سلیمان کبیر نوری
ستار مراد و «ستاری» بر مراد پاکستان
(تاریخچه و اسناد!)
درین جا می خوانید:
- تذکر لازمی
- تناقض در اظهارات دو عضو هیاات مذاکره کننده جمعیت با ارگ
- مانور های دیپلوماتیک و استخباراتی پاکستان
- سیاست انگریزمابانه ی پاکستان با افغانستان
- همسویی وخدمت گزاری آقای عبدالستار مراد با پاکستانی ها در تسلیمی سفارت بریتانیا به جمهوری اسلامی پاکستان در جریان غیابت وزیر دولت در امور خارجه، در روز های تشدید جنگ های تنظیمی و راکتباران شهر کابل
- اموال منقول سفارت هند بریتانوی در کابل
- تلاش مدیریت چهارم منطقه ای - سیاسی وزارت امور خارجه در خنثا نمودن و براندازی مانور و توطیه ی شبکه استخباراتی" آی ایس آی"
- کمیشنر عالی دولت شاهی بریتانیا کی بود؟
- ستار مراد کاردار ارشد وزارت امور خارجه در نقش مدافع پاکستان!
- اشتراک این جانب به نمایندگی از دولت اسلامی افغانستان درضیافت رسمی سفارت بریتانیا در کابل؛ پس از گذشت یک ماه از بحث و چگونگی در مورد تسلیمی سفارت بریتانیا به پاکستان به وسیله ی آقای مراد
- سبکدوشی آقای مراد به ظن همکاری با دشمنان از سِمت ولایت کاپیسا!
***
تذکر لازمی
انگیزه ی اصلی این نبشتار دقیقن پیگیری تقابل و پیامد مذاکرات هیأت مذاکره کننده ی جمیعت با ارگ است.
من شخصن بمثابه شاگرد مکتب دیپلوماسی از روند تقابل میان مردم با ارگ سخت نگران هستم.
چه این نگرانی بر مبنای درک از تقابل سیاسی- دیپلوماسی و پیامد منفی آن به تقابل و رویارویی منطقه ای و جهانی می انجامد. و برای مردم کشور مان روز های سخت دشوار و خونینی را در پی خواهد داشت.
باخت غرب در سوریه، تقابل را در افغانستان( میان روسیه، چین و ایران با غرب) هرچه بیشتر تشدید می بخشد. که باز هم تباهی و باخت بیشتر، مثل همیشه متوجه مردم مظلوم افغانستان خواهد بود.
من امیدوار بودم تا پس از ده دوره مذاکره میان هیاات های نمایندگی از نام "بلخ و ارگ"، دو جانب، توانسته باشند تا به این بن بست بس خطیر و تاریخی نقطه ی پایان داده کشور را از آغاز یک جنگ مجدد داخلی و فرسایشی برهانند. تشویش و نگرانی عامه ی مردم مان که غم هم کم ندارند نیز پایان یابد.
اما آنچه من را شگفتزده ساخت، اظهارات آقای عبدالستار مراد عضو هیاات مذاکره کننده از جانب جمعیت بود که یک تکانه ی جدی بر ذهنم وارد آورد. زیرا من، از زمان ماموریت در وزارت امور خارجه افغانستان( سال های جنگ میان تنظیم های جهادی) این آقا را خوب و خوب می شناسم.
گزارش نشست دور دهم در رسانه ها چنین به دست نشر سپرده شد: " حزب جمعیت اسلامی افغانستان اعلام کرد که در مذاکرات با ارگ ریاست جمهوری از 2 خواسته خود صرف نظر کرده، گویا جمعیت از دو موضوع بسیار عمده و اساسی از خواسته های خویش عقب نشینی نموده است.
عبدالستار مراد، عضو رهبری جمعیت اسلامی اظهار داشت که این حزب موضوع شناسنامه های الکترونیکی و برگزاری لویه جرگه را از فهرست خواسته هایشان بیرون کشیده اند.
به گفته مراد، بسیاری از خواسته های حزب جمعیت اسلامی از سوی دولت پذیرفته شده اند.
عضو رهبری جمعیت اسلامی تاکید کرد که حزب جمعیت اسلامی و دولت در آینده ای نزدیک به توافق نهایی خواهند رسید.
با خواندن این گزارش من واقعن شوکه شدم. زیر این جانب آقای مراد را در زمان کار ایشان در وزارت امور خارجه، به مثابه یکی از مهره های نزدیک به دستگاه استخباراتی پاکستان دریافته بودم.
