حفیظ روند
سود جویی های رهبران سیاسی غیر پشتون مسبب تباهی ماست
امیدوارم دوستان عزیز با ارجنهادن به حرمت قلم و عفت کلام که نمایانگر شخصیت
انسانهای آزاده است به این دو پرسش مهم؛ پاسخهای سزاوار و شایستهای ارائه
فرمایند:
نخست: آیا ترس رهبران غیر پشتون از امریکا و
انگلیس به خاطر بازگشت دوبارۀ طالبان به قدرت است ؟
دوم: چرا رهبران مردم عراق (عمدتن شیعیان) از
امریکا و انگلیس نترسیدند؟ در حالی که احتمال بازگشت دوبارۀ صدامیان در قالب
داعشیان آدمخوار به مسند قدرت وجود داشت.
اینک میپردازم به مقایسۀ وضیعت رهبران هر دو
کشور اشغالشده که در برابر اشغالگران چه کردند و چه میکنند :
بر اثر توطئۀ خائنانۀ بوش پسر؛ رئیس جمهور
امریکا، تونیبلر نخستوزیر انگلیس و انس فو راسموس دنمارکی رئیس پیشین ناتو؛
کشور عراق به بهانۀ داشتن سلاح هستوی و حضور القاعده از هوا، زمین و بحر مورد
تهاجمهای وحشیانه و بینظیر تاریخ قرار گرفت و اشغال شد و صدامحسین؛
رئیسجمهور قدرتمند آن در صبحگاه عید قربان به جرم مخالفت با سیاستهای استعماری
امریکا، ناتو و مقاومت در برابر لشکریان متجاوز به چوبۀ دار آویخته شد.
برای نخستین بار؛ حاکمیت از اقلیت بیستدرصدی عرب
سنی به اکثریت محکوم شستدرصدی شیعه انتقال یافت و بیستدرصد کردهای تحت ستم و
محروم ازقدرت؛ به مقام ریاستجمهوری رسیدند واختیارات مناطق کردنشین را در
کنترول و ادارۀ خود گرفتند که به صورت کل؛ ساختار دولتی کشور عراق با نخستوزیر
شیعه، رئیس پارلمان سنی و رئیسجمهور کرد؛ معرفی گردید و به کار آغاز نمود.
حالا من با این پیشدرآمد کوتاه میخواهم منظورم
را به طور فشرده با عزیزان در میان بگذارم و آن این که:
مردم عراق در موجودیت ارتش متجاوز و اشغالگر و تا
دندان مسلح امریکا که بزرگترین سفارت دنیا را در بغداد داشت و هفت هزار
امریکایی یعنی برابر به نصف تعداد سربازان امریکا در افغانستان در این سفارت؛
کار استخباراتی، نظامی و فرهنگی میکردند؛ توانستند تحت رهبری آیتالله حکیم
سیستانی و مقتدا صدر راهپیمایی عظیم مدنیی را به راه بیندازند.
با این راهپیمایی همآهنگ و عظیم مدنی خیابانی که
باحضور رنگین، متنوع و فراگیر قومی، مذهبی و اعتقادی که در بغداد و دیگر شهرهای
عراق در برابر نیروهای متجاوز امریکا برگزار شد؛ عراقیان توانستند که چلبی و
مالکی؛ این مزدوران اشغالگران امریکایی را از مسند قدرت پائین بکشند و پوزۀ
امریکای متجاوز را با قلدریهایش به خاک بمالند و آنان را مجبور به ترک عراق
نمایند.
از طرف دیگر؛ این جرأت را داشتند تا ثابت بسازند
که امریکا مسؤول ایجاد اوضاع نابهنجار عراق است و این قدرت اهریمنی را وادار به
پاسخگویی نمایند تا در برابر داعشیان و صدامیان بجنگد.
همان گونه که دیدیم؛ عراقیها امریکاییها را مجبور
ساختند تا در سرکوب داعشیانی که خود؛ آنها را به وجود آورده بودند؛ دست همکاری
با جمهوری اسلامی ایران بدهد تا داعشیان را از این که داعیۀ استقرار خلافت
اسلامی را داشتند؛ سرکوب کند تا کشورعراق؛ دو باره به دوران صدام بر نگردد.
در این سوی مشرقزمین؛ میپردازم به وضیعت رهبران
غیر پشتون افغانستان اشغالی که در برابر امریکای اشغالگر چه کردند و چه
میکنند:
البته من در اینجا به توضیح وضیعت سردمداران حاکم
و رهبران فاشیست و تمامیتخواه پشتون نیازی نمیبینم؛ زیرا آنها بقای حاکمیت
مطلقه و بدون چون و چرای خویش را با مزدوری و در سایۀ بیگانیان مییابند و
مشروعیت و مقبولیت خویش را از حضور امریکا و انگلیس میگیرند و برای باقیماندن
در قدرت؛ هر صدای مخالفی را با زور سرنیزۀ آنها خفه مینمایند و هرگونه حرکت
مدنی و حضور خیابانی را با واسکتهای انتحاری و مواد انفجاری همتباران و
همفرهنگان خویش پاسخ میدهند.
