طاهره خدانظر
انقلاب ناکام افغانستان و خطر تجزیهی افغانستان
شرایط جهانی، فقر، جنگ، نژاد پرستی و بسیاری از مسائل دیگر حاکمان را در قانع
کردن مردم ناکام گذاشته و ناتوان از اینکه اذعان کنند هیچ کاری از دست آنها
ساخته نیست .
ناکامی انقلاب به دلیل اینکه از پس اداره کردن جامعه بر نمیآیند روی میدهد،
بسیاری از رژیمهای دموکراتیک امروز ثمرهی انقلابهای موفقاند، همچون شورش
هلندیها علیه امپراتوری اسپانیا که هلند را تبدیل به موفقترین اقتصاد اروپا
کرد. چون دموکراتیک و برابر طلب بود و جای امن شورشیان متعهد و متفکران مسئول و
هنرمندانی مترقیخواه بود.
انقلاب اکتبر فرانسه نه تنها فرانسه را به یک کشور مدرن و پاریس را به پایتخت
فرهنگی و سیاسی قرن نوزدهم تبدیل کرد بلکه بیش از هر رویدادی به دموکراسی
مدرن و فلسفهی سیاسی با مفاهیم ملازمش نظیر آزادی و حقوق بشر انجامید.
انقلاب بریتانیا با سرنگونی سلطنتی استوارت چارلز دوم و تثبیت حکومت پارلمانی،
به آسانی انگلستان را به قدرتی صنعتی و قدرت سرمایهداری حاکم در قرن نوزدهم
تبدیل کرد.
این بازه شامل انقلاب ۱۹۲۰ ایرلند، ۱۹۱۹ مصر، ۱۹۴۹ چین،
انقلاب ۱۹۵۹ کوبا،
انقلاب الجزایر علیه فرانسه ۱۹۶۲،
انقلاب علیه حاکمیت پرتقال در آنگولا، گینه بیسائو و موزامبیک و بسیاری دیگر
است
چگونه پس از این تجربیات متعدد از انقلابهای موفق این ادعا تکرار میشود که انقلابها از جمله انقلاب افغانستان ناکام میماند؟
زیرا هیچ کدام تا کنون موفق به ایجاد جامعهای آزاد و برابر، آن گونه که تقریباً تمامی آنها ادعا میکردند، نشدهاند. آنها شعار « حقوق برابر» را برای بسیج پشتیبانی مردم اقتباس میکنند اما در واقعیت توسط یک گروه منفعت طلب رهبری میشوند.
این مبنا که ذات انسانی حریص و خودخواه است و برابری حقیقتی را ناممکن میسازد اشتباه است، چون ذات انسان ثابت نیست و همواره با تغییر شرایط، متحول و دگرگون میشود. بر اساس حقایق موجود میدانیم که شکارچیان و گردآورندگان چندین سال پیش از پدید آمدن طبقات، در جوامعی دموکراتیک و برابریخواه زندگی میکردند، به همین دلیل است که هیچ مانع ذاتیای در مقابل برابری در ذات انسان وجود ندارد و از طرف دیگر انسان بر فطرتی خلق شده که اصالتأ عدالت خواه و عدالت جوست.
بلوک شرق (اتحاد جماهیر شوروی) با نظام کمونیستی و بلوک غرب (آمریکا) با نظام
سرمایه داری مدرن، جهان را دو قطبی کرده و بین خود تقسیم کردند.
ایران، پاکستان و کشورهای حوزه خلیج فارس جزو سیطره و محافظ منافع بلوک غرب
(آمریکا) بودند و اتحاد جماهیر شوروی هم بر عراق و افغانستان و بعدها ایران با
اعمال نفوذ در حکومتهایشان جزو محافظین منافع شرق بودند.
