انجنیر حفیظ ا له حازم

 

گرداب طوفان هنوز در راه است

حوداث افغانستان روز تا روز بغرنج , مشکل , درد آور, نگران کننده و نا امید کننده تر میشود. نگاهی می اندازیم به حوادث چند دهه اخیر و یا اگر دقیق تر بگویم بعد از انقلاب سردار محمد داود.

تا قبل از انقلاب محمد داود طوفان خاموشی در کشور ما حکم فرما بود , همان ساختار های قرون وسطایی و سنتی جامعه که: خان , قریه دار, ملک و ارباب توده های میلیونی را گوسفند وار اداره میکردند و با بهره کشی های مختلف ,غیر انسانی,حقارت بار وغیر اخلاقی از دهاقین و توده های زحمت کش و بیسواد بهره برده و به زندگی ارباب رعیتی شان ادامه میدادند و به این شکل به مقامات دولتی آن وقت ( منظورم از حکومت های نادر خانی و ظاهر شاهی است) , حق می پرداختند و دولت هم در یک گروپ کوچک خانوادگی , تمام اداره امور را در دست داشت و سیاستی را دنبال میکرد که مردم بیسواد باقی بمانند و اصلآ از حکومت و حکومت داری چیزی نفهمند و چیزی هم تقاضا نکنند.

فقر فاقگی ,بیسوادی ,مرض ,بی عدالتی ,زورگویی ,خود کامگی , عدم کوچکترین حقوقی از عدالت اجتماعی ,حکومت یک اقلیت محدود خانوادگی با فخر فروشی تمام بالای ملت ,عدم اشتراک و سهم عادلانه دیگراقوام ساکن در کشوردر امورات دولت داری وغیره وغیره.....از داشته های آن زمان بود.

اینها علایم طوفان خاموشی بودند که جامعه را فرا گرفته بود ولی طوفان در حرکت بود و هر آن نزدیک تر میگردید. با انقلاب محمد داود و از بین بردن سیستم پادشاهی مطلقه در افغانستان ,پرده خیره نا امیدی ها از چشم ها دریده شد و مردم پی بردند که هیچ چیز( جاودانه و همیشگی و ماندگار) نیست.

مردم عوام تصور اینرا هم نمیکردند که روزی تاج و تخت پادشاهی ظاهر شاه برچیده شود. و این جرقه یی بود از امید که زندگی انسانها مطلق و ثابت نبوده و هر آن میتواند متحول گردد.

پنج فیصد باسوادی که در جامعه وجود داشت و اکثرآ در شهر های بزرگ و مخصوصآ در کابل زندگی میکردند و یک قشر آگاه از این باسوادان در زمان زمامداری ظاهر دست به ایجاد حلقات ,سازمانهاو گروپ های سیاسی زده و مبارزه میکردند . و در گرمای این حوادث حزب دیموکراتیک خلق افغانستان با یک قیام نظامی زمام امورات دولتی را در دست گرفت. طوفان بازهم نزدیک میشد و فاجعه می آفرینید و طوفان خموش جایش را به طوفان گرم خون ,جنگ ,کشتن ,فرار, و جنگ تمام عیار وطنی داشت تحویل میداد. سیستم دولت داری و حکومت داری جدید در فضای دیموکراتیک برای اکثریت مردم (سنتی ,مزهبی ,بیسواد و بیخبر) قابل قبول نبود و جهان دو قطبی که در تقابل تنگانگ و دشمنی با هم بودند ازین فرصت طلایی استفاده کردند و جهان غرب و اسلام را علیه این رژیم بسیج کردند و شعله های نابودی بر افروختند و مردمی که نان نداشت و آزادی نداشت ,حق و حقوقی نداشت و اصلآشهروند به حساب نمی آمد , دیگر هر روز جان میداد و کشته میشد و طوفان بالای سرزمین ما نعره میکشید که آهای مردم من آمده ام و تا دیر ها خواهم ماند چون در کشور شما (افغانستان) بستر بودنم مساعد تر از هر جای دیگر دنیاست.

حوادث و اتفاقات دیگری که بعد از سقوط حزب دیموکراتیک بوجود آمد چون ,آمدن مجاهدین ,به قدرت رسیدن طالبان و سقوط طالبان توسط امریکایی ها , حکومت های عبوری , موقت , کرزی و اشرف غنی همه و همه تنور این طوفان را گرم و گرمتر ساختند و فاجعه بالای فاجعه آفریدند.

