بصیرهمت
ستيف كول نویسنده امریکایی در فصل "اول" کتابش(
اداره - س)
در مورد امرالاه صالح، كمك هاي سي أي اي براي قهرمان ملي " احمد شاه مسعود " و
شهادت وي گفتني هاي دارد که قابل مطالعه است .
" خالد را چیزی شده"
در أواخر تابستان 2001، امرالاه صالح به فرانكفورت ، جرمني،پرواز نمود ،
تا با يكتن از افسران سي اي اي بنام ،فل ،
ملاقات نمايد. امرالاه صالح در پهلوي ساير وظائفش ، ارتباطات استخباراتي را
نيز بعهده داشت . احمد شاه مسعود ، اين گوريلاي شناخته شده ، در دره هاي تنگ
شمالشرق افغانستان بر عليه تهاجمات طالبان و القاعده ميرزميد. صالح كه در
أنزمان بيست و هشت ساله بود جوان جدي و سختگير ي بود . ريشش را ميتراشيد و موي
سرش را هميشه كوتاه مينمود ، به زبان إنكليسي ،با لحجه بلند و پر صدا ،بخوبي
صحبت مينمود.
صالح ،در هوتلي در فرانکفورت با أفسر سي أي اي ، فل ، ديدار نمود. صالح و فل
در مورد بسته اي از وسايل و ألات استخباراتي و عملياتي كه سي اي اي براي مسعود
تهيه نموده بود صحبت نمودند . اين محمولة شامل وسايل مخابراتي ، عينك هاي
صحرايي كه در شب اهداف را خوبتر تشخيص ميداد ، ميگرديد . اين وسايل براي افراد
اپراتیفی و استخباراتي مسعود كمك مينمود تاافراد طالبان و القاعده را بهتر رد
يابي و نظارت نمايند . سي آي اي، اداره استخباراتي مسعود را براي مدت چندين سال
سلاح وو سائل استخباراتي كمك مي نمود و افراد اين اداره را اموزش مي داد .
مگر اين پروگرام بعدا محدود گرديد. زيرا بنا بر پاليسي اداره كلنتون و بعدا
جورج دبليو بوش، سي اي اي اجازه نداشت تا مسعود را سلاح ووسايط جنگي كمك نمايد
تا در برابر طالبان بجنگد ، از اين لحاظ كمك هاي سي آي اي براي مسعود به ارسال
وسايل استخباراتي محدود گرديده بود . تا مسعود بتواند أسامه بن لادن را كه در
امتداد مرز بين افغانستان و باكستان مخفيانه در گشت و گذار بود جستجو نمايد.
يكي ديگر از بسته هاي كمكي سي اي اي براي مسعود ، تلسكوپ بزرگ بود كه از فاصله
دور كنترول ميگرديد . يكبار سي آي اي موضوع ارسال بالون هوايي مجهز با وسايل و
كأمره هاي استخباراتي را براي مسعود مورد ارزيابي قرارداد تا اين بالون از
فراز كوه ها و دره هاي پر فراز ونشيب شمالشرق افغانستان، كمپ ها و پناگاه
های القاعده را تحت كنترول قرار دهد، مگر با نگراني از اينكه چينائي ها ممكن
است در مورد اين بالون ، در نزدیکی سرحدشان، واکنش نشان دهند ، از این تصميم
صرف نظر گرديد.
فرانكفورت ، مركز لوژستيكي بود . قبلا فل (نماینده سی آی ای)و همكارانش معمولا
وسايل مورد ضرورت مسعود را مستقيما به دوشنبه انتقال ميدادند و در دوشنبه برای
صالح که يك دفتر براي امور محوله باز نموده بود تسلیم مینمودند. تاجكستان كه
داشت كم كم از مصيبت جنگ داخلی رهايي مي يافت هنوز هم ثبات لازم امنيتي و
سياسيي خود را نداشت و از همين لحاظ براي مسيولين سي أي اي هدايت داده شده بود
كه در هيليكوپتر هاي مربوط قواي مسعود پرواز ننمايند زيرا انها از امنيت پرواز
ها مطمئن نبودند و براي افسران سي اي اي پرواز بسوي دوشنبه مشكل بنظر ميرسيد .
از همين لحاظ افسران سي أي اي از صالح خواستند تا محمولة وسايل را از جرمني بهر
طريقي كه ممكن میتواند خودش شخصا انتقال دهد.