در زمان جنگ سرد؛ شکست خوردن آمریکا در ویتنام با همکاری چین کمونیست و پشتیبانی شوروی صورت گرفت و ناکام شدن آمریکاییها از کنترل کرهی شمالی و انقلاب کمونیستی فیدل کاستر در کوبای مستعمره آمریکا و غیره همه نشان از اوج گرفتن جنگ نیابتی دو قطب بزرگ جهان بود.
از طرف دیگر بعد از مرگ تیتوی کمونیست در یوگسلاوی سابق، آمریکا به بهانهی دفاع از مسلمانان بوسنی در مقابل صربها وارد عمل میشود.
در افغانستان حکومت کمونیستی جمهوری دموکراتیک افغانستان از طرف آمریکا مورد
تهدید قرار میگیرد، بلوک غرب با بهرهگیری از ایدئولوژی جهادی بر ضد تفکر
کمونیستی در ایجاد بسیج مردمی علیه حکومت مرکزی با کمک کشور پاکستان و کشورهای
حوزه خلیج فارس که حافظ منافع آمریکا در منطقه هستند به ایجاد جنبشهای مختلف
اسلامی پرداختند. در آن هنگام با آمدن سپاه چهلم شوروی برای دفاع از حکومت
کمونیستی افغانستان
عملأ جنگ بین شوروی و مردم جهادی افغانستان و داوطلبان خارجی عرب به نیابت از
آمریکا به اوج خود میرسد.
سازمانهای جهادی افغانستان عمومأ اسلامی اما کلاُ با دیدگاه و هدف متفاوت از هم، زیرا هر کدام به گروه و یا قوم خاصی مربوط میشدند و نام اسلام را نیز یدک میکشیدند.
این احزاب عبارت بود از جمعیت اسلامی، حزب اسلامی حکمتیار، حزب اسلامی یونس خالص، اتحاد اسلامی، جبههی ملی نجات، محاذ ملی اسلامی، حرکت انقلاب اسلامی و حزب اسلامی هزاره ها که همگی با پسوند افغانستان فعالیت میکردند.
بعد از پیروزی مجاهدها، بر اثر زیادهخواهی و کثرت با نادیده گرفتن حقوق برابر، تشکیل دولت دادند که دیری نپائید طالبان که رهبری آنها زمانی رهبری شاخهای از جهادیها را داشت با ابراز نارضایی و با کمک پاکستان بر کابل مسلط شد. بعد از اندک زمانی از به رسمیت شناختن پاکستان و آمریکا ،با حمله آمریکا به افغانستان به کنار رانده شدند.
اکنون افغانستان در داد و ستدهای سیاسی بین جناح ها (حزبهای جهادی) از طرفی و
منفعت طلبی و قدرت خواهی طالبان از طرف دیگر باعث رو به وخامت گذاشتن وضعیت
امنیتی، بی ثباتی سیاسی و اقتصادی، فقر و فقدان حاکمیت قانون و عدالت قابل
انتساب به فساد، بیکفایتی و انگیزههای پنهانی جنگ سالاران، فرماندهان و دیگر
افراد فاسدی که فعلاُ موقعیتهای رهبری دارند.
در بعضی ولایت.ها نبودن بازار برای خرید و فروش محصولات محلی به دلیل وضعیت بد
جادهها، در دسترس نبودن مراقبتهای صحی کافی و نظام ضعیف آموزشی به شمول ظرفیت
معلمین با نابرابری کمک های انکشافی در بخشهای مختلف کشوری علیرغم میلیاردها
دالر کمک های مالی که افغانستان طی چند دهه گذشته دریافت کرده هنوز جمعیت کثیری
در افغانستان زیر خط فقراند و هیچ تغییری در زندگی آنها نمایان نیست.
بیعدالتی و نبودن حاکمیت قانون، فساد گسترده در بین ادارات دولت و مقامات تنفیذ قانون، کیفیت پایین ارایه خدمات معارف و صحت، بیکاری گسترده، حمایت ناچیز از رعایت حقوق بشر و حقوق زنان، تبعیض، هماهنگ با مداخله کشورهای همسایه در امور داخلی افغانستان؛ عوامل عمده تداوم جنگ و بیثباتی در افغانستان است.
