دکتر عارف پژمان
تجاوز بر
کودکان مهاجر افغان، در ایران اسلامی!
اینجا« مجاهدین» نشسته به کوهپایه
های جهل
هر جا روایت خیمهء بوجهل می کنند
اینان امان خلق خدا را بریده اند
بر چوب بسته اند، گله های گرسنه را
بر دار کرده اند خرد پای بسته را!
ابر از صدای کوچ کبوتر گریست زار
باری گذر نکرد ازین کوه غم، بهار!
+++
آنجا،« مهاجران » نگون بخت
محبوس مرز های شقاوت
یک نان آلوده به منت را
به قیمت ناموس می خرند !
+++
در اصفهان،جایی به نام خمینی شهر
آزرده کرد وخست
یک نو نهال سبز به اسم بهاره را،
دستی پلید و پست
گرگی دراز دست !
در فروردین نیز « ندا» را تباه
کرد
مردی بریده از شرف و شرم،
در مشهد امام .
از دختری به نام« ستایش»
دیگر مپرس ، چه گویم؟
گویا که مرگ مهاجر،قصهء مفت است
در سده ء که آدمی، گرگ آدم است !
حیف از بهارهء خوشگل تر از بهار
پائیز خانه کرد به چشمان خسته اش.