را میرساند که بر پایه آن در سطح یک گروه یا یک جامعه، اعضا به یکدیگر وابسته و به طور متقابل نیازمند یکدیگرند. اصطلاح همبستگی اجتماعی (social cohesion) برای اولین بار توسط امیل دورکیم ( David Émile Durkheim )جامعه شناس فرانسوی مطرح شد. همبستگی اجتماعی در واقع شاخصی برای شناخت میزان وحدت وانسجام سازمان و جامعه است و شکل دیگر احساس تعلق و هم سرنوشتی بین اعضای سازمان و جامعه را نشان می دهد. معلوم است که اجتماع انسانی، شبکههای روابط بین افراد را به وجود میآورند که این روابط افراد را در واحدهای اجتماعی منسجم متحد میکند. با برخوردهای روزمره و رو در رو در گروهها، اعضای جدید جامعهپذیر میشوند و حمایت اجتماعی دایمی را فراهم مینمایند. از طریق مبادله اجتماعی، وابستگی متقابل ایجاد میشود و افراد عضو همبسته گروهها میشوند. به این ترتیب همبستگی گروهی به معنای آن است که گروه، وحدت خود را حفظ کند و با عناصر وحدت بخش خویش تطابق و همنوایی یابد. به قول دور کیم ،توزیع دایمی کارهای گوناگون انسان هاست که همبستگی اجتماعی را پدید میآورد. دورکیم باور داشت که دو نوع همبستگی اجتماعی،مکانیکی ( Mechanical Solidarity)) و ارگانیکی ( Organic Solidarity) در جوامع انسانی موجود است . گرچه قبل از او، دیگران تحت عناوین متفاوتی، به این موضوع پرداخته اند، مانند ابن خلدون جامعه شناس وسیاستمدار تونسی ، با طرح نظریه «عصبیت» و معنا کردن آن به پیوند درونی و خونی، به نوعی همبستگی اجتماعی مبتنی بر پیوندهای خویشاوندی ناشی از روابط سببی و نسبی تأکید داشته، آن را محور انسجام، ثبات و یا تحولات و دگرگونی های اجتماعی می داند.
مونتسکیو ( Baron de Montesquieu ) دانشمند فرانسوی تأثیر پذیری اعضای جامعه از مناسبات متفاوت اجتماعی و آداب و رسوم حاکم بر آنها سخن گفته و خاستگاه واقعی جامعه را برآیند تلاقی رسوم، عادات، افکار و آرمان ها دانسته است.وی در تحلیل های اجتماعی خود، روح کلی ملت ها را اساس وحدت هر اجتماعی می داند. « روح کلی ملت، همانند چتری است که کل جامعه را زیر پوشش خود قرار داده و اجزای متفرق آن را به هم پیوند زده است. این مفهوم کلی در ادبیات مونتسکیو، معادل «فرهنگ» در ادبیات مردم شناسان و انسان شناسان می باشد.1
ژان ژاک روسو، معتقد است: « همة اعضای جامعه به گونه ای با یکدیگر متعهد شده اند که همه استعدادها و توانایی های شخصی و فردی خود را برای حمایت همه جانبه از دیگران بکار بندند. بنابراین، این تعهد دو سویه و قرارداد اجتماعی، عامل ایجاد و ضامن بقای همبستگی اجتماعی می باشد».2
کلود هانری د سَن سیمون عالم مشهور فرانسوی( Claude Henry de Saint Simon ) ، در ایفای نقش استادی، تأثیراتی بر اگوست کنت داشته است. سن سیمون، همانند مونتسکیو با مبانی محافظه کارانه، هماهنگی و انسجام اجتماعی را سرلوح اندیشه خود قرار داده و با حفظ این مبانی، زمینه اتصال کنت با پیشینیان او را فراهم می کند. از این رو، اگوست کنت مانند استادش سن سیمون ، نه بر فردگرایی، که بیشتر بر واحدهای اجتماعی پهن دامنه و گسترده توجه داشت، بلکه کلان نگری کنت توجه او را به «خصلت نظام دار جامعه» کشاند، چون او به دنبال شناخت و کشف پیوندهای میان عناصر گوناگون سازنده جامعه بود، که به نوعی زیر ساخت طرح موضوع همبستگی اجتماعی می باشد. به این ترتیب ادامه جریان محافظه کاری در جامعه شناسی، به کارکردگرایی امیل دورکیم می رسد ، او کسی است که اصطلاح همبستگی را شامل بحث جامعه شناسی کرد .