بمبارانهای هوایی، عملیاتهای شبانه، بازداشتهای گسترده و توقیفهای خودسرانه مردم عادی را مورد تهدید قوای نظامی قرار داده است.
عدم توانایی دولت در ارتقای ظرفیت نهادهای امنیتی، رهبری و ضعف ناشی از فساد اداری با فقدان اشخاص خبره و کارشناس از رأس تا قاعده این نهادهای امنیتی است.
حاکمانی بیمسئولیت و فاسد و ناتوان از اجرای عدالت؛ که قاتل آزاد و قوربانی بیسرپناه و... مردم را به ستوه آورده است.
زنان بر اساس فیصلههای محکمهی صحرایی قبایل و مردم محل کشته میشوند و دولت فقط نظارهگر و بیتوجه است.
مکانیزمهای سنتی حل منازعات، برآمده از ناتوانی و فاسد شدن نهادهای تنفیذ قانون (پولیس، سارنوالی و محاکم) است. عدم احترام به قانون، بیمجازات ماندن زورمندان، مصونیت مجرمین سرشناس و جنگ سالاران با پدیدهی عمومی زمین خواری دولتی هم در مرکز و هم در محل باعث بیاعتمادی مردم شده است. کشتن مردم بی گناه و سوء استفاده از منابع کشوری و همچنین قوم پرستی و خویشی یک مسئلهی تکراری و روزانه و امری بدیهی است. پرداخت رشوه برای یافتن شغل و فروخته شدن پستهای دولتی نشان نبودن معیار شایستگی است.
توسعهی امور رفاهی به نحوهی نادرست و منفعتی قومی و گروهی که باعث نارضایتی مدنی میشود و بارها شاهد خیزشهای مردمی بودهایم. نمونهی بارز در این اواخر جنبش روشنایی است.
طرح ماندن وجودی طالب تا کنون با انگیزهی تشویق اقوام خاصی جهت تجزیه افغانستان صورت گرفته است و ابر قدرتها همواره طرحهای ارایه کردهاند مانند طرح زوم بندی انگلستان؛ اگر جنگی در کشور های همسایه روی دهد این تجزیه چه بسا صورت واقعی خود را نمایان سازد که مسبب جنگ در افغانستان خواهد شد. هر چند، چند دهه جنگ در افغانستان زیر ساختهای اقتصادی کشور را ویران کرد اما این تجزیه توانایی موجودی افغانستان را نیز از میان بر میدارد
روی سخن با حاکمان کابل:
اساس و اصل زمام خواهی و شایسته سالاری، عدالت و برابری است که با دوراندیشی و تدبیر در حصول آن امکان پذیر است. اما شما ارگنشینان و دولت مردان با تغییر و انحراف از اساس و قواعد عدالت و دادخواهی مسیر سقوط آن را رقم زدهاید و با بر هم زدن توازن و شایسته سالاری و معیارهای سازنده و عدالت گری و... با سیری رادیکالی سقوط انسان و جامعهی افغانی را فراهم ساختهاید، این عملکرد و نتیجهی قضاوت غیر مسئولانه و عوامل گماشتهی شماست که همگی با حکمی ناروا و به دور از حقیقت، سیستمی فاسد و طاغوتی را بنیاد نهاده اید.
اما طالبان با ارجحیت قرار دادن منافع صاحبان خود و منفعتخواهی شخصی و با بهره گرفتن از نبودن علم و آگاهی در بینش اسلامی آنها و غوطهور ساختن مولوی ها و عالمان دینی در باورهای پوچ و تهی و سوق جامعه بسوی فتنه گری و اغتشاش در قالب انتحاری و جنگ است که سیاستهایشان جز ستیزه جویی و جنگ طلبی نیست که پرتگاهی در جهت نابودی مردم و توانمندیهای مردم افغانستان ایجاد کردهاند برای رسیدن به هدف صاحبان خود در خارج از افغانستان.