مسيولين سي آي اي از اين هم أكاه بودند كه سازمان استخباراتي جرمني در مورد
انتقال هرنو ع مواد بدون اطلاع و أگاهي قبلی انها خيلي ها حساس اند . گرچه
محموله را كه براي مسعود از جانب سي آي اي اماده شده بود سلاح و أسلحه جنگي
نبود ،مگر انتقال ان از گمرك هوايي مستلزم لیسنس عبوري بود . مسیولین سی آی ای
مطمین بودند که افسران تحت قومانده مسعود در مورد قاچاق أسلحه و مهمات تجربه
لازم دارند.
يقينا ،چنين مسئوليتي امرالاه صالح را نكران ميساخت زيرا اگر افسران مسيول
ميدان هوايي فرانكفورت از صالح بپرسند كه اين مواد را از کجا خریده است ويا از
وي رسيد وسند خريداري اين محمولة را بخواهند و يا اگر بپرسند كه اين عينك هاي
ديد شبانه را در كجا وبرأي چه به کار میبرد و يا سيستم راديوئي ستلايت كه ارزش
5000دالر را دارد از كجا بدست أورده است وي جوابي در مورد هيچيك از اين سؤالها
نداشت. ،
صالح مدت نه چندان زيادي بود که بحيث فرد حرفوي استخبارات كار ميكرد . در
1999،مسعود امرالاه صالح را يكجا با هشت تن از قوماندانان ديگر به ايالات متحده
فرستاد تا در كورس أموزشي سي آي اي در مركزمبارزه با تروريزم كه با شرايط
سختگيرانه همراه بود اموزش ببينند. اين مركز أموزشي عمدتا روي چكونگي شناخت و
تشخيص منابع ، استخدام امور تخنيكي و تحليل و ارائه راپور در بخش هاي مختلف
استخباراتي تكيه مي نمود ،و شامل اموزش ،ارزيابي و تشخيص اهداف ، مانور و
چگونگي تامين ارتباط در ميدان هاي نبرد نيز ميگرديد . أموزش هاي نظامي و
استخباراتي براي گروپ مسعود ، این اميد واري را براي سي آي اي ميداد كه ممكن
است روزي اين افراد بتوانند بن لادن را رد يابي ، دستگير و يا محو نمايند .گرچه
رهبر القاعده به ندرت بجانب شمال افغانستان بخصوص به ساحات تحت كنترول مسعود
گشت و گذار مينمود .
صالح بعد از ختم كورس ، بسته اي از كتب حاوي مطالب أموزشي و امور خدماتي
استخباراتي و تاريخ استخبارات را خريداري نمود . افسران كه همراه صالح یکجا
اموزش میدیدند ، وي را أفسر با دسپلين، صادق ، كار أگاه مگر هنوز جوان تا
رهبري امور بزرگي را در جامعه افغانستان بعهده گيرد، ارزیابی مینمودند.
امرالاه صالح جهت انتقال محمولة اي كه بايد به تاجكستان ميرساند خيلي ها
انديشيد و بلاخره براي يكتن از بزنس مين هاي جرمن - افغان در فرانكفورت تيليفون
نمود و برايش چنين گفت " من به كمك شما نياز دارم تا کاری را انجام دهيد، ".
هردو در هوتلي وعده ملاقات گذاشتند . زمانيكه با هم ديدار نمودند ، صالح گفت
"من براي شما رأست ميگويم"، " اين محمولة
تجهيزات است ، اگر من طالع مند باشم ميتوانم انرا از ميدان هوايي فرانكفورت
خارج سازم و اگر نتوانم انها اين محمولة را مصادره خواهند نمود . ". صالح ادامه
ميدهد " اين لوازم وسایل کشنده و مرگبار نيست ". بزنس مين در برابر خواست
صالح كه از وي همكاري ميخواست ميگويد ،برادر ،من اماده كمك هستم مگر نه طور
قاچاق . صالح ادامه ميدهد " اين مواد قاچاق نيست اينها همه پلاستيك اند نه مواد
انفجاري ، در اين محمولة تعدادي از عينك هاي مخصوص ديد و رد يابي در هنگام شب
است ". مكر تاجر مذكوردر حاليكه از همكاري با صالح امتناع مي ورزد ، براي صالح
موفقيت ارزو مي نمايد.
صالح اين محمولة را كه نيم حجم يك سيت كوچ را داشت به ميدان فرانكفورت انتقال
ميدهد و تکت پرواز به تاشكند را ميگيرد تا از تاشكند بعدا به دوشنبه برود .
مسعود و تعدادي از قوماندانانش در بانك هاي لندن و تعدادي از بانك هاي خارجي
حساب هاي پولي داشتند . بر اساس راپور سي آي اي و راپو ر شخص مسعود ،وي در
حدود 60مليون دالر در حسابهاي بانكي لندن داشت . زيرا مسعود و همكارانش خود را
در يك جنگ كاملا عيار با طالبان و پاكستان ، كشور داراي سلاح هستوي با توليد
ناخالص ملي بيش از 70مليارد دالر(در سال 2001) ،میدیدند.
