شهلا لطيفی


دلنوشته خودمانی- برای شناخت بهتر از من:
 

همین لحظه با حوصله و عشق به چایکوفسکی گوش فرا داده ام؛ به قطعه دل انگیزی از وی که با تمامی عشق و توان انسانی آفریده شده است. در عین حال از ورای آرزوهای خموش و نهفته ای یک زن، این دلنوشته خودمانی را می نویسم؛ دلنوشته ای که از آرامش درونی و قوت و جلال روح یک زن می گوید.

من زن را از چشم خود می بینم؛ موجودی که از باورهای سمی دوری جسته است، وقت را غنیمت می شمرد، در لحظه های تنهایی مثل رؤیای نو می شکفد، اعتماد قلبش را به دست زمان می سپارد، چون مزرعه تشنه به باران، دل بسته است، از لا به لای دفترچه زندگی فصلها را می خواند، از پذیرش و رد افسردگی بیزار است، از پایداری و پاشیدگی دوستی ها خوب می داند، از بغض و انزجار هیچ نمی داند، و از عشق و شکیبایی خوشه ها چیده است. و چنانکه موسیقی ادامه دارد؛ من در وسعت سازها و تارهای صوتی، زیر و بم زندگی ام را تحت سنجش قرار میدهم؛ خاطره ها چون نُت های موسیقی با خطوط باریک و دراز و از هم جدا و به هم چسبیده، ملودی رضایت بخش ولی تلخی را بی اختیار در تالار دلم به وجد می آورد.

من از یک زن می گویم؛ زنی که صاعقه وار شعله تخیل به تن دارد؛ و تخیلات و فطرت شاعرانه اش بارها منجر به ایجاد شعله های آتش شده است. از زنی که پدیده های عجیب و مرموزی در آسمان دلش سرگردان است و با همه تلاش و ایستادگی در چشم باد زمان همچون گلبرگی بوده است.

گاه که بدون مغز، چنین سبکسرانه می نویسم، در انجماد لحظه ها به سکوت تلخ فرو میروم؛ به شدت تنها می شوم؛ برای نوشتن بیشتر حریص می شوم؛ در حسرت آغوش گرم غرق می شوم و با تمام هستی ام پر از دوران کودکی می شوم.

گاهی هم اخلاق و شخصیت، احساسات و خواسته هایم، در خیر و شر و شوق و شور درونم از هم فاصله می گیرند گویی مطمئن نیستند که از یک جنس استند و آنوقت فاصله ها به نحوی “سوختن” و “گداختن” معنا میدهند.

سمفونی دریاچه قو ادامه دارد و من به کشف دقایق مبهم با خود مشغولم؛ در پی انگیزه های افسونگری که مرا در پی خویشتن می کشانند می اندیشم و به یکبارگی در من احساس رهایی مهم تر از لحظه های دلگیر زنده می شود.

به گمان من، هر گاهی کتاب دلم را می گشایم؛ جز امیال و انگیزه های کارآفرینی نمی یابم. اگرچه اوراق کتاب دلم بی پرده از زنی می گوید که احتیاج به کارکردن ندارد؛ زندگی و ساخت درونی برایش خیلی اهمیت دارد؛ سالها قبل تحول بزرگ روحی و روانی در وی پدید آمده است که رفته رفته برای رسیدن تعادل به جسم و روح اش تلاش کرده است؛ و از نفوذ عظیم انگیزه ها قلب و روحش زنده می شوند.

با خود می اندیشم که چگونه جسم کوچک من از واقعه های دردآگین، جان سالم به در برده است؟ چگونه ذهن من که میدان داغ نبرد بوده است؛ با همه تلاش، درد و خشم، تلاش ورزیده است تا به زندگی باز گردد؟ چگونه احساسات سرکوب شده ام با تحمل همه زشتی های زندگی زناشویی از ناامیدی و تاریکی بیرون آمده اند؟

و روح من، چگونه کاسه صبر را به دست گرفته با حس پویایی قوی در مسیری رو به خوشبختی به حرکت افتاده است؟

من که سالهای سال مرده بودم و هیچ شوقی برای زندگی کردن نداشتم؛ انگار ضربه های عاطفی، روانی، تنهایی و مالی مرا سرزنش می کردند و فقط می توانستم در فضای که مملو از یاس و اندوه بود حرکت کنم. شبها که آزادی تن و ذهن من در محدودیت های اجباری زناشویی محصور شده بود، ذره ذره از ناامیدی می مرد.

و پوست و مو و رنگ من، کم کم داشتند طراوت و شادابی خود را از دست می دادند. روزها با دستپاچگی و التماس دعا، خورشید آرزو بیرون می آمد؛ حرارتش از حجره ها به ذهنم می پیچید و با سرعت نور به راحتی در دلم راه می پیمود و آنگاه باور می کردم که زنده ام و به اتکای گرمای احساسم ستاره های انگیزه پی در پی در من زاده می شدند؛ آهسته آهسته جان می گرفتند و قلب تنهای مرا روشنایی می بخشیدند.

رفته رفته دانستم که هر روز می بایست با گردن فرازی، شکاف کنجکاوی ها و تلاش هایم را بازتر کنم؛ اختیار تن و ذهنم را به دست گرفته برعلیه ظلم و بی عدالتی

قد بی افرازم. همان بود که مبارزه برای رسیدن به هدف ( آزادگی و اختیار) را که در سنین نوجوانی شروع کرده بودم مجددأ آغاز نموده و در راه پرپیچ و خم کمال، حرکت کردم تا سرانجام بتوانم با آزادی درونی، سرنوشت خود را با دستان خود رقم بزنم.

موسیقی جریان دارد. روز بارانی است. کسی در خانه نیست به جز دو حیوان قشنگ من و احساسات براندوخته ام؛ و من هر قدر از درون حادثه ها، تجربیات زندگی و از بی اعتدالی گرمی و سردی بنویسم؛ روحم شادتر می شود؛ گویی بار سنگینی گذشته از شانه هایم چون دیواری فرو می ریزند و انگیزه های سالم در من زنده می شوند.

چنان که سمفونی دل انگیز رو به پایان است من نیز سرانجام انگشتانم را از روی کیبورد دور می کنم؛ جعبه خاطرات تلخ و شیرین را می بندم؛ از تصورات دیروز خالی می شوم؛ و شادمانه ترجیح میدهم که از زندگی راضی باشم.

 

شهلا لطیفی

هشتم آوریل ۲۰۱۸(میلادی)

 

*سمفونی "دریاچه قو" یکی از آثار ممتاز موسیقی کلاسیک و از جاودانه های چایکوفسکی است.

 

 

 


بالا
 
بازگشت