الحاج عبدالواحد سیدی
تکانه های فرا یا شوک آینده
سرنگون سازی خلافت عثمانی
اولین تکانه های بهار عربی با به قدرت رساندن خانواده آل سعود
۴
قبلاْ در مورد شیخ محمد بن عبدالوهاب که از نجف حجاز سر بر آورده بود و تبانی و همکاری تنگاتنگ آن را با وزارت مستعمرات دولت بریتانیه از زبان یک جاسوس انگلیسی در کتابی زیر نام «مزدوران استعمار در لباس مذهب» که از طریق موسسه انتشاراتی ملا مشک عالم در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسیده حرفهای داشتیم که بی رابطه با شروع اولین بهار عربی تحت نفوذ بریتانیا ، ایالات متحده امریکا و سایر کشور های اروپایی که در آن زمان ابر قدرت بودند و هر روز به لطایف الحیل و بهانه به کالونی سازی جهان مبادرت میکردند و در نقشه جهان استرالیا و نیوزلند و گینی و افریقای مرکزی و جنوبی و هند و حتی از آن قبل تر ها قاره امریکای شمالی و جنوبی را بین خود تقسیم کردند و به نسل کشی ها که هر گز از حافظه تاریخ زدوده نخواهد شد مبادرت کردند، روابط مستقیم نیز داشت.
بر می گردیم به موضوع سر نگون سازی دراز ترین خلافت شرقی اسلامی (امپراتوری عثمانی )
امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید
درست پنج سال بعد از تشکیل صهیونیسم که مصادف با پیدایش جسد فرعون بود ،در سال 1902 بهار عرب آغاز شد، و عبدالعزیز بن سعود که از حجاز کشیده شده بود و در کویت به سر میبرد دوباره توانست به جزیر عرب (حجاز) بیاید و شهر ریاض را تصرف کند. صهیونست ها همچنان توانسته بودند که بسیاری از مردان دانا و همچنان عساکر خلافت عثمانیه را به سوی حکومت بی دینی با وعده ها و نشان دادن باغ های سرخ و سبز مغز شویی کنند(ما فعلآ هم شاهد چنین مغزشویی ها در کشور های زیر سیطره امپریال هستیم).
در آن هنگام اروپایی ها به کمک صهیونیست ها شتافتند و نقطه محراقی فعالیتهای شان را در هدف از بین بردن بزرگترین امپراطوری در تاریخ نزدیک در آن زمان را که خلافت عثمانیه بود متمرکز ساختند و مردمان ترکیه را مردان بیمارمیدانستند که نیمی از اروپای شرقی و بالکان توسط همین امپراتوری به اصطلاح اروپائیان «بیمار» قویاْ اداره می شد.( ﻋﻠﻞ اﻧﺤﻄﺎط و ﻓﺮوﭘﺎﺷﯽ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ -عبدالله شهبازی)این در حالی بود که با کشف امریکا و استرالیا و تسخیر هندوستان و شکستن امپراتوری مغولی بابری ظاهراْ توسط نادر شاه افشار(حملات نادر شاه افشار در هند)و بعدش حملات پی هم و دوامداراحمد شاه درانی (تاریخ احمد ، منشی عبدالکریم ، چاپ بمبئی)، زمینه استقرار بریتانیا در هند محیا شد که با تحت الحمایه گرفتن شاهان محمد زائی (امیر عبدالرحمن ) سرحدات علمی خود را با قرار دادن آمو دریا خط نوی در تقسیمات عنعنوی خاندان های مغولی (مینگ های تر کستان صغیر) و ترکستان روسی کشید(برتری دیرینه بلخ و پیکار شاهان کابل برای استیلای جنوب دریای آمو ، جناتان .لی. طبع مطبعه دریل ، انگلستان فصل اول تا دهم) و تا سواحل کوریا و جاپان پیش رفتند و بحر الکاهل را نیز احاطه نمودند که بعداْ لقب «کشوربدون غروب آفتاب» را کمایی کرد و در این بازی استعماری و کالونی سازی جهان ، فرانسه ، هلند ، هسپانیاو پرتگال و ایتالیا نیز سهیم بودند. اروپا در آن زمان نظر به داشتن رقبه پهناور از مستعمراتش در آسیا ، افریقا و قاره امریکا رو به قوی شدن میرفت، که در یک ساحه بزرگ متمرکز شده ٬٬لقب اربابان جهان٬٬ را کمایی کردند که با داشتن اجندا های بهره برداری، اقتصادی شان در حال پیشرفت بود که قرار بود با براه انداختن جنگ های مدهش ، و برنامه های پیچیدهه استخباراتی ، دنیا را به خود مسخّرسازند. این پیشرفت های اقتصاد و بهره برداری از فر آورده های جهانی و تمرکز سرمایه های خارج از حساب و دست اندر کار شدن قول پنجم در کشور های اروپائی سبب کشش جوانان ترک و عرب بسوی آنها شد (زیرا تا آنزمان ترکیه عثمانی مانند پلی در برابر آروپا و آسیا مخصوصاْ بین النهرین عراق و سوریه و حجاز و مصر که به طریقه ی زیر نفوذ مستقیم حاکمان عثمانی اداره می شد قرار داشت ) که با شکسته شدن آن ، اروپائیان از یک طرف مناطق نفت خیز جهان را که تازه در بحرین و عمان کشف شده بود بدست می آوردند و از جانب دیگر با تسخیر حجاز سرنوشت اماکن مقدسه اسلام غیر مستقیم در تسلط ایشان قرار می گرفت .از این رو صهیونست ها نیز روابط دوستانه را با جوانان از طریق تطمیع ورفع خواهشات مادی آنها خودرا به جوانان منطقه نزدیک ساختند و غیر مستقیم و بصورت عمدی آنها را مغز شویی و تطمیع نمودند که مثال بر جسته آن محمد بن عبدالوهاب است که در سرنوشت آینده حجاز و کشور های اسلامی تأثیر بالقوه ای داشت. در همین سال (1902) یک کنفرانس که مهمانانش جوانان عثمانی و بعضی اقلیت های دیگر که مخالف خلافت عثمانیه بودند تشکیل شد. این کنفرانس اولین بار طرح سرنگون ساختن خلافت اسلامی را پیش کش کرد که موفقیت این طرح فقط شش سال را در بر گرفت. در ظرف شش سال سلطان عثمانی بنام عبدالحبیب مجبور به واگذاری خلافت به حکومت های سکولار در منطقه شد.[1]
از آنجا بود که دولت سکولار و جدید التشکیل ترکیه مخالفت های خویش را با اعراب و نه تنها با اعراب بلکه با اسلام آغاز کرد. آنها چرا اینکار را میکردند؟ بخاطر اینکه آنها میخواستند مردم را به شورش تحریک کنند. در همین حال که آنها به اختلافات بین اعراب و تحریک مردم دامن میزدند، بریتانیا جاسوسان خویش را با جیب های پر در جزیره عرب افزایش دادند. در آن زمان والی مکه و یا شریف مکه حسین بن علی ( شریف حسین ) در بدل پول انگلیس بغاوت خود را با خلافت برملا ساخت، که بعدآ او هم توسط آل سعود سرنگون شده و جزیره عرب به ممالک شاهی مطلقه تبدیل شد. خلافت اسلامی توسط توطیه های بزرگ وجنگ جهانی اول در دهه سوم قرن بیست کاملا محو گردید.
در سال 1917 جنرال “الن بی” همراه با عساکر عربی همکار با بریتانیا توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند، که بعدآ یک جنگ جهانی دیگر را در بر گرفت تا آرمان اصلی صهیونست ها که تشکیل دولت اسراییل در بیت المقدس بود به حقیقت پیوست و آنها توانستند که تپه صهیون را از آن خود کرده و برای اجندای حکومت جهانی خویش از صهیون طرح ریزی های خویش را آغاز کنند.
این بود نتایج اولین بهار عرب. از آغاز اولین بهار عرب تا آغاز بهار عرب فعلی بیشتر از صد سال میگذرد، ولی، حادثات آن به همان ترتیب یکی پی دیگر اتفاق می افتد. در اولین بهار عرب خلافت اسلامی از بین رفته و دولت های ظاهراْ اسلامی به شمول شاهی عربستان سعودی ،عراق، سوریه ،اردن، مصردر منطقه بوجود آمد و مذهب وهابیه که از تنه اصلی مذهب مالکیه ولی با افکار شیخ محمد بن عبدالوهاب جهان تسنن را به شعبه های تند رو جدا کرد که درنیمه دوم قرن بیستم با ایجاد گروه های مسلحانه که توسط این فرقه رهیابی میشد جهان اسلام را ظاهراْ از اثر٬به اصطلاح٬ جهاد متشنج و پریشان کرد. ولی در بهار عرب دومی با پا کشودن واکنش های امریکا که حالا خودش را آقای جهان و گرداننده سیاست جهانی در یک دایره نا محدود میداند تخم تشنج و نفاق از لیبی و مصر تا سوریه و عراق و دمشق پاشیده شد که اکنون با وجود تمام کوشش ها، عربستان سعودی برای نجات خویش ، دولت شاهی خود را در حال غرق شدن می بیند. قسمیکه دیده می شود بعد از جنگ های شش روزه اعراب و اسرائیل ، اسرائیلی ها ظاهراْ در تمام توطئه و پلان های بین المللی ایکه به ضرر جامعه مسلمان میباشد دست داشتند و با پول و ثروت شان توانستند انگلیس ، و امریکا را نیز مجاب نماید .
در بهار عرب دومی، ما حالا میبینیم که حادثات سبب میشود تا اسراییل که در سال 1948 توسط صهیونست ها بوجود آمده بود و از همان وقت تا حال به قدرتش افزوده میشود، به حیث سومین و آخرین ابر قدرت جهان جاگزین امریکا خواهد شد.
شروع بحران بین المللی ترکیه عثمانی
عبدالحمید دوم از سال ۱۸۷۹-۱۹۰۹: شروع سلطنت او سالهای سخت و نا مساعد بود .در پترسبورگ تزار در فکر گسترش نفوذ روسیه از طریق صربستان بر هیجان جنگی دامن می زدند وصربها از طریق پذیرش صلح از سوی عثمانیها ، بایستی به محدودیت های تسلیحاتی تن در میدادند تا قدرت های خارجی از این طریق امپراتوری را دربرابر خطر حمله جدید حفظ کنند.در مقابل صربستان خواستار بلغاریای و سیع و مستقل بود .بررغم آشوب هاییکه به حمایت از قوم سلاو انجام می شد ، میلان به سلطان عبدالحمید که تازه به سلطنت رسیده بود اعلام وفا داری کرد که چهار قلعه نظامی در بلگراد ،بوغوردلن، سمندریا و فزالاسلام را به تصرف خود در آورند؛ همچنان موافقه شد تا نیرو های شبه نظامی صرب و ناسیونالهای بلغاری که به قلمرو صربستان پناهنده بودند،باز گردانده شوند. ومالاْ میلان پیشنهاد داد که بخش بلگراد نشین خط آهن راه روملی را تکمیل کنند ، زیرا تکمیل این بخش خط آهن ارتباط مستقیم با اروپا را برای عثمانیها فراهم می آورد .برتانیا می خواست که عثمانیها به بوسنی هرزیگوین خود مختاری عطا کند و در بلغارستان دست به انجام اصلاحات اساسی بزند . این در حالی یست که سفیر روسیه در استانبول پیشنهاد های جدید را پذیرفت ، چرنایف که هنوز فرماندهی لشکر صرب و پان اسلاو های مستقر در بلگراد را بر عهده داشت ، میلان را به عدم قبول این درخواست ها وا میداشت .صربها دوبار مواضع عثمانیها را در الکسیناتز به تحریک قوای روسیه مورد حمله قرار دادند اما خود تار و مار شدندو بسیاری از افسران روسی در این جنگ جانهای شان را از دست داد.(سوم نومبر ۱۸۷۹)[2]
احتمال مداخله روسها خطر جنگ با اطریش را بر می انگیخت که در پی جا طلبی های خود در حوزه غربی کشور های بالکان بود.بروز چنین رخدادی اتحاد سه امپراتوری را بر هم می زد؛ اتحادیه ای که بسمارک به منظور رویارویی با جاه طلبی های انتقام جویانه فرانسه در اروپا در تداوم آن کوشیده بود .بسمارک پیشنهاد تقسیم امپراتوری را مطرح کرد به گونه ای که هم توافق اطریش و هم توافق روسیه را جلب کند.در این صورت بوسنی هرزگوین به اطریش تعلق می گرفت در حالیکه روسیه به سارابیا جنوبی رومانیا و بلغارستان سلطه می یات .سوریه به فرانسه و مصر و برخی جزایر مدیترانه هم به بریتانیا واگذار می شد.اما دیزرائیلی به دلیل تبلیغاتی با گلادستون که بر علیه او براه انداخته بود قدرتش در یک پارچگی عثمانی محدود شده بود ، کوشید که با ناکام گذاشتن این راه حل از افزایش قدرت روسیه و اطریش جلو گیری کند.اما زمانیکه با حمله عثمانی ها بداخل صربستان احتمال مداخله روسها ودر گیری با اطریش شدت می یافت ، بسمارک از پیشنهاد خود صرف نظر کرد درچهارم نومبر ۱۸۷۶ به درخواست بریتانیا بر تشکیل یک کانفرانس بین المللی در استامبول به منظور حل مشکل موجود پاسخ مثبت داد.[3]
پس از انجام برخی از مذاکرات که تشکیل اجلاس آنها در استامبول صورت گرفت .در نتیجه این مباحثات توافق شد بوسنی با برخورداری از خود مختاری حقیقی همراه با هرزه گوین به صورت ولایت مستقل سازمان یافتندو حکومت آن به حکمرانی واگذار می شد که از سوی سلطان منصوب می شدو تنها در برابر سلطان عثمانی مسؤلیت داشت. اما این انتخاب به مشورت و موافقت قدرتهای بزرگ صورت می گرفت .اما روسیه در این فکر بود تا بخشی از سربستان ، بلغارستان و بعضی از قسمت های سرزمین های منتهی به دریای اژه و دریای سیاه را در تصرف گیرد ؛ اما این سرزمین ها باز هم در تصرف سلطان باقی ماند. ولی نتیجه این شد که فرد مسیحی بطور مادام العمر از سوی سلطان به این منطقه منصوب شود و نیرو های روسی نیز در آنجا حضور نظامی داشته باشند تا زمینه دولت جدید فراهم آید ، برتانیا توانست نیرو های روسی را متقاعد گرداند از خواست خود مبنی بر باز کردن راهی از طریق بلغارستان به دریای آژه صرف نظر کند.[4]
ادامه تشنج
زمینه برای حمله بر عثمانیها در حال آماده شدن بود .در سال ۱۸۵۴ زمینه ، تهدید مداخله اتریش، روسیه را مجبور کرده بود که امیر نشین ها را ترک کند .تزاربرای عبور سربازانش از رومانیا، عثمانیها را در بالکان مورد حمله قرار دهد مجبور بود همکاری اتریش را جلب کند .ناکام ماندن کانفرانس استامبول به تزار امکان داد تا در بوداپست به قرارداد مورد نظرش دست یابد .در ۱۸۷۷اطریش از سر خیر خواهی متعهد شد که در صورت بروز جنگی میان روسیه – عثمانی بیطرفی خود را حفظ کند و در عوض میخواست بوسنی هرزگوین را به تصرف خود در آورد .و در نظر گرفته شده بود که اگر امپراتوری در نتیجه بروز جنگ بکلی فرو پاشد استامبول به صورت شهر آزاد و مستقل به حیات خود ادامه میداد و تحت تسلط هیچ یک از کشور های یونان و روسیه قرار نمی گرفت .اما در مقابل کرت ، تسالی واپیروس جنوبی به یونان باز گردانیده می شد.در نتیجه روسیه در مقابل عثمانی آزادی عمل پیدا می کرد و اتریش به قلمرو های وسیع دست می یافت . . .
