مهرالدین مشید
جنگ افغانستان جنگ استخباراتی و فتوا باروت پاشی بر آتش تروریزم است
این دیگر به هیچ کس پنهان نیست که جنگ افغانستان یک جنگ استخباراتی است که از سوی استخبارات کشور های منطقه بویژه آی اس آی پاکستان بر مردم افغانستان تحمیل شده است. پس جنگی که ریشۀ استخباراتی داشته باشد، فتوای عدم شرعی بودن آن نه تنها باطل بودن این جنگ را بار اسلامی می دهد؛ بلکه به مثابۀ باروتی است که بر آتش تروریزم پاش داده می شود و بجای سوختاندن خرمن تروریزم، برعکس بر آسیاب آن آب می ریزد. در صورتی که طراحان اصلی این جنگ مغز های متفکر استخباراتی باشد که در راس آن جنرالان پاکستانی و حالا آخوند های استخبارات زدۀ سپاۀ پاسداران ایران و وارثان "کا جی بی" شوروی پیشین قرار دارند. هر روز رسانه های داخلی و بین المللی گزارش های مستندی را ارایه می کنند که هر کدام افغانستان را میدان جنگ های رقابتی کشور های مختلف جهان تعریف کرده و براین تاکید دارند که جنگ افغانستان ابعاد بین المللی دارد و ابعاد منطقه یی آن را کوچک تر می خوانند. به گزارش رسانه ها امروز بیش از بیست گروۀ تروریستی در افغانستان فعال اند که از جمله هفتاد گروۀ تروریستی فعال در پاکستان می باشند. این گروههای شیطانی اجیر که جز دغدغه برای بقای خود وسوسۀ دیگری ندارند، حاضر اند تا برای بقای خود و به مثابۀ بازو های ملیشه یی ارتش کشور های مختلف جنگ های نیابتی را در هر کشوری به پیش ببرند.
با تاسف فراوان که افغانستان امروز به کشور بیمار و ناامنی بدل شده است که بستر مناسبی برای پیشبرد جنگ های نیابتی کشور های منطقه وجهان می باشد. تمامی شبکه های استخبارات منطقه یی و جهانی می خواهند که حریفان خود را در افغانستان به قول معروف "چت " کنند و از سویی هم نگذارند دامنۀ جنگ به کشور های شان برسد. چنانکه مقام های غربی بویژه امریکایی ها بار ها گفته اند که هدف از حضور شان در افغانستان پیشگیری جنگ در خیابان های نیویارک و واشنگتن است. این جنگ برای شان کم هزینه تر از جنگی است که آتش آن در داخل کشور های خود شان مشتعل گردد؛ زیرا آن جنگ نه تنها تلفات عظیم انسانی، بلکه تلفات بزرگ مادی را نیز در قبال دارد. از این رو جنگ های نیابتی و غیر متعارف برای آنان سود آورتر از جنگ های متعارف است. از این رو قدرت های منطقه یی و جهانی افغانستان را به مرکز لشکر کشی های نیابتی خود بدل کرده اند وامروز دهها گروۀ تروریستی زیر نام طالب، داعش، القاعده، لشکر جنگوی، سپاۀ صحابه، جیش محمد و غیره در افغانستان فعال اند که هر کشوری از خود داعش و طالب و القاعده و لشکر جنگوی و غیره دارد. هر کدام از شبکه های خود شان تمویل و تجهیز می شوند و به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان درگیر جنگ های نبابتی برای پیشبرد اهداف استراتیژیک کشور های منطقه و جهان هستند. با تاسف فراوان که افغانستان جنگ زده و غرق در اسلحه و باروت در موجی از ناامنی ها فقر، بیکاری، تنگدستی، فساد، عقب مانی فرهنگی، ناکارآمدی، بی باوری، بی اعتمادی و بی سرنوشتی در آن بیداد می کند. برای استخبارات منطقه و جهان و تمامی گروههای مافیایی مواد مخدر، فساد و قاچاق اسلحه، به محل مناسب سربازگیری بدل شده است. از سویی هم حکومت درگیر جنگ نتوانسته است، از عهدۀ مدیریت کارا دست کم در ساحه هایی که لازم بود، بیرون شود و این سبب شده که مثلث تروریزم، مافیای مواد مخدر و قاچاق اسلحه و فساد چنگال آهنین اش را در حلقوم فرو ببرد و تمامی فرصت ها را از وی بگیرد. از همین رو است که امروز درمانده شده است و کار از دست اش رفته و افغانستان به عرصۀ جنگ نیابتی کشور های منطقه و بزنگاۀ امتیاز طلبی های راهبردی و بویژه اقتصادی بدل شده است.