چنان که در بالا ذکز گردید به نظر او دونوع همبستگی وجود دارد یکی همبستگی مکانیکی ودیگر ارگانیک ، همبستگی مکانیکی در جامعه ای معمول است که افکار و گرایش های مشترک اعضای جامعه از نظر کمیت و شدت از افکار و علایق شخصی اعضای آن بیشتر باشد. به عبارتی دیگرهمبستگی مکانیکی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوت های فردی وجود داشته باشد و اعضای جامعه از نظر دلبستگی به غیر همگانی بسیار همسان یکدیگر باشند .
همبستگی ناشی از شباهت، وقتی به اوج خود میرسد که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه منطبق با وجدان جمعی پرورش یابد واز این نظر با آن یکی شود برعکس همبستگی ارگانیک نه از همانندی های افراد جامعه بلکه از تفاوت هایشان پرورش می یابد. اینگونه همبستگی فراورده تقسیم کار است. هرچه کارکردهای یک جامعه تفاوت بیشتری یابد تفاوت میان اعضای آن فزون تر خواهد شد.
در همچو جوامع افراد دیگر همانند نیستند بلکه متفاوت اند لزوم استقرار اجماع اجتماعی تا حدی نتیجه ی وجود همین تمایزها و تفاوت هاست. در یک عبارت دیگر دورکیم همبستگی مبتنی بر تمایز اجتماعی افراد وابسته قیاسی با اندام های موجود زنده را همبستگی اندامی می نامد زیرا اندامها گرچه هرکدام وظیفه ی خاصی دارند، همانند نیستند اما همگی آنها برای حیات موجود زنده لازم اند.
دورکیم معتقد است که « جوامع سنتی به جوامع صنعتی انتقال پیدا میکنند، وبا ورود به جامعه صنعتی بسیاری از ویژگی های سنتی از میان خواهد رفت اما خصایص ارزشمند بسیاری نیز حاصل خواهد شد. همبستگی اجتماعی براساس احساسات اخلاقی مشترکی استوار بود که اعضای جوامع ماقبل صنعتی را به هم پیوند میزد. این همبستگی بر اساس شباهتها استوار بود» 3 بر این اساس دورکیم این همبستگی را مکانیکی نام میدهد که افراد در چنین جوامعی احساس میکنند که بطور اتوماتیک متعلق و وابسته به یکدیگرند. اما بقای جامعه برخوردار از همبستگی ارگانیکی، بسته به آن است که خارج از قلمرو قراردادها یا برفراز آنها، ممنوعیتها، ارزشها و مقدسات جمعیای وجود دارند که عامل پیوند اشخاص با کل اجتماعی میشوند.
جامعه شناس آمریکایی استاد دانشگاه هاروارد تالکوت پارسونز( Talcott Parsons ) ،« عامل تقویت همبستگی اجتماعی را در تعادل و هماهنگی میان ایده ها، باورها و ارزش های مشترک با محیط می داند. این ارزشها و هنجارهای مشترک به خودی خود نمی توانند همبستگی میان افراد جامعه را تأمین کنند، مگر این که محیط را با خود سازگار کنند».4
با در نظر داشت مطالب فوق رشد و تعالی هر نظام اجتماعی در پرتو همبستگی اجتماعی و مشارکت عمومی افراد آن جامعه ممکن میگردد . جامعه شناسان ایجاد همبستگی اجتماعی و مشارکت عمومی جامعه را ناشی از عواملی چون اعتقادات و احساسات مشترک و تعادل و هماهنگی میان باورها و ارزشها میدانند و عامل اصلی مخالفت انسانها را جدال و ستیز و کمبود امکانات مادی تلقی میکنند . در این میان اعتماد مهم ترین عامل سرمایه اجتماعی در هر جامعه است تا زمانی که اعتماد شکل نگیرد دست یابی به توسعه، دل بستگی، همدلی، مشارکت عمومی، همبستگی اجتماعی و غیره امکان پذیر نخواهد شد. از بین رفتن اعتماد عمومی عاملی اساسی برای ضعیف بودن مشارکت عمومی و همبستگی اجتماعی در جامعه ماست . علاوه بر تاثیر تبلیغات فرهنگی و رسانه ای کشورهای بیگانه در سست شدن ریشه های اعتماد عمومی در جامعه ما، مشاهدات و تجربیات مردم از رفتار مسوولان در خصوص عملکرد نادرست، پیمان شکنی، فساد، غارت بیت المال و غیره خود اصلی ترین دلیل از بین رفتن اعتماد عمومی جامعه است، بطوریکه این بی اعتمادی به اندازه ای سست شده است که اگر چه دولت پریزدنت غنی سعی در رفع آن و حل بسیاری از معضلات فساد که به نوعی میراث بجا مانده از حکومت مجاهدین در صدر آن جناب کرزی است ، داشته است اما نظر به تبلیغات درونی وبیرونی ویرانگر ، مردم هنوز در سردر گمی قراردارند وتوان تشخصیص سیاه وسفید برای شان دشوار گردیده است!