در انگلستان ملکه ویکتوریا تحت حمایت افکار عمومی در خواست دیزراییلی مبنی بر ناوگان بریتانیا به استانبول موافقت کنند.همینکه موافقت سلطان دریافت شد ، ناوگان انگلیس از تنگه دردانیل عبور کرد ودر ساحل مقابل استانبول لنگر انداخت .چون که دیزراییلی با اطریش در توافق نرسیده بود نیرو های ناوگان انگلیس در خشکه پیاده نشد و این بخاطری بود که بسمارک نمیخواست این موضوع به تجزیه اتحاد سه امپراتوری بینجامد این در حالی بود که سربازان روس به سوی چتالچه که بیرون استانبول و در مجاورت این شهر بود پیشروی کردند .ساکنان استامبول بالخصوص احمد وفیق صدراعظم از اشغال پایتخت به دست روسها بیمناک بود .اما روسها موافقت کردند در صورتی که انگلیس نیرو های خود را به خاک عثمانی پیاده نکند سربازان روس نیز از تسخیراستامبول اجتناب می کنند. از اثر این جنگها خزانه روسیه ته کشیده بود و تزار با انتشار سکه های جدید سبب تورم پولی گردیده بود که نا خوشنودی عمومی را در قبال داشت .رومانی نیز به سبب جاه طلبی های متحد خود در بسارابیا از اوهام و تصورات خود دست کشیده بود .اطریش باوجودیکه با نقشه های روسیه مخالفت داشت ، اما اقتصاد متزلزل این کشور اجازه نمیداد که در گیر جنگ شود .
در چنین اوضاع و احوالی کنفرانس صلح سان استفانو در ۱۸۷۸آغاز به کار کرد و در ادرنه در مدت یکماه بر سر این موافقت شده بود که ترک مخاصمه را بین قوت های در گیر الزام می کرد .مقرر شد که مونتینگرو و صربستان استقلال یابندو بر اساس این موافقت نامه عثمانی استقلال رومانی را به رسمیت می شناخت و مبالغی نیز به حیث غرامت به آن کشور پرداخت می شد .و قرار شد که بلغارستان خود مختار شود.
سلطان موافقت کرد ۴/۱ملیون ربل بابت غرامت جنگی بپردازد .به همه کسانی که میخواستند قلمرو های روسیه را ترک کننداجازه داده شد که اموال خود را طی سه سال بفروشند وبدینسان جریان مهاجرت به داخل قلمرو امپراتوری عثمانی طی سالهای باقیمانده سلطنت عبدالحمید قطعی شد.توافق شد که همه اتباع ، کلیسا ها وکشیشان ارتدوکس امپراتوری ٬٬تحت الحمایه٬٬ روسها قرار گیرند.
موضوع مهاجرت آوارگان مسلمانان در استامبول انفجار جمعیت را باعث شد .زیرا آوارگان مسلمانی که از بلغارستان گریخته بودند تا آن زمان دو برابر شده بود .آنان نسبت به مسیحیان و همچنین سلطان که در برابر دشمن منفور سر تسلیم فرود آورده بود ، دشمنی شدیدی ابراز داشته بودند. زیرا بسیاری از ساکنان شهر که در فجایع دهشتناک عزیزان شان را از دست داده بودند، در برابر شکست امپراتوری با یأس فرو خورده ای واکنش نشان می دادند و این در حالی بود که آوارگان تقریباْ در عزم خود مبنی بر وارد کردن امپراتوری به در گیر شدن در جنگ با روسیه ، راسخ بودند.
٬٬علی سواوی٬٬ یکی از ٬٬عثمانیان جوان ٬٬که به صوفی مسلمان شهرت داشت یک رهبری حرکت قوی را در دست گرفت او حدود ۳۰٬۰۰۰تن از آواره گان را مسلح کرد و به قصد باز گرداندن سلطان مراد پنجم و باز گرداندن تاج و تخت و در پی آن ملغی قرار دادن موافقتنامه ٬سان استفانو٬، به قصر چراغان حمل برد ولی از اثر نگهبانان قصر حمله وی خنثی و تعداد زیاد مهاجران به قتل رسید که این واقعه بتاریخ ۲۰ مه۱۸۷۸باعث محاکمه و حلق آویز شدن علی سواوی شد.و از اثر این حرکت سلطان طرز حکومت مطلقه را پیش گرفت که یک نوع حکومت نظامی محسوب می شد.[5]
تازه این شروع فعل وانفعالات در راه تجزیه این دراز ترین امپراتوری مسلمان در ترکیه که از رهگذر جغرافیایی حد فاصل بین اروپا و آسیا میباشد که بطور ناشیانه شروع شده بود.
قسمیکه در بالا ملاحظه کردیم تمام کشور های اروپای شرقی و بالکان که زمانی تحت قلمرو ، و حاکمیت امپراتوری عثمانی بودند به علاوه دولت روسیه تزاری و دولت اتریش خواستند در دو کانفرانسی که در برحه های زمانی مختلف تحت قیادت اروپاییان در سده نزدهم دایر گردید ترکیه را خسته و پارچه ساخت که در این پژوهش علل و اسباب این فرو پاشی تاریخی را بر ملا ساخته و ثابت میسازیم که در برهم زدن جهان اسلام کی ها رول و نقش اساسی را بازی کرده اند که اخیراْ تحرکات دیزراییلی امپراتور المان و بسمارک صدر اعظم آن واکنشی شدید احساس گردید که از وقوع جنگ میان قوای روسی واتریشی به هر روی جلو گیری کند- ابراز شد.تزار دریافت که بروز جنگی غیر قابل اجتناب خواهد بود ، مگر اینکه وی با تشکیل کانفرانسی به مقصود تجدید نظر در دست آورد های معاهده سان استفانو موافقت کند،بنا بر این تزار با پیشنهاد بیسمارک صدر اعظم المان ، مبنی بر برپایی چنین کانفرانسی در برلین موافقت کرد.اما او فکر نمیکرد که متحدان قبلی اش هم صدا با بریتانیا خواستار تجدید نظر در همه مفاد معاهده شوند.این حالت روسیه تزاری را به ناچار مجبور ساخت تا برای اجتناب از وقوع جنگ (که شاید همه اروپا را می لرزاند)به ناچار به درخواست متحدان بسمارک موافقت کرد. اتریش تقاضا کرد که وسعت کشور بلغارستان کاهش یابد تا از این طریق اقتدار روسها در اروپای شرقی کاسته شود و دیگر اینکه روسیه ٬نوی پازار٬ و همچنین بوسنی و هرزه گوین به اتریش را بپذیرد . همین که روسیه به این خواست ها موافقت کرد ، امپراتور اتریش دیگر همچون گذشته به حمایت از درخواست های برتانیا مبنی بر تجدید کلی در مفاد موافقتنامه علاقه نشان نداد، این مسأله بریتانیا را واداشت تا خود با میانجیگری بسمارک مستقیماْ با روسها وارد مذاکره شودو قرار داد مسالحه ای را بپذیرد که بر اساس آن کشور بلغارستان جدید به منطقه شمال کوه های بالکان محدود می شد ؛ بقیه مناطق بلغارستان به صورت ولایت مستقل به نام رومیلیای شرقی باز گردانده می شد و اصلاحات فوری در آن انجام می گرفت . همچنان قرار شد که بیشتر نواحی اناتولی شرقی در ازای موافقت امپراتوری عثمانی با سایر مفاد قرارداد سان استافنو به ترکیه باز گردانیده شود.اما روسیه قارص ، باتوم و بسارابیای جنوبی را برای خود حفظ می کرد . این موافقتنامه در ۳۰ مه ۱۸۷۸تصویب شد.
ولی بریتانیا از این پیش آمد ها خوشنود نبود زیرا در اناتولی شرقی ، روسها هنوز در موقعیتی بودند که میتوانستند در مرحله بعدی به سوی دریای مدیترانه یا خلیج فارس پیشروی کنند یا اینکه قیامهای ارمنیان را دامن بزنند. ضرور بود در این حالت سایر مستملکات امپراتوری عثمانی در اناتولی تضمین گردد ، دیزراییلی پیشنهاد داد تا قبرس به اشغال بریتانیا در آید چنان که نیرو های نظامی این کشور بتواند به محض اعلان خطر در برابر هر گونه بحرانی واکنش نشان دهد .سلطان از این پیشتهاد به هیچ روی خوشنود نبود ، اما در برابر تهدید بریتانیا مبنی بر رها کردن قرار داد سان استافنو به همان صورتی که بود ، راه دیگری نداشت بجز اینکه به امضای قرار داد قبرس که بتاریخ (۴ ژوئن ۱۸۷۸) منعقد شد موافقت نماید ؛ قرار دادی که بریتانیا می توانست بنام سلطان جزیره قبرس را اشغال کندواداره امور آن را به دست گیرد .در مقابل بریتانیا به عثمانی ها تعهد سپرد تا در برابر حملات احتمالی روسها ازحفاظت اناتولی دریغ نورزند.
علی رغم کار شکنی روسها که با خزانه تهی وارد میدان شده بود و با تحریک گروه های ذینفع که مستقیماْ در کنگره برلین نماینده نداشتند از قرار داد هایی که قبلاْ به تصویب رسیده بود جلو گیری کنند برخی از این گروه ها مسیحیان بوسنی هرزگوین، مسیحیان بلغاری ، مسلمانان بلغار که شدیداْ در برابر سلطه مسیحیان بر آنان مقاومت می کردندو ارمنیانی که باور کرده بودند که می توانند قدرت های خارجی را وادارند که با تحت فشار قرار دادن عثمانیها نمایندگان امپراتوری عثمانی در کنگره نمایندگان اشتراک کننده عثمانیها در کنگره برلین ، تمایلات کشور های خود و عدم توجه به خواست کشور های که زمین های شان تحت نفوذ وسلطه دیگران قرار گرفته بود ، کار ها را آسان کردند.
کنگره برلین در (۱۳ جولای ۱۸۷۸) خاتمه یافت ، رویای تشکیل بلغارستان بزرگ آن گونه که روسیه در قرار داد سان استافنو رؤیای آنرا در سر می پروراند ، نقش بر آب شدو بلغارستان بزرگ به سه بحش تقسیم گردید .بلغارستان خود مختار تنها از دانوب تا کوهای بالکان امتداد می یافت و تحت اقتدار عثمانی باقی می ماند . . .
در شرق امپراتوری عثمانی مجبور شدند که قارص،اردهان و باتوم را به روسیه واگذارند.در مقابل دره الشکیرت و دغوبایزید که از دست آورد های موافقت نامه سان استافنو بود به عثمایها باز گردانیده شد .حکومت عثمانی هنوز مجبور بود که سالانه ۸۰۲٬۵ملیون فرانک به روسیه سالانه بابت غرامت جنگی بپردازد و در صورتی که نتواند این غرامت را بپردازد عثمانی ها مجبور خواهند بود تقاضا های ارضی روسیه را بپذیرد.
نتیجه این شد که دولت عثمان که زمانی حرف اول و آخر را در صلحنامه ها و جنگ نامه ها می زد اکنون مجبور است دو پنجم از کل قلمرو عثمانی را با یک پنجم از جمعیت خود را که حدود ۵/۵ ملیون نفر می شد ند که بطور تقریبی نیمی از آنان مسلمانان بودند، به روسها تسلیم بدارند.در نتیجه کنگره برلین برای عثمانی ها شکست دردناکی تلقی گردید .[6]
بروز مشکلات خارجی دولت عثمانی
سالهای( ۱۸۷۸-۱۹۰۸)
پس ازتوافقنامه سان استافنو اساساْ معاهده برلین(۱۳جولای ۱۸۷۸) نفطه عطفی بود در تاریخ امپراتوری دیر پای عثمانی ها، زیرا اروپا محتاطانه در پی بر قراری موازنه جدید در منطقه بود،سلسله مداخلات خارجی در امور داخلی عثمانی به بهانه کمک به اقلیت های نژادی اتباع سلطان ، آغاز شد.