کشور های منطقه و جهان که دست تنگی های حکومت را درک کرده اند و هر کدام از زاویه یی که می خواهند، هریک به نحوی حکومت و مردم افغانستان را نیش می زنند و زهر خویش را پیهم به رگ های بیمار مردم افغانستان زرق می کنند. در این آشفته بازار سیاسی کشور، حامیان بین المللی افغانستان با نوعی فراافگنی های سیاسی طور شاید و باید به وعدههای شان در پیوند به مبارزه با تروریزم و سرکوب تروریستان و نابودی لانه های آنان عمل نکرده و با بازی های چند پهلو به گونۀ غیر مستقیم دستان حامیان تروریزم را می فشارند. این سبب شده تا پاکستان وایران به کمک روسیه آتش جنگ در افغانستان تیزتر کنند و دامنۀ ناامنی ها و شورشگری ها در افغانستان را گسترش بدهند. توقع می رفت که استراتیژی منطقه یی جنوب آسیای امریکا در مورد افغانستان اثرات بهتری برجای خواهد گذاشت و امریکا بر بنیاد این استراتیژی و معاهدۀ امنیتی با کابل بر پاکستان فشار های کافی وارد می کند و بالاخره فشار های وارده بر پاکستان، سبب خواهد شد که طالبان را به میز گفت و گو با کابل بیاورد، برعکس چنین نشد که تیغ زهر آلود آی اس آی دو چند تیز تر و مانند دوران مجاهدین به طالبان دستور داد که بگویند آمادۀ گفت و گو با امریکا اند و نه با کابل و معلوم است که هدف اسلام آباد ار گفت و گو های طالبان با واشنگتن، گرفتن امتیاز بیشتر است؛ زیرا تمامی گروههای تروریستی درگیر در جنگ افغانستان پادو های اسلام آباد اند و به نحوی وابسته به آن اند و در هر گام اسلام آباد را برای رسیدن به اهداف شیطانی اش بیشتر کمک می کنند. چنانکه چند روز پیش رسانه ها از ملاقات رسمی طالبان با مقام های پاکستانی در کراچی خبر دادند که هدف از آن کمک خواستن از آنان برای حصار کشی در مرز دیورند در بدل افزایش کمک های نظامی بود.
شگفت آور این است که حامیان غربی حکومت افغانستان در چنین حالی با آن که می دانند کجای کار می لنگد، بجای پرداختن به اصل موضوع و افزایش فشار بر پاکستان و حمله بر پناه گاههای طالبان در این کشور، دست به فراافگنی های سیاسی زده و غیر مستقیم اسلام آباد را برای تجهیز بیشتر طالبان و تشدید جنگ ترغیب می کند. از سویی هم حکومت بجای ترغیب امریکا برای افزایش فشار بر پاکستان و نابودی لانه های آنان در خاک این کشور و تمرکز به مدیریت بهتر جنگ و ایجاد اصلاحات بنیادی و پیشگیری از غارت غذای سربازان و فراهم آوری تجهیز و تمویل بهتر آنان خود را به مسایلی مصروف می سازد که در جنگ افغانستان نقش ناچیزی دارند. از جمله به گردهمایی دوهزار عالم دین در کابل می توان اشاره کرد که جنگ افغانستان را غیر اسلامی و حمله های تروریستی را حرام پنداشتند و هنوز قطعنامۀ این نشست اعلان نشده بود که طالبان مرکز تجمع این عالمان را هدف حملۀ انتحاری قرار دادند. این در واقع پاسخ شبکه های استخباراتی دخیل در جنگ افغانستان بود که فتوای صلح را با حملۀ انتحاری پاسخ دادند. هرگاه مخالفان اندکی هم به اسلام و عالمان دینی توجه می داشتند و هوای دینداری در سر شان موج می زد، طبیعی بود که این گونه ناشیانه عمل نمی کردند. این حمله در واقع پاسخ آی اس آی بود که خواست به کابل بفهماند که دیگر عقب نخود سیاه نرود و بازی را با بازیکن اصلی به پیش ببرد. آی اس آی با این حمله نشان داد که جنگ افغانستان جنگ استخباراتی است و نه جنگ اسلامی که تجویز " نسخۀ فتوا" بتواند برای مهار آن کارگر باشد. ازسویی هم این حملۀ تروریستی نشان داد که طالبان و داعش در اصل بازوی ضربتی شبکۀ حقانی در اصل اراده و اختیار از خود ندارند و مانند گودی های کوکی در اختیار استخببارات پاکستان قرار دارند و بحیث کارگزاران او در افغانستان عمل می کنند. هرگاه چنین نمی بود، طالبان این قدر شتاب آلود و ناشیانه عمل نمی کردند. از سویی هم این پاسخ طالبان به گونۀ آشکارا ثابت کرد که آنان به جز به تعهدات استخباراتی شان به هیچ اصولی پای بند نیستند. این پاسخ در واقع هشداری بود به کابل که فتوا راۀ حل نیست و دنبال اصل قضایا برود و با اسلام آباد کنار آید و به قولی تروریستان با این حرکت مزدوری خود را ثابت کردند. حال بر کابل است که از پل اضطراب ها بگذرد و مطمین شود که صلح با طالبان امکان پذیز نیست و طالبان صلاحیت صلح را ندارند و چه رسد که با صدور فتوا ها بر دهن حمله های تروریستی و وحشت آفرینی های آنان افسار بست و مهار شان کرد. برعکس این گونه گردهمایی ها و صدور فتوا ها جنگ افغانستان را پیچیده تر و طولانی تر می کند. این فتوا ها حتا بر بار روانی طالبان هم چیزی نمی افزاید که برعکس آنان را برای حمله های انتحاری بیشتر تشویق می کند که حمله ها بر عالمان دین از سوی طالبان را در پی خ خواهد داشت که در عقب آن بازی های خطرناکتری را برای تداوم جنگ می توان پیش بین شد. کابل باید بداند که رفتن به دنبال فتوا مانند رفتن به دنبال نخود سیا ه است و وقت کشی بیش نیست و در ضمن برای تروریستان فرصت سازی می کند تا آتش تروریزم را مشتعل تر نمایند. کابل باید با امریکایی ها گپ را سفید کند که هرگاه ارادۀ نابودی تروریزم و تامین ثبات در افغانستان را دارند، یگانه راه فشار بر پاکستان و قاطعیت در برابر مبارزه با تروریزم و نابودی لانه های آنان است. در غیر این صورت کابل باید راۀ خود را پیدا کند و برای نجات کشور از شر تروریزم منطقه یی و جهانی دست به کار شود. یاهو