اما پس از اظهارات آقای مراد، اظهارات آقای عبدالحفیظ منصور عضو شورای رهبری حزب جمعیت، نماینده مردم در مجلس نمایندگان و یکی از اعضای مذاکره کننده در جنب هیات جمعیت با ارگ، آقای ستار مراد را نیز به حیث یک شخصیت مشکوک و سوال برانگیز به معرفی می گیرد. " عبدالحفیظ منصور عضو شورای رهبری حزب جمعیت اسلامی افغانستان و نماینده مردم در مجلس نمایندگان به خبرگزاری جمهور گفت که هیات مذاکره کننده حزب جمعیت از هیچ خواسته خود در مذاکرات با حکومت وحدت ملی عقب نشینی نکرده است.
آقای منصور در واکنش به اظهارات برخی از اعضای حزب جمعیت مبنی بر عقب نشینی این حزب از دو خواسته خود در مذاکرات با حکومت، گفت: "هیچ کس صلاحیت آوردن تغییر در بسته پیشنهادی حزب جمعیت اسلامی در برابر حکومت وحدت ملی را ندارد و هرگونه اظهار نظر که مغایر با خواستههای حزب باشد، نظر شخصی است و به هیچ عنوان نمایندگی از حزب جمعیت اسلامی نمیکند".
اظهارات آقای مراد در واقع عقب نشینی جمعیت از دو خواست مبرم از جمله شامل 12 خواسته مختلف در راستای آوردن اصلاحات در حکومت داری میباشند. که چنین عقب نشینی شلیک تیر زهری ی مهلکی بر گلوی نیرو های داد خواه و عدالت پسند تلقی می شود. هرگاه چنین عقب نشینی ای تحمیل و تعمیل گردد، بازنده مردم افغانستان خواهد بود.
نقش مراد درین تعاملات سخت پیچیده، مرا به یاد یکی از نبشته هایم انداخت که در آرشیف شخصی من نقد و آماده و تیار برای به دست نشر سپردن قرار دارد. این نبشته بیشتر از ده سال قبل تهیه شده بود که امروز بسیار به موقع است تا آن را به نشر دهم تا مردم مان توانسته باشند شخصیت ها را شناسایی و با دریافت سوابق چنین چهره های مشکوک و مرموز آگاه و بیدار باشند.
مظنون به مهره ی پاکستان بودن در هیاات نمایندگی جمعیت در مذاکرات با ارگ
مانور های دیپلوماتیک و استخباراتی پاکستان
انکشافات نامساعد و وضع رقت بار وطن عزیزمان افغانستان هر افغان صدیق و وطنپرست و با احساس را به سرنوشت حال و آینده مردم و وطنش نگران ساخته به تعمق و تفکر هرچه بیشتر وامیدارد؛ تا منشأ پیدایش حوادث را در مقاطع مختلف زمانی جستجو کند، که من یکی از آن دلایل عمده را دردست درازی های بیگانه گان و بخصوص همسایه ها با مهره های شان در درون دستگاه دولت کشور خود میدانم.
چنانچه همه شاهد اند، در جریان حدود چهار دهه جنگ و ویرانی و بخصوص پس از حضور بالفعل حاکمیت مجاهدین در کشور، شدید ترین جنگها و درگیری ها میان تنظیم ها آغاز گردیده و حدود چهار سال به صورت متداوم دوام کرد. در پیامد آن همه سرمایه های مادی، معـنوی و فرهنگی کشور نابود شده و هزاران تن از اهالی ملکی و بی دفاع میهن به خاک وخون و آتش و خاکستر کشانیده شد. ویرانی شهر کابل؛ دگر ویرانی شهر های آلمان پس از جنگ دوم جهانی دوم را در ذهن تداعی می کرد.
از آنجا ییکه میدانیم، در جریان جنگ ها میان گروپ های مجاهدین، جنرالان اردو و استخبارات پاکستان(" آی.اس.آی.") بخاطر راه اندازی و شعله ورنگهداشتن آتش جنگ ها، نقش عمده ای را ایفا مینمودند. ایشان، آشکارا و مستقیم در تعمیل توطئه های پنهانی به ویژه به آتش کشیدن، کشتار و به خاک و خون کشانیدن شهریان کابل و ویرانی این شهر به دست جناب گلبدین حکمتیار( گلِ سر سبد آی ایس آی)، نقش داشته و همچنان از مهره هایی که در پُست هایی مهم دولتی در حکومت دولت اسلامی افغانستان جابجا شده بودند، استفاده و سود می بردند. چنانچه آقای عبدالجبار ثابت لوی سارنوال افغانستان، طی سخنرانی در یکی از محافل در لندن، بصورت غیر مستقیم، آقای عبدالرحیم وردک وزیر دفاع فعلی (هنگام نوشتن) افغانستان را یکی از موءظفین تخریب کاری دستگاه های تولید برق نغلو و ماهیپر( که دران زمان این طرح و نقشه ی مخرب از جانب دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان بموقع آن خنثی گردیده بود )، دانست که به قول آقای " ثابت " دستور تخریب آنرا استخبارات "پاکستان " آی.اس.آی". داده بود، معرفی نموده اند.