یکی از مشکلات کوچکی که حکومت عثمانی می بایست در باره آن چاره می اندیشید مسأله بوسنی هرزگوین بود که بلافاصله پس از کنگره برلین به تصرف اطریش در آمد .مسلمانان نیمی از جمعیت بوسنی را شامل می شد. با قرار دادی که آنانرا تحت نظارت مسیحیان قرار میداد مخالف بودند و در برابر سربازان اشغالگر بشدت مقاومت می کردند واین امر سبب شد که اتریش در ولایت جدید خود حکومت نظامی ایجاد کند. اگر چه عبدالحمید به دلیل وجود سنت های دیر پای اسلامی در ولایت بوسنی – هرزگوین نسبت به این مسآله احساسات تندی نشان می داد ، اما از آنجا که روابط مستحکمی با مردم این ولایت نداشت ، در عمل کار چندانی نمیتوانست انجام دهد. بنا بر این در اپریل سال ۱۸۷۹، وی با حکومت اتریش بر این ولایات برای مدت زمان نا معین موافقت کرد و صرفاْ تصریح کرد که در آمد های محلی در خود منطقه مصرف شود؛به مسلمانان اجازه داده شود که مراسم دینی خود را آزادانه به جای بیاورند، نام سلطان به عنوان خلیفه مسلمانان همچنان در خطبه های نماز جمعه خوانده شود، افراد بومی در اداره امور محلی به خدمت گرفته شوند و به آن دسته از مسلمانانی که می خواهند سرزمین خود را ترک کننداجازه مهاجرت داده شود.
اشغال قلمرو های دورتر عثمانی توسط قوای امپریال اروپایی
اشغال قلمروهای سلطان از سوی نیرو های اروپایی الگوی بسیار فرا گیر شد.عثمانی ها هر گز بطور کامل بر تونس مسلط نشده بودند . از قرن شانزده به اینطرف تونس توسط دزدان دریایی ای که خلاف ورزی و تجارت برده ، کار شان بود کنترول می شد تحت نظارت ترکها بود .پس از آنکه این نیرو ها در اوایل قرن شانزدهم در هم کوبیده شدند، تونس تحت نفوذ سرمایه داران و سوداگران اروپایی ودر پی آن تحت سیطره حکومت های آنان قرار گرفت که آن سرزمین را از دیدگاه جغرافیای سیاسی کلید تحقق رؤیاهای بلند پروازانه در دریای مدیترانه و شمال افریقا می دانستند .فرانسه برای نخستین بار در ۱۸۳۰سازمانهای تجاری خود را در آن سرزمین ایجاد کرد ؛ این سازمانها با قرض دادن وجوه مالی به بیگ ها در نخستین گام خود به سوی ایجاد امپراتوری افریقایی سرمایه گذاری های گسترده ای را آغاز کردند . تا اینکه سر انجام در سال ۱۸۷۰فرانسه تنها کشور صاحب نفوذ در تونس بود که بعد تر ایتالیایی ها با ایجاد سرمایه گذاری کشاورزی و صنعتی خود را در تونس آغاز کرد تا بتواند حلقه یک امپراتوری تازه تأسیس را در حوزه میانی مدیترانه ایجاد نماید .برتانیا نیز کوششهای خود را بخاطر کسب موفقیتهای به منظور دستیابی به مواد خام این منطقه و سرمایه کذاری در ان بود ؛ برتانیا می کوشید ازاین طریق منافع خود را در افریقا ی مرکزی حفظ کند.برتانیایی ها نیز مانند فرانسوی ها بیگ های محلی را که با هم اختلاف داشتند این گروه های رقیب را بازیچه مطامع خود قرار دادند.که برتانیایی ها مالاْخود شان نیز در دام مشکلات مالی لاینحل گرفتار آمدند.
پس از جنگ کریمه ، مردان تنظیمات در کشاندن بیگ های تونسی به مدار قلمرو های اقمار عثمانی نسبتاْ موفق بودند و توانستند موافقت آنان را در بکار بستن قوانین تنظیمات در این کشور و پرداخت مالیات و همچنان ارسال کشتی ها جلب کنند.؛ البته در ازای این کمک ها ، حکومت عثمانی برای بیگ های محلی ، موقعیت و منزلت بسیار مشابه به موقعیت خدیو های مصرقایل شد .
مدتی بعد همچنان که در قاهره و استامبول اتفاق افتاد مشکلات مالی بیگ ها و دیون خارجی آنها به مداخله اروپاییان انجامید و در سال ۱۸۶۹ کمیسیون بین المللی بنام کمیسیون دیون تشکیل شد که در آمد های عمده تونس را تحت نظارت گرفت .از آنجاییکه خارجیان بر بیشتر بخشهای خدماتی عمومی و مواد خام تونس نظارت یافته وبه دشواریهای مالی ولایت افزودند (اصطلاح ولایت در قرن شانزدهم و نزدهم اختراع انگلیسها بود که واحد های اداری وسیاسی زیر سیطره خود را به این نام می نامیدند). در این گیر و دار ، بریتانیا در ازای موفقیت فرانسه با قرارداد قبرس واگذاری تونس به این کشور را مطرح کرده بود که باعث خشم فرانسه گردیده بود .در این زمان، فرانسه آشکارا تمایلی نداشت که در مستعمره جدید در گیر ماجراجویهائیها شود؛اما از سوی دیگر نمی خواست قلمروی را که به او واگذار شده است در اثر غفلت در اختیار ایتایایی ها قرار گیرد.از این روی فرانسه به بهانه حمله مرزی تونس به الجزایر به این سرزمین حمله کرد و همه کشور را به تصرف خود در آورد و بیگ های محلی را وا داشت که تحت الحمایگی فرانسه را بپذیرند.(۱۳می ۱۸۸۱). عثمانیها در مورد اشغال تونس از فرانسه ، در این مورد بر همه قدرت های که در معاهده برلین یکپارچگی عثمانی را تضمین کرده بودند ، شکایت بردند وقرار دادی را که با بیگ های محلی تونس منعقد شده بود ، بی اعتبار دانستند.اما هیچ کشوری در مقام پاسخگویی بر نیامد و عثمانی ها به ناچار در مقابل عمل انجام شده یعنی اشغال تونس توسط امپریال فرانسه مواجه شده بود که به وضع موجود تن داد.[7]
به ادامه
اشغال مصر بدست قوای بریتانیا
[1] برای آشنائی با نقش عثمانی در تکوین انگاره عربی از اسلام بنگرید :
Norman Daniel, Islam, Europe and Empire, Edinburgh: The university Press, 1966.pp.11-23.
[2] استانفورد . جی .شاو.ازل گورال شاو، ٬تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید ،برگردان به فارسی محمود رمضان زاده ،جلد دوم ، اصلاحات ، انقلاب و جمهوری برگهای ۲۸۷-۲۸۹
[3] همان جا، برگ ۲۹۹.
[4] همانجا.
[5] هماجا ، برگ های ۲۹۹ تا ۲۳۲
[6] علل سقوط عثمانی ها ، همانجا ، ج.دوم،برگ های ۲۲۹-۲۳۰.
[7]همماجا ، برگ ،۳۳۲.
--------------------------
رویدادهای پس از رسالت
۳
گسست های پی در پی و گسترده ،پیوند انسان معاصر رابا گذشته اش بیش از پیش قطع کرده و او را در وضعیتی قرار داده است که به قول الوین تافلر ، حال مسافری را دارد که بدون آمادگی قبلی پا به سرزمینی می گذارد که دارای فرهنگی از بن متفاوت است و او با گم گشتگی و تنهایی و انزوای تلخی که در درون احساس می کند ، به ناچار باید این سفر و این راه را ادامه دهد
حضرت محمد رسول الله (ص)در بهبوهه توسعه یابی دین اسلام در شبه جزیره عربستان در سال دهم هجرت چشم از جهان بست.جهان بینی پیغامبرانه ایجاب می کرد تا موضع جانشینی اش به امت واگذار شود ، چرا که مقام نبوت مقام ارثی و میراثی نبود و این موضوع را پیامبر (ص) قویاْ می فهمید ،معهذا نه در زمان مریضی و نه پیش از آن تمایلی به تعیین جانشین نداشتند ، زیرا با فراست پیغمبرانه می فهمیدند که بعد از این کسانی دیگری باید این چرخه اعتقادی و راه و چاره امور را بیاموزد وبه وسعت آن بیاندیشند. قرآن یگانه مظهر تعالی و پذیرش در نزد مسلمانان شناخته شده بود و گفتار های آن حضرت (ص) در نزد یارانش هنوز ثقه و از صافی نقد مدار دینی و جهان بینی های عقیدتی که توام با شئون طبیعی باشد نگذشته بود.پیغامبر وفات یافته بود و در ثقیفه مردم جمع شده بودند تا راجع به سرنوشت جهان بانی اسلام بعد از پیغامبر (ص) رای زنی نمایند که در نتیجه ابوبکر (رض) ، به خلافت بر گزیده شد و همه اقوام شبه جزیره که تا آن زمان به دین اسلام گرویده بودند خلافت ابابکر را با بیعت سالم پذیرفتند . ولی این رویداد به سلیقه بعضی ها که نمیخواستند جانشینی پیغامبر انتخابی باشد برابر نبود ولی سیاست جزم و استوار ابوبکر و بعداْ عمر اجازه نمیداد آنها افکار شان را در عمل تبارز دهند و تا زمان عثمان نیز همین شیوه جریان یافت . یک سلسله کار های مهمی در جهان اسلام که در آینده این دین بی تأثیر نبود از جمله فتوحات اسلام به شرق و غرب مخصوصاْ فتح کل ایران ، خراسان شرقی تا ماورای آمو ، فتح سند ، و جزایر شرقی بحر الکاهل (جاوا و سماترا و اندونیزی به درایت گروهی از فقه های اسلام که در راس آن شیخ حسن بصری قرار داشت دربعضی موارد در دور دست ها توسط دیالوگ و استنباط عقلی و اشاعه تجارت ، بدون این که شمشیری در کار باشد مفتوح و مردم آئین اسلام را پذیزا شدند . اما در مناطق خراسان که اکنون در جغرافیای افغانستان کنونی قرار دارد وضعیت چنین نبود . در کابل و بلخ و مرو جنگ های شدیدی رخ داد و جانهای عزیزی از هر دو طرف از بین رفت که ضایعه بزرگ تاریخی برای هر دو طرف قضیه بشمار می آید . سر انجام آئین اسلام پذیرفتنی شد . مسلمانان در زمان خلافت عباسی به اوج تحقیقات و پژوهش های علمی دست یازیدند . دانشمندانی در صرف ، نحو، منطق ، علم کلام و علم حدیث و تفسیر کار آزموده شدند و مباحث و جدل تحت سر پرستی مأمون عباسی در هر سه شنبه در دار الخلافه بعداد دایر میشد که خلیفه شخصاْ آن را مدیریت و نظارت می کرد و این در حالی بود که دانشمندانی از ادیان مسیحی ، یهود و ترسایی و غیره جمع می شدند و در برابر دین اسلام از آئین های خود شان و حقانیت شان دفاع و به بحث و مباحثه می پرداختند . از همین نقطه آغاز جهان بینی های اسلامی در مورد علوم پدیدار شد و هر گروه میخواستند حقانیت خود شان را ثابت بسازند و علم کلام در این عصر به نقطه عطف خود رسیده بود. نتیجه این شد که شاخه هایی از مذاهب در فقه اسلامی ریشه گیرد و فقه به دو گروه مشخص شد . فقه اهل سنت و جماعت که تاریخ آن به پیغامبر و خلفای چهار گانه می رسید و فقه ای که بعد از کشته شدن حضرت عثمان ، ظاهراْ با پیروی از اهل بیت که در رأس آن امامان دوازده گانه قرار داشت بنام مذهبی شیعی اثنا عشری بمیان آمد .
علما ودانشمندان زیادی در جهان اسلام پدید آمد که آثار کلاسیک لاتین را به عربی ترجمه کردند و در شق حدیث، تفسیر ، هیئت (نجوم) ، جغرافیا و تاریخ ، فلسفه و منطق ، ریاضی و علم الانصاب و صد ها شنون دیگر مهارت پیدا کردند و هزاران جلد کتاب نوشته شد . این پیشرفت مسلمانان باعث این گردید که مدنیت های بزرگی را از قبیل مدنیت های عراق(شام) مصر، هرات ، بخارا و بلخ را بوجود بیاورد . تجارت رونق یافت و مواصلات از طریق چارپا در خشکی و کشتی در آبها براه افتید . سازمانهای برید یا(پسته)کار گذاشته شد که به ذرایع مختلف اخبار بقسم محیر العقول از شرق اسلامی به غرب آن انتقال می یافت وخصوصاْ این جریان تا فتح استامبول یا قسطنتنیه ادامه یافت .