صالح در ميدان هوايي فرانكفورت در غرفه هواپیماي لوفتانزا فورمه ای را
خانه پوري نمود و بعدا سوالهاي را در مورد اين لوازم قابل انتقال جواب داد .
مگر بعد از يكسلسله سوْال و جوابها مسيولين لوفتانزا با صالح مشكلي ايجاد
ننمودند ،وي صرف مبلغ إضافي جهت وزن بیشتری که اين محمولة داشت ،پرداخت نمود.
اين براي صالح واضح نگرديد كه ايا سي آي اي در اين مورد با مسيولين استخباراتي
جرمني در زمينه اطلاع داده بودند تا براي صالح در صورت ممكن همكاري نمايند يا
خير.
امرالاه صالح در يك فاميل فقير پنجشيري در كابل متولد گرديد، وي در جمله پنج
برادر جوانترين أنها بود در سن هفت سالگي وي يتيم شد . در سالهاي دهه هشتاد، در
زمان موجوديت قوتهاي شوروي در افغانستان، بزرگ شد . وي خشونت هاي سياسي را بلد
بود . يكي از برادرانش ناپديد شد و بعدا إعدام گرديد . برادر ديگري كه أفسر
هوايي بودً، در كندهار بقتل رسيد . صالح در سن بيست و دو سالگي به صف
گوريلاهاي مسعود در پنجشير ، درست همزمان با خروج قوتهاي رزمي اتحاد شوروي از
افغانستان ، پيوست.
جنك ميان گوريلاهاي مجاهدين و رژيم كمونيست كابل تحت رهبري نجيب الاه ادامه
يافت، مكر گوريلاهاي هاي مجاهدين بطور پيوسته در ميان يكديگر در جنگ بودند . در
ميان رهبران گروپ هاي مختلف مجاهدين مسعود با درك ترين و زرنگ ترين و
موفقترين انها بود . مسعود موفقترين و با استعداد ترين گوريلا در تكتيك هاي
ميدان نبرد بود . مگر وي در عين زمان نگران كمبود اكمالات غذائي و امنيتي براي
ياران همكاران و مردم عادي مناطق تحت كنترولش بود.
امرالاه صالح جوان فعال بود زبان إنكليسي را نيز أموخته بود و قوماندانان مسعود
وي را در 1992، به پاكستان فرستادند تا در كورس أموزشي سازمان ملل بنام " باز
سازي و اداره پس از جنگ " به اموزش پپردازد .صالح در اين كورس شيوه هاي عملياتي
كمك هاي انساني را اموزش ديد و بلاخره صالح بحیث جوانترين مشاور در حلقه
مشاورين مسعود شامل گرديد.
در ميانه دهه 90 ، صالح به مسكو رفت و زبان روسي را أموخت و تلاش نمود تا
چگونگي تامين روابط دوستانه را سر از نو با روسيه مطالعه و أرز يابي نمايد،مگر
روسيه در أنزمان تحت رهبري بوريس يلسن در گرداب سياسي و اقتصادي راه نجات براي
خودش مي پاليد و صالح در يافت كه روسيه نميتواند كمكي براي شان نمايد . از
اين لحاظ صالح دوباره به پنجشير برگشت.
بعدا مسعود صالح را مسيول مذاكره با طالبان تعين نمود كه از جانب سازمان ملل
حمايت ميشد . و صالح دوباره كار را با سي أي اي أغاز نمود . بخش اصلي سی ای
ای كه مسئوليت تامين ارتباط گوريلاهاي مسعود را با سی آی ای، تامین مینمود
،شعبه ای بود که بنام ستيشن ا.ل.اي . سي، ياد ميگرديد . وظيفه اصلي اين شبكه
سي أي اي راهیابی و دستگيري اسامه بن لادن و ساير رهبران القاعده بود . اين
شبكه شامل در حود 25تن از افسران عملياتي و تحليلگران بود و مركزش در ويرجينياي
امريكا قرار داشت . أفسر كار كشته سي آي اي ، ريچارد بيلي ، كه در امور
استخبارات مخفي در افريقا تجربه داشت ،در سال1999، مسيول رهبری اين شبكه گرديد
. بعد از بم گذاري القاعده در سفارت هاي امريكا در افريقا در 1998، افسران سي
اي اي با سازمان هاي استخباراتي كشور هاي مختلف از مصر تا اردن ،كينيا و
پاكستان كار مينمودندو منازل رهايشي و محلات را كه ميخواستند تلاشي مينمودند تا
رهبران القاعده را دستگير نمايند . اين افسران با همكاري افسران استخباراتي
ساير كشور ها كمپيوتر ها و اسنادي را بزبان هاي عربي، اردو ، انگليسي و ساير
لسانهای ديگر ضبط و مصادره مينمودندو اين مواد را به ستيشن ا.ال.اي. سي،
ميسپردند تا اين اسناد ارزيابي و بررسي گردند واز لابلای این انها از پلان ها
و فعاليت های افراد القاعده و سایر گروپهای تروریستی أگاهي بدست اورند .