تجارب جوامع بشری نشان داه است که مراحل گذار جوامع فراز ونشیب های دشوار خود
را دارد ، جوامع که از حالت جنگ به صلح گذار میکنند ویا جوامعی که در حال
گذار از جامعه سنتی به مدرن هستند به قول دورکیم نوعی انومی(Anomie)
یا نابسامانی اجتماعی رخ می دهد و بعبارتی مرز قواعد و الگوهای رفتاری اصولی
وغیر اصول در جامعه کاملا مشخص نیست و همین امر زمینه گسترش رفتارهای
انحرافی،جنبش های اعتراضی و کاهش مسئولیت پذیری اجتماعی فراهم می نماید و تا
زمانی که این گذار سپری نشده،نوعی بحران و عدم تعادل در زندگی اجتماعی مشاهده
می شود و در نتیجه اعضای جامعه به جای اینکه به منافع جمعی و دیگران
بیندیشند،فقط منافع آنی- فردی مورد توجه قرار می دهند که در نتیجه آن آسیب های
جدی به فرد- جامعه در بلند مدت وارد می شود. در تصمیم گیری های اجتماعی نفع
شخصی بر سود عمومی ترجیح داده می شود
به قول امیل دورکیم همبستگی ارگانیک در جامعه ا ما ضعیف است، در واقع رفتار
اجتماعی جامعه افغانی در طول چند دهه اخیر، رفتاری از روی نفع شخصی بوده است و
در تصمیم گیری ها به ندرت نفع عمومی و اجتماعی در نظر گرفته می شود.
در شرايطی که ملت و دولت ملی به مفهوم مدرن واحد اصلی زندگی و مناسبات سياسی در سطح بين المللی است، تقويت همبستگی ملی شرط تقويت موضع دولت ها در آن مناسبات است.يکی از مشکلات همبستگی ملی درافغانستان ناديده گرفتن هويت و همبستگی ملی در مقابل نوعی همبستگی ايدئولوژيک بود که در شرايط موجود در جهان قابل پيشرفت نبود. بر اساس علم جامعه شناسی ملت سازی باید مراحل ذیل را سپری نماید : 1- استقرار قدرت دولت در حدود سرزمينی معين؛ 2- يکسان سازی فرهنگی از طريق دستگاه های آموزشی؛ 3- ترويج مشارکت عمومی در سياست و 4- تقويت هويت و همبستگی ملی از طريق سياست توزيع خدمات رفاهی. اما نباید فراموش کرد که ملت سازی در اين معنا دو بعد دارد: یکی- گسترش اقتدار عمومی دولت در تمام قلمرو خود است و دوم - گسترش حقوق مدنی شهروندان. مفهوم شهروند و شهروندی به عنوان ملاک و واحد هويت در چارچوب ملت و همبستگی ملی مهمترين مفهوم در اين ميان است و به عناصر پراکنده و متفاوت وحدت می بخشد،اما اين مفهوم در افغانستان به واسطه علائق ايدیالوژيک متضرر گردیده است . قبل از ایجاد مجاهدین- طالبان بیشتر بر روی افغان بودن وافغانیت تأکید می شد اما بعد از آن بیشتر روی بعد جهادی کشور تاکید شد و بًعد افغانیت کم رنگ شده رفته است ، وامروز عناصر فرصت طالب و افزار بیگانگان آنرا به پرابلم قومی وقبیلوی مبدل ساخته روان است. همین موضوع بستر ساز تبلیغات ضد افغانی شد وحتی تن چند بدستور ایران وپاکستان افغان وافغانستان را زیر سوال بردند . علمای دین واحزاب فرا قومی باید بعد افغانیت مردم را تقویت کنند و هر چیزی که باعث تقویت این همبستگی می شود را باید نگاه داشت و به آن به عنوان یک سرمایه ملی نگاه کرد. در جهان امروز هيچ کشوری وجود ندارد که ساکنين آن مربوط به يک مليت واحد باشند، در اکثر اين کشور ها مسألهء ملی اصلاً مطرح نيست و در آنهايی که مطرح هم است تنها و تنها با ايجاد نظام دموکراتيک و با استفاده از شيوه های دموکراتيک به حل موفقانهء آن دست يافته اند، در افغانستان در آغاز قرن بيست و يکم و پيشرفت های معجزه آسای علم و فن متاسفانه هستند « روشنفکرانی » که دست و پای شان با زنجير های قرون وسطايی بسته شده و از مغاره های قومی، قبيلوی و مليتی و مذهبی به زندگی می بينند و نمی توانند يک پارچه و متحد اصل انسانيت و هموطن وافغان بودن را بر روح و جان خود مسلط گردانند و با فرهنگ بلند سياسی خود را والاتر از اختلافات عقب مانده جوامع بدوی بدانند.