با فتح قسطنطنیه که پس تر ها به اسلام بول و یا استامبول تجدید نام شد علم از روم شرقی توسط دانشمندانی که از آن شهر از اثر جنگها و شکست عیسویان ، مهاجرت کردند ، به ونیزو بعضی شهر های اروپا مانند جینوا انتقال یافت و همزمان با آن واقعه کولبس و واسکودگاما رخ داد که جهان توسط کشتی ها به هم مرتبت می شد . این نقطه عطفی در ختم تجارت و بازرگانی امپراتوریهای اسلامی در خطوط خشکه ئی بود که توسط راه ابریشم چین را به بغداد و امپرا توری عثمانی وصل میساخت . با کشف قاره امر یکا و سلطه بریتانیا بر هند و چین و کذا سلطه پرتگالیها و هلندیها و فرانسوی ها در شرق هند و در امتداد بحر الکاهل و خلیچ بنگال بزرگترین امپراتوری شرق را در هند مغولی از بین برد که البته حملات نادر افشار و بعداْ احمد شاه ابدالی نیز درتضعیف و شکست قطعی این امپراتوری بی تأثیر نبود که بریتانیا مانند «اختاپوی پنهان» ، خودش را در کمین شرکت هند شرقی پنهان کرده بود.
از آن روز تا امروز لبه تیز تیغ برنده سیاست جهانی که در نقطه عطف آن بازرگانی وسرمایه و تزویر قرار داشت جا را در برابر نقطه ایمان و ادیان وحیانی بخود کشود. انقلاب کبیر فرانسه و بمیان آمدن قشر المیناتی که در مقدمه ، اشاره ای گذرا به آن داشتیم اولاْ در اروپا خدا را از محراب عبادت دور کرد و بعداْ تأثیرات بی خدایی خود را در اقشار روشنفکری در فرانسه ، المان ، و روسیه گسترش داد . که نتیجتاْ امپراتوری ترک عثمانی که حلقه وصل توامیت بین کشور های اسلامی بود شکستانده شد و با ایجاد خرده کشور هایی (پادشاهی) نظیرعربستان سعودی ، عمان،عراق ، سوریه ، اردن ، فلسطین و مصر، قدرت مسلمانان از هم پاشیده شده و بزرگترین مرکز ایمان و توحید مسلمانان یعنی حجاز،بدست محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب قرار گرفت .
عوامل شکننده:
پادشاه ایران پیرو مذهب شیعه بخاطر احترام امپراتور عثمانی از علمای نجف سبب تحکیم علایق دوستانه ایران و ترکیه گردید که در نتیجه انتظار میرفت از برافروخته شدن آتش جنگ ، بین دو کشور جلو گیری شود.
عشایری بسیاری در اطراف نحف زندگی می کنند که همگی مسلح و از پیروان متعصب علما و مراجع شیعه اند . اینان باوجودیکه اسلحه و آموزش نظامی ندارند و دارای زندگی قبایلی می باشند ، معذالک اهانت به علمای شیعی را تحمل نمیکنند و در صورتیکه از سوی عثمانی ها نسبت به علمای آنان بی احترامی شود ، همگی به ضد عثمانی های سنی مذهب متحد و سر به شورش برخواهد داشت.
از جانب دیگر علمای شیعه در سرزمینهای هند ، افریقا و نقاط دیگر مرجعیت تامه دارند که اگر کوچکترین بی حرمتی از سوی عثمانیها صورت گیرد ، جهان شیعی متشنج خواهد شد که به سود عثمانیها نخواهد بود. مسئله دشمنی شیعه و سنی که آغاز آن از کشته شدن حضرت امام حسین و یاران و خانواده اش در کربلا ده کیلوتر مانده به کوفه ظاهراْ بفرمان یزید بن ماویه با ناجوانمردی مردم عراق و پلیدی و قساوت اردوی یزید ، یکی از لکه های ننگین در تاریخ اسلام است .از این رو کربلا به مرکز زیارت و عبادات و ترویج مبادی شیعه تبدیل شد .(مزدوران استعمار در لباس مذهب ،نوشته جاسوس انگلیسی،انتشارات ملا مشک عالم ، چاپ اول۱۳۶۹،۲۵-۲۶) این جاسوس مزدور بخاطر بر انگیختن شعله جنگ بین تسنن و تشیع دربازدید هدف مندانه از منطقه نجف در قیافه یک بازرگان از مردم بربربا علمای شیعه آشنا و رابطه خود را توسعه میدهد .او که عالمان شیعه را پاکدل و با صفای ضمیردر حالی توصیف می کند که در آنها روح تجدد خواهی و هم آهنگی با تحولات زمان مشهود نبوده و تحولات عالم ، هیچ تغییری در افکار شان پدید نیاورده بود.
او این طور خاطر نشان می سازد که علمای نجف شدیداْ با سلطه عثمانیها مخالفت می ورزیدند نه به آن سبب که آنها شیعه بودند و عثمانی ها سنی ، بلکه به خاطر ناراحتی از تسلط ستمگرانه حکام عثمانی ، و به امید دست یافتن به آزادی . با این همه اندیشه و هدف روشنی برای اراده رهائی یافتن از بند های اسارت نداشتند .
آنان مانند کیش های قرون وسطی تمام اوقات خود را صرف درس و بحث در علوم دینی می کردند و با دانشهای جدید چندان علاقه نداشتند وکوچکترین اطلاعات و معلومات از جریانهای سیاسی جهان نیز نداشته واندیشیدن در این مسائل را عبث و بیهوده می پنداشتند .این در حالی است که جهان بیدار شده ولی اینان هنوز از خواب سنگین خود بیدار نشده اند: باشد که به زودی سیل بنیان کن آنان را از خواب خرگوشی بیدار کند .آن جاسوس انگلیسی به ادامه می نویسد :من با بعضی از علماء در باب لزوم حرکتی علیه خلافت عثمانی مذاکراتی کردم . اما آنها هیچ گونه عکس العملی از خود نشان ندادند.آنها می گفتند :میخواهی با سخنانت اوضاع جهان را دگر گون ساخته و نظم جهان را برهم بزنی .واین بخاطر این بود که مسئله خلافت در نزد آنان امری محتوم و مقدر بود، و به این عقیده بودند که هیچ اقدامی علیه آل عثمان نباید کرد ، مگر این که ظهور مهدی موعود ، که به فکر شیعه دوازدهمین امام است ودر سال ۲۵۵ ، در کودکی نا پدید شده و همچنان زنده است ، و در آخر الزمان ظهور می کند ، و دنیا را پس از آنکه از ستم و فساد پر شد ه ، پر از عدل و داد خواهد کرد.
جاسوس انگلسی علاوه می کند :من از اینکه گروهی از بر گزیدگان و دانشمندان اسلام ، به چنین فکر بیهوده ای دل بسته اند ، متحیر بودم ...بیکی از علما گفتم :«آیا عقیده ندارید که باید از همین اکنون ، علیه بیداد گری مبارزه کرد و عدالت را در جهان بر قرار ساخت . همچنانکه پیغامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) با ستمگران مبارزه می کرد ؟» گفت: «پیامبر را خداوند مامور کرده بود ، و از این رو ، توانائي چنین کاری را در خود می دید» گفتم:«مگر در قرآن نمی خوانیم اگر خدا را یاری کنید ، یاری تان خواهد کرد [ان تنصر الله ینصرکم] شما نیز از سوی خدا مامورید که با شمشیر علیه ستمگران قیام کنید و مردم را بر ضد آنان بشورانید». سر انجام گفتند : «گویا شما مردی تجارت پیشه اید ، ورود در این موضوعت مستلزم دانستن علومی است که فهم شما بدان قد نمیدهد.». ( همانجا،ص۳۹) ... همان طور که اشاره کردم (جاسوس انگلیس در لباس بازرگان) پیروان تشیع ،با آنکه آزادی و عدالت را از دست رفته می دیدند ، ستم حکام را تحمل می کردند و از خود عکس العملی نشان نمی دادند . اهل تسنن نیز از تسلط والی ترک بر تمام امور سرزمین خود ، سخت ناراض بودند . مخصوصاْ که خون اشرافیت عرب در رگهای شان جریان داشت و عده ای که سادات وابسته به خاندان پیامبر بودند ، خود را برای تصدی حکومت مناسب تر از والی عثمانی می دانستند.
سپس جاسوس انگلیسی از اوضاع نا بسامان عراق یاد می کند و می گوید :«حالت در گیری و نزاع دائمی بین قبایل آن منطقه به شدت جریان داشت . روزی نبود که افراد قبیله ای به غارت و چپاول اموال قبیله دیگری نپردازند، و چند نفر درین میان کشته نشوند.نادانی و بی خبری بصورت وحشت انگیزی سراسر عراق را در خود گرفته بود ، و این اوضاع تأسف بار دوران استیلای کلیسای قرون وسطی را بر شهر های اروپا به خاطر می آورد . در عراق از هر هزار نفر یک نفر پیدا نمی شد که خواندن و نوشتن بداند تقریباْ همه بی سواد بودند . اقتصاد عقب مانده ، عامل بیماری ، فقر ، بیسوادی ، و بدبختی های شدید مردم متوسط بود.شیرازه امور از هم گسیخته و هرج و مرج همه جا را گرفته بود. مردم و حکومت با هم سوء ظن داشتند، و با چشمی دشمنی با هم نگاه می کردند .از این سبب هیچ گونه تفاهمی بین حکومت و رعیت وجود نداشت . علمای دین هم چنان سر گرم امور الهی بودند که زندگی این دنیا را بکلی از یاد برده بودند ... پس از سه ماه توقف عازم بغداد شدم و از آنجا گزارش مفصلی از چشم دید های سفرم را در نجف و کربلا ، حله ، بغداد را در صد برگ برای وزارت مستعمرات انگلیس نوشتم.و منتظر دستورات جدید بودم .
محمد بن عبدالوهان و رابطه آن با جاسوس انگلیسی:
«چند ماه بعد ، که از بصره به کربلا و نجف ، عزیمت کردم ، از بابت شیخ محمد بن عبدالوهاب ، سخت نگران بودم.چندان به ثبات و استقامت او در راه و روشی که برایش تعیین کرده بودم ، اعتماد و اطمینان نداشتم.تلون بر مزاجش شدیداْ حاکم بود . علاوه بر آن زود به زود تغییر موضع میداد و عصبانی می شد.
روزی که عازم بصره بودم ،اواصرار دشت که به ترکیه مسافرت کند و خبر هایی از آنجا بدست آورد . به شنیدن او را از این سفر منع کردم وبه او گفتم از آن می ترسم که در ترکیه حرف هایی بزنی که موجب تکفیر و الحاد تو گردد و سر انجام خونت را بریزند. اما واقعیت این بود که نمی خواستم با بعضی از علمای اهل سنت ، دیدار و گفتگو داشته باشد ، چه ممکن بود آنان با منطق محکم خود او را دوباره ، به سنی گری باز گردانند و طرح هایم نقش بر آب گردد.
وقتی دیدم شیخ در خروج از بصره ،پا فشاری دارد ، به ناچار او را به مسافرت به ایران و دیداری از شیراز و اصفهان بر انگیختم.از آنجائیکه اهالی آن دو شهر شیعی مذهب بودند بعید به نظر می رسید که عقاید شان در شیخ اثر گذارد .
در حین خدا حافظی پرسیدم :«آیا تو به تقیه اعتقاد داری ؟» گفت البته که دارم و سپس موضوع تقیه حضرت مقداد را در رویا رویی بامشرکان قریش که پدر و مادر او را کشته بودند و او از ترس جان به شرک تظاهر می کرد .
به او گفتم :« از این قرار بر تو واجب است که در ایران تقیه را فراموش نکنی و خود را شیعه خالص جلوه دهی ، تا مگر به این وسیله از تعرض در امان باشی و به مصاحبت علمای آنجا نایل شوی و توفیق در مطالعه آداب و رسوم ایرانیها را حاصل کنی .زیرا آگاهی به آن ، در آینده ، نفع بسیار به تو خواهد رساند و ترا در هدف هایت موفق خواهد ساخت».سپس به او مبلغی دادم و اسبی خریده وسفر او را سر براه ساخته از او جدا شدم. (همانجا ، برگ ۴۳-۴۳) ... ... وزیرمستعمرات بریتانیا که مرا به ماموریت های مخصوص به بصره و عراق فرستاده بود از گزارشاتم مخصوصاْ در مورد مهارتم در نفوذ و تسلط بر شیخ محمد بن عبدالوهاب ، فوق العاده خوشنود بود و ابراز شادمانی می نمود . به یاد دارم او در صحبت هایش می گفت :«نفوذ در محمد [بن عبدالوهاب] بزرگترین هدف وزارت مستعمرات بوده است .او تأکید فراوان داشت که محمد را با تنظیم قرار داد هایی ، کاملاْ به وظایفی که در آینده باید برای ما انجام دهد آشنا سازم و مکرر اعتراف می کرد که اگر تمام زحماتی که برای بریتاانیای کبیر کشیده ای ، تنها به کشف شیخ محمد و نفوذ در مشارالیه ، منحصر می شد باز هم رسیدن به این نتیجه ، ارزش آن را داشت که با همه ٔ آن کوشش ها و مرارت ها برابری کند .. وزیر مستعمرات ، چون به نگرانی من از سرنوشت چند ماه اخیر شیخ عبدالوهاب ،پی برده بود ، با خونسردی مرا گفت : مطمئن باش ! شیخ تا کنون از آنچه بدو القاء کرده ای منحرف نشده . و ماموران مخفی ما در افهان داسماْ با او تماس دائمی داشته اند . و گزارشهایی که می دهند حاکی از آن است که شیخ محمد از راهی که تا کنون پیموده باز نگشته است .: ...
