محمد علی مهرزاد
مخالفت کن تا مشهورشوی!؟
نادیده گرفتن ونه پذیرفتن واقعیت عینی بدون شک ناشی از حسادت های است که درضمیربعضی از انسانهای منفی باف وماجراجووجود دارد ، تا ازین طریق بتواند دشمن خودرامقهورکند ، ویا بعبارت دیگربدین وسیله منفی بافی وبا مخالفت بی محتوا ناشی ازخود خواهی وجاه طلبی برای خود وبه زعم خود فضیلتی ایجاد کند .برای اینکه افزون طلبی می کند وشخصیت خودرا به رخ این وآن بکشد ومفهوم ((مخالفت کن تا مشهورشوی )) را تمثیل می کند. افزون طلبی وفضل نمایی وفضل فروشی البته باانگیزه طمع دیگری نیزصورت می گیرد؛ چرا صورت بی معنی ، بدون شک فاقد هرگونه ارزش است. ازجانب دیگردرصورتیکه درهرکاری واقدامی مقصد ومنظورخاصی نهفته ومد نظرنباشد، ظاهرآن کار واقدام هیچ گونه ارزش معنوی نداشته،مانند کالبدی بی روح وبی جان تلقی می شود .شما خود تصور کنیدکه ازاجراواقدام هرکاری این سوال مطرح می شودکه چرااین کاررا می کنی؟ این یک امرطبعی است که انسان فطرتاًدرباره هرپدیده نا شناخته سوال می کند . همین پرسش ها نشان می دهد که هدف نهایی از ایجاد هرپدیده ، صورت ظاهری انها نبوده است؛ بلکه محتوا وماهئیت هر پدیده مورد نظر است ، والا هیچ نوع دلیلی وجود نداشت ویا ندارد که انسان از هرچیز مجهول سوال کند. اگرصورت ظاهرپدیده ها وامورمورد نظر انسان باشد ، پس این همه پرسش ها وچون وچراهابرای چیست ؟و یا بعبارت دیگراصلاً چرا آدمی سوال می کند؟ البته درقدم نخست می توان گفت که این چون وچراها تما ماً عاری از مفهوم وکاملاً بی هوده است. درین مورد مولا نای بلخ چه خوش گفته است: هم سوال ازعلم خیزد ، هم جواب – همچنانکه خار وگل ازخاک وآب. هرسوالی که به ذهن آدمی میرسد پشتوانه اش دانسته های قبلی است،ازین رو هرقدردانش وعلم انسان رشد می کند ،سوالات او نیزوسیع تروعمیق ترمی گردد. چرا این دیگرمسلم است که هرکس پیرامون موضوعی درصورتیکه هیچ گونه زمینه قبلی نداشته باشد سوال نیز به ذهنش هرگزخطورنمی کند .اگراحیا نا خطور کند سوالی بچه گانه ومطابق با معلومات ابتدایی اوست. هردو ناشی ازعلم است ، اما کدام علم ؟ علم حقیقی ومعرفت باطنی موجب هدایت می شود ، وعلم صوری ووقیل وقال، سبب عجب وگمراهی می گردد.برخی از مردم باطن پاک وزدوده ازغبار مادیات وشهوات دارند وجمعی نیز با طنی آلوده به پستی ها وگمراهی دارند.ادمیان ظاهراً کالبد یکسان دارند ،اما نباید همگان را از حیث روحی وباطنی نیزیکسان انگاشت ، چنانکه برخی از آنان دارای مروارید کمالات اخلاقی وروحی هستند وبعضی واجد سنگ سیاه وتاریک.
