دکتر عارف پژمان
دانشمند
دلیرمعاصر،استاد زهما به ابدیت پیوست
ای درختان، همه گان،دیده به در بگشایید
پی تابوت گل سرخ، نظر بگشایید
از سپیدارکهن رمز سفر بگشایید
شب درازاست ، گریبان سحر بگشایید
+++
بعد او ، قصهء افلاک، کرا باید گفت؟
گریه ء صبحدم تاک ، کرا باید گفت؟
ازگریبانی که شد چاک ، کرا باید گفت؟
در جهان، سلطء ضحاک کرا باید گفت؟
دانشمند دلیر،پروفیسور علی محمد
زهما، یک روز پیش به ابدیت پیوست. در تمامی عمرم، آدمی به جوانمردی و جرات او
ندیده ام. زنده یاد ، چونان سپیدار، تجسم پایداری باغ بود.ایشان، به اسلوب،
آزاده ای سربلند، ، درسرزمین آبایی اش،غریبانه زیست، در دوران داوود خانی ،
خانه نشین بود؛ در طلیعهء تسلط حزب دموکراتیک خلق ، به زندان افتاد و درین
اسارتگاه،شکنجه های طاقت فرسا دید. در همانحال استاد زهما ، از سامان دهندگان
نخستین « جمعیت دموکراتیک خلق» بود که پسانتر ازین جریان، جدایی گزید.
روانشاد زهما، در دانشگاه کابل، برای مان، «مبادی ترجمه»تدریس میکرد.بخاطر دارم
که منظومهء« چیترا» اثر منظوم رابیندرانات تاگور را به عنوان متن درسی ،
برگزیده بود که بر شیوهء تدریس و زبان انگلیسی، تسلطی شگفتی انگیز داشت.
زنده یاد استاد زهما ، در لندن ، تحصیل کرده بود؛ایشان ، فلسفه دان و فلسفه
نگارنیز بود؛ بر آثار حکیمان یونان و فیلسوفان معاصر غرب، وقوفی نکو داشت.
زهما، گویا از بانیان فن ترجمه در افغانستان ، شمرده میشود.
مرحوم زهما، در دوران ببرک کارمل ،باری در «اکادمی علوم »میز و دفتری،یافت .
محل اکادمی
شهرنو کابل ، بود و استاد عادت داشت ، دمدمهء چاشت ، بالا پوش خودش را زیر بغل
بزند و لحظاتی به خیابان گردی،بپردازد.درهمین تفرج نیمه روز بود ، که باهم
برابر شدیم، شاید سال شصت خورشیدی بوده باشد.زنده یاد، تا مرادید فرمود« پژمان!
به بین، مخارج شوروی ها، در افغانستان، کمر شکن است، فکر میکنی ، ادامه داده
بتوانند؟...»
من با لبخندی، شک و تردید خودم را درین عرصه ، به ایشان ، نشان دادم.
درین هنگام، یک رمه کوچک بز و گوسفند در جلو مان سبز شد، استاد به زبان پشتو از
صاحب رمهء گوسفند پرسید« دغه ، له کوم حای نه راوستی ده». ازان پس، آهسته گک به
قدم زدن ،ا دامه دادیم !
باید بگویم روانشاد زهما ، به صراحت لهجه و شجاعت اخلاقی ، کم نظیر بود. فقدان
اندوهبار این بزرگمرد را به فرزندان، فامیل و دوستان ایشان، تسلیت عرض میکنم.