بعد ها با دیدار مجدد با شیخ محمد بن عبدالوهاب ، وی ماجرا را تعریف کرد و گفت در اصفهان با مردی بنام عبدالکریم آشنا شده که خود را برادر من (مامورسری انگلیس) معرفی کرده است . او توانسته به این وسیله اعتماد شیخ را بخود جلب کند و از اسرارش با خبر شود. او زنی را بنام صفیه برای دو ماه در اصفهان صیغه خویش گرداند (که در بین شیعیان امر عادی است ولی سنیان آنرا نمی پذیرند و یک جرم اخلاقی میدانند) .در سفر شیراز صفیه شیخ را همراهی نکرده و به اطاق عبدالکریم به شیرازرفته است ، در شیراز عبدالکریم دختر زیباتری را که نسبت به صفیه حساس تر بوده صیغه آن را برای شیخ عبدالوهاب مهیا کرده ، که نام این زن جوان «آسیه» و از خانواده های یهودی مقیم شیراز بوده است . باید دانست که عبدالکریم نام مستعار یکی از مسیحیان جلفای اصفهان است که سالها از عمال وزارت مستعمرات بریتانیا در ایران بوده ، همان گونه که «آسیه» در ماموریت جاسوسی برای انگلیس در شیراز انجام وظیفه می کرده است.
کوتاه سخن اینکه در نتیجه مجاهدات و کوششهای شبانه روزی ما چهار نفر ، یعنی عبدالکریم ، سفیه ، آسیه و من مامور مخفی انگلیس ، شیخ محمد بن عبدالوهاب را مطابق به سلیقه وباب طبع وزارت مستعمرات برتانیای کبیر ، پرورش دادیم و او را برای قبول مسئولیتهای آینده اش آماده ساختیم.( همان جا ،برگ های ۴۵-۴۷) من از خیرات سر شیخ توانستم عالی ترین نشان وزارت مستعمرات انگلستان را که منحصراْ به جاسوسان طراز اول دولت فخیمه عطا می شود را بدست آوردم.
... در دیدار با معاون وزارت مستعمرات انگلیس بعد از یک مرخصی ده روزه او را خندان و خوشحال دیدم که با من به گرمی دست داد و با بیان دوستانه ای گفت :«وزیر شخصاْ به من دستور داده است تا همانگونه که کمیسیون مخصوص امور مسعمرات ابراز عقیده کرده اند شما را از دو راز مهم باخبر سازم ، آگاهی شما نسبت به آنها ، در ماموریت های آینده شما فوق العاده سود مند و مؤثر خواهد بسود.از این دو موضوع سری فقط تعداد انگشت شماری از اعضای وزارت مستعمرات خبر دارند. ... سپس دستم را گرفت و مرا به یکی از اطقهای وزارتخانه رهنمایی کرد. عده ای در اطراف میز گردی نشسته بودند . نزدیک بود از تعجب زیاد سکته کنم زیرا آن ده نفر عبارت بودند از :
۱.شبه امپراطور عثمانی که به زبانهای ترکی وانگلیسی صحبت می کرد.
۲. شبیه شیخ الاسلام قسطنتنیه.
۳. شبیه پادشاه ایران
۴. شبیه عالمی شیعه مذهب در دربار ایران.
۵.شبیه مرجع تقلید شیعیان در نجف.
... پس از آن مطمئن شدم که کشور متبوعم بریتانیای کبیر، که تا این اندازه در امور جاسوسی قوی است موفق خواهد شد و خواهد توانست امپراتوری عثمانی را در کمتر از یک قرن طبق پیشبینی های وزارت مستعمرات حتماْ به سقوط مواجه خواهد ساخت.»[1]
شاید همیش اشاره در مورد توطئه های امپریال ها و آنانیکه به سر نوشت ملت ها قمار می کنند کافی باشد که دانسته شود محمد بن عبدالوهاب که حالا پیروانش همه جهان اسلام را بجز خود کافر میدانند خود از چه قماشی بوده اند. حالا که از زمان شروع داعیه شیخ محمد بن عبدالوهاب مدتها گذشته است به صد ها سندی مانند گزارش مامور مخفی بریتانیا در بایگانی های وزارت مستعمرات یا خارجه انگلیس وجود دارد که این اسناد طبق معمول سیاسی بعد از نیم قرن از حالت محرمیت خارج ساخته می شود. حال موضوعی را از او نقل می کنم عملی که در برابر قبر پیغاممبر اسلام آنجام داده است :
گویند: محمد بن عبدالوهاب بر سر قبر رسول(صلی الله علیه وسلم) خدا می رفت و با عصای چماق گونه خود بر قبر آن حضرت می کوفت و می گفت: یا محمد، قم ان کنت حیّا «یعنی ای محمد(صلی الله علیه وسلم) اگر زنده ای برخیز» و با این عمل می خواست به پیروان خود نشان دهد که پیغمبر(صلی الله علیه وسلم) زنده نیست و نباید از او حاجت خواست.
از موضوع محمد بن عبدالوهاب و مذهب او می گذریم چرا که این پژوهش در مورد مسایل سیاسی ای هست که به یک ترتیبی به جهان اسلام ارتباط می گیرد لذا در روشنی اوضاع و احوالی که بر جهان مستولی است و باعث دگر گونی ساختمانهای کشور ها شده است به موضوع دیگری می پردازیم که در بین رسانه ها بنام «بهار عربی » شهرت یافته است:
بهار عربی
آيا روند به اصطلاح "بهار عربي" منجر به شکوفايي اقتصادي در خاورميانه و شمال آفريقا شد؟
قسمیکه رویداد های تاریخی جهان در سده نزدهم نشان داد که کشور های سلطه جو که ما در اینجا از آن بنام «امپریال» یاد میکنیم چطور در سرنوشت و آینده کشور های اسلامی از جمله امپراتوری ترکان اسلامی دست یازیدند نمیتوان گفت که بهار عربی باعث شگووفایی جهان عرب گردیده باشد و بر عکس آن باعث چند دستگی و رکود زندگی در این منطقه شد که ضرور است تا بحث خود را در مورد بن و بنای این قضیه متوجه سازیم:
پیش منظر بهار عربی:
«درست پنج سال بعد از تشکیل صهیونیسم و پیدا شدن جسد فرعون اولین بار در سال 1902 بهار عرب آغاز شد، و عبدالعزیز بن سعود که از عرب کشیده شده بود و در کویت به سر میبرد دوباره توانست به جزیر عرب بیاید و شهر ریاض را تصرف کند. صهیونست ها همچنان توانسته بودند که بسیاری از مردان دانا و همچنان عساکر خلافت عثمانیه را به سوی حکومت بی دینی با وعده ها و نشان دادن باغ های سرخ و سبز مغز شویی کنند(ما فعلآ هم شاهد چنین مغزشویی ها هستیم). اروپایی ها و صهیونیست ها در آن زمان خلافت عثمانیه را مردان بیمار اروپا مینامیدند. اروپا در آن زمان رو به قوی شدن میرفت، نظر به داشتن اجندا های بهره برداری، اقتصاد شان در حال پیشرفت بود و به کالونی سازی دنیا آغاز کرده بودند. این پیشرفت های اقتصاد بهره برداری سبب کشش جوانان ترک و عرب بسوی آنها شد و صهیونست ها نیز روابط دوستانه را با این جوانان بستند. در همین سال (1902) یک کنفرانس که مهمانانش جوانان عثمانی و بعضی اقلیت های دیگر که مخالف خلافت عثمانیه بودند تشکیل شد. این کنفرانس اولین بار طرح سرنگون ساختن خلافت اسلامی را پیش کش کرد که موفقیت این طرح فقط شش سال را در بر گرفت. در ظرف شش سال سلطان عثمانی بنام عبدالحبیب مجبور به واگذاری خلافت به حکومت های بی دین در منطقه شد.
از آنجا بود که دولت بی دین و جدید التشکیل ترکیه مخالفت های خویش را با اعراب و نه تنها با اعراب بلکه با اسلام آغاز کرد. آنها چرا اینکار را میکردند؟ بخاطر اینکه آنها میخواستند مردم را به شورش تحریک کنند. در همین حال که آنها به اختلافات بین اعراب و تحریک مردم دامن میزدند، بریتانیا جاسوسان خویش را با جیب های پر در جزیره عرب افزایش دادند. در آن زمان والی مکه و یا شریف مکه حسین بن علی ( شریف حسین ) در بدل پول انگلیس بغاوت خود را با خلافت برملا ساخت، که بعدآ او هم توسط آل سعود سرنگون شده و جزیره عرب به ممالک شاهی و اشکال حکومت های غیر اسلامی تبدیل شد. خلافت اسلامی توسط توطیه های بزرگ وجنگ جهانی اول در دهه سوم قرن بیست کاملا محو شد و تا حال خلافتی در جهان اسلام بر پا نشد.
در سال 1917 جنرال “الن بی” همراه با عساکر عربی همکار با بریتانیا توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند، که بعدآ یک جنگ جهانی دیگر را در بر گرفت تا آرمان اصلی صهیونست ها که تشکیل دولت اسراییل در بیت المقدس بود به حقیقت پیوست و آنها توانستند که تپه صهیون را از آن خود کرده و برای اجندای حکومت جهانی خویش از صهیون طرح ریزی های خویش را آغاز کردند. و این نتیجه اولین «بهارعرب» بود.
از آغاز اولین بهار عرب تا آغاز بهار عرب فعلی بیشتر از صد سال میگذرد، ولی، حادثات آن به همان ترتیب اتفاق می افتد. در اولین بهار عرب خلافت اسلامی از بین رفته و دولت های غیر اسلامی به شمول شاهی عربستان سعودی بوجود آمد، و حال در بهار عرب دومی با وجود تمام کوشش های عربستان سعودی برای نجات خویش این شاهی در حال غرق شدن است. پیروان دجال عربستان سعودی را تا میتوانستند استفاده کردند و دیگر به عربستان سعودی ضرورت ندارند، همانطوریکه پیروان دجال از ایالات متحده امریکا تا میتوانستند استفاده کردند و حال به امریکا نیز ضرورت ندارند، پس میتوان گفت الوداع امریکا و الوداع عربستان سعودی.
در بهار عرب دومی، ما حالا میبینیم که حادثات سبب میشود تا اسراییل که در سال 1948 توسط صهیونست ها (پیروان دجال) بوجود آمده بود و از همان وقت تا حال به قدرتش افزوده میشود، به حیث سومین و آخرین ابر قدرت جهان جاگزین امریکا خواهد شد. یادتان باشد که بخاطر از بین رفتن خلافت و جاگزینی بریتانیا توسط امریکا جنگ جهانی اول صورت گرفت، بخاطر تشکیل اسراییل و قدرتمند تر شدن امریکا جنگ جهانی دوم صورت گرفت، و بخاطر جاگزینی امریکا توسط اسراییل، صهیونست ها باید جنگ بزرگ دیگر را آغاز کنند.
همه چیز برای اسراییل برای جاگزینی امریکا باید آماده باشد، بنآ، مسلمانان باید ضعیف شوند، اگرچه بیشترین دولت های کشور های اسلامی تحت کنترول صهیونست ها هستند، ولی مردم مسلمان هنوز وجود دارند، بنآ، اسراییل باید کاری کند که این مردم مسلمان ضعیف و ناتوان شوند. وبهترین مهره که در دست صهیونست ها هست جنگ شیعه و سنی میباشد و در بهار عرب دومی همین مهره در حال حرکت است. آنها موفق شده اند که به جنگ های شیعه و سنی دامن بزنند و مسلمانان نیز بدون درک اصل قضیه به تکفیر یک دیگر میپردازند. گروه های چون داعش و غیره کمک خوب برای اسراییل بخاطر تضعیف امت مسلمان است، و اسراییل توانسته است این امت را در یک حالت ضعف قرار دهد که هیچ گاه در طول تاریخ نظیرش دیده نشده و مسلمانان هیچ گاه اینقدر ضعیف نبودند.
جای شکرش باقیست که در جریان سالهای قبل ایران در برابر واقعیات تلخی که با زایرین ایرانی در مینا مکه پیش آمد و موجی از حاجی های ایرانی جان های شان را از دست داد ، صهیوونست ها منتظر بودند تا ایران سنی بر علیه عربستان سنی جنگ را آغاز نماید ولی از آنجاییکه مردم و دولت ایران این آگاهی سیاسی را داشتند هرگز نخواستند برای رفع مشکل فی مابین از گزینه جنگ استفاده نمایند. اکر ایران بر علیه عربستان سعودی جنگ را آغاز میکرد پس تمام جهان سنی بر علیه شیعه ها بر میخاستند و بازهم مانند جنگ های فعلی شیعه و سنی در حالیکه مسلمانان یک دیگر را میکشند و صهیونست ها مانند یک فلم هنری تفریحی به آن به دلچسپی نگاه میکنند، این بار برعلاوه دلچسپی با پایکوبی از آن استقبال میشد و مسلمانان به جنگ ادامه داده یکدیگر را نابود می کردند، که این کارزمینه را برای امپراطوری اسراییل آماده خواهد ساخت.»[2]
گروه بين الملل خبرگزاري موج[3]
به گزارش خبرنگار بين الملل خبرگزاري موج، بسياري بر اين باورند که وقوع آن چه غربي ها "بهار عربي" مي نامند، در برخي کشورهاي جنوب غربي آسيا و شمال خاورميانه که از سال 2010 آغاز شد، موجب فرسايش اقتصادي و بروز مشکلات مالي گسترده اي در اين کشورها شده است. به دنبال وقوع بهار عربي ناامني سرمايه گذاري خارجي دامن کشورهاي درگير انقلاب را گرفت و بحران اجتماعي ضريب بالاي بيکاري و فقدان چشمانداز روشن اقتصادي، موجب شد تا اين کشورهاي با بحران هاي پيچيده اي روبرو شوند.
بسياري از کارشناسان بر اين باورند که بهار عربي در منطقه مغرب و يا خاورميانه تغييرات دموکراتيکي ايجاد نکرده اما به اقتصاد کشورهاي منطقه آسيب زده است. آنها ناخرسندي هاي اقتصادي را بيشتر ناشي از بيکاري، نابرابري و دستيابي محدود به موقعيت هاي اقتصادي مي دانند. به علاوه، اصلاحات اقتصادي و سياسي در هم تنيده اند. بسياري از مشکلات اقتصادي منطقه ناشي از حکمراني ضعيف و ناتوان است. اصلاحات سياسي، بدون تغييرات ساختاري که قادر به ايجاد رشد اقتصادي و فرصت هاي شغلي بيشتر باشند، تداوم نخواهند يافت.