ازآدم تا ایندم انسانها فطرتاً تلاش داشته اند تا به شکل فردی اداره زندگی خودرا به دست بگیرند؛ اما تجربه درعمل به اسبا ط رسانید که برای رسیدن به این هدف سرانجام بدون همکاری د یگران امرنا ممکن ونهایتاً به کمک دیگران نیازدارد. به ویژه زمانیکه ا حزاب وگروهای اجتماعی ایجاد شدند ، رفع حوایج نوع بشر یک ضرورت پنداشته شد و نیازبه ایجاد نهادهای قانونی شد، تا زندگی انسان هارا فرمول بندی کند.دربدوامرجا معه به این سوالها مواجه شد ند، که اصولاًما دربرابرچه چیزمسئولیت داریم؟ دربرابرخودمان وتصمیم ها وانتخاب ها یمان ؟یا دربرابرخانواده ، ومحل زیست مان ویا بالاتراز آن درمقا بل مردم و کشورمان ؟ درقدم نخست باید دید که شرایط اقتصادی، سیا سی، اجتماعی ،روانی وبه صورت کل چه نظامی سیاسی وچه دولت مردانی سرنوشت ما را رقم می زند. وسرانجام به این سوالات چگونه پا سخ داده شود ؟ ایا درین مورد فرد را مسئول تما م اشتباهاتش بدانیم ،انهارا بحال خودشان بگذاریم ، وازحمایت دولت انهارا محروم بداریم ، ویا دولت را بصورت کل مسئول این همه مشکلات مردم تلقی کنیم.؟ ایا درین وضع ما جامعه را دریک حالت سردرگمی قرارنمی دهیم ، ومنافع فرد وجمع مرزهای مشخص خود را از دست نمی دهد ؛ پس چه باید کرد؟ عده ازصاحب نظران عقیده دارند؛ درصورتیکه فرد دریک اجتماع ، اگرتصمیم خلاف منافع جمع می گیرد نه تنها هیچ فردی بلکه دولت مجبورنیست به این شخص که خلاف منافع جمع تصمیم گرفته کمک کند؛ چرا به عقیده این گروه هرکس مسئول کارخودش می باشد ؛ درین صورت است که پای مسئولیت اخلاقی ومسئولیت قانونی درمیان کشانیده می شود. درمقابل عده از صاحب نظران به صورت عموم این نظریه ومنطق را نمی پذیرند ، عقیده دارند که دولت درمقابل افراد تعهدی اخلاقی و قانونی دارد، چه هرقانونی که بستراخلاقی نداشته باشد ، به استبداد تبدیل میشود. دولت مردان که از مشروعیت برخوردار باشد مکلف است تا ازشهروندانش به خصوص از طبقه نیازمند مراقبت وحمایت کند. درواقع امردرطول تاریخ بوجودآمدن دولت ها مشا جرات سیاسی ما حول وبرانگیخته ازین دوطرز تفکرفرد گرایی ومنافع جمعی وجود داشته وتا اکنون به اشکال مختلف جریا ن داشته ومردم را درحال افراط وتفریط مصروف نگهداشته وبدنبال خود می کشا نند ، این فرصت وموقع را برای انانیکه راه اعتدال را می خواهند از ایشا ن سلب کرده اند. مجریان این دوطرزتفکراحزاب محافظ کار ولیبرال اند که پیرامون مسئولیت فرد احزاب چپ وراست برداشت های متضاد ومتناقض نسبت به قبول مسئولیت از خود ارایه داشته اند.هرکدام تا اکنون موفق نه شده اند که یک دیگررا نسب به مسئولیت اخلاقی وقانونی دربرابرفرد واجتماع قانع کنند،ودرضمن گروها واحزاب چپ وراست برای تعدادی که خط اعتدال را که کمتراسیب پذ یراست مجال وفرصت های طلایی را از انها گرفته اند، چرا همین خط اعتدال است که جامعه را ازبرخورد افراط وتفریط نجات می دهد. درطول تاریخ مبا رزه طبقاتی مفاهیم ومنافع اجتماعی ، سیا سی ازدید احزاب چپ وراست ، تعریف مشخص نداشته وبه حیث شعارهای بی شعوردرلابلای گفتگوو مبا حث، بی جواب مانده ودرعمل تئوریهای شعا ری نتوانسته جایگاه خودرا پیدا کند .