ريچارد بيلي ،علاقمند بود تا با احمد شاه مسعود كه با بن لادن ضد يت داشت كار
نمايد و بكمك مسعود رهبران القاعده را رد يابي و دستگير نمايد . بيلي در سال
1999، در راس يك گروپ سي أي اي ، شامل افسران اپراتيفي ضد تروريزم به پنجشير
سفر نمود و ضمن صحبت با مسعود چنين گفت " ما دشمن مشترك داريم" ، " بيا مشتركا
با هم كا ر نمائيم". بيلي و افسران كه در گذشته با مسعود همكاري داشتند ،
براي مسعود وسايل و ألات استخباراتي و متن كود هاي استخباراتي را فراهم می
نمودند تا افسران مسيول مسعود را با سيشن استخباراتي سي اي اي (ا.ال.اي.سي )
وصل نمايند و افراد مسعود بتوانند أزادانه مخابره و پيام هاي خويشرا به اين
ستيشن برسانند. يك ستيشن ارتباط در دوشنبه و ديگري هم در پنجشير ايجاد گرديد .
احمد شاه مسعود، امرالاه صالح را مسيول تامين ارتباط با بيلي تعين نمود . در
سال بعد ، بم گذاران انتحاري القاعده كه از افغانستان حمايه ميگرديدند بر
كشتي جنگي امريكا بنام يؤ.اس.اس. كول، در بندر بحري يمن حمله نمودند و به تعداد
هشتاد تن از افراد بحري امريكا را بقتل رسانيدند .
بعد از این حادثه که در دسیمبر سال 2000 رخداد ،، بیلی پلاني را طرح نمود كه بر
طبق ان از اداره كلنتون كه در اوخر دوره رياست جمهوري خویش قرار داشت ، خواست
تا به ارزش 15مليون دالر جهت ارسال وسايل و تجهيزات و اموزش گوريلا هاي مسعود
اختصاص دهد، تا افراد مسعود بخوبي بتوانند در تعقيب و دستگيري بن لادن و ساير
رهبران القاعده اقدام نمايند و بر عليه طالبان عمليات هاي موثر تري را انجام
دهند، مگر تعداد زيادي از افسران استخباراتي و جنرالان و دپلوماتهاي امريكايي
و اروپائي مسعود را شريك قابل اعتماد درمبارزه بر علیه القاعده نميدانستند . و
تعدادي دیگری ا ز اين افسران و جنرالان با برداشت كه از مداخله امپراطوري
بريتانيا و بعدا شوروي ها داشتند نميخواستند خود را در جنگ داخلي افغانها دخيل
سازند . از همین لحاظ هشدار مسعود در مورد القاعده از جانب غرب جدي گرفته نشد و
جزء كمپاين دپلوماتيك مسعود ارزيابي ميگرديد .
پنجشيري ها در جريان سالهاي دهه 90، در كابل در كشتار افراد ملكي قاچاق
جواهرات و هيروئين سهم داشتند تا بنيه مالي براي ادامه جنگ داشته باشند . بيلي
در نتيجه تماس هايش با مسعود ،يكي از حاميان عمده مسعود در واشنگتن گرديده بود
و مسعود را يك چهره بزرگ تاريخ ميدانست و و ي را به چيگوارا مقايسه مينمود .
مسعود در حاليكه ريش نامنظمش به خاكي تبديل شده بود و پنديده گي هاي در زير
چشمانش بمشاهده ميرسيد ، مگر هنوز هم همچنان فعال و باانرژي در ميدان محاربه
بود . مسعود چنين مي انديشيد كه امريكا به پرابلم هاي جدي در افغانستان روبرو
است و اين پرابلم ها تنها به بن لادن خلاصه نميشود . پيام عمده مسعود به
امريكايي ها و غرب اين بود كه " شما اكستريميست هاي زيادي در افغانستان داريد
، القاعده ، طالبان.. را داريد و من يگانه دوست شما در اين منطقه هستم".
