احمد سعیدی
به عقيدة من، سياست نوعي از تدبير است به گونه اي که امور زنده گي ملت به صلاح آيد، هدف بايد معلوم گردد، ارزش ها و ضد ارزش ها همه آشکار باشند.
از سوي ديگر، موضوع سياست عبارت پهناور است که در موضوع هاي مختلف مي تواند به کار گرفته شود، اما تعريف علم سياست به اداره کشور داري زيادتر بر مي گردد. گرچه واژه سياست ريشه عربي دارد که به معني رام کردن اسب است در لغت سياست به خط و مشي يا خط السير و راهي که انسان پيش رو دارد گفته مي شود. همچنان در زبان انگليسي Politics برنامه، شيوة عمل، اصول و قواعد اساسي، اصول راهنما نام برده شده است.
در اصطلاح عام، سياست روند و انجام تصميم گيريها براي هر گونه گروه است؛ از قبيل حکومتها و کشورها، نهادها و سازمان هاي ملي و بين المللي، اما علم سياست عبارت است از تدبير امور کشور به گونه اي که امور زنده گي ملت به صلاح آيد. هدف بايد معلوم گردد. ارزش ها و ضد ارز ش ها معلوم شود. موضوع سياست عبارت پهناور است که در موضوع هاي مختلف مي تواند به کار رود، اما تعريف علم سياست به اداره کشور بر مي گردد. اولويت دادن پروژه هاي صنعتي، فرهنگي، اقتصادي، امنيتي و ديگر پروژه ها در صورتي که کل مردم در جامعه از آن بهره گيرند، چه کوتاه مدت و چه دراز مدت. در سيستم هاي حکومتي مختلف ميزان رشوه خواري کارکنان دولت مي توانند در نابودسازي سياست هاي اصلي نقش بسزايي داشته باشند. بسياري از فيلسوفان و سياستمداران باور دارند که سياست بايد از دين و رشوه جدا باشد تا به صورت درست براي مملکت ثمر دهد.
رهبري صلح آميز يا غير صلح آميز روابط ميان افراد، گروهها و احزاب (نيروهاي اجتماعي) و کارهاي حکومتي در داخل يک کشور و روابط ميان يک دولت با دولتهاي ديگر در عرصه جهاني است. سياست يک فرد، يک گروه، يک حزب، يک حکومت و سياست خارجي دولتها (سياست بين المللي) در اين تعريف از هم جدا شده اند. در حقيقت ازسياست برآيند منافع نيروهاي اجتماعي نامبرده است.
1. سياست: برنامه و يا دستورالعملِ در حال اجرا و يا تجويز شده از سوي مراجع صاحب صلاحيت.
2. سياستگذاري: «فرايند تعامل گروهها و مراجع ذيصلاح و ذينفع در تصميمگيري براي مواجهه با مسائلي است که دامة اثر مستقيم يا غيرمستقيم بالايي براي اين گروهها و مراجع دارد.
عمده ترين ضرورت ها در سياست. پايداري «آيندهنگري» هدفداري «عموميت» گستردگي«نمايانگري» در حقيقت
سياست به عنوان ابزاري براي حل اختلافها نيز ميتواند توجيه شود و از اين جاست که اين انسان به تعبير ارسطو به عنوان جانور سياسي يا انسان سياسي گفته مي شوند.
اما در افغانستان و بعضي کشور هاي ديگر با گذشت هر روز سياستمداران شان خود سياست را به چالش مي کشند و با عملکرد هاي خويش، دانش سياسي را مسخره مي کنند.
اول در مورد افغانستان: جناب آقاي گلبدين حکمتيار، آقاي عبدالهادي ارغنديوال را که رهبر يک حزب رسمي و راجستر شده در وزارت عدليه است از عضويت حزب خود که تا هنوز در مراجع مربوط رسميت ندارد، اخراج مي نمايد. گاهي فکر مي کنم اگر گفتن حقايق نقره باشد، سکوت طلا است. بايد سکوت کنم، اما نمي شود در برابر اين همه اعمال و کردار هاي غير قانوني سکوت کرد.
دوم در خارج کشور يعني امريکا : دونالد ترامپ، وزير خارجه اش را سبک دوش به عوض وي رييس CIA را که يک نظامي است، وزير خارجه مي سازد و پيام صلح با طالبان را تو سط وزير دفاع خود آقاي جيمز متيس به کابل مي فرستد تا حکومت افغانستان اين سفارشات را دنبال کند.