جنرال پرویز مشرف رییس جمهمور پیشین پاکستان برمبنای اتهامات حکومت کرزی، که پاکستان را متهم به مداخله در امور داخلی افغانستان نموده بود؛ آقای حامد جان کرزی را به پرنده نول دراز یا مرغی تشبیه کرده بود که گویا نمیتواند پیش پایش را ببیند. و آنچه در وطنش افغانستان اتفاق می افتد، با موجودیت نول درازش، نتوانسته است این اتفاقات را ببیند.
(چنین اظهارات مشرف، یک اهانت آشکار نسبت به یک رهبر کشوری به نام افغانستان بود. کرزی ای که همه روزه خود را شیر می خواند؛ اما در واقعیتش به همه خدمت گذاری های پیشین جناب کرزی به پاکستان، مشرف گویا جدن میدانست که او یک مرغ است. مرغی که برای بیگانگانگان تخم میدهد.
اینکه مقامات پاکستانی به کرات و مرات بصورت آشکارا و بیشرمانه اعتراف و اظهار میدارند که: مهره هایشان را در تمام موسسات دولتی و غیر دولتی حکومت آقای کرزی دارند؛ یکبار دیگر به گفته های آقای" ثابت" مهر تائید میگذارد.
این گونه اظهارات و اعترافات بخشی از فشار های دیپلوماتیک پاکستان بر دولت افغانستان مبنی بر نیرومندی و حضور اجنت های استخبارات آن کشور به صورت بسیار گسترده در تمامی موسسات دولتی، بمنظور حصول منافع پاکستان بر قضایای افغانستان چیزی دیگری تعبیر شده نمیتواند.
سیاست انگریزمابانه ی پاکستان با افغانستان
دولت پاکستان( در واقع نظامیان آن کشور) همانطوریکه به اصطلاح یکی از متحدین امریــــــــکا برضد تروریزم محسوب گردیده، با انسیاتیف و مانورهای دیپلوماتیک، توانسته متـــحد ین خود را بفریبد و خود را از جملهء متحدین فعـــال در عرصهء مبارزه بر ضد تروریزم جا زند.
بدون شک جابجایی حدود 83 هـزار از نیرو های نظامی اردوی پاکستان درنزدیکی مرز
افغانستان زیر نام به اصطلاح جلوگیری از نفوذ تروریست های القاعده و طالبان به داخل خاک افغانستان جزء مانور های دیپلوماتیک پاکستان محسوب می گردد.
هرآنگاهی که اتهامات بر علیه پاکستان بخاطر حمایت از تروریزم بــــــیشترمیشود، اسلام آباد با یک حرکت و مانورفریبنده (( آغاز عملیات در سرحدات شمالی، حــــمله بــه گـــروپ هـــــــای مظنون تروریستی، دستگیری تعداد از افراد (رهبری) طالبان و القاعده ...)) همه سروصدا ها را خاموش ساخــــــته که با چنین سیاست دوگانه نه تنها به اقناع هم پیمانان «مبارزه بر ضد ترریزم» پرداخته، بل حکومت آقای کرزی را به بی کفایتی و ناتوانی متهم میسازد.
متأسفانه حامیان پاکستان پیوسته به تقدیس و عملکرد پاکستان مهر تائید گذاشته و افغانستان را از عینک پاکستان مینگرند. در حالیکه پاکستان با سیاست دوگانهء خود از یک جانب تروریست ها و جنگجویان را پشتیبانی و کمک نموده بداخل خاک افغانستان میفرستد و از سوی دیگر زیر نام متحدین مبارزه بر ضد تروریزم خود را پوشانیده و توانسته است در تبانی با سیاست انگریزی، در جنب متحدین غرب اهداف رذیلانه ی خود را بصورت بسیار هوشمندانه و موفقانه بر ضد افغانستان تعمیل و به ثمر برساند.