بيلي با نظر مسعود كاملا موافق بود مگر نتوانست حمايت لازم واشنگتن را در مورد
كمك به مسعود جلب نمايد .بيلي به مسعود گفت كه " هيچكس در مورد افغانستان فكر
نميكند " انها صرف در مورد بن لادن مي انديشيد . بيلي ضمن خطاب به مسعود ادامه
ميدهد . من با شما در مورد حمايت واشنگتن جهت پيروزي شما بر طالبان حرف
نميزهم ، من فقط صلاحيت صحبت با شما در مورد بن لادن را دارم . شاخه ابراتيفي
سي آي اي ( اي .ال.اي.سي)عملياتهاي مخفي را بر عليه القاعده بشمول حملات
هواپيماهاي بدون سرنشين از تاشكند انجام داد . در تابستان 2001، در حاليكه
امريكايي ها در مورد حمايت كامل مسعود متردد بودند ، امر الاه صالح با يكتن از
همكاران بيلي ، جيم ليويس أفسر مبارزه با تروريزم در تاشكند ، به گفتگو و
مذاكره پرداخت ، لويس به صالح مشوره داد تا فلم بنام " محاصره "را تماشا نمايد
. اين فلم در موردًتروريزم تهيه گرديده بود . در بخشي از اين فلم يكتن از
تروريست ها بمی را در امريكا انفجار ميدهد و دولت امريكا حالت ضطرار را اعلام
می نماید. ليويس چنين پيشبيني مي نمايد كه " چيزي مشابهي همین حدثه در كشور
ما ، امريكا، بؤقوع خواهد پيوست، مكر هيچكس براي ما گوش نميدهد."
از فرانگفورت ، صالح با محمولة وسايل داده شده از جانب سي آي اي ، به دوشنبه
رفت و در روز هفتم سپتمبر با مسعود ملاقات نمود .مسعود در دوشنبه جهت ملاقات با
يكتن از نماينده كان كه از ايران أمده بود قرار ملاقات داشت . مسعود كه از
حمايت امريكايي ها در مبارزه با طالبان مايوس شده بود ، به حمايت مالي ،
تسليحاتي و طبي ايراني ها ، هندي ها و رؤسها دل بسته بود . ايراني ها عمده ترين
دوست قابل اعتماد مسعود بودند . افراد مربوط به گارد انقلابي ايران و فعالين
اپراتيفي استخبارات ايران در شمال افغانستان يكجا با گوريلاهاي مسعود بر عليه
طالبان فعاليت داشتند . صالح ضمن ملاقات با مسعود از وي پرسید كه اين وسايل
أورده شده را به کجا بفرستم، مسعو به صالح هدايت داد تا اين وسايل و تجهيزات را
در دوشنبه نگاه دارد تا تعدادي از افراد را به تاجكستان بفرستد و صالح براي
انها در زمينه اموزش دهد . در همان هفته مسعود دوباره از دوشنبه به افغانستان
، به قرارگاه خويش در خواجه بهاء الدين ، برگشت. در خواجه بهاءالدين دو تن از
ژورنالستان عرب كه پاسپورت بلژیکی داشتند، منتظر مصاحبه با مسعود بودند.
در صبح نهم سيپتامبر 2001، محمد عارف سروري ، كه به انجينير عارف مشهور بود ،
و تحصيلكرده امور تخنيكي بود و در جريان جنك با مسعود پيوسته بود ، در دفتر
زير زميني اش مصروف بود . انجينير عارف مسيول همه امور مخابراتي و فعاليت هاي
استخباراتي مسعود بود . وي كه در كابل تولد شده بود و در كارته پروان در
همسايگي مسعود زنده گي مينمود . زمانيكه اتحاد شوروي در 1979، به افغانستان
حمله نمود عارف شاگردمكتب بود مگر در 1982، عارف به پنجشير رفت و با افراد
مسعود پيوست . در أغاز عارف وظائف محافظ و بعدا وظیفه کارمند دفتر را بعهده
داشت مگر بعد از مدت يكسال از افراد مطمئن مسعود گرديد و از اينكه رشته اش نيز
الكترونيك بود مسعود وي را مسيول امور مخابراتي خويش تعين نمود. در اواخر
،دستگاه انتليجنت سرويس انگليس ،ام .أي . ٦ ، شبكه راديوئي با فریكوينسي بالاو
کمبپيوتر هاي مورد نياز را براي مسعود ميفرستاد.