در اين ميان کشورهاي واردکننده نفت شامل مراکش، تونس، مصر و اردن با شوکهاي قيمتهاي بالاي انرژي و واردات غذا و تاثير رکود اقتصادي جهاني به همراه نارضايتي رو به رشد از زمان آغاز موج انقلابهاي عربي روبرو شدند. گرفتاري اين کشورها به دليل هزينه بيشتر اختصاص يافته به يارانههاي غذا و انرژي که دولتها را ناچار به برداشت از ذخاير ارزي و استقراض بيشتر با نرخ بهره بالاتر کرده، بدتر شده است. در اين بين آشفتگي سياسي مانع جذب سرمايه گذاريهاي بخش خصوصي شده و در شماري از اين کشورها اعتماد خصوصي هنوز احيا نشده است.
کسري بودجه اين کشورها به دليل اختصاص بودجه بالاتر براي دستمزد و يارانههاي غذا و سوخت به طور متوسط به هشت درصد در سال 2013 ميرسد. به عنوان مثال پيش بيشي شده که کسري بودجه مصر امسال به 10 تا 12 درصد توليد ناخالص داخلي صعود ميکند.
سوالي که در اين جا به ذهن مي رسد اين است که از بهار عربي، به لحاظ اقتصادي چه چيزي نصيب کشورهاي شمال آفريقا و خاورميانه کرده است؟
تأثیر بهار عربی بالای کشور های عربی
۱. مصر:
درميان کشورهايي که موج بهار عربي آنها را تحت تأثير مستقيم خود قرار داد مي توان از مصر ياد کرد. به دنبال روي کار آمدن عبدالفتاح السيسي بر رأس قدرت و برقراري ثبات نسبي، اين کشور همچنان از پيامدهاي بحران اقتصادي نظير بيکاري، تورم، کسري بودجه و عدم توازن کسري تجاري رنج مي برد.
اعتراضات مصر از 25 ژانويه 2011 آغاز شد و در اين کشور هم طي کمتر از سه هفته، حکومت حسني مبارک که 30 سال قدرت را در دست داشت، سقوط کرد. به دنبال روي کار آمدن محمد مرسي که از حمايت اخوان المسلمين برخوردار بود ناآرامي هاي سياسي داخلي به اوج خود رسيد و پس از چندي منجر به سقوط وي شد.
به دنبال برگزاري انتخابات رياست جمهوري مصر در 6 خراد، عبدالفتاح السيسي روي کار آمد. وي در نخستين روز آغاز دوره رياست جمهوري مشکلات اقتصادي را مهم ترين چالش پيش روي دولت خواند و نسبت به تحول اقتصادي اساسي که موجب بازگشت سرمايه خارجي به اين کشور شود، ابراز اميدواري کرد. اين درحالي است که صنعت گردشگري، به عنوان مهمترين منبع درآمد اين کشور، همچنان راکد مانده است.
تعطيلي بانكها و بازار سهام در روزهاي اوج انقلاب مصر، كاهش ارزش پول ملي و همچنين افت شديد صنعت توريسم كه براي مصر حياتي محسوب ميشود، باعث شد تا اقتصاد اين كشور متحمل آسيب قابل توجهي شود و سرمايهگذاري خارجي نيز در آن كاهش يابد. هزينه اقتصادي انقلاب و تغيير رژيم در مصر در سال 2011 به ميزان 27/4 ميليارد دلار يعني معادل 2/4درصد توليد ناخالص اين كشور در همان سال برآورد شد. با وقوع انقلاب مصر بسياري از جوانان، بهخاطر بحران اجتماعي ضريب بالاي بيکاري و فقدان چشمانداز روشن اقتصادي، کشور خود را در اين ميان ترک کردند.
۲.لیبی:
ناآراميهاي ليبي از فوريه 2011 و با تظاهرات عمومي در بنغازي آغاز شد. تاخير در اجراي پروژه خانهدار كردن عموم جامعه نقش قابلتوجهي در آغاز اعتراضات داشت. در ناآرامي هاي داخلي اين کشور حدود 6000 نفر از مخالفين کشتهشدند که بوسيله اسلحه و ماشينها و هواپيماهاي جنگي دولت هدف قرار گرفتند.
نبرد در ليبي درهمان سال نخست آغاز درگيري ها 67/7 ميليارد دلار معادل 17/28 درصد توليد ناخالص داخلي ليبي به اقتصاد اين كشور آسيب رساند. در بيش از 740هزار نفر از شروع ناآراميها ليبي را ترك كردند. بازار داخلي نيز به دليل آسيبهاي وارد شده به صنعت نفت، كاهش تعداد نيروي كار خارجي و پايين آمدن مصرف داخلي با مشكل مواجه شد.
با اين حال اكنون ليبي اين فرصت را دارد كه به چندين دهه ضعف در حكومت پايان دهد و به اينترتيب با كاهش وابستگي بيش از حد به توليد نفت، آزادسازي اقتصادي و اصلاح هزينههاي بخش عمومي در راستاي ثبات بخشيدن به فضاي كسبوكار و جذب سرمايه خارجي گام بردارد.
۳.تونس
تونس كشوري داراي اقتصادي بر پايه بازار آزاد و در حال مدرن شدن به نظر ميرسيد. اما بيكاري گسترده در ميان جوانان، هزينه بالاي زندگي، متمركز شدن ثروت در اختيار گروهي خاص و بالاخره فساد اداري كه يافتن شغل را وابسته به داشتن روابط ميكرد از جمله عواملي بودند كه نارضايتي عمومي را در اين کشور به اوج رساند..
هزينه بهار عربي در تونس نيز در همان سال نخست آغاز ناآرامي ها (2010) 2/03 ميليارد دلار يعني معادل 22/5 درصد توليد ناخالص داخلي اين كشور تخمين زده شد. ناآراميها در اين كشور به صنايع توريسم، معدن كاري و ماهيگيري آسيب وارد كرد. با آغاز ناآراميها دولت تونس هزينههاي خود را به ميزان 746ميليون دلار افزايش داد.
۴.بحرين
شيعيان بحرين كه اكثريت جمعيت اين كشور را تشكيل ميدهند از سوي حكومت تبعيضهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي بسياري را مشاهده ميكنند، تبعيضهايي كه عامل اصلي نارضايتي آنها و شروع اعتراضات بود. اقتصاد بحرين در اين ناآراميها متحمل هزينه گرافي شد تا جايي كه رشد اقتصادي اين كشور از چهار درصد در سال 2010 به نزديك به دو درصد در سال 2011 رسيد. همچنين تحولات مربوط به بهار عربي در بحرين به ميزان 5/1 تا دو ميليارد دلار از توليد ناخالص داخلي اين كشور کاست.اگرچه بخش بانكداري در بحرين آسيب قابل توجهي ديد، اما صنعت نفت بحرين تنها ضرري معادل 391ميليون دلار را متحمل شد كه نسبتا آسيب ناچيزي است كه اين از ثبات قابل قبول توليد نفت بحرين كه 30درصد توليد اين كشور را تشكيل ميدهد در هنگام ناآراميها حكايت دارد.
۵.يمن
فقر شديد به همراه خدمات اجتماعي ناچيز و نابرابري گسترده باعث بروز ناآرامي در مناطق مختلف يمن شد. ضعف قدرت مركزي در اين كشور باعث شد تا مخالفاني كه مسلح بودند بهخصوص در مناطق جنوبي و برخي مناطق شرقي يمن به موفقيتهايي دست يابند. تحولات مربوط به بهار عربي در يمن به كاهش قابل توجه ارزش ريال اين كشور و در نتيجه افزايش بهاي موادغذايي و خام در يمن انجاميده و باعث شده تا بخش بيشتري از جمعيت اين كشور به زير خط فقر سقوط كنند. همچنين كمبود سوخت به بخش خصوصي يمن آسيب زيادي وارد آورده به طوري كه طبق برآوردها هزينه انتقال كالا در اين كشور از زمان آغاز بحران تاكنون نزديك به 60درصد افزايش يافته است. هزينه بهار عربي براي يمن به 121ميليون دلار يعني معادل 33/6 درصد توليد ناخالص داخلي اين کشور رسيد.
بنابراين مي توان گفت طي چند دهه گذشته سياستهاي نامناسب اقتصادي در کشورهاي منطقه اي که درگير چنين انقلاب هايي بودند، عامل بسيار مهمي در بحراني شدن وضعيت اين کشورها بوده است. در نتيجه براي خروج از بحران اقتصادي بهجامانده، راهي به جز اصلاح آن سياستها و برگرداندن ثبات به فضاي اقتصادي حاکم بر اين کشورها وجود ندارد. جامعه عرب غافل از آن است که با افزايش تنشها و ناملايمات بيشتر، احتمال شکلگيري نهادي که بتواند سياستهاي اقتصادي اصلاحي مناسبي را در پيش بگيرد کاهش خواهد يافت. بر اين اساس تنها راه خروج از وضعيت نامتعادل فعلي و تداوم ثبات اجتماعي و سياسي منوط به افزايش رشد اقتصادي اشتغالزا در کشورهاي منطقه است.
برخي ناظران بر اين باورند که اين کشورها به يک برنامه نياز دارند. اما اين برنامه بايد طرحي باشد براي رشد اقتصادي جامع به رهبري بخش خصوصي که توسط ساير کشورهاي جهان عرب و اتحاديه اروپا مورد حمايت قرار گيرد. مهمتر آنکه اين طرح بايد متعلق به خود کشورها باشد و بر پايه روشي باشد که در آن نقش حياتي دولت توانبخش و بخش مالي ترغيب کننده، لحاظ شود. - See
که تا زما نه صالحان و نه اولیای خداوند که بعد از پیغامبر ما در رووی زمین نقیب در عالم روحانیت می باشند و حتی گگرفتن نام پیعامبر را با اکراه توام گردانیدند . همه گونه معنویت را ممنوع قرار دادند و توسل به مردان حق وو نقیبان پیغامبر و امامان مذاهب را غیر از خود شان شرک قلمداد کرده اند . اما از آنجاپیکه شبه جزیره عربستان از سرزمین های اسلامی خارج از جوزه حجاز می باشد . تماس ها صرفاْ در موسم حج بمیان می آمد که بسبت نبودن راه های مواصلاتی و حمل نقل حجاج تعداد معدودی از مسلمانان قادر می شدند از کشور های اسلام به حجاز بخاطر ادای مناسک حج تماس مسلمانان محدود و این مذهب جدید بیرون از سبه جزیره عربستن با شک و تردید نگریسته می شد.ولی با ایجاد راه های جدید و کشیده شدن و گشنرش راه هاای هوایی و بلند رفتن اقتصد مردم اکنون از سالها به اینطرف تعداد زیادی از زایرین حج بیت الله در جدول های زمان بندی شده منتظر اجازه سف حج میباشند . ب ازدیاد این دیدار ها حرکت های سیاسی مذب وهابی نیز زیادت پیدا کرد و حاجیانی که تازه از خانه کعبه می آمدن با یک دست تالیفتی که بنام مکه و مدینه می شد با خود می آوردند و نیز با پخش پولهای حاصله تیل عربستان سعودی مردمان از کشور های اسلامی در معررض فروش مغز ها قرار می رفتند که این افراد مردمان بالقوه ای در پخش افکار و هابیت نیز گردید . که در نیمه قرن بیستم از اثر این فعل و نفعالات به صد ها گروه های تروریستی بنام القاعده ، الجیش المحمدی ، لشکر جنگ وی ، لشکر طیبه ، احزاب اسلامی شاخه های القاعده و غیره سر بالا کردند و جنگ های بزرگی را ممخصوصاْ در افغانستان ککه از سابق هم مردم در بی خبری دینی قرار داشتند ، براه انداختند که تا هنوز اداممه دارد.وهابی ها مثالهایی را از قرآن به مردم عرضه میداشتند که گویا ررفتن مسلمانان بر سر قبر های نیکان شرک است در حالیکه چنین نبوده و مثالهایی که در قرآن از مشرکین آمده است همه در باره مشرکان قبل از بخثت بوده و یا بت هایی که در جاهلیت قریش آنان را پرستش می کردند . ولی وهابیان این را نیز انکار کرده اند که راه رسیدن به خداوند و توسل به ذات اوتعالی طریقه های مختلفی دارد که اگر خداوند بخواهد بندگانش از همان طریقه ها به خداوند توسل می یابند و شرکی در میان نی .
چون موضوع اصلی ما شوک اینده است این موضووع را می بندیم و متوجه اوضاع واحوال دنیا می گردیم:
کانون توجه در شوک آینده انشان و فضای پر تحولی است که او را در بر گرفته است که انسان را به عنوان یک بیو سیستم در برابر تعییر ، ظرفیت جسمی – روانی محدودی قرار میدهد که نمیتواند از خود ایده و تحرک مستقلانه داشته و قضایا را خودش به نفع خود حل وفصل نماید .این شوک میتواند ناتوانی و ضعف وصف نا پذیری را در منظوومه توانایی های انسان ایجاد می کند .
