عابد
هشدار
بی بها نیست آهِ مظلوم، ظالمان!
آتش است، تفتینده است، سوزنده است
تا به کی بربازوی بیگانه فخر؟
آخرهم معیار ظلم، اندازه است
خرمن بیدادگری را جرقه بس!
سینهِ مردم کزان، آگنده است
گرشود یک طفل اندیشه بلوغ
ضربه ای مشت اش، به ما ارزنده است
سنگ و شیشه در محیطِ اعتبار
بودنِ شرط، تضمینِ آینده است
چون نبردِ حق و باطل دایمی ست
مشعل تابان حق تابنده است
حرفِ (عابد) درسکوتِ کوچه ها
تلخی اش مانند دود، پاینده است
ج (عابد) ۲۳ اپریل سال ۲۰۱۸ – هالند
اربابِ امور
نشکنید ما را که، تکثیر می شویم
دانه دانه جمع، زنجیر می شویم
جرقه ای ما می شود، آتشفشان
با شرارِ کینه، باجگیر می شویم
سبحه ای دستِ شما است نبضِ روز
می شماریم، مردِ تدبیر می شویم
آخرالامر در رویش این عمل
مایه میگردیم و اکسیرمی شویم
هم به مسجد، هم به مکتب، هم به دیر
نقشی رنگین یا که تصویر می شویم
ما به پهنا، هم بُلندی، هم افق
صاحبِ اندیشه، تفسیر می شویم
ما نمادیم در دلِ ادوارِ قرن
در بقای هستی، تذکیر می شویم
همچنان در ظلمتِ شبهای تار
منبعِ نوریم که، ظاهر می شویم
اشکِ (عابد) همچو دریا است روان
ما به آبِ دیده، تطهیر می شویم
ج (عابد) ۴ سپتمبر سال ۲۰۱۸ – هالند
سلاخ دل
وایکه یک بوسه زلب، دادی خرابم کردی
ذوب شدم، ذره شدم، قطره ای آبم کردی
نه نخیربوسه نبود، آتشی بود جانم سوخت
برسر قوغ هوس مانده کبابم کردی
هنوز در بحر دو چشمِ تو شنا ناکرده
تو به یک غمزهِ چشم، ترک و مجابم کردی
همچو لاله به سینه عشقیِ تو است یادگارم
تو به صحرای گمان، غرقی سُرابم کردی
عطرِ نازِ نفس ات، اخ که مرا پیچانده
دیدی دربند شده ام، بندی حسابم کردی
بوسه در نقشی دو پای تو دهد تسکینم
گفتی نه نه بخدا، کفری کتابم کردی
(عابد) با گوهرچشم، دامن عجز می شوید
تو چنان طعنه زدی، عاری زتابم کردی
ج (عابد) ۱۱ سپتمبر سال ۲۰۱۸ – هالند
نوت: به درخواست کسانیکه از من تقاضای شعری عاشقانه میکنند.
ملاحِ نابکار
قایقِ مُلک شکسته، در بحرِ پُرتلاطم
ساحل غبار اندوه، از دیدِ ما شده گم
رهبر زحجم کار ها، داد از تلف کشیده
چون وقتِ او قلیل است، از دستی باده و خُم
با یک قلم، قلم کرد، هم نیم نیمه ای آن
در بینِ آتش انداخت، بر جایِ چوب و هیزم
هرطرح و ترتیبِ تلخ، بر زعمِ او میثاق است
ادغام به اشک و خون کرد، گویا که پاک و معصوم
گفتند گواه کثیر است، آنچه حماسه کردیم
لیک حال زمانه ساخته، بر ذوقِ هرخیال موم
گویند که قبله است یک، لیکن درآن شکاکم
بر یک ریاض و مصر است، بعضی رکوع روند قُم
(عابد) بیا به تعمقُ، بنگر که نظمِ دنیا
بر کفه ای شیادان، چرخد به محورِ لُوم
ملاح – کشتیران
میثاق – عهد و پیمان
لوم – ناکس فرومایه
ج (عابد) ۱۶ اگست سال ۲۰۱۸ – هالند
هم کیش و قرین
گویند که چرا، بکوچه ها چون سائل؟
هستی تو روان، به جستجوی جاهل
گفتم که جهان، زلوثی او آلوده
باید که کنم، غبارِ آن را زایل
این مشغله نیست، رسالت است ای مردم!