ببینید امروز چند به اصطلاح « نخبه» ما که هر روز در پی تشدید عصبیت ها در جامعه ما هستند وخود شان در « غندی خیر » با اهل بیت شان در خارج از کشور نشسته اند ، وحکم اغتشاش وافتراق صادر میکنند . اگر فراموش کردند من بخاطر شان می آورم ، که در دفاع حفیظ اله امین وخوشنودی منصور هاشمی وطنداران بدخشی خود را به گلوله بستند! ویا انهایکه در پژمردهگی عضویت سازمان خلقی جوانان مایه افتخار شان بوده !! امروز چگونه فرهنگ بی شرمی را پیشه کردند ، ومیگویند که ما ارزش های کنونی جامعه افغانی را عوض میکنیم ! بهتر است یک بار به عقب خود نگاه کنند !! که چه گند در قپای شان «پنگ » شده گی است ! دیروز کیها بودند وچه گل های را به آب داداند !! به هر حال قوم بزرگ تاجیک که چند مالیخولیا میگویند یا قوم پشتون طوری که چند مریض دیگر وانمود میسازند برای ما بیگانه نیستند ونه هم همین مریضان مفتن رهبر این دو قوم بزرگ شده میتواند ! به همین شکل اقوام دیگر که در افغانستان زندگی میکنند مطابق قانون اساسی کشور دارای هویت ملی افغان هستند . بدون شک که از لحاظ جنسیت وقومیت ومذهب فرق دارند ولی ازلحاظ ملی هیچ تفاوت ندارند ، با همه تفاوت ها کس خواسته باشد ویا نباشد همه دارای هویت ملی افغان هستند وخواهیم بود !!!!!
این را هم باید علاوه نمود که همه چیز قابل نقد وباز نگری اسـت ،ولی در صورت امنیت ومصونیت سراسری در کشور وخلع سلاح عمومی ودر یک اجماع ملی با شرکت دانشمندان وطندوست از اقوام مختلف ساکن در جغرافیای امروزی افغانستان است،نه با چند شعار دهنده « چهارتکه نمبر بدل» که امروز به بهانه های مختلف در میدیا و نشستها های گوناگون خودرا به نمایش میگذارند !!!
ملت ما به رغم تفاوت ها و تنوعات در خواستههای گروه ها و اقشار،بواسطه اشتراک ضرورت ها و تراکم خواست ها و مطالبات آزادی خواهانه و دموکراتیک ، راهش را در پی کوشش ها و مبارزاتی پیگیرانه از درون سنگلاخها و ورای سدها پیدا و هموار نموده و خواهد نمود. لذا درست خواهد بود تا مکتب رفتگان ما بر اساس اشتراکات و تفاوت های قشرها و گروه های مردم و بر اساس امکانات و تشکل های موجود، با طرح دیدگاه هایی مدرن و ارائه پروژه های کارا و جدید فرایند همبستگی شهروندان افغان و تامین یگانگی ملی در جامعه را بر بنیاد شعور تجربی و تاریخی کشور مان مورد مطالعه قرار دهند.
به امید روزیکه یک افغان هندو پریزدنت افغانستان شود !
منابع:
1. بیرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعی، باقر ساروخانی، تهران، کیهان، چاپ چهارم، 1380، ص.71
2. آرون، ریمون؛ مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعهشناسی، باقر پرهام، تهران، ، 1381، ص307
3. جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، ص 89
4-جورج.... ص 205