در أخرين روز هاي حاكميت داكتر نجيب ، مسعود با بخشي از رهبري كمونيست ها در
كابل روابط مخفي تامين نمود كه بنام كارملي ها ياد ميشدند ، زمانيكه در بهار
سال 1992، رژيم كمونست سقوط نمود مسعو دكابل را محاصره نمود وبعدا در طي چهار
سال بعدي بحيث وزیر دفاع وظيفه اجرا نمود و انجينير عارف بحيث مسيول درجه دوم
دستگاه استخبارات و أمنيتي افغانستان كه در زمان كمونيست ها بنام ، خدمات
اطلاعات دولتي ، ياد ميشد كار نمود . و گفته ميشود كه اين ارگان درزمان كمونيست
ها باعث قتل هزاران تن از افراد شده بود . مگر انجينير عارف تعدادي از افراد
مسلكي و أموزش ديده اين ارگان ، خاد ، را در وظائف شان حفظ نمود .
زمانيكه طالبان كابل را در 1996 اشغال نمودند و مسعود بجانب پنجشير عقب نشيني نمود ، عارف تماس هايش را با تعدادي از افسران خاد كه در عقب با طالبان همكاري مينمودند حفظ نمود . عارف تعدادي از تيليفون هاي كوچك ستلايتي را براي اين افراد در كابل و كندهار فرستاد و از برخي انها خواست تا به پنجشير بيايند و شخصا با مسعود ديدار نمايند و البته مسعود از انها خواهد پرسيد كه " ايا در آنجا قوتهاي پاكستاني هستند " ، " در مورد القاعده چطور". " سلاح و مهمات انها چگونه است " . يكتن از أجنت هاي كه براي مسعود در مورد طالبان راپور ميداد از مسيولين درجه اول اداره استخبارات طالبان در كابل بود .
مسعود ،كتب زيادي داشت و علاقمندی زياد به مطالعه شعر بود . در ساعات نخستين
روز يكشنبه ، 9سپتمبر، با يكتن از رفقاي سابقه دارش ، همكار و مشاور سياسي اش ،
مسعود خليلي نشسته بود وشعر ميخواند . و صبح همانروز مسعود انجينير عارف را
خواست و با وي در مورد اينكه با ايالات متحده جه بايد يكنيم ، وي از عارف
پرسید" چگونه روابط مانرا با امريكا بهتر و نزديكتر بسازم و چه نوع ستراتژي را
در پيش گيريم."
دفتر راديوئي و مخابراتي ، شفر و تلگرام هاي انجينير عارف در خواجه بها الدين
در منزل پائين يا زير زميني تعمير ي قرار داشت كه در منزل بالائي اش اتاق پذيرش
و يا ريسپشن دفتر مسعود بود . مسعود كفت كه بلاخره وي أماده است تا ژورنالستان
عرب را كه منتظر مصاحبه با وي اند بپذيرد . ژورنالست ها كمره خويشرا با لوازم
مربوط در إتاق بالاي دفتر مخابرات عارف نصب نمودند. زمان در حدود چاشت روز ، 9
سبتمبر ، بود عارف از إتاق كارش با لا و پائين ميرفت . در همين لحظه در تيليفون
ستلايت مسعود زنك امد و برايش اطلاع دادند كه طالبان و القاعده بر قوتهاي خط
مقدم مسعود در ميدان هوايي بكرام حمله نمودند و به تعداد هشت عرب دستگير شدند
. مسعود براي عارف هدايت داد كه "چگونگي جنگ را دقيقا معلوم نماید."
عارف، به اتاق عملياتي خويش در پائين باز گشت ، و در حال صحبت در تيليفون
ستلايت بود كه يك انفجار أتأقش را لرزاند و تيليفون را از دستش بدور انداخت .