به عباره دیگر حوادث را آنطور که او مجسم و تجربه کرده و یا از پیپه های امید قوی تر در راه رسیدن به پیروزی را داشته یا معیوب می سازد ویا او را در برابر آن بی اغتماد و حتی بی باور می سازد که تنیجتاْ به سر در کمی و بی باوری افراد منجر می گردد. مثلاْ مطالعه می گردد و تجربه می گردد که دیموکراسی ماشینی است که اگر بکار افتد باعث رهایی انسان ها می گردد ولی وقتی این غول بی یال وشاخ(دیموکراسی) در جامعه پیاده می شود رویکار های آن چنان از آب در می آید که اولین قربانی های آن همان هایی هستند که در جا بجایی ماشین دیموکراسی عمر ضایع کرده اند که از رهگذر جامعه آن را به «عارضه یا بیماری تغییر» تعبیر می کنند .این بدین معی است که محیط پیرامونی با شتاب وصف نا پذیری تغییر می کند که این تغییرات گریز نا پذیر اند وانسان که در ظرف گذشته وجود دارد ننمیتواند گذته را حفظ کند. ولی پاره ای دیگر از عوامل افسار گسیخته ای هستند که بصورت بی بند و بار وجود دارند و هدایت نشده اند .ولی رسالت انسان خرد مندو جامعه معاصردر برابر جامعه آینده آن است که با برخورد خرد مندانه ، تعییرات را بشناسد و شناسایی کند که در نتیجه /ان با داوری دقیق و سنجیده ، این تغییرات و شناخت آنها را در جهت تعادل و نظم هدایت کند تا بتواند خود وافراد را در ببرابر شوک آینده محافظت نمماید .اما همین نوع بر خورد خود به تغییرات انقلابی دیگردرذهنیت در ذهنیت انسان و جامعه نیازد دارد که معلوم نیست از عهده مدیریت آن بدر آمده می شود یا نه ؟
در بحث آینده موضوع «دریچه های تازه ای را بر روی تفکر واندیشه خواننده می کشاییم.
[1] مزدوران استعمار در لباس مذهب ،نووشته جاسوس انگلیس،نشر امتشارات ملا مشک عالم ،چاپ اول ۱۳۶۹، برگهای ۵۱-۵۵.
[2] بر گرفته از کتاب بهار عربی تا بهار غربی و زمستان اسلام (The Caliphate, The Hijaz and the Saudi Wahhabi Nation State)
[3] بولتن خبر گزاری فارس که اخبار روابط بین الملل و گزارشات مربوط به تحولات استراتیژیک منطقه ایران وخاوور میانه و ایالات متحده را به این نشنی پخش می کند:خبرگزاری فارس Fars News Agency
+++++++++
رخداد ها نا خوش آیند
بحث- دوم
رویداد هایی که در گذشته انسانها رخ داده و یا در آینده رخ میدهد ، از هیچ وجه نظری با هم نه مرتبت هستند و نه مشابه به هم.از این سبب آینده برا ی بشر امروز تداوم گذشته نیست و نمی تواند باشد . اگر چنین می بود ادیان الهی هر گز تغییر و تبدیل پذیر نمی بود و اراده خداوند بر یک اصل استوار، یعنی به یک پیامبر استوار می بود. ولی بر عکس می بینیم در هر عصر و زمانی حالات و قوانین جدیدی وضع می شود که حتی مستلزم تداوم حیات بشر در یک برخی از تاریخ نیز نمی باشد.مدنیت ها یکی پی دیگر شگوفان و گسترده می شوند و بشردر شاخه ای از بالندگی قرار می گیرند ، اما دیری نمیگذرد که همه توسط واضعان آن نابود می شود. هنوز پیغامبر الهی حضرت مسیح در راه رساندن به پیام الهی بود که خواستند او را نابود کنند.ابراهیم و لوط (ع)به امر پروردگار از اوضاع ناشی از منطقه هجرت کردند و بطرف شرق و غرب در وادی شام پراگنده شدند ، اما بعد تر شهر صدوم و گمورا که لوط در جوار آن می زیست از اثرناهنجاریهای شهر نشینان و اربابان بسر اقتدار ، تمدن آن دو شهر بر سر ساکنین ،آنانیکه نخواستند شهر را ترک کنند، نابود گردید . هنوز چند روزی از فوت پیغامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) نگذشته بود که مسلمه کذاب از نجد سر برون آورد و دعوی الوهیت و پیغامبری نمود ، جایی که پس از هزار سال محمد بن عبدالوهاب که داستان آن را نقل می کنیم از نجد سر برون آورد و فرقه ای را بنام «وهابی »ها ایجاد کرد که در این نوشته می بینیم سر از کجا می کشد.
بر می گردیم به گگزارشات معاصر: هنوز یک صد سال از انقلاب بزرگ فرانسه نگذشته بود که بشر به طمع قدرت و مال به دور دست های جهان ره باز کردند و از هند تا چین ، امریکا و استرلیا را به عنف کشودند و مردم آن را غارت کردند. هر چند دانشمندان جامعه شناسی معتقد اند که آغاز سده بیستم چراغ های سبزی در برابر گسترش دیموکراسی و زیست با همی بود. همه جا و در همه دنیا استعمار و امپریال نکوهش شد و به آزادیهای فردی و اجتماعی ، و استقلالیت ملت ها تأکید و احترام شد و انسانها جهان وطنی را پیش نهاد کردند و صلح نامه ها و موافقت نامه های همزیستی مسالمت آمیز را به بشر در ژنو پیشنهاد کردند و اعلامیه جهانی حقوق بشر که پای آن همه ملت ها مهُرو امضأ نمودند مسجل و دارای اعتبار دانسته شد. ولی طولی نگذشته بود که از بطن این آزادیها و آرمانهای بشری صد ها داعیه های دیگر رویکار شد که بر خلاف قانون گذاران به زیستی همه چیز وارونه شد . جای تولید مواد غذایی را هروهین و کوکاپین گرفت و جای تولید البسه و محصولاتی که بشر به آن نیاز داشت به صد ها کارخانه تولید سلاح و ماین کار گذاری شده اشتغال پیداکرد . شرکت هایی که برای رفاع همگانی کار می کردند همه به اژدها و افعی های مافیایی تبدیل گردیدند و در زمین هایی شخم زده که گندم و صد ها نوع حبوبات ومیوه کشت می شد تخم صد ها نوع ماین و مواد انفجاری کشت گردید و از زمین و هوا این تخم های شیطانی نفرت انگیزریختانده شد . حکومت ها قبل از این که شکم گرسنه مردم خود را سیر نمایند در فکر توطئه و تخطئه علیه همسایگان خود شدند و مانند کالا های بازرگانی جنگ و نفرت را در گروه های هراس افگنی به همسایگان بذل نمودند و خواب وراحت آنان را از آن ها گرفتند .. نتیجه این شد که:
روشنفکران تاریک دل، محراب دعا و عبادت را یک چیز زاید پنداشته و آنرا از اعتقاد خود پاک کردند و در برابر آن صدها بت خانه های الهادی را ترتیب و توسط سازمانهای ظاهراْ خوش نام در بطن جامعه ترویج و توسعه بخشیدند.قسمیکه شاگردان مدرسه ها به عوض مداد و قلم و کاغذ و کتاب و کتابچه ، برای آموختن در چانته های شان ، مواد انفجاری ودر بدنهای خود ، جلیقه های انتحاری پوشیدند تا بخاطر بدست آوردن بهشت گمشده شان جانهای عزیز خود و دگران را پست سازند و شبکه های از دزدان و زور گویان خواب و آسایش مردم را از نزد شان گرفت ، این گروه ها تا حد پارلمان ها و کرسی های بلند پایه دولتی راه باز کردند و پا در رکاب قانون گذاران نیز ذاشتند. این ها همه تکانه های موج سوم است که در کسوت دیموکراسی و آزادی های ظاهراْ بنام ،حالا میتواند آینده بشر را در شوک این بازی های خطر ناک نا پدید سازد .
ما در جریان این پژوهش می کوشیم تا تحقیقات خود را از آنچه که در تکانه های فردای نسل بشر رخ خواهد داد و آنچه را که در گذشته واقع شده است و آنچه را که در حال ما با آن مواجه هستیم وضاحت دهیم و از همه آئین ها و رسم های جهان شروع می کنیم و اولین بحث ما در مورد «پایان رسالت» و رخداد های اصولی آن که حالا از طرف گروه هایی که اکنون به قدرت های بلا مانع جهانی ارتقاء یافته و سر از «بهار عربی»کشوده تا باشد به طعم خود جهان را گلزار سازند، تهدید بزرگی جهان اسلام را به خطر نابودی مواجه ساخته است که،همه اینها بطور موجز بیان می گردد و اینکه استعمار بین الدول چطور می کوشیده اند تا جهان اسلام را از هم تکان داده ، بیجا و نابود گرداند.
این موضوعات در رویداد های پس از رسالت و سایر عننوانها در بحث های آینده مطرح خواهد شد.
++++++++++
پیروزی یا شکست
۱-عامل های هستی سوز
مقدمه
بعد از انقابی که در فرانسه به وقوع پیوست که پسانتر ها بنام «انقلاب کبیرفرانسه» مشهور گردید . در این انقلاب ، طبقه ای از لایه های نه بالا بلکه از لایه های پایین برخاستند و دیوار های آتش در برابر ذور مندان و مستبدان ایجاد کردند که از جانب طبقه بورژوا ها و مخصوصاْ اقشار روشنفکر از قبیل نویسندگان نامدار آن روز گارو تهی دستان حمایت می شدند که این گروه ها بعداْ نبض جامعه فرانسه وسیاست های مدنی را پایه گذاشتند و خواستند فرهنگ ، اقتصاد وسیاست را ازچنگ صاحبان قدرت های کلاستیک بیرون آورده و خود مدیریت کنند. این طبقه مردم که از زیر سلطه حکومت های استبدادی لویی های فرانسه سالها رنج برده و محرومیت کشیده بودند بدر آمدند . ولی زمانی که به اوج اغتنام فرصت های اداره کشوری رسیدند خود بیک معجون مرکب از انرژی های مثبت و منفی تبدیل گردیدند، آنها نیز کاری را کردند که در گذشته ها در تاریخ بشر بار بار تکرار شده بود ولی این بار از گذشته ها فرقش در این بود که ارابه قدرت بخاطر قطع شارگ های قوی زور مندان در حرکت بود.این خاصه ی هر جنبش و یا حرکت های انقلابی است ، زیرا این واضح است که انقلاب هایی که در دنیا رخ داده است و از این پس نیز رخ خواهد داد ، وقتی آراء و افکار شان به خیابان ها ریخته شود دگر از اداره و کنترول رهبران خود از حالت مدنی بیرون می شوند و مانند سیل خروشان هر چه در مقابل شان بیاید آنرا معدوم و به فنا تبدیل می سازند.
در اروپای قرن هجدهم /دوازدهم تغییرات شگرفی رو نما گردید که حتی جوامع ایکه در کشور های آسیایی و افریقایی موقعیت داشتند از پس لرزه های آن مصئون نماندند که جامعه شناسان این دوره را به موج سوم تعبیر و تفصیر کرده اند. در این دوره حکومت های خود کامه مخصوصاْ حکومت های مذهبی در اروپا ،پایه های اقتدار خود را از دست دادند و در دراز مدت حتی تأثیرات منفی آن بالای جوامع اسلامی در آسیا مخصوصاْ بین النهرین یا شرق اوسط (کشور های ترکیه عثمانی ،مصر ، سوریه و حجاز و مناطق فرا دریا ، یا ماورای جیحون و هندوستان اسلامی را نیز متأثر ساخت.
در رأس این گدودی ها در اروپای قرن نزدهم (فرانسه) ظاهراْ شیطان پرستان ، شاخه ای از یهودیان جدا شده از یهود ، سازمانی را بنام الومیناتی (محفل روشنضمیران یا ایلومیناتی (به لاتین: Illuminati)، جمع کلمه لاتین illuminatus ) که ظاهراْ به معنی روشنضمیر تفسیر شده است ولی در اصطلاح به گروههایی تاریخی و امروزی و همچنین واقعی و خیالی که در ۱۷۷۶ تأسیس شد، اشاره دارد. در این روزگار به سازمانهای توطئهگر مخفی گفته میشود که در حکم دولت در سایه عمل میکنند که به نظر میرسد رخدادهای دنیا را از طریق دولتهای به ظاهر دیموکراسی وباطناْ استبدادی و و استعمار گر، و شرکتهای بزرگ امروزی که ۹۹درصد سرمایه جهان را در قبضه دارند ویک فیصد از جمعیت جهان را احتوا می کنند کنترل میشود.
اینها معمولاً به عنوان نسل نوینی از قدرت و تداوم برنامه های سیاست و اقتصاد جهان را در دست داشته اند. در این ادبیات ایلومیناتی معمولاً در ارتباط با نظم نوین جهانی به کار میرود. معتقدین نظریه توطئه، معتقدند ایلومیناتی، هزاردستانی در پس وقایع هستند که جهان را به سمت نظم نوین جهانی مورد نظر خود راهبری میکنند.ساختار های کلیسا های قرون وسطی را تخریب نموده و ، آزادی عمل کشور های استعمارگر نظیر بریتانیا ، جرمنی ، ایتالیا وشبه جزیره بالقان و ... از نام آزادی ای که منشأ اولی آن ، انقلاب فرانسه به این کشور ها ارمغان آورده بر علاوه تأسیس هرم های بی خدایی در این کشور ها، کوشیدند تا در سرزمین های اسلامی نیزبا برپایی این هرم ها صدمه های بزرگی به دین اسلام وارد کرده و یا لا اقل از قدرت محراب عبادت ، در سرزمین های اسلامی که سرشار از نیرو های ایمان می باشد بکاهند . روی این منظور در اروپا با ارایه تئوری های ظاهراْ مردم فریب که در باطن چند دستگی را در جوامع اسلامی از طریق توطئه های سازمان های مخوف از جمله گروه بالا، که تئوری تخطيه و توطيه را در تبانی با گروه های شیطان پرستان بار آورده و با همدستی بزرگترین کشور های امپریالیستی (بریتانیای کبیر) با شکستن امپراطوری ترک های غثمانی که از قدیم ترین کشور های با افتخار واقتدار جهان اسلام که هم از رهگذر تاریخی و زمان و هم از لحاظ جمع بندی های سیاسی برگترین رقبه را در بین کشور های اروپایی و آسیایی نظیر سرزمین های بالقان ،از قبیل سربستان، بلغاریا رومانیا هنگری و در شرق مصر و سوریه و عراق و واردن ولبنان ، حجاز و کشور های کوچک دور و پیش را احتوا می کرد که بعد از امپراطوری عباسی که توسط هلاکو تخریب گردید این بزرگترین مرکز اداری اسلامی در جهان بود، بنام ریفورم و تجدد گرایی ، از طریق رویکار آوردن عاملان شان از قبیل (محمد بن عبدالوهاب و محمد ابن سعود) که در بحث های آینده نحوه ای از عمل کرد استعمار را که چطور توسط نوکران استعمار در لباس مذهب این مناطق را به تجزیه کشیدند بحث های خواهیم داشت.