نمیدانم ما و مردم ما در کجای این گیتی قرار داریم؟  چهل سال جنگ ,چهل سال بدبختی ,چهل سال کشتن و خون ریختن و چهل سال همه دار و ندار وطن را خراب کردن و ویران کردن. ما افغانها خیلی خوب بلدیم که بسیار به سادگی تقصیر ها را به گردن دیگران بیآندازیم. گاهی این حزب و گاهی آن سازمان و حرکت سیاسی را مقصر همه این حوادث قلمداد کنیم ,گاهی این و یا آن حکومت را ,گاهی هم همه گناه ها را جمع کرده به گردن کشور های بیگانه می آویزیم .ولی گاهی دست به گریبان خود هم برده ایم؟  گاهی خود ها را هم درین فاجعه بزرگ میهنی مقصر شمرده ایم؟  گاهی هم اعتراف کرده ایم که با وجودیکه شاید مهره خیلی کوچکی در جامعه بوده باشیم ولی دین ملی ووطنی مانرا صادقانه و بی ریا ادا کرده ایم؟

اینها همه از سرخوردگی ماست , اینها همه از شکست پی در پی ما در رفع بحران ها و یجاد تدابیر لازم بخاطر دفع بلای طوفانی است که سالها نظاره گرش بودیم. شاید هر یکی از این عوامل سهم خود را در بحران و طوفان کنونی داشته باشد , یک چیز را نباید فراموش کرد که تاریخ بشریت به خودی خود آبدیده نمیشود , تاریخ خونخوار است , تاریخ فقط از خون تغذیه میکند , مست میشود و به پختگی میرسد.

شما هر یک تاریخ جوامع مختلف بشری را دیده و مطالعه نموده اید , تنها و تنها جنگ های صلیبی اروپا 800 سال طول کشید میلیون ها انسان را قربانی گرفت , ولی با دادن خون میلیون ها انسان و این پروسه طولانی تاریخی با قربانی های فراوان دیگر, تاریخ این ملت ها از خون مشبوع شد و ملت های اروپا به این زندگی مرفع ,آباد ,انسانی و اخلاقی کنونی دست یافتند.  از اینگونه مثال ها را در اکثر کشور های جهان دیده و شنیده ایم.

این یک پروسه تاریخی است,عمر تاریخ کوتاه نیست , پیش تاریخ ماه ثانیه و سال دقیقه است , و ما و کشور ما هنوز در اولین صف های تاریخ قرار داریم.

حوادثی که درین چند دهه اخیر نام آور شدیم فاجعه های بزرگ اجتماعی را در کشور ما ببار آورده , شیرازه زندگی های ابتدایی اجتماع و خانوادهگی از هم پاشیده , فقر , مرض , بیکاری ,نبودن دولت مردمی , وجود مافیای دولتی , نحوه تبعیض آمیز و رکیک دولتی در همه ساحات , بی اعتمادی , بی باوری , نبودن امید به آینده اینها همه دست بدست هم داده و فضا را طوری مساعد ساخته که اصلآکسی به چیزی معتقد نباشد , گویی آخر زمانه باشد و هرکس به گور خودش بگرید....

ثروت اندوزی , نبودن عاطفه انسانی , چور و چپاول , دستبرد به حریم شخصی افراد ,عدم مصوونیت فردی,خود خواهی(اگوییزم) اینها همه واژه های  روزمره سرزمین من و توست.

بلی هموطنان عزیز اگر ابعاد این همه مشکلات , نابرابری ها  ,بی عدالتی ها را در کل مورد مطالعه قرار دهیم جز نام بردن ازین موارد فاجعه و طوفان و گرد خود چرخیدن ها چیزی حصول مان نخواهد گردید.

چه خوب اگر از خود ها بیآغازیم , با کوچکترین کار ها و اقداماتی که بتوانیم روان جامعه و مردم را تغیر دهیم. روشنگری نماییم , حقیقت ها را بگوییم , نترسیم و وجدان مان را ملاک عمل هایمان قرار دهیم , صادقانه و بی باکانه موضعگیری اخلاقی و علمی و اجتماعی نماییم.

این سکوت کشنده و طوفان زا را بشکنیم و هر کدام مان احساس مسوولیت کنیم که این وطن مال من است و این ملت هم مردم من اند و با دادن معلومات های بی غرضانه و روشنگرانه بخاطر شناختاندن حقوق ووجایب ملی هر هموطن ما این وجیبه وطنی را ادا نماییم.

تا روشنگری نکنیم , تا کار های بنیادی و اساسی در راستای هویت شهروندی مان انجام ندهیم , تا تبعیض و بدبینی وخود خواهی ها را کنار نگزاریم , تا بهم منحیث شهروندان کامل الحقوق این جغرافیا احترام قایل نشویم , گرداب این طوفان ها تر و خشک این سرزمین را خواهد سوخت و این جهنمی خواهد بود که ما آتشش را بدستان خود ما افروخته ایم.

انجنیر حفیظ ا له حازم

هالند

  

  


بالا
 
بازگش