در اول عارف فكر كرد كه شايد هواپيماهاي جنگي طالبان بمي را پرتاب نموده باشند
و يا راكتي از دورتر فير شده باشد . بعدا عارف دودي را تنفس نمود و چيغ و
فرياد محافظين بكوشش امد . عارف به منزل بالا بجانب ريسيپشن رفت و ديد كه جسد
مسعود بزمین افتاده و همه جا را خون گرفته است . و دوست نزديك مسعود ، خليلي ،
كه در اين مصاحبه با مسعود يود و وظيفه ترجماتي را بعهده داشت نيز بيهوش افتاده
است . عارف فورا موتر تيوتاي لند كرو زر مسعود را خواست. وي يكجا با ساير
قوماندانان جسد مسعود را بيرون كشيدند و مسعود را در عقب لند كروزر و خليلي را
در چوكي هاي قطار سوم لند كروزر قراردادند و در حال حركت، عارف هيليكوپتر را
خواست .عارف به داريور هدايت داد تا به محل كه هيايگوپتر نشست مي نمايد و چند
دقيقه اي از موتر فاصله داشت براند و اتفاقا هيليكوبتر ي نيز در فضا نمايان شد
و عارف به پیلبوت هیلیکوپتر كفت كه "اين يك حالت ايميرجنسي است " و " ما به
اين هيليكوپتر نياز داريم و نبايد زمانيكه نشت مي نمايد ماشينش را خاموش
نمايد" . جسد خونين هردو قرباني را داخل هيليكوپتر نمودند .عارف نخواست كه
بيلوتان هيليگوپتر أگاه شوند كه چه واقعه اي رخ داده است . عارف به پيلوت
هيليگوپتر گفت كه بجانب شفاخانه كه نزديك خواجه بهاءالدين بود و از جانب هندي
ها اعمار گرديده بود ،برود و در باغ اين شفاخانه نشست نمايد . عارف بزودي به
دفتر كارش برگشت و براي جنرال فهيم ، قوماندان برجسته مسعود در ستلايت تماس
گرفت و ضمن صحبت با جنرال فهيم از كود كه براي نام مسعود بكار ميبردند استفاده
نمود و چنين گفت " خالد را چيزي شده " . 9سيپتمبر، روز جشن أزادي در تاجكستان
است و رخصتي است . امرالاه صالح در منزلش ،در تاجكستان، بود كه برايش تيليفون
زنگ زد . اين برادر زاده مسعود (خواهر زاده!)مسعود بود كه براي صالح ز نگ زد و
برايش گفت كه " وقت خويشرا براي جمع كردن وسائلت ضايع نساز، چنين هدايت است که
فورا خود را به به ميدان هوايي برسان و به كولاب بيا ، كولاب شهري در تاجكستان
است و 120 مائل از دوشنبه فاصله دارد . صالح با عجله دوشنبه را ترك نمود در
كولاب ، صالح در حاليكه شفرهايزیادی وي راهنماي مي نمود، خودرا به شفاخانه
رسانيد وي در شفاخانه،چهار يا پنج تن از قوماندانان و همكاران مسعود را ديد
.كمي بعدتر جنرال فهيم نيز به شفاخانه رسيد .جنرال عارف نيز دوباره از دفترش،
در حاليكه كالأیش هنوز خون ألود بود ،به شفاخانه رسيد. يك أفسر استخباراتي
تاجكستان نيز در شفاخانه با قوماندانان مسعود پیوست و يكتن از افسران گارد
ايران نيزبه شفاخانه خود را رسانيد . عبدالاه عبدالاه ، داكتر چشم، كه براي مدت
زيادي مشاور نزديك مسعود در امور بينالمللي بود و به كشور هاي زيادي سفرنموده
بود ،سفر دپلوماتيكش را به دهلي جديد لغو نمود . براي اولين بار قوماندانان
مسعود كه در شفاخانه گرد أمده بودند، براي امرالاه صالح از مرگ مسعود خبردادند.
جسد مسعود هنوز هم در شفاخانه بود ،مگر جسد مسعود را بعدا از شفاخانه
برداشتندو با هيليگوپتر به نزديك سرحد ،تاجکستان، بردند . در باغ شفاخانه
قوماندانان مسعود بحث داشتند كه چه بايد نمايند .همه وحشت زده شده بودند تعدادي
ميگريست. القاعده و طالبان بار ها تلاش نمودند تا مسعود را نابود سازند مكر
مسعود شكست ناپذير با قي ماند . ( دو تن از افراد انتحاري عرب كه از جانب
القاعده براي عمل انتحاري أماده شده بودند مواد انفجاري را در داخل كمره شان
جابجا نموده بودند. ) . قوماندانان مسعود بعد از جروبحث زياد بزودي به اين
نتيجه رسيدند كه مرگ مسعود را بزودي افشا ننمايند و چنين ابلاغ گردد كه مسعود
زخم سطحي برداشته و بزودي شفا خواهد يافت . زيرا انها نگران از اين بودند كه با
افشاي زود هنگام مرگ مسعود جنگجويان مسعود كه در جبهات مقدم دره پنجشير و ساير
نقاط دفاعي قرار داشتند مورد هجوم افراد طالبان و القاعده قرا ر گرفته طالبان
حملات را چند برابر ساخته و باعث قتل عام در بنجشير و ساير نقاط ديگر گردند .