فکر مي کنم در افغانستان، ما و سياستمداران ما به آخر خط رسيده ايم که بايد توقف کنيم چون سياست سر زمين ما آلوده به پديدة منفور قوم گرايي ونژاد پرستي وخود خواهي شده است. اکثر سياسيون ما حق وحقيقت را از عينک قوم پرستي مي بينند. هرکس سخن مي گويد ويا چيزي مي نويسد بايد از قوم ونژاد بنويسد.اين نه سياست است ونه هم فراست، بل زلزلة ويرانگريست که کاخ فر هنگ وتمدن واجتماع را فرو مي ريزد و گلزار زنده گي فردي و اجتماعي را با خاک سياه وتيره بختي يکسان وسرانجام آتشي جهانسوز، اين فتنه خرمن صلح و همزيستي مسالمتآميز مردم يک سر زمين را که نام آن افغانستان است به آتش مي کشاند.
در جوامع که دانش کاهش يابد، قوم گرايي ونژاد پرستي افزايش مي يابد.در کشور هاي متمدن وپيشرفته که با سلاح علم ودانش مجهز اند، ديگر روحيه قوم پرستي قوس نزولي خودرا مي پيمايد.
بخاطر تقبيح قوم پرستي به ملت مسلمان وجذباتي افغانستان آيت وحديث زياد خوانديم وترجمه کرديم اما نتيجه اش معکوس بود .حالا از سخنان دانشمندان غير مسلمان مي خواهم چيزي بگويم.
نژاد ، مذهب، غرور قومي ، ناسيوناليزم و … هيچ کاري نمي کنندجز اين که به شما ياد مي دهند تا از مردمي که هيچ وقت او را از نديده و ملاقات نکرده ايد متنفر باشيد.
در سرزمين ما هر انسان در ذات خودش سياست مدار است در کوچه وبازار از بقال گرفته تا ديگران، سياستمداران اند چنانچه بعضي مي گويند فلان نانواي عجب سياستي دارد، نان هاي کاغذي مي پزد. به باور من، مادر افغانستان سياستمدار نداريم، بلکه معامله گران سياسي زياد داريم. تعداد زيادي از سياستمداران ما معامله گر و وطن فروش سياسي هستند، جاي تأسف است که تا هنوز يک رهبر خوب هم نداريم ونداشتيم. در طول همين چند دهه ولي اگر بود جنابان نيز بوت پاک ومعامله گر بودند وهستند.
از طرف ديگر، هر کس و ناکسي از کشور هاي مختلف کمر بسته مي کند که ما به افغانستان مي رويم به خاطر جهاد، آيا دروازه جنت در خاک افغانستان است و آيا اسلام تنها براي کشور و جامعهاي به نام افغانستان آمده است؟ مگر اين اسلام از عربستان سعودي بر نخواست؟ مگر عربستان سعودي سرزمين وحي و ظهور پيامبر اسلام نيست؟ مگر قبلة مسلمانان، خانة کعبه و مقبرة پيامبر اسلام در آن جا و در دو شهر مکه و مدينه عربستان قرار ندارند؟ مگر قرآن کريم به زبان عربي نازل نشده است؟ مگر قرآن را بيشتر از ما غير عرب، اين عرب ها نمي فهمند؟ پاسخ تمام اين پرسش ها مثبت است. اين عرب ها حتا ما را هنوز مسلمان خوب حساب نمي کنند. به باور آن ها، هنوز ما مجوس و گمراه هستيم و اسلام را هم نمي فهميم. حتا اگر ما را مسلمان هم بدانند، به هيچ صورت حتا از منظر اسلامي ما را مساوي با خود قبول نمي کنند. برداشت و باور شان اين است که عرب بر عجم برتري دارد و اين برتري را اسلام و خدا و پيامبرش به عرب داده است. ميليون ها آدم مسلمان غير عرب در عربستان سعودي شايد پنجاه سال است که زنده گي مي کنند، کار مي کنند و عرب ها مانند انسان هاي غير متمدن از اين برادران مسلمان خود استفاده مي کنند. اما بعد از پنجاه سال هم، او را به عنوان انسان همتاي خود قبول نمي کند و قبول ندارد. اما همين عرب مسلمان و مدعي برتري مانند سگ هاي ولگرد و خوک هاي وحشي در دست و پاي کافران امريکايي و انگليسي خم مي شوند. آن چنان مزدور، منقاد، حقير و ذليل هستند که احساس مي کنند خداوند آن ها را در برابر امريکا و انگليس يک گلة حيوانات آفريده است. حالا وقتي امريکايي ها و انگليس ها به اسلام و مسلمان توهين مي کنند، چرا عرب ها همچنان مانند برده دست و پاي آن ها را مي ليسند و صد ها ميليارد دارايي و ثروت خود را در پاي آن مي ريزند؟ چرا اين عرب صاحب اسلام از اسلام و مسلمانان در برابر اين کافران امريکايي و انگليسي و يهودي دفاع نمي کنند چون متأسفانه به نزد بعضي ها سياست فرصت طلبي سياست نيرنگ و فريب، سياست معامله گري و سياست بخاطر منافع شخصي چون دام به دست بعضي از شيادان است. ايکاش ما سياستمداران با وجدان با جرأت و با عزت مي داشتيم.