تاریخ شاهد است که هرنوع اند یشه ای قراردادی و اعتبا ری به شکل وارداتی د رافغانستان ، خصوصاً درین چهاردهه اخیرمسئولیت اخلاقی وقانونی را از دولت مردان ما گرفته ، وبد تراز آن که جا معه را بسوی بی تفاوتی درمقابل قانون واخلاق اجتماعی ، خشونت ، بی رحمی مسئولیت اخلاقی وقانونی درقبال قشر اسیب پذ یرکاملاً درجهت منفی وخشونت تغیرداده است. با تا سف فراوان که رفته رفته نسبت به هم وطن مسئولیت اخلاقی وقانونی ما تضعیف ونها یت فا جعه باراست. درحالیکه سالهای قبل ازتهاجم شوروی حد اقل به شکل نسبی مفاهیم وکلیمه مسئولیت پذ یری ومفهوم معنویا ت رنگ وبوی انسا نی داشت؛ پول ومادیات دران وقت وسیله دوستی بود ؛ ولی امروزپول وسیله د شمنی شده، وآن وعده بهشت موعود شوروی وپیروان شا ن وبه تعقیب ان میراث خواران و مزد وران استعمار درلباس مذهب افغا نستان را به جهنم تبدیل کردند. درسابق تا حدی در جا معه معیارانسا نی واخلاقی احترام می شد ، اغلب مردم ما ودولت مردان سابق اگرکا ری بحق دیگران نمی کردند ویا نمی توانستند ،بفکرضرر وتخریب دیگران نبودند؛ ولی امروزمعیارهمه چیزبا پول، ازطریق غصب زمین ودزدی دارای عا مه ، قاچا ق مواد مخدرو اعتیاد به موادمخدروالکول بیما ریهای ایدز،وتکدی وصدها امراض اجتماعی تبدیل شده مفهوم انسان وانسا نیت به نرخ تولید بازارآزاد سنجیده می شود. سرانجام درکشورما نزد دولت مردان وتفنگ سالاران، هدف فدای وسیله نامشروع شد ووسیله نا مطلوب وغیر انسانی هدف قرارگرفت ؛ این وضع چگونه اتفاق افتاد ایا به پیامد آن فکری و چاره ای کی باید بکند.؟این وضع بی تفا وتی وعدم مسئولیت پذ یری اخلاقی وعدم احترام به قانون مارا بیاد گفته مشهور( جان اف، کنیدی) رئیس جمهورفقید امریکا که موقع زمامداری خود گفته بود:(( نپرسید کشورتان برای شما چه کرده؛ بپرسید شما برای کشورومردم تان چه کرده اید.)) موضوع بعدی روحیه اکثریت مردم ما که این جمع انبوه سربراه وزندگی کن هستند وپابند عیال وخانواده بوده وهرج ومرج را دوست ندارند ؛ ولی درعین حال ازجریانات وشرایط موجود فعلی راضی نیستند. ازطرف دیگرتعداد از ته ماندهای از انسانیت وروشن بین کنار نشسته وخاموشی را اختیارکرده اند، واگرحرف بزنندکسی به حرف انها گوش نمی دهند ، عده ای درفساد غرق ودرموقف دلخوش کن قراردارند، وازحسا ب گرفتن امروز وفردای مردم افغانستان وفردای قیامت باکی ندارند، واز طرف دیگرغوغای بلندگوها وفرستنده ها نمی گذارد که کسی به صدا ونجوای عقل گوش بسپارد،روزنا مه های کیلویی پر از اعلانا ت مصرفی هستند ویا تشویق به سرگرم کردن مردم می کنند، تا از واقعیت های عینی که درافغانستان پشت پرده فریب ونیرنگ ساخته وبافته می شود بی خبربمانند. این جریانات مطلقاً درانحصار طبقه مرفه ترجامعه قرارگرفته است،استعداد ها ی جوانان، درخد مت دولت های غیرمشروع ومستبد داخلی وحامیان خارجی شان دست چین می شود. وضع موجود هم درمسیرقدرت انحصاری درحرکت است ،ازطرف دیگراگرعاصیان جهان را مردم کم سوادومحروم از نعمات مادی ومعنوی تشکیل می دهد ، انان سهمی از پیشرفت های مادی جهان امروزندارند؛ دنیای که تا این حد حالت یک بام ودوهوا داشته باشد ، خواه نا خواه تولید فا جعه می کند؛ چون عدالت با پیشرفت های جهان وتوزیع عا دلانه ای نعما ت ما دی ومعنوی تنا سب منطقی وهم سوی ندارد ، می تواند دستا ویزی برای خشم مردم باشد، البته درین اوضاع واحوال مردم حق دارند خشمگین باشند، اما به هیچ عنوان حق ندارند برای ابرازخشم وارضاع حوایج اقتصا دی خود، د ست به خشونت وفاجعه آفرینی بزنند.ما در حالیکه زنده گی باهمی واجتماعی را بپذیریم ، بدون انکه در میان خود از یک سلسله اصول ومقررات وبالاتر از ان از قانون پیروی نکنیم، عواقب وحشتناک وجوی خشونت چون وضع امروز در پی خواهد داشت ! اگرچه قا نون وعرف می تواند روابط انسا نهارا تنظیم نماید ، اما به صراحت می توان ادعا کرد که هرگز به تنهای این دواصل یعنی قا نون وعرف برای حفظ روابط بشری کافی نیست ، شما خود اگاه هستید که علاوه بر نظم وقانون ، انسان امروزافغانستان شد یداً احتیاج به نوع آرامش درونی دارد که از طریق معنویات واخلاق اجتماعی تامین شده می تواند . چرا قانون وعرف یک امر قرار دادی واعتباری است ، ولی معنویات واخلاق از عواطف انسا نها ووجدان بیدار بشری به حیث یک ودیعه الهی مایه والهام می گیرد .