أفسر گارد ايران بيشنهاد نمود كه در صورتيكه مخفي نگاه داشتن مرگ مسعود براي
قوماندانان مسعود مشكل باشد، ميتواند با كمك مسيولين استخباراتي تاجكستان جسد
مسعود را به مشهد انتقال دهند . و موضوع مرگ وي را تا چند ماه و تا هرزماني
بخواهند مخفي نگاه دارند . برخي ديگر نظر دادند كه بايد جنازه مسعود را دوباره
به پنجشير انتقال دهند مكر اين عمل خطر ناك خواهد بود زيرا نميتوان موضوع مرگ
وي را از مردم پنهان نگه داشت . عبدالاه نيز به اين باور بود كه در صورتيكه مرگ
مسعود بزودي افشا شود در مقاومت و مورال جنگي جنبش مقاومت تاثير منفي بجا خواهد
گذاشت . أفسر استخبارات تاجكستان بيشنهاد نمود انها ميتوانند جنازه مسعود را
در همان جايي كه قراردارد تا چند روزي كه جنرال فهيم با قوماندانانش مشوره
مينمايد مخفي نگه دارند . همه به اين پيشنهاد توافق نمودند.
قوماندانان مسعود توافق نمودند كه باید شش كشور كه براي انها اين حادثه اهميت
ويژه دارد، از مرگ مسعود أگاه گردند كه اين كشور ها امريكا، روسيه ، ايران،
هند ، تاجكستان و ازبكستان بودند. از جانب قوماندانان براي صالح هدايت داده شد
تا با اداره مربوط سي آي اي تماس بگيرد واز مرگ مسعود به انها اطلاع دهد و در
خواست تمويل سلاح نمايد ، اداره اي كه صالح به أن بايد اطلاع ميداد همان ستيشن
اء.ال . اء. سي .بود . پيام صالح براي سي أي اي از طريق همين اداره اين بود كه
" اگر مقاومت در برابر طالبان و القاعده براي شما اهميتي دارد ما ميتوانيم اين
مقاومت را نگاه داريم و انرا ادامه دهيم و ما اماده جنك در برابر انها هستيم .
ولی اگر شما تنها مسعود را كمك مينموديد ، مسعود ديگر در ميان ما نيست . جهت
جبران اين كمبود ما به كمك بيشتر و بيشتر نياز داریم". صالح دوباره به دوشنبه
رفت تا پيامي را براي ريچارد بیلي در در دفتر سي أي اي ،مركز مبارزه با
تروريزم، بفرستد . صالح درخواست تامين عاجل تماس با ريچارد بیلي كًرديد ،
ريچارد بيلي از لين مخصوص با صالح صحبت نمود ، صالح أنچه را كه رهبران پنجشيري
اش براي وي در كولاب گفته بودند براي بيلي اضهار نمود و از مرگ مسعود برايش
خبرداد و از وي خواست تا موضوع مرگ مسعود را نسبت جلوگيري از بد تر شدن اوضاع
مخفيي نگه دارد . بعد از اينكه انها تيليفون را گذاشتند ، بيلي به قصر سفيد
اطلاع داد . طي چند ساعت ، سرويس هاي خبري از قول افراد خاص اداره بوش خبر قتل
مسعود را نشر نمودند . صالح دوباره براي بيلي تيليفون نمودو اضهار نمود كه وي،
صالح، با اعلام مرگ مسعود مورد خشم قوماندانانش قرا خواهد گرفت زيرا من خواهان
مخفينگاه داشتن موضوع بودم ، بيلي اعلام مرگ مسعود رااز جانب سرويس هاي خبري
امريكا تاسف أور خواند.با اعلام مرگ مسعود ، امریکایی ها در این باره می
اندیشیدند که ایا افراد مسعود را در شمال کمک نمایند یا اینکه پنجشیری ها را به
حال خود شان رها نمایند. مگر امرالاه صالح در تماس با بیلی اصرار داشت که
"تصمیم ما اینست که ما میجنگیم " ." ما تا اخرین فرد مان میجنگیم، این مقاومت
تنها مربوط مسعود نه بلکه مهمتر و وسیعتر و عمیقتر است و ما انرا ادامه
میدهیم". صالح لستی از تجهیزات ووسایل لوژیستیکی را که مورد ضرورت عاجل انها
بود تهیه نمود و از بیلی پرسید " شما برای ما چه کمکی نموده میتوانید ".بیلی
در جواب صالح افزود که من پرسش شما را دانستم.این گفت و شنود میان انها روز
دوشنبه دهم سیپتمبر 2001 بود که اغاز روز کاری هفته در واشنگتن بود و بیلی چند
روزی ضرورت داشت تا این نیازمندی ها ی ارایه شده از جانب صالح را بجایی برساند
و بیلی افزود که " بگذار تا من دوباره با تو تماس بگیرم". ( همان بود که حادثه
یازدهم سیپتمبر بوقوع پیوست). پایان