در حالیکه اینگونه دپلوماسی پاکستان بمثابهء یک دپلوماسی ماکیاولستی، علیه کلیه کنوانسیونها، نورمها و قواعد پذیرفته شدهء بین المللی(حقوق بین الدول، حقوق بشر، حسن همجواری و همسایگی نیک ...) بوده و به حیث یک کشور اسلامی نورمهای اسلامی و اخلاقی را نیز پامال نموده و مینماید.همسو وهم آهنگ با فعالیت های دیپلوماتیک سری وآشـــــــکار پاکستان، استخبارات آن کشور نیز توانسته است طی سالهای متمادی در بین تنظیم های مجاهدین، موفقانه کار نموده و صد ها تن از ایـــشان را بـــــرای تعمیل و دست یابی به اهداف جاسوسی خود استخدام و بگمارد.
بدون شک مهره های که در داخل حکومت اسلامی افغانستان پُـــــــست های مهمی را احراز نموده اند، اوشان منافع پاکستان را بالاتر از منافع ملی افغانســتان می پندارند. و هرازگاهی مطابق دستور سرویس جاسوسی پاکستان نقش فعا لــــی را در بروز و ایجاد چالشها، اختلافات و جنگ های تنظیمی و در نتیجه ویرانـــی وطن عزیزمان افغانستان ایفا نموده اند و می نمایند. این تعداد افرادی از مجاهــد ین بــــــعد از سپری نمودن حدود 14 سال در پاکستان، خود را به اصطلاح منت گذار پاکستـــان میدانند. با علاقمندی در خدمتگذاری به ادارهء پاکستان قرار میگیرند. ولی آنها نمیدانند و یا نمیخواهند بدانند که یکی ازعوامل اصلی بربادی سرزمین افغانستان، پا کـــستان بوده است که به اثر توطـئه و دسیسه استعمار انگلیس از بطن کشور هند بزرگ بوجود آمده و پیوسته برای افغانستان و هندوستان به زخم ناسور تبدیل گردیده است.
بر علاوه این تعداد افراد شاید برخــورد حکومت و پولیس پا کستان را با پناه جویان افغان کاملا" فراموش کرده اند که اکنــون پای بند «منتباری» پاکستان میباشند. این چهره ها که اکنون پکول، لنگی و پیراهن و تنبان را به دریشی و نکتایی تبدیل کرده اند، بی تردید با حضـور نیروهای ائتلاف، ناتو و ایساف درافغانستان، اکثریت ایشان بدستور با داران و یـــا ابتکار خودی تغییر لباس داده اند.
به هر رنگی که خواهی جامه میپوش
من از طرز خرامت میشنا ســـــــــــم
همسویی و خدمت گذاری آقای ستار مراد به پاکستان در روز های تشدید جنگ های تنظیمی و راکتباران
قبل ازینکه در مورد یکی از مانور مهره های سرویس جاسوسی پاکستان بطور مستدل بنگارم، لازم پنداشته میشود تا بصورت فشرده و مختصر برگردیم به پیشینه ی موضوع مورد نظر:
دولت پادشاهی بریتانیای کبیراز سالیان متمادی سفارتی داشت در شهر کابل واقع حصهء دوم کارته پروان که ساحه ی بس وسیعی را احتوا میکرد.
در مطابقت بـــــه مواد حقوق بین الدول، در رابطه با ملکیت های کشور های متحابه در ممالک یکدیگر، هر قرار دادی با گذشت 80 سال از اعتبار ساقط گردیده و اعتبار حقوقـــــی خود را از دست میدهد.
براساس پروتوکول منعقده سال 1973میلادی فی مابین جمهوری اسـلامی پاکستان و دولت شاهی بریتانیا که به امضاء رسیده بود، یاد داشت تفاهمی عنوانی وزارت امور خارجه دولت پادشاهی افغانستان گسیل و قرار ذیل نگاشته اند:( ازینکه متن اصلی دقیق در حافظه ام نیست به بیان محتوای آن اکتفا مینمایم) :
ـ [[ دولت شاهی بریتانیای کبیر اموال منقول وغیر منقول سفارت بریتانیا ی کبیر مقیم کابل را(که شامل اموال منقول و غیر منقول سفارت هند برتانوی مقیم کابل نیز میشد) به حکومت اسلامی پاکستان واگذار میشود.]]
ـ به جواب یادداشت فوق الذکر دولت شاهی بریتانیا، وزارت امور خارجه دولت پادشاهی افغانستان طی یاداشتی، چنین نگاشته است:
ـ [[ واگذاری اموال منقول وغیر منقول سفارت دولت شاهی بریتانیا مقیم کابل به جانب دولت اسلامی پاکستان، بدون موافقه ی جانب افغانی میسر شده نمیتواند.]]
