محمد عالم افتخار
نامه سر گشاده به دکتور لطیف پدرام؛
غمشریکی به خلق بزرگ پشتون!
برادر عزیز و پر ارزش جناب دکتور لطیف پدرام!
متبارز شدن یک فراز از زبونی سیاسی ـ فرهنگی و افتضاح حیرت انگیز مدنی ـ اخلاقی انبوه مخالفان مفکوروی تان را در تالار به اصطلاح پارلمان جغرافیای قبیلوی و عشیروی؛ علیه شخص شخیص شما و منطقی ترین و صایب ترین و شجاعانه ترین نظریات تان در مورد حقوق دموکراتیک و مدنی مردمان غزنین باستان؛ به شما و پیروان و عزیزان تان تبریک و تهنیت می گویم.
این؛ به راستی تبلور یک پیروزی وزین و بزرگ در مبارزات سیاسی ـ ایدئولوژیک و مدنی ـ فرهنگی یک شخصیت مبارز و دارای مشی و منش روشنگرانه و متحول کننده میباشد.
بنده منحیث یک شاعر و نویسنده و اندیشنده دردمند و گوشه نشین؛ در حدود فهم و فراست خود و اطلاعات آفاقی که از شما و سازمان و خط فکری و سیاسی و فلسفی تان دارم؛ نسبت به همه آنها بی ملاحظه نیستم و در مواردی نقد و انتقادی هم دارم که میتواند به سهم خویش تند و تلخ و شاید فراتر از تحمل باشد؛ با تمام اینها نتوانستم در قبال پیروزی غبطه بر انگیز شما و درست ترین نظریات و موضعگیری هایتان که در هیأت منتهای زبونی و بی منطقی و نادانی مدنی و حتی ددمنشی «مخالفان سیاسی» تان تجلی تصویری و رسانه ای کثیر الساحه و بی حدو مرزی پیدا کرد؛ خاموشی اختیار نمایم.
البته تمام احساس رضامندی و شادمانی من درین راستا فقط به همین محدوده؛ مختومه است؛ و فراتر از آن کوه هایی از شرم و غم و درد و یأس جان را به لبم رسانیده است؛ از آنجا که در درون افغانستان؛ این نماد ها و رویداد ها بیشتر به یک کتله مشخص از مردم افغانستان منتسب میگردد؛ حتی نمیدانم چگونه به ایشان؛ ابراز همدردی و غمشریکی نمایم؛ مردم با همت و غیور و با شرافت و با مناعت پشتون وطن.
تشریفات «سیاسی» ندارم و نمیکنم واقعاً به درد و شرم این مردم بزرگ؛ شریک و شامل و داخل استم. این به اصطلاح «وکلای» شاه شجاعی را همراه با سیلی از وطنفروشان مزدور یا مجبور تاریخ دو قرنه قبل از تولد پاکستان و سپس با انبوه نوکران بیرقی پاکستان و سازمان جهنمی آن (آی ایس آی) و نوکران امریکایی معروف به «داره بیروت» را پیش و بیش از دیگر کتله های مردم افغانستان؛ در جمع خلق پشتون ما محسوب میدارند و چون طوق لعنتِ هر آن سنگین شونده به گردن آنان آویخته می بینند.
ولی تا جاییکه من سفر ها و مطالعاتی در خارج از افغانستان داشته ام؛ حتی در مناطق کمی دور تر از سرحدات پاکستان و ایران و کشور های آسیای میانه تا چه رسد به جا های بعید تر مانند سرزمین سترگ هند؛ دیگر این تفکیک وجود ندارد؛ همه ما باشندگان افغانستان؛ یک چیز استیم و به یک نظر دیده میشویم و مانند یک مردم و یک ملت «افغان نشنل» تعریف میگردیم؛ تمام عیب ها و اتهامات و ننگ ها و شرم های تاریخ دو سه صد ساله و دهه های جنایتبار پسین که مملو از ترور و توحش و فسق و فجور و فساد و تریاک و خون و آتش و مزدوری در جنگ های نیابتی اجانب و رذایل عدیده دیگر میباشد؛ طوق لعنت گردن همگی مان و تمامی مردمان افغانستان اعم از مقیم و مهاجر میباشد.
بدینجهت؛ پنداشت غالب من این است که جهانیان؛ حد اقل درک و فهم از رویداد های پسین در قبال شما رزمنده محترم (پدرام) ندارند و تمایز و امتیاز بس سترگ و ژرف شما با مخالفان و معاندان سیاسی تان را در نمی یابند و در محاسبات شان نمی آورند. ذهنیت جهانی و بخصوص اروپایی و امریکایی و عربی و اور آسیایی ... به نیروی میدیای انگریزی و امپریالیستی و شبکه های جاسوسی اجانب دشمن؛ تحت تأثیر تقریباً مسلط همان عمال و جواسیس و خدام ارباب اغراض و منافع درین «چهار راه» کمنظیر قرار دارد.
