مهرالدین مشید
دشمنی با حضور نیرو های خارجی یا دشمنی با مردم افغانستان
از دشمنی با حضور نیرو های خارجی تا دشمنی با مردم افغانستان
بدون تردید این پرسش در ذهن هر شهروند افغانستان خطور می کند که آیا دشمنی کشور های همسایۀ افغانستان با مردم این کشور است و یا دشمنی آنان با حضور نیرو های خارجی در افغانستان و یا این که حضور خارجی ها در افغانستان بهانه یی برای مداخلۀ پاکستان، ایران و روسیه در افغانستان است و بدین وسیله می خواهند، مداخله های شان را در افغانستان توجیه کنند. این ها پرسش هایی اند که پاسخ آنها می توانند، گرۀ بن بست موجود در جنگ افغانستان را باز کند و دست کم سر نخی از کلافۀ سردرگم و پیچیدۀ جنگ افغانستان آشکار می شود و دست کم یکی از پهلو های ناشناختۀ جنگ افغانستان شناسایی می شود. طرح این موضوع به معنای آن نیست که تا کنون اهداف و نیات کشور های همسایه در پیوند به افغانستان ناشناخته مانده است؛ بلکه بر همگان هویدا است که ریشۀ اختلاف پاکستان بحیث میراث دار انگلیس، با افغانستان پس از استقلال این کشور آغاز شده که بخشی از آن وابسته به مرز دیورند است که بیشتر از خطا های رهبران آنسوی سرحد مانند خان غفار خان آب می خورد. وی بر رغم تاکید رهبران هند مانند جوهار لعل نهرو تا پایان حیات طرفدارالحاق پشتونستان به کشور هند بود. هرچند داعیۀ او تحقق پیدا نکرد و اما برای افغانستان درد سر همیشگی آفرید. این داعیۀ بود که دندان زمامداران پاکستانی را برضد افغانستان تیزتر کرد و جنگ نیابتی پاکستان و هند را در افغانستان به میان آورده است. این طرح جنرالان پاکستانی را واداشت تا افغانستان را بحیث عمق استراتیژی شان در نبرد با هند برگزینند تا ناامنی ها در افغانستان ادامه پیدا کند و آب های رودخانۀ کابل و کنر بدون استفاده بمانند و به پاکستان سرازیز شوند. به همین گونه مشکل ایران هم در افغانستان برمی گردد، به جنگ بر سر آب که ریشۀ آن بر می گردد به دوران پادشاهی حبیب الله خان که حتا آب بیشتر از معاهدۀ دوران موسی شفیق نخست وزیر ظاهر شاه را از افغانستان خواهان اند. این دو کشور پیش از سال ۱۳۵۷ خورشیدی کمتر علاقمند تنش افزایی با افغانستان بودند و از سویی هم شاهان افغانستان در این زمینه توجه داشتند و نمی گذاشتند که اوضاع از کنترل بیرون شود و گاهی رخداد های سرحدی هم که رخ می داد، به زودی آنها را مهار می کردند و گاهی هم با میانجیگری کشو رهایی مثل عربستان سعودی حل می شد. هرچه بود سیاست های پاکستان و ایران نسبت به افغانستان بیشتر دفاعی و با احتیاط بود؛ اما با تاسف که پس انقلاب هفت ثور و قیام مردم در برابر رژیم دست نشاندۀ شوروی پیشین و آغاز مهاجرت ها به دو کشور پاکستان و ایران فرصت مداخلۀ هر دو کشور را در افغانستان فراهم کرد و سیاست های آنها را در مورد افغانستان هم از حالت دفاعی به حالت تهاجمی درآورد.
این دو کشور آزمند که خود را حامیان جهاد افغانستان می خواندند و فکر می کردند که با به پیروزی رسیدن مجاهدین صاحب این سرزمین می شوند و تمامی آرزو های شان در این کشور برآورده می شود، انتظار های فراوانی را از رهبران مزدور شان در افغانستان داشتند که تندی حوادث و شتاب قدرت خواهی رهبران جهادی این فرصت ها را از آنها گرفت. این سبب شد که پاکستان و ایران برای رسیدن به اهداف شان در افغانستان هر روز در صدد راه اندازی توطیه های تازه تر شوند و گروۀ طالبان را برضد رهبران جهادی بوجود آوردند و حکومت مجاهدین را سقوط دادند؛ اما نتوانستند طالبان را کنترل کنند و فعالیت های القاعده را تحت نظر داشته باشند که حادثۀ یازدهم سپتمبر بوقوع پیوست و طومار حکومت طالب از افغانستان بوسیلۀ نیرو های امریکایی برچیده شد و از آن به بعد شیپور مبارزه با تروریزم با شتاب تمام نواخته شد و امریکا چنان به مانور نظامی و سیاسی پرداخت که تمامی کشور ها به شمول پاکستان، ایران و روسیه را با خود هم سنگر و هم صدا گردانید. امریکا توانست از فضای تب آلود و وحشتناک رخداد سپتمبر بیشترین سود را ببرد؛ اما در این میان جنرالان پاکستانی به همان اندازه که برای بوش پاسخ مثبت سریع دادند و به همان سرعت به احبا، انسجام، آموزش، تمویل و تجهیز طالبان پرداختند و آنان را به جنگ نیرو های امریکایی آماده کردند و اکنون پاکستان، ایران و روسیه طالبان را تمویل و تجهیز می کنند.