ـ جانب بریتانیا نیز به جواب یادداشت وزارت امور خارجه دولت شاهی افغانستان پرداخته و نگاشته اند که :{{ ما به نقاط نظر جانب دولت شاهی افغانستان مندرج در یادداشت ایشان احترام میگذاریم}} .
اموال منقول سفارت هند بریتانوی در کابل
قابل تذکر میدانم که در جمع اموال منقول سفارت هند برتانوی، چوکـــــــی شاه " امیر عبدالرحمن خان " که نهایت ظریفانه، مطلا و با مهره هایی از صدف و سنگ های قیمتی مزین گردیده بود، نیزدر سفارت بریتانیا موجود بود.
تلاش مدیریت چهارم سیاسی وزارت امور خارجه در خنثا نمودن و براندازی مانور شبکه استخباراتی" آی ایس آی".
در زمان ریاست جمهوری آقای پروفیسور برهان الدین ربانی و همزمان صدارت آقای گلبدین حکمتیار، باز هم نامه یا یادداشتی ازجانب کمیشنری عالی دولت شاهی بریتانیا مقیم اسلام آباد در مورد واگذاری ملکیت هـــای منـقول وغیر منـقول سـفارت هند بریتانوی، به جانب پاکستان؛ به وزارت امور خارجه دولت اسلامی افغانســــــــتان مواصلت ورزید. که در همین زمان با حصول آن، نامه های تائیدی به امضا هــــای آقایان پروفیسور برهان الدین ربانی رئیـــس جمـــهور و انجیــــنیر گلبدین حکمتیار نخست وزیر اسبق، عنوانی وزارت امور خارجه ارسال شد.
مدیریت چهارم سیاسی منطقه ای وزارت امور خارجه که در آن زمـان مسئولیت پیشبرد امور کشور های اروپایی را عهده دار بــود،( دران زمان کلیه کارمندان این مدیریت را دیپلومات های حاکمیت پیشین تشکیل میداد. مسولیت امور یا دسک لندن را نیز اینجانب عهده دار بودم) با در نظر داشت مــــبرمیت و حساسیت موضوع و موجودیت یادداشت های تفاهمی فی مابین دولــــت شاهی افغانستان و دولت شاهی بریتانیا در سال 1973میلادی داخل اقدام شده ومقامات وزارت امور خارجه را آگاه و متقاعد به آن ساخت تا از واگـذاری ملکــیت هـــای منقول وغیر منقول سفارت بریتانیا مقیم کابل به جانب پاکستان، جلوگیری بعمـل آورده و عدم موافقه خود را در مورد ابراز بدارند.
نماینده ی مدیریت چهارم سیاسی ـ منطقوی طی صحبتی که با آقای جنـرال فهیم، که درآن زمان سمت ریاست امنیت را عهده دار بودند، در زمینه از موضع مدیریــــت چهارم سیاسی و موجودیت اسناد و مدارک محکم در رابطه، دفاع کرده و در مقابل آقـــای جنرال فهیم نه تنها جانب داری خویش را از تصمیم مدیریت چهارم سیاسی مبنی بر عدم واگذاری ملکیت های ذکر شده اعلام کردند، بل تذکار دادند که « شما به همین موضع تان ایستاده باشید، ما هم از شما دفاع میکنیم و فکر کنید که پشت تان به کوه است».
بار دیگر دوکتور نجیب الله لفرانی وزیر دولت در امور خارجه یکجا بـــــا نماینده ی مدیریت چهارم سیاسی ـ منطقوی( جناب نسیم عزیزی معاون مدیریت چهارم سیاسی) طی ملاقاتی با آقای پروفیسور برهان الدین ربانی رئیس جمهور سابق دولت اسلامی افغانستان در رابطه به موضوع، از موجودیت اسناد و یاد داشت های تفاهمی متذکر شدند که بعد از ارایه دلایل مقنع و مستند نمایندهء مدیر یت چهارم سیاسی، آقای برهان الدین ربانی بـا پیشنهاد مدیریت چهارم سیاسی موافقه ی خویش را اعلام داشتند.