این مزدوران و خودفروختگان به هر پیشنهاد
سازندهای جهت تغییر سیستم و وضیعت بیسر و سامان کنونی کشور؛ از نشانی سفارت ا
مریکا وانگلیس جواب رد میدهند و به تکروی و یکهتازی بر اسپ قدرت میراثی
نیاکان مزدور خویش ادامه میدهند و هر بحرانی را هم که ایجاد میکنند به دلیل
خاطرجمعی از پشتیبانی امریکا و انگلیس است و در این راه؛ بدون رقیب و حریف؛ هر
خری را که دارند میتازانند.
البته این تکرویها به اوضاع آشفته و ناپایدار و
داعیههای توهمبار و خودخواهی بسیاری از رهبران تنظیمهای جهادی و حزبی غیر
پشتون نیز بیارتباط نیست.
اینک توجه شما دوستان را به گوشههایی از این
کردارهای نادرست و عاقبتنیندیشانۀ رهبران غیر پشتون نیز جلب مینمایم :
سخن را از اختلاف؛ روی تقسیم قدرت بین دو طرف
انتخابات بدون نتیجۀ افغانستان آغاز میکنم که جانکری وزیر خارجۀ پیشین امریکا
احمدزی غلجایی را به ریاستجمهوری منصوب و عبدالله مجهولالهویه را شریک مساوی
قدرت معرفی کرد و سرانجام؛ این بازی قدرت به جایی رسید که استاد عطا محمد نور
رئیس اجرائیۀ جمیعت و والی قدرتمند مزار به عنوان داعیهدار سهمیۀ پنجاه درصد
ناگزیر شد که وارد میدان گردد و غنی احمدزی رئیسجمهور منصوب را با تمام
زورگوییها، تمامیتخواهیها و سیاستهای فاشیستیش به چالش بکشد و حمایتهای وسیع و
گستردۀ اقوام غیر پشتون را به دلیل نفرت عمیقی که از فاشیزم و سیاستهای
نهلیستیِ تیم تمامیتخواه درون ارگ داشتند؛ در مدت کوتاهی به دست آورد.
رهبری حزب جمیعت و شورای نظار در کابل و ولایات
نیز از وی اعلام پشتیبانی کردند که در حقیقت؛ جبهۀ نیرومند و وسیع اپوزیسون در
حال شکلگیری بود و جناب نور با شعارهای تند و آتشینش ایجاد تغییر در سیستم را
سرداد و گفت:
"نظام نامتمرکز میخواهیم، ما دیگر نمیخواهیم
مامور باشیم، از مزار تا کابل راهپیمایی میکنیم، ارگ را سقوط میدهم، دندان
مار آستین را میشکنم، نیش فاشیزم را میکشم و...". اما دیری نگذشت که توبرۀ
سخنان داغ استاد محترم خالی شد و گفت: "نظامی را که ما بدنۀ آن هستیم خرابش
نمیکنیم بلکه آن را اصلاح مینماییم."
سکوتهای چند روزه و تخفیفهای چند درصدی استاد
معظم و مجاهد کبیر شمال که حتا برخی از نوجوانان امت؛ ایشان را بر مسند پیغمبری
نیز نشاندند؛ با گرفتن یک سفارت و پست ولایت مزار؛ نظام را اصلاح نموده با حلقۀ
فاشیستی ارگ؛ ازدواجی را انجام داد که باید نه ماه صبر کرد تا دیده شود این
فرزند دورگه دارای چه شکل و شمایل و خلق و خویی خواهد بود.
رهبران جمعیت ومردان میراثی شورای نظار نیز طی
اعلامیهای این ازدواج استاد را با دومین مغز متفکر؛کار شخصی او دانستند تا اگر
کسی لب به سوال بر گشاید پاسخ دهند که: نظر ارباب بزرگ چنین بود.
به همین ترتیب؛ قرارگرفتن جنرال دوستم رهبر جنبش
شمال؛ مشهور به رهبر پادشاهساز نیز در دو دورۀ انتخابات درکنار فاشیزم قبیله؛
هزینههای سنگینی را بر برادران ازبک ما تحمیل کرد.