اما مردم مظلوم و زجر کشیده افغانستان حقوق و راهکار رسیدن به آن را کنار نزدهاند و همواره در تلاش برای احقای حقوق خویشاند در قالب نهادهای مدنی و تشکلهای مردمی همچون مجتمع جامعهی مدنی افغانستان، شبکه حقوق بشر و جامعه مدنی افغانستان، کمیسیون حقوق بشر افغانستان و اتحادیه کارگران، محیط زیست، شبکه ی زنان و سازمان جوانان و غیره و غیره. با وجود افراد آگاه و مقید و کارشناس در عرصههای علمی و فرهنگی و سیاسی ؛ خواهان ایجاد مکانیزمی برای شرکت دادن آحاد مردم افغانستان و حمایت آنها در پروسهی ایجاد تغییری بنیادی در سیستم حاکمیت در افغانستان هستند.
نیاز به انقلاب دیگر در افغانستان برای:
شنیدن صدای مردم، صلح و ثبات که ملزم وحدت ملی مردم افغانستان بدون نگرش به
منافع قوم و گروپ خاص، وحدت ملی مرتبط به حقوق اقلیتها و منطبق با منافع تمام
گروه های قومی افغانستان، رعایت حقوق زنان و حمایت کافی از آنها، رفع تبعیض و
خشونت علیه آنان برای ایجاد افغانستانی آرام و با ثبات، که خود ضرورت احترام و
ترویج حقوق بشر برای همهی شهروندان به خصوص حق تحصیل برای همه، مراقبت صحی
کافی، حق امنیت شخصی، حقوق شهروندی فردی اما نه بر اساس جنسیت، قومی و زبانی،
زنان نه به عنوان شهروند درجه دوم بلکه حضورشان در تمام عرصه های زندگی
توانمند شود و همه ی استانداردهای حقوق بشری به وسیله مقامات مجری قانون مورد
احترام قرار گیرد.
ایجاد برنامههای مربوط به ارتقاء و توانمند ساختن نهادهای مدنی و تلاش با
جوامع مدنی برای ایجاد شبکه جامع مدنی مؤثر منطقوی با حصول اطمینان از تبادل
نظریات و نگرانیها. تدوین برنامهی از پیش تعیین شده در مقابل حوادث طبیعی چون
خشکسالی و خسارت به کشاورزان و...
.
در امور خارجی، تلاش های دیپلماتیک به منظور حصول اطمینان از مداخله نکردن کشورهای همسایه در امور افغانستان؛ چنانکه پاکستان پناهگاه امن شورشیان، ایران در تداوم جنگ و آشوب در خارج از مرزهای خویش، ترکیه برای احیای امپراتوری کهن اسلامی عثمانی و باز شدن جایگاه هند برای گرفتن امتیاز در مقابل پاکستان... .
در کل حفاظت بر منافع غربی ها هم باید دو طرفه باشد... .
نیاز است که با هدایت و همفکری با یکپارچگی کامل در جهت ایجاد یک انقلاب برای نجات افغانستان که نقطهی پایانی بر این جلادان نامسئول و نابخردان حاکم در عرصهی سیاسی افغانستان باشد تا افغانستان کشوری آزاد و مستقل و رها از گیر و بندهای موجود شود.
انقلابی که با وجود افراد خبره و برابر طلب و آزادی خواه دیگر ناکام نخواهد شد. عدالت که عامل اساسی ثبات و صلح است جز با انقلاب میسر نخواهد شد و انقلاب ضامن استقلال و یکپارچگی افغانستان خواهد بود.
طاهره خدانظر
T.khodanazar@gmail.com