مدیریت چهارم سیاسی و منطقوی ذریعهء یاد داشتی که کاپی جوابیه یادداشـــت کمیشنری عالی دولت شاهی بریتانیا در سال 1973 مبنی براینکه «آن کشور بــــه نقاط نظر جانب افغانی احترام میگذارد» را در ضمیمه، به کمیشنری عالی دولت شاهی بریتانیا مقیم اسلام آباد گسیل داشت. اما جانب بریتانیا هیچگونه واکنش و پاسخی به جواب یاد داشت جانب افغانی ارائه نکردند.
بعدا" یادداشت کمیشنری عالی دولت بریتانیا مقیم اسلام آباد عنوانی وزارت امور خارجه افغانستان با محتوای ذیل واصل گردید:« دولت شـــاهـــــــی بریتانیا مصمم است تا سفارت خویش در کابل را مسدود ساخته و آقای نیــــکولاس بارینگتون کمشنرعالی دولت شاهی بریتانیا مقیم اسلام آباد، مسئولیت اتباع بریتانیــــا را در افغانستان بصورت غیر مستقیم از طریق کمیشنری عالی دولت شاهی بریتانیا مقیم اسلام آباد عهده دار خواهند شوند.
کمیشنر عالی دولت شاهی بریتانیا کی بود؟
حالا لازم است در مورد شخص کمیشنرعالی دولت شاهی بریتانیـــــا آقای نیکولاس بارینگتون مقیم اسلام آباد کمی معلومات ارائه گردد.
موصوف پژوهشگر و دیپلومات تیزهوشـــی درامور کشور های منطقه و به ویژه افغانستان بود. گفته می شد که ایشان حتا میدانستند که در کابل کدام ملا در کدام محله تعویذ دندان دردی می نویسد. «زمانیکه دولت مجاهدین به خواسته های غرب گوش نداده و برنامه های خود شان را در اولیت قرار دادند، منابع اطلاعاتی می رسانیدند که مسئولیت مســــــتقیم ایجاد و پیشبرد پروژهء طالبان در پاکستان به عهدهء نیکولاس بارینگتون گذاشته شد».
یاد داشت کمیشنری عالی دولت شاهی بریتانیا که هدف آن جز اعمال فشار دیپلوماتیک بر دولت اسلامی افغانستان چیزی دیگری تعبیر شده نمیتوانست، بناا وزارت امور خارجه یاد داشت جوابیه را به وزارت خارجه بریتانیا ارسال داشته و عدم موافقه خویش را در زمینه مسدود نمودن سفارت بریتانیا در کابل ابراز داشت.
چنین به نظر میرسید که این حرکت دیپلوماتیک بریتانیــــــا بخشی از فعالیت های دیپلوماتیک پاکستان بوده است.
پروژهء ایجاد پاکستان از پیکره ی هندوستان بزرگ و افغانستان در ماه اگست سال1947م یک امر تصادفی نه بوده، بل در عقب پرده اهداف خاص تقابل ها در دراز مدت نـــــهفته بود. توجه به خاطر ایجاد کشوری بنام پاکستان در سالهای 1950 میلادی بخاطر اهداف جیو استراتیژیــــــک در دستور کار ایا لات متحده امریکا و انگلستان قرار داشت(در زمان ریاست جمهوری ایزن هاور).
پاکستان از بدو تأسیس تا امروز نقش های مغرضانه را در سیاست های منطقوی ایفا نموده است. به ویژه سیاست ویرانگرانه پاکستان در ارتباط به افغانستان در طول تاریخ موجودیت اش به همگان آشکار گردیده که این مانور های دپلوماتیک اکثرأ به ضرر افغانستان و به نفع پاکستان منتج گردیده است.
پاکستان و ما نورهای استخباراتی آن در افغانستان:
ستار مراد کاردار ارشد وزارت امور خارجه در نقش مدافع پاکستان
زمانیکه تلاش های رسمی و دیپلوماتیک پاکستان برای تصاحب ملکیت های منقول وغیر منقول سفارت بریتانیا به نتیجه ی مطلوب نرسید، پاکستان به توظیف یکی از دوستان و یا مهره های خویش در داخل وزارت امور خارجه افغانستان، بخاطر به منصهُ اجرا قرار دادن این مأمول متوصل شد که بصورت فشرده و مختصر آنرا مینگارم:
روز هایی بود که شهر کابل در عصیان راکت های طرفداران گلبدین حکمتیار به منظور اخذ مقام ریاست جمهوری و بدست اوردن " ارگ " میسوخت. راکت باران شهروندان مظلوم و بی دفاع شهر کابل را در آتش هوس جناب حکمتیار بریان میکرد. یکروزی که کوچه ها و بازار های شهر کابل خاموش و فاقد رهگذران بود، اکثریت قاطع مؤسسات دولتی تعطیل بودند. اما نیروهای امنیتی مثل همیشه فعال و در وزارت امور خارجه همچنان اکثر مسوبین حاضر و کار جریان داشت.