او با قرارگرفتن در برابر نیروهای ضد فاشیستی و
ایستادن در کنار فاشیزم قبیله؛ دستهچک ارزشمندی از بانک رای شمال را در اختیار
فاشیستها قرار داد و با قراردادن کلاه کاغذی معاونت ریاستجمهوری به جای عرقچین
ضخیم زعامت قوم ازبک بر سر خویش؛ تلاش کرد تا به فاشیست افغانملیتی متعصبی چون
غنی احمدزی مشروعیت فراقومی بدهد و همان گونه که خاصیت فطری فاشیزم است؛ دیری
نگذشت که شورای امنیت و ریاست امنیت ملی به رهبری اتمر و استانکزی وی را به
قربانگاه طالبان فرستادند و در محاصرۀ میدان وسیعی از قویترین ماینهای جاسازی
شده در زادگاهش قرار دادند که بر حسب تصادف؛ خودش جان سالم بیرون برد ولی دهها
تن از بهترین نگهبانان و فرماندهان باتجربهاش جام شهادت نوشیدند و زخمی
گردیدند.
پس از آن که برنامه و پلان حذف فزیکی او ناکام و
افشا گردید و جنرال دوستم در یک کنفرانس مطبوعاتی پلان ترورش را اعلان و حلقۀ
فاشیستی ارگ را عامل اصلی آن دانست و با اشارۀ انگشت خویش گفت که من "نباشه
کسانی مثل غنی را پراندگی هستم". اما فاشیستها با توطئههای کاملن حسابشدۀ
دیگری او را چون سنگی در فلاخن گذاشتند و به ترکستان پرتاب کردند.
جای بسی تاسف است که در کشوری که نه در دارد و نه
دروازه، نه سر دارد و نه سامانه و هر بیگانهای از هر جایی که اراده کند داخل
آن شده میتواند ولی معاون اول ریاستجمهوری آن اجازۀ ورود به کشور و زادگاه
خویش را ندارد.
در آن سوی دیگر این کشور؛ جناب امیر صاحب اسماعیل
خان؛ امیر عمومی حوزۀ غرب که زمانی فروپاشی اتحادشوروی، بر داشتن دیوار برلین و
خروج سربازان شوروی را از افتخارات جهاد افغانستان میدانست و آرزو میکرد که
روزی در فلسطین اشغالی جام شهادت را سر بکشد؛ اکنون در هرات لمیده و به بهانۀ
تجلیل از روز بیست و چهارم حوت؛ مانند حجاجی که هر سال یک بار همدیگر را در
عرفات میبینند؛ در برابر ملیونها شهروندهرات؛ باد دل خالی میکند و اگر بپرسی
که چرا امیرصاحب ساکت است؟ میگویند: امریکا اجازه نمیدهد.
از اینها که بگذریم؛ رهبران احزاب شیعه و
تنظیمهای جهادی آنان نیز مراقب اوضاعند و چشم بر ترازوی قدرت دوخته و در کمینند
که چه کسی از چشم ارباب قدرت فرو افتد تا با معاملۀ سرنوشت مردم شریف و زحمتکش
هزاره جای خالی او را در حلقۀ خبیثۀ فاشیزم قبیله پر کنند.
جناب کریم خلیلی یک روز در چوکی ریاست صلح با
طالبان کوچی غلجایی و برادران شاهشجاع ثانی خر و پف میزند، روزی دیگر در مراسم
سالگرد شهید مزاری؛ ریسمان برادران زحمتکش را بر دوش میافکند و روزی دیگر در
قندهار برای خوشخدمتی به قبیله زبان پشتو را تمرین میکند تا دل قبایل درانی را
به دست آورد.
جناب محقق نیز به رسم روضهخوانان حرفهای در
مراسم عاشورا و تاسوعا از اشک چشم شیعیانِ پا در رکاب امام زمان؛ خونابه جاری
میسازد و کتاب فلسفۀ شهادت امام حسین و یارانش را در رود فرات شستشو میدهد.
آنطرفتر در هوای گرم چهل درجۀ کابل؛ استاد سیاف
محدث؛ اقامتگاه خویش در یخچال خوشآب و هوای درۀ پغمان را به واتیکان دیگری
تبدیل نموده و روزانه؛ سفیران امریکا، انگلیس، اتحادیۀ اروپا، روسیه و دیگر
کشورهای خارجی را پذیرایی و میزبانی میکند و گاهی هم برای شکستن خمارش در
جلسات عمومی؛ چند آیت و حدیث را با شدت و حدت تمام قرائت میکند و در عین حالی
که خود را مفتی نمیخواند میگوید که:
""طالبان را بکشید و خوب بکشید.
و همین که جلسه پایان یافت به واتیکان خویش بر
گشته؛ به مهمانداری حامیان بینالمللی طالبان کمر خدمت بر میبندد و حدیثی دیگر
بر زبان میآورد که "این؛ مصلحت اسلامی است در برابر امریکای زورآور."
در نتیجه؛ این پرسش به میان میآید که چگونه
عراقیان توانستند در برابر امریکای اشغالگر بایستند اما مردم افغانستان مانند
مردگانی که قرنهاست در گورستان خفتهاند؛ خاموش نشستهاند؟
این بحث دنباله دارد.