اکنون که اقوام باهم برادرساکن در افغانستان در طول تاریخ بوجود امدن خود هرنوع حکومت داری را برای تحکیم هرچه بیشتر حاکمیت ملی تجربه نموده ، بدون تردید این همه تحولات انسان وطن مان را آبدیده ساخته تا بتواند نیاز مند یهای مهم وعا جل معنوی ومادی را در ک واولویت هارا درک کند ،به آینده وطن وسرنوشت خود حاکم وخود مستقلانه بدون اثرات منفی تعلقات گروهی ، تنظیمی ، قومی وزبا نی به قا نون اساسی که خود ویا توسط نماینده گان واقعی به آن مهر تا یید گذاشته اند ، تنفیذ وتطبیق آنرا از دو لت مردان خود در صحنه عمل مطالبه نمایند ، تا منافع علیای کشور تامین شده بتواند .اگرمردم ما بیدارساخته نشوندوقشرنوکیسه ها درلاک پول زدگی وزرپرستی هم چون امروز غرق باشند وازدارای های باد آورده درنفاق وشقاق وتخریب وحدت ملی کاربگیرند وآب دراسیای دشمن بریزند وازاب گل آلود ماهی مراد بگیرند؛ چگونه می توان به آینده این کشورچشم امید داشت؟، درین آشفته بازارامروزی وطن هرمتاعی خریداردارد،وجلوی این دلالان ونیمچه ملا ها و عا لمان که علم را برای ثروت اندوزی می آموزند؛ چگونه می توان لشکرتاریک اندیشان متحجرکه حیات بشریت را به خطر مواجه ساخته اند ، به سوی هدف واحدکه درآن عدالت اجتماعی نسبی درپرتومسئولیت اخلاقی ومسئولیت قانونی سمت وسوو تامین کرد.؟ اکنون این سوال درمقابل ما قراردارد که سرنوشت مردم ووطن به کدام سمت وسودرحرکت ، وتوسط کی ها کارگردانی می شود؛ وبلاخره کشوری به نام افغانستان درین تحولات که بعضاً غافل گیرانه وغیرقابل پیش بینی است ؛ چرا تنها به دانش دانشگاهی اتکا کردن ، بدون بینش همه جانبه و ماورای دانش تاوان غفلت واشتبا هات امروزرا فردا خواهیم پرداخت . راه برون رفت وجلوگیری از این حوادث فا جعه باراین خواهدبود که به مسایل که درطی چهاردهه درکشورما ، منطقه وجهان می گذرد تجدید نظرعاجل را می طلبد تا دربا ورهای مردم خودنسبت به مسئولیت اجتماعی واخلاقی ومسئولیت قانونی تغیر ایجاد کنیم. اگرمروری از عملکرد حکومت داری در کشور ما بعمل آید عدم سا زما ندهی ومد یریت نا سا لم ، جامعه مارا به سوی بی هدفی ، کم کا ری ، ندانم کا ری ، وخود محوری که نا شی از عدم رعا یت قا نون وتجا وز به حریم حقوقی هم وطنان شان است کشانیده است ، وبا تاسف اگر جلوی این قا نون شکنان گرفته نشود بعید نیست که به حیث یک فرهنگ وعا دت غیر مشروع وغیر انسا نی تبد یل شود ! مشکل از انجا شروع شدکه که قد رت تشخیص ، ارزیا بی را نسبت به سرنوشت وطن ،از مردم ما گرفتند ، نه خود به مردم حساب می دهند ونه هم مجال حساب گیری را برای مردم وطن مساعد می سا زند ، تا زما نیکه قانون حاکم ودر عمل بدون استثنا ء وبدون تعلقا ت به این گروه وآن گروه تطبیق نشود، باید گفت که قانون بی دندان وبی تاثیر پنداشته می شود . نهایتاً به این واقعیت تن داد که حل مسایل امروز وفردا به این سیا ست بازیهای پشت پرده که از دید مردمان کشورپنهان انجام می شود ، راه بسوی آینده که درآن عدا لت اجتماعی تامین شود نخواهد برد ، واز طرف دیگرحل مسایل با این تشتت فکری وتبا رگرایی قرون وسطایی وعدم رعایت قانون جامعه را بسوی خشونت وزمینه استبداد حکومت ها وزورمندان را مساعد خواهد ساخت. برای تحقق این امر مهم وحیا تی، یعنی ایجاد مسئولیت اجتماعی وتنفیذ قانون وشهرت طلبی کاذب؛ جامعه به یک انقلاب فرهنگی که ذهنیت هارا برای حفظ واحیا یی مجدد ارزشهای انسانی وتطبیق قانون ، وبا لاخره ایجاد اداره سالم ومتعهد به معیارهای پذیرفته شده که درآن قا نون اساسي كشور جا یگاه اصلی خودرا پیدا کند وظیفه ای همه ماست .