به دفاتر اطلاع دادند کــــــــــه « گلبدین حوالی ساعت 11 پیش از چاشت راکت باران را از وزارت خارجه آغــــاز میـــــــکند». اطلاعیه دقیق بود. راکت باران آغاز شـــــد و مـــا در دهــلیز دفتر که آنرا مصوون احساس میکردیم، با سایرهمکاران به انتظار دور شدن اصــــابت راکــــت هـــا از وزارت خارجه و ارگ ریاست جمهوری بودیم. پس از نیم ساعت، فیر راکت هــــــا به سائر مناطق مسکونی شهر کابل تغیر و نشانه گرفته شد..
با دور شدن صدای انفجارات به دفتر رفته مصروف کار شدم. حوالی ساعت 12 ظهربود که زنگ تیلفون دفتر بصدا آمد. گوشی را برداشتم. مخطاب با من سرپرست وزارت امور خارجه آقای عبدالستار مراد مدیر مدیریت اول سیاسی و منطقوی بودند. ازینکه آقای دوکتور نجیب الله لفرایی وزیر دولت در امور خارجه در سفر بودند، کفالت وزارت امور خارجه را در طول مدت غیابت به عهدهء آقای عبدالستار مراد گذاشته بودند. موصوف طی صحبت تلفونی برایم گفت: یکبار دوسیهء ملکیت های سفــــارت بریتانیا را با خود گرفته نزد من بیاورید.
چنین اسناد که زیاد محرم بودند در جای مصون، قفل شده، نگهداری میشد. دوسیه را برداشته پائین به زیر زمینی رفتم. جناب ستار مراد برای مصوون بودن جان خود محلی از خطر اصابت راکت ها به دور، یک اطاق کوچک حدود 3 در4 را درتهکوی( زیر زمینی) قصر مرمرین وزارت امور خارجه برای خود اختـصاص داده، دفتر کار روزمره تعین نموده بودند. داخل دفتر مؤقت وی شدم. دیدم که یک نفر دیگر که من ایشان را نمی شناختم با همچو آقای مراد با پکول و پیراهن و تنبان( لباس غیر متعارف و غیر معیاری برای منسوبین وزارت امور خارجه، یا به عباره ی متقن، لباس جهادی ی اسلام آبادی) وی نشسته است.
من دوسیه مورد نظر را برایش دادم. آقای مراد برایم چنین گفت :«ما امروز سفارت انگلستان را بــه جانب دولت پا کستان تسلیم میکنیم».
با شنیدن این جمله ذهن و حواسم به یک بارگی منقلب شد. حالتم برهم خورد. پرسیدم، آقای مراد چرا این کار را میکنید؟ مگر قرار چنین نبود که این کار را انجام ندهیم. ما اسناد کافی هم در دسترس داریم. او مرا مخاطب قرار داده چنین گفت:" چرا رنگت سرخ و زرد شده؟ نمیدانی که برادران پاکستانی ما، مارا طی 14 سال چقدر کمک کردند؟. دوسیه را بگذار و دیگر حرفی با خودت ندارم.". دوسیه را گذاشتم و از دفتر وی بیرون شدم.
به دفتر خود آمدم حالم دگر گون شده بود. وقتی داخل دفتر شدم بالای کوچ نشستم. یکی از همکارانم، و دوست خوبم که همیشه به سلامت باشند، جناب آقای شمشیرخان نازیانی که قبلا" شارژدافیر افغانستان در کشور های اتریش و ایتالیا بودند، متوجه حالت من شده پرسیدند: چرا چه شده؟ حالت خوب نیست، مریض هستی؟ گفتم نه مریض نیستم. جریان موضوع و صحبتم را با آقای عبدالستار مراد با او در میان گذاشتم. حالت اقای شمشیر نازیانی نیز بشدت برهم خورد. بدون اینکه حرفی بمیان آورد با مشت های گره کرده به سویم نگاه میکرد و سرش را میجنباند. من نگاه اورا میخواندم و میدیدم که فقط با نگاه های خویش با من احساس همدردی میکنند.