این ارباب اغراض و منافع درین «چهار راه» تجارت و جهانگشایی نیز؛ از هر سلب انسانیت شده تا زمانی که مانند نوکر ماشینی و روبوتیک برایشان کار آمدی و بهره دهی دارد؛ اشرف مخلوقات و بهترین عالم و آدم و فرشته؛ تصویر و تمثیل می نمایند و به خورد مردمان جهان و مردمان غالباً از دنیا و فتنه ها بیخبر نگهداشته افغانستان میدهند. این پروسه ها با پطرو دالر ها و ثروت های باد آورده استعماری و پول های سفته بازی و زیارتی و امثالهم تقویت و تحکیم میگردد.
به نظر این حقیر؛ تناسب پیدا کردن و تعادل ضرور یافتن با اینهمه ابلیسگری جهانی و جهانشمول آنهم در افغانستان و جهادستان و طالبستان و جهلستان و خرافاتستان...کارستانی است چون پیمودن «هفت خوان رستم» و حتی صعب تر و خطیر تر از آن.
از اینجاست که غالب منم گویان و هل من مبارز خوانان پیشین و پسین به حدی درمانده و ابتر شده اند که تقریباً سخنی به گفتن و کاری به کردن ندارند؛ البته تفتین و تطمیع و سبوتاژ و شانتاژ هم به حد وفور هست ولی بغرنجی اوضاع و تاریکی ها و سرابگونگی ها و در مقابل کم فکری و کم دانشی و ایدئولوژی زدگی و بت پرستی و قوم پرستی و امراض سرطانی دیگر عوامل نیرومند تر میباشند.
بدبختانه هیچکدام از کتله ها و اقوام و قبایل ما نیز رشد سیاسی ـ فرهنگی کار آمدی نداشته و چه بسا به بد اندیشی و خواب آلودگی و انفراد گرایی یا پیر و پیشوا پرستی مضر و ناصواب گرفتار میباشند تا جاییکه خود مانع قامت افرازی دانسته ها و شایسته های جوان و جوانتر اعم از مرد و زن در میان خویش و در سطح کشور میگردند. جهل مذهبی به ویژه در میان ملایان و پیش نمازان و امامان و خلط دین و مذهب با سیاست و عرف و عنعنه کور و استخدام مکرر در مکرر دین به خدمت استعمار و امپریالیسم انگریزی و امریکایی ... و زایده های آنها چون پاکستان و اداره های آشکارا دست نشانده و القاعده و طالب و داعش ... کماکان لجام گسیخته است!...
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
در چنین اوضاع و احوال مبارزه استوار و سرسختانه پدرام و یاران هرچند (عجالتاً) کم عده اش؛ به فرض کاستی ها و کجی ها و کند روی ها و تند روی ها و اشتباهات... اهمیت و عظمت پیدا میکند. و همین اهمیت و عظمت است که پاسداران جهل و سیاهی و اسارت و غلامی و گدایی را به قهر و خشم دیو آسا و دد گونه ـ ولو در تالار مجلس قانون و قانونگذاری! ـ بر می انگیزد.
میگویند: 100 نصیحت = یک مصیبت!
یعنی اینکه آدم های لابُد چون ما از صد نصیحت و روشنگری و بیداری بخشی...
آنقدر اثر نمی پذیرند که از یک مصیبت یعنی تجربه خونبار و مرگزا درس می
گیرند و آموزش کسب میکنند. نمیدانم با وصف چهل سال هرساعته مصیبت و شناعت و
دنائت و جنایت؛ درس ها و آموزش های مردمان کجا می رود که هنوز که هنوز است
دشمنان دون این خلق و این سرزمین:
خود کوزه اند و خود کوزه گر و خود گل کوزه
خود بر سر ان کوزه؛ خریدار و خریدار!
واقعیت این است که امپریالیزم در قرن 21 مانند سلفش در قرن 20 و به ویژه قرن 19 نیست. این امپریالیزم؛ نخست «دشمن های فرضی» می آفریند و به واسطه آنها دراماتایز های جهانی چون 11 سپتامبر 2001 به راه می اندازند؛ بعد لشکر کشی و جهانگشایی میکند تا گویا دنیا را از تروریزم «نجات» دهد؛ سپس سرزمین های اشغالی را به پایگاه های تا دندان مسلح نظامی و فوق نظامی تبدیل میکند؛ اینسو اداره های استعماری دست نشانده و دست نگر درست می نماید و آنسو «جهادیست» های ضد استعمار و اشغال را به جنگ های مردم کشانه مامور و مصروف میدارد؛ تا جاییکه نگذارد در مقابلش کدام نیروی واقعاً آزادیخواه سنگر بگشاید.
افغانستان ما روشنترین مظهر چنین حقیقت عجیب و باور نکردنی است!
ای داد افغانستان!
بیداد افغانستان!
فریاد افغانستان!
فریاد افغانستان!...*
*http://www.ariaye.com/dari14/siasi2/eftekhar9.html