حال پرسش این است که چگونه شده است تا طالبان توانستند تنها تحت حمایت پاکستان این قدرنیرومند شوند و در برابر حکومت افغانستان که از کمک های مالی و نظامی بیش از چهل کشور جهان برخوردار است؛ اما با آنهم از دامنۀ شورشگری کاسته نشد و برعکس بر حضور فعال جنگی بیش از بیست گروۀ تروریستی در کشور افزوده شد که این افزایش تحت حضور مسلط نیرو های خارجی در افغانستان برای همگان پرسش برانگیز است. این مسآله گمانی زنی هایی را بوجود آورده است که هدف غرب پایان دادن جنگ در افغانستان نیست؛ بلکه خواهان ادامۀ جنگ است و ادامۀ تنش ها را تا سقوط ولایت ها سناریوی بقای حضور نیرو های خارجی در این کشور می خوانند. پس هرگاه چنین باشد و بهانۀ کشور های همسایه هم از کمک به مخالفان مسلح حکومت حضور نیرو های خارجی در افغانستان باشد. از سویی هم نیرو های خارجی از تامین امنیت در کشور کوتاه آمدند و برعکس ناامنی ها هر روزدر کشور بیشتر می شود و هر روز دهها شهروند بیگناۀ افغانستان به شهادت می رسند. در چنین حالی گزینۀ خروج و همزمان به آن کمک خواستن از کشور های همسایه و فراخوان طالبان به صلح می تواند، یکی از راهها برای کاستن از دامنۀ شورش در افغانستان است و اما با این هم این گیریم بپذیریم که نیرو های خارجی افغانستان را ترک کردند و طالبان هم به روند صلح پیوستند. در آن صورت سرنوشت داعش چه خواهد شد، معلوم دار است که عرادۀ جنگ را او به پیش می برد. اگر قبول کنیم که داعش پدیدۀ بین المللی است که از عراق و سوریه به افغانستان منتقل شده است، ازتوانایی ها و ظرفیت های بیشتری برای ادامۀ جنگ برخوردار است که برای پیشبرد سناریوی ناتمام مبارزه با تروریزم از امکانات بیشتری برخوردار خواهند بود. از همین رو است که شماری ها نسبت به سیاست های غرب در قبال مبارزه با تروریزم مشکوک اند و می گویند که هدف آن ادامۀ جنگ و رسیدن به استراتیژی های کلان و تحت فشار داشتن چین و روسیه و ایران و پیشگیری از برتری جویی های اقتصادی آنان است. پسی هرگاه چنین باشد
بهتر خواهد بود که حکومت بر بنیاد قاعدۀ فقهی پذیرش "اخف ضرر" عمل کند. فقها بدین باور اند که "در تزاحم دو حرام، حرامی که مفسده کمتری دارد حرمتش باقی است. در برخی محرمات شرعی، فتوای فقها این است که در صورت صدق عنوان مصلحت یا مصلحت اهم، حرمت محرمات ساقط میشود و به جواز تبدیل میگردد." در این صورت برای پیش گیری از افتادن در پرتگاۀ لاعلاج و نابودی کامل، بهتر خواهد بود تا روی گزینه های بدیل کار شود و به گزینه یی ارجحیت داده شود که منافع ملی، اقتدار ملی و وحدت ملی را کمتر آسیب پذیر می سازد. برای گزینش بدیل قابل باور حکومت باید اعتماد سازی کند و اجماع ملی متشکل از گروههای سیاسی، اجتماعی، قومی و نهاد های جامعۀ مدنی و نخبه گان سازماندهی کند و در ضمن با اتخاذ دیپلوماسی فعال و با ایجاد فضای مناسبات بهتر با همسایه ها فصل جدیدی از سیاست تعاملی را با آن تجربه کند؛ اما با تاسف که دستگاۀ دیپلوماسی کابل می لنگد و بعید است که چنین تصوری را از آن داشت؛ اما هرچه باشد، کوتاه کردن درازراۀ صلح بدست حکومت است تا چگونه این فاصله های شکسته را وصل کند و زودتر بپیماید. هرچند پیمودن این فاصله دشوار است؛ زیرا همسایه های افغانستان بویژه پاکستان و ایران با بهانه قرار دادن حضور نیرو های خارجی دشمنی شان را بر مردم افغانستان توجیه می کنند. هرگاه چنین نمی بود، دشمنی برسر حضور نیرو های خارجی می تواند، قابل بحث باشد. این در حالی است که علت اصلی حضور نیرو های خارجی در افغانستان، مداخلۀ پاکستان و ایران و لشکرکشی های ملیشه یی آنان زیر نام طالب و داعش است. از همین رو است که مردم افغانستان بدین باور اند که با قطع مداخلۀ پاکستان و ایران در افغانستان و بسته شدن لانه های تروریستی در خاک پاکستان و ایران و راندن و یا بدام افگندن طالبان کلید اصلی حل معضل افغانستان است. این بستگی به نیات انسانی و اسلامی این دو کشور است که با تاسف تا کنون در این زمینه حسن نظر نداشته اند. کابل به عنوان اتمام حجت می تواند، بازهم این حسن نظر را بار بار به آزمون بگیرد، آزمونی که تا کنون ناکام بوده است و اما تلاش را نباید از دست داد؛ البته بدین امید که روزی از سنگ هم صدا بیرون شود و پاکستان و ایران صادقانه به ندای صلح افغانستان لبیک بگویند. همسایه های افغانستان بدانند که شکستن فانوس زنده گی در افغانستان، شکست آنها هم آغاز می شود و هنوز هم وقت است و پیش از آن که روزی ناگزیر به زمزمۀ این شعر: "شب شکستن فانوس در تهاجم باد .... چراغها همه گی زنده باد میگفتند!" برگردند و برای نجات "فانوس زنده گی" در منطقه دست دوستی و همکاری یکدیگر را برای صلح پایدار فشار بدهند. یاهو