بطرف کلکین رفتم وبه سیمای شهر نگاه میکردم که از هر طرف صـــــدای انفجار شنیده میشد. به هر طرف که میدیدی شعله های آتش فروزان بود و هستــــی شهر زیبای کابل باستان را به نیستی میکشانید. دود و خاکستر فضای شهر را انباشته بود. در چنین شرایطی هر انسان با احساس در مورد این تـراژیـدی، وحشت و جنایت انسان های بی مسئولیت که به خاطر برآورده شدن اهداف شخصی و خدمت به دشمنان میهن به چنین اعمال ناروا و ضد انسانی دست می زنــند فکر میکرد. ولی من به دوسیه فکر میکردم.
حضور این جانب به نمایندگی دولت اسلامی افغانستان در دعوت رسمی سفارت بریتانیا در کابل بعد از یک ماه از بحث در مورد تسلیمی سفارت بریتانیا به پاکستان
حدود یک ماه ازین رویداد گذشته بود کـــه سفارت بریتانیا بخاطر رهایی چند تن از اتباع خویش از دست گروپ های رقیـــــــب تنظیم ها، دعوتی را در سفارت بریتانیا سازماندهی کرده بود. از وزیر دولت در امور خارجه نیز بخاطر اشتراک درین محفل دعوت بعمل آورده بودند. آقای لفرایی از اینجانب تقاضا کرد که در دعوت شام از جانب وزارت امور خارجه اشتراک نمایم.
حوالی ساعت 6 شام که دونفر از ریاست تشریفات مرا همراهی میکردنـد، رهسپار سفارت بریتانیا شدیم. در مسیر راه از خود سوال میکردم که به همان سفارت قبلی خواهم رفت؟ بلی به همان سفارت قبلی رسیدیم ( واقع حصهء دوم کارتـه پروان).
مقابل دروازه سفارت از موتر پائین شده و داخل سفارت گردیدم. اتفاقأ با داخل شدن به سفارت، آقای طارق عزیز سفیر پاکستان مقیم کابل را دیدم که بیدرنگ یاد دوسیهء ملکیت های کشور بریتانیا را در ذهنم تداعی کرد.
بعدا فهمیدم که آقای محترم عبدالستارمراد وظیفهء خود را به وجه احسن انجام داده و در آن روز های خونین، سفارت را به پاکستان تسلیم نموده بود. تعمیریکه دعوت درآن سازمان داده شده بود یک بخش بسیار کوچکی از ساحه وسیع سفارت پیشین بریتانیا بود که دارای چند اطاق محدود بوده و بریتانیا بخاطر فعالیت های سیاسی و دیپلوماتیک خویش تاهنوز آنرا در اختیار داشت.
سبکدوشی آقای مراد به ظن همکاری با دشمنان از سمت ولایت کاپیسا!
آقای عبدالستار مراد اکنون بحیث والی ولایت کاپیسا مصروف پیشبرد امور و وظایف محوله شان میباشند.
طبق گزارشاتی که اخیرا از طریق وسا یل اطلاعات جمعی به نشر سپرده شد، آقای مراد که قبلا به حیث والی ولایت کاپیسا ایفای وظیفه مینمودند، به نسبت مظنون بودن،عدم وفاداری به دولت افغانستان و بی کفایتی در وظیفه، از پست مقام ولایت کاپیسا سبکدوش شده اند.
در بحث بعدی در مورد چگونگی سرقت نافرجام نقشه ی بزرگ خط دیورند و سند و امضای موافقتنامه میان دولت پادشاهی امیر عبدالرحمن خان و نماینده ی بریتانیای کبیر که با سوراخ کردن دیوار عقبی تعمیر آرشیف وزارت امور خارجه، ازآن آرشیف بیرون شد؛ با اغتنام از فرصت اسنادی را منتشر خواهم کرد.
- - - - - - - - - - - - - --
* ـ ماكياوليسم ( Machiavelisme )
اين واژه از نام «ماكياول» نويسنده و سياستمدار ايتاليايي كه در اواخر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم مي زيسته مشتق شده است. وي به زمامداران ايتاليا توضيح مي كرد كه براي رسيدن به هدف خود به هر وسيله هر چند مذموم و ناشايست متوسل شوند و ترسي از انتخاب وسيله نداشته باشند. او مي گفت هدف توجيه كننده وسيله است. واژه ماكياوليسم به معناي آن سياست و روشي است كه از هيچ وسيله اي براي رسيدن به هدف رويگردان نيست و در اين راه موازين اخلاقي، انساني، شرف و فضيلت را زير پا مي گذارد. به عبارت ديگر ماكياوليسم يعني روا داشتن هر گونه شيوه اي ولو منافي اخلاق و وجدان و مباين حقيقت و عدالت، براي نيل به هدف سياسي خود.