تا حل نکنم، به جستجو می گردُم
***
ما چون و چنان، به تصمیم بیگانه
ما تیر و کمان، به خانه خانه خانه
بیگانه به ما، چو نور چشم معزز شد
افغان ز فغان، به شهر و ده افسانه
این مشمشه نیست، خجالت است ای مردم!
تا حل نکنم، به جستجو می گردُم
***
تا اوج نگیریم، بُلند تر از خانه و بام
فرقش نکنیم، میان هر پخته و خام
یک سوم عمر، مراقب باید بودن
ورنه نکنیم، تمایزش دانه و دام
این مخمصه نیست، واقعیت است ای مردم!
تا حل نکنم، به جستجو می گردُم
***
اقمار و فلک، نخیست بهم پیوسته
علت حضورش، زمحلولی برخاسته
از فیض تعاملش، شود شئ پیدا
این عنصر نو، زترکیبی نو رسته
این فلسفه نیست، درایت است ای مردم!
تا حل نکنم، به جستجو می گردُم
۱ – لوث – گنده گی، خرابی
۲ – زایل – پاک کردن
۳ – مشغله – کار، کسب و پیشه
۴ – مشمشه – نوعی بیماری
۵ – مخمصه – رنج، زحمت و گرفتاری
ج (عابد) ۱۵ جولای ۲۰۱۸ – هالند
اصلِ گپ
شدتِ حادثه از حد گذشت
قدرتِ قهریه پیمان شکست
چون فراق آمده دربین نشست
همدلی افتیده، بند بند گسست
بازهم ساده لوحان با اوراد
دست بدرگاهِ خدا میدارند!
***
نه نخیر! رزم کنید در رهِ حق
دلِ خائین شود توته و شق
تا شوند نزدِ همه خوب نسق
شاد شویم، خنده کنیم، چق چق چق
راهِ ما، راهِ ملت، راهِ خداست
کوردلان رو به کجا میدارند؟!
***
عزمِ ما، همتِ ما، چون فولاد
او به پهنای جهان است چکاد
دارد بر قله ای پامیر فریاد
زانچه اندیشه ای ما کرد بنیاد
هر ورق تاریخِ ما است گواه
دشمنان از چه نما میدارند؟!
***
ما به پهنای فلک یکتایم
ما فقط قابل وصف تنهایم
ما چو اورنگ زمان مبنایم
ما به مستقبلِ خویش آشنایم
نتوان کرد خموش مشعلِ ما
فاسقین روزی حیا میدارند!
***
ما کزین آه و فغان، افغانیم
آنچه تحمیل که شده میدانیم
صفحه از پشتِ ورق میخوانیم
ما به هرسلطه ای زور پایانیم
گوش کنید، گوش کنید حرفِ پسین
غاصبین آخر دوتا میدارند!
شق – جدا
نسق – شرمنده
چق – خنده بُلند
چکاد – قله بلند
نما – نمایش
اورنگ – تخت شاهان
مبنا – اساس، پایه
مستقبل – گذشته
دوتا – گریختن، فرار کردن
ج (عابد) ۲۷ سپتمبر سال ۲۰۱۸- هالند
ناظران حوادث
طی شود این سیر، یا چون یا چنان
لیک تتبع اندرین مقطع نیاز
نقشی یک اندیشه با یک رویکرد
آورد جولان در عمق و فراز
***
فی المثل این التهاب، این آشوب
او جهش دربطن یک فرجام است
مرز طاقت نقطهِ غلیان درد
بی تکلفُ نقصِ یک انجام است
***
اختتام این شرارت نزدیک است
آخریک روز میرسد، فصل وقوع
ناظران سودپسند درمعرکه
کرده اند درکارِ ناکرده رجوع
***
مصلحت نیست شعله افروزی دیگر
ما وقودیم، دور باید جرقه را
چونکه گفتند، چاه کن است زیرچاه
هکذا! آتش بلا است ساقه را
***
هم وطن! هم دینِ من! هم کیشِ من!
تُند مکش این تار، که آخر مکسلد
از دو جانب ما اگر برخود کشیم
آمده افعی هر دو می بلعد
***
اندرین وحشت سرا، زادگاهِ مان
ازتصاعد در مدار پیچد خلاف
آنقدر دیدگاه و طرز ایجاد شده
ازتخاصم می زنند، با تیرشکاف
***
هرچه را ختمِ حیات مستلزم است
گربهار است، یا که سرمای شدید
تیزتازان را زمان آئینه است
انقضای آن شود روزی پدید
ج (عابد) ۱۲ جون سال ۲۰۱۸ - هالند