از طرف دیگر در اعلامیه بلفور کوشیده شد تا با پا در میانی اتازونی یا ایالات متحده امریکا کشور اسرائیل آنطور که در تورات اذعان گردیده بود برای یهود ، از نو احیا گردد و مدیریت منطقه بیت المقدس را که اضافه تر از سه صد سال بین صلیبی ها و مسلمانها درجنگ های بی امان و خونین به خاطر تصاحب ارض مقدس ، دست به دست شده بود ، از دست فلسطینی ها خارج سازند ، و با ایجاد کشور اسرائيل نقشه سیاسی جهان تغییر یابد که در این کار موفق شدند . ترکیه عثمانی را که متولی خانه کعبه و مدینه منوره محسوب می شد با پا در میانی بالقوه محمد بن سعود و تبانی مذهبی محمد بن عبدالوهاب که خودش یک شخصیت خیلی بحث بر انگیز در حیات و خصوصیات سیاسی و دینی اش با استعمارقرن نزدهم میباشد ،حجاز را از قید ترکها آزاد اعلان کردند که البته در این تغییرات موجودیت شخصیت غیر مذهبی «کمال اتاترک» پدر ترکیه مدرن نیز مؤثر بوده است .
اینها همه عوامل خورد و ریزه ای بودند که دست بدست هم داده از یکسو دست کشور های استعماری بریتانیا و فرانسه و پرتگال و هالند را باز گذاشته به مستعمره سازیهای جدیدی دست یازیدند که تاریخ گواه آن است.در جریان این قرن به صد ها فرقه و مذهب جدیدی در سرزمین های اسلامی بنیان گذاشته شد که برای مسلمانان خواب پریشان بود .
با ازدیاد حملات و دسیسه های استعماری مخصوصاْ در کشور های اسلامی بسیاری از مردم بنام دفاع از توحید و گریز از شرک ، در باتلاق های شرک و ماده پرستی جدید که با سیاست و اقتصاد عصر توأم بود گیر ماندند که تا هننوز هم نتوانسته اند از آن پا بیرون کشند.این وضعیت به سبب گسترش جهل و نا آگاهی مسلمانانی که توسط دست های قوی ای از علوم عقلی و نقلی هر دو دور نگهداشته شده بودند میعان می یافت . استعمار انگلیس که در هند ، سابقه چندین صد ساله را دارا بود و استعمار آن در افغانستان که از طریق هند و بعضاْ ایران درتمام قرن نزدهم جریان داشت باعث رشد و تقویه خاندانهای نو خاسته بارکزایی ها که از مرده ریک خانواده های احمد شاه درانی ، به سر کردگی پسران سردار پاینده محمد خان و وزیر فتح خان ، مخصوصا امیر دوست محمد خان و پسران و نوادگان آنها ایجاد گردید .
در گیر و دار این خیزش های سیاسی برای گشایش بلخ و چهار ولایت هم جوار آن ، از بدخشان تا میمنه و بادغیس که در بدل عقب نشین ساری محمد اکبر خان که در جبهات ایالت سرحد در برابر هند برتانوی پیروزی حاصل کرده و اتک را کشوده بود ، به امر امیر دوست محمد خان به آنگیس ، در بدل آزاد گذاشتن دستان غاصب این خانواده نو ظهور و حمایت شان از سوی بریتانیا به پول و سلاح و پشتیبانی سیاسی ، سبب شد تا جوی های خون در تمام شهرستانهای شمال هندو کش به سر کردگی امیرکبیر دوست محمد خان تا شیر علی خان وپسرش محمد ایوب خان وافضل خان وپسرش ، امیر عبدالرحمن خان ومحمد اعظم خان وپسرش سردار محمد اسحق خان (حکمران بلخ)، این قتل و کشاررا تا زوال خانواده محمد زایی ها در عمیق ترین دره ها و عبور گاه های ترکستان صغیر (افغانی) ادامه دادند که با ادامه آن تمام ساختار های آموزشی اسلامی که در آنجا ها وجود داشت از اثر تخریب و کوچهای اجباری عالمان دین میدان های آموزشی دینی تنگتر و حتی بسته شدند که اکنون بعد از گذشت دو صد سال از مدرسه های اسلامی میمنه و اندخوی و تخارستان و بغلان و بلخ و کابل و هرات تا امروز خبری نیست . این باعث آن شد تا مردم دین حنیف خود را فراموش کنند و نادان و بی سواد بار بیایند و آنچه را که استعمار در کاغذ های زد تهیه کرده واز چاپخانه های هندوستان به خرد مسلمانان بدهند در حوزه تفکر علمی پا فرا تر گذاشته نشد.
در مباحث آینده تأثیرات بعدی مذهب یا فرقه وهابی ها را که در شبه جزیره عربستان سعودی جولانگاه وسیع داشتند با رزمگاه های شان از طریق محافل سیاسی عصر در برنامه بهار عربی، بحث های گسترده ای خواهیم داشت که بطور تحقیقی یاد واره های خواهیم داشت که در این مقدممه فقط اشاره کوتاهی به آن خواهیم داشت :روی کار آمدن اخوانیت و گسترش آئین وهابی توسط محمد بن عبدالوهاب و گسترش مذهب وهابی و سلفی مربوط مالکی که شبه جزیره عربستان را متأثر ساخت با موجودیت عناصر تند رو به اصطلاح اسلامی در مصر با پیشکش کردن مسایل خیلی پیچیده مذهبی که آمیخته با تعصباتی مذهبی با سیاست بود جهان اسلام را صد پارچه ساخت که از شوک آن کشورهای اسلامی تا هنوز در فقر مادی و معنوی به سر می برند .این کیش نو ظهور(که مبدأ ظهور آن را نیز بیان خواهیم داشت ) دین اسلام را در زمان محمد بن عبدالوهاب رهبر جدید این فرقه ،به یک ساحه کلاْ مادی درفورمل بندی های فزیکی هندسی بی ربط از خدا پرستی ، قرار داد که در نقطه محراقی آن صرف خدا را جاد دادند و دیگر هیچ . یعنی که همه چیز توسط خداوند راساْ و بالقوه انجام می شود بدون این که بسنجند خداوند جهان را در شیرازه ای از علوم الهی خود آنطور توفیق بخشید که برای هر عملی و هر پدیده ای منطقی را استوار ساخت و قانونمندی ای را ایجاد کرد که اگر یک سر مو از آن قانونمندی ها تخلف شود عواقب جبران ناپذیر آن نظیر داستان لوط پیغمبر و قوم او غیر بر گشت خواهد بود و همچنان انسان را اشرف مخلوقات و دارای مبانی فکری عمیق گردانید که در چوکات قانون الهی دارای سرنوشت باز می باشد که اگر اینطور نمی بود باز بهشت و دوزخ وعقاب و ثواب و ترازو و عدل ارزش خود را از دست میداد. از همین سبب همانطوری که در دنیای مادی در جهان حکومت ها و قدرت های اداره کننده تعبیه شده است در جهان معنوی نیز خداوند هر گز دنیا را از پیغامبر و یا نجبا و نقبایش خالی نخواهد گذاشت . زیرا اگر اراده خداوندی بر آن می بود تا همه کار ها را در دستان بلا کیف خودش انجام دهد باز، منظومه های فرشتگان که در متون دینی از آن به آزادی سخن رفته است که هر کدام شان در سطوح مختلف وظایف کوچک و بزرگ را انجام میدهند ویا نزول امر پیغامرانی نظیر آدم و نوح وابراهیم و موسی و عیسی و محمد (صوت الله علیه اجمعین ) منتفی می بود .
یک مثال زنده دیگر ارایه می کنم : قلب مرکز وجود است که به صدها هزار شراین و ورید ها ی که در بدن از زمان بر آمدن از حالت جنینی در بطن مادر تعبیه گردیده ، خون می رساند . که اگر لحظه ای در فعالیت آن اختلال ایجاد شود و یا از فعالیت بازایستد، باز شیرازه وجود از بین میرود وبیک سخن میتوان قلب را سلطان بدن نامید . که در پهلوی آن تا زمانیکه او وظیفه اش را انجام بدهد ، شش ها ، سیستم های گوارشی ، عصبی (مغز) کلیه ها ،جگر و تمام اعضا و حواس پنجگانه ، وظایف شان را خود شان انجام میدهد که این فعالیت ها در حضور فعالیت های قلب بدون وقفه ادامه می یابد و از همین سبب علمای رجال و نفس شناسی نفس انسان را به عالم صغیر تشبه کرده اند ، اما عالم کبیر که تمام کائنات را در بر می گیرد کلاْ توسط خدای واحد اداره می شود .در اینجا ضرور میدانم تا کمی داخل بحث های علمی در مورد پیدایش کائنات شویم :
پیدایش کائینات
سوانح پیش از مبداء گات در ورای دسترسی کیهان شناسان قرار دارد، زیرا کائنات انگونه کوچک بود که شکل مشخصی نداشت .هر چیز در درون آن که امکان وجود داشت ، ذره ٔ واحدی از یک انرژی بود که تحت تبعیت یک قانون واحد «اصل اولین خود بود .ما و علم امروزی ، از آن دوره نا آگاهیم و بجز خدا کسی از آن چیزی نمیداند .لذا قادر نیستم بفهمیم که در آن دوره چه گذشته است . از این مرز که بگذریم همه چیز فرو می ریزد ، زیرا در آن «بی وقفه» همه چیز بود و هیچ چیز نبود . در لحظه «صفر زمان»چنین باید پنداشت که یک حالت تراکم نا منتهی حاکم بود .این همان لحظه است که دانشمندان آن را «دم آفرینش» ناامیده اند و از آن جهت که آفرینشی در کار بود لاجرم باید آفریدگاری نیز باشد .پس «خدایی بر این کائنات حاکم است » که ما ذات او را واحد و لاشریک میدانیم و همو است که در «دم آفرینش» همه جهان ها را خلق کرد . از همین سبب است که تاریخ نگاران نیمه دوم قرن بیستم را دورانی می شناسند که علم به «کشف خداوند»، نایل آمده است و دانشمندان بر این زیبایی و سادگی خلقت با دیده حیرت می نگرند.او را خدای عالمانه که این نظارت را در آغاز زمان ، به عهده نظامی سپرده که بشر تا این زمان به بخش کوچکی از آن آگاهی یافته است.
خداوند نظام هیوالانی کائنات را که زمین جزء نهایت کوچکی از آن است .واین در حقیقت همان نظامی است که خدای عالمانه بر حوادث روزانه ما حاکم گردانیده است و در رهگذار های گوناگون ، آن راهی را برای ما بر می گزیندکه خود می خواهد . و این جوابی بر مبنای عرفانی میباشد ولی حقیقت امر این است که علم تا امروز فقط یک حقیقت را به ثبوت رسانیده است وآن این که «خداوند خالق همه هستی ها است ، نه «خدای نظارت کننده سر نوشت ما »: زیرا بخش نظارتی سرنوشت ما همان ناموس اکبر است که خداوند خالق جهان در مشیتی که در «دم آفرینش» تعیین و مشخص گردانیده بر عهده نظامهای از هستی گذاشته است که توسط فرشتگان ، پیغامبران و بعد از آنها توسط ، علما ، اولیا وصالحین به راه انداخته می شود که اگر به ارشادات آنها توجه شود مستلزم بخشایش گناهان ما ،پاداش های برای نیکی های ما ورستگاری جانهای ما می گردد. پس ثابت می گردد که خداوند برای نظارت بر جهان هستی نقبا و پیغامبران و صالحین را بر گماریده است تا از شرارت شرارت پیشگان جلو گیری نمایند و وقتاْ فوقتاْ با قوانین دقیق ، آنها را امر به نیکی و نهی از پلیدی نمایند. ولی تا جایی که اسناد و شواهد بعضی از فرقه های دینی دیده می شود مشعر بر این است که این چیز ها را قبول ندارند و نزد شان پذیرفتنی نیست و حتی زیارت قبر پیغامبر را یک عمل بیهوده و خارج از دایره اعتقادات آمیخته با احترام و تعظیم دینی دانسته و در حقیقت آنرا برابر به شرک میدانند . در حالی که شرک آن است که انسان بتی داشته باشد که در برابر آن بت ، مانند قریش در جاهلیت ، محراب عبادت خدای واحد را برای همیش بشکند وانکار کند.
ما در یک بحث دیگر دلیل نا آرامی های کره زمین مخصوصاْ مشکلات ناشی از آن را در جهان اسلام با دلایل و اسناد روشن می سازیم و عواملی را که از طریق مزدوران استعمار درلباس مذهب امروز باعث تباهی جهان بانی اسلام شده است را باز گو می کنیم تا در روشن ساختن ذهن و ضمیر مردم خود خدمتی کرده باشیم .
این بحث ادامه دارد .