+

 

پوهنیار بشیر مومن

 

 جامعه شناسی دسیسه

  دسیسه، در لغتنامه های زبان  یعنی  توطئه، مکر، حیله، فتنه و عداوت  است. توطئه یا دسیسه  (Conspiracy)  عبارت از نقشه‌های مملو از نیرنگ است، که توسط فرد دسیسه‌ گر طراحی و اجرا می‌گردد، تا وی در نهایت به نتیجهٔ موردِ نظر خویش دست ‌یابد.  معنای «توطئه» نیز مقدمه چینی، آماده کردن، زمینه سازی و مساعد نمودن شرایط برای انجام یک کار که برعلیه کسی باشد اطلاق می‌گردد.  کریم سروش در بررسی مفهوم توطئه، سه مفهوم را از هم جدا می‌کن: «یک، توطئه‌ چینی، یا توطئه‌ واقعی است،  دو، توطئه ‌پردازی با ساختن و پرداختن و اشاعهٔ‌ طرح‌های توطئه‌آمیز است  و سه، پذیرش این پرداخت از سوی بخش عمده‌ء از جامعه، که آن را توهم توطئه می‌خوانیم.»( 1).

درنخست باید گفت  که يک تفاوتِ ميان «توطئه» و «نظريه توطئه  ( conspiracy theory ) » وجود دارد، توطئه عبارت است از تصمیم جمعی عده‌ء علیه یک فرد و یا یک جمع حاکم برای کسب منفعت و یا گرفتن قدرت. ولی، «نظريه توطئه» همان ديدگاه پارانويايی Paranoia  است، که افراد مبتلا به آن مدام در این فکر هستند، که عواملی انسانی، طبیعی یا ماورا طبیعی خودشان، و افراد خانواده‌شان را تهدید می‌کنند و همه، در فکر توطئه چینی بر ضد آنها هستند و اين که سر نخ هر حادثه‏ و تحولی به ‏دست توطئه‏ گران است.  دسیسه و توطئه پیشه و کار روزمره یکتعداد انسانهای مریض وحسود است،  که همه روزه در زنده گی خانواده گی، جامعه و در دولت وسیاسیون  میتوان ملاحظه نمود.  بستر های دسیسه و توطئه، می توانند مختلف باشند، از ترور و ویرانی شخصیت اجتماعی و یا خوشنامی و نام آوری در پیشه و سررشته  تا گرفتاری جنایی یا حتا ترور فزیکی  و ترور شخصیتی ادامه پیدا کنند.  ترور شخصیت ) Personality Terror ( یکی از راه ها و شیوهای جنگ روانی است، تروریست  وقتی   نتواند حریف  خود را با ترور و قتل از میان بردارد، دست  به ترور شخصیت میبرد.  ترور شخصيت يعنی اتهام بستن و شايع كردن‏ جرمِ در حق كسی، بدون آنكه جرم اثبات شود يا جرم واقع شده باشد. اينكار بمنزله نابود كردن او و كشتن شخصيت او است  .ترور شخصیت، تلاش برای لکه دار کردن شهرت یک فرد است، این عمل شامل اشاعه موارد گمراه کننده، اغراق آمیز و یا دستکاری در حقایق به جهت ارائه تصویر نادرست از فرد مورد هدف است.  ترور شخصیت نوعی از افترا است، که می‌تواند علاوه بر فرد، حزب  یا فامیل  و اطرافیان او را نیز شامل شود. غالباً ترور شخصیت، یکی از روش‌های نهادهای قدرت و سازمانهای سیاسی از برای بهانه جویی و حذف دیگران از عرصه جامعه است. بطوریکه تمام توان خود را به خرچ میدهد تا در برابر اذهان عمومی، شخصیت مورد هدف را، درهم بشکنند و به اعمالی مانند تقلید صدا، نشرعکس های جعلی، فوتو شاپها، ترویج فرهنگ بذله‌گویی، تمسخر و تحقیر، فکاهیات، چاپ مطالب سراسر تهمت و افترا، پخش کاریکاتورهای زشت در سطح جامعه و افکارعمومی، تصویری از فرد مورد حمله واقع شده را ایجاد می کنند.به عنوان مثال دقیق امروز چیزیکه در مورد داگتر اشرف غنی سرایده میشود که که گویا مسلمان نیست ، یهود است ، بیسواد  است ، دیوانه است  وغیره . خلاصه برای بدنامی حریف از هر امکان استفده میگردد تا از میدان خارج  گردد . در جهان امروز،  بخصوص در کشورما افغانستان، بازار تهمت رايج‏ است، دروغ و شايعه خريداران  فراوان دارد، مردم، بويژه سران احزاب، همواره‏ به همديگر تهمت می ‏زنند و در صدد تخريب طرف‏ مخالف می بر‏آيند. آنان از يكسو با تهمت‏ بطرف مقابل  و از ديگر سو، مدح و ثنای بی‏جا نسبت بخود، حزب خود، قوم خود و زبان  میکنند و تا سر حد افراط پيش‏ ميروند.  در درازای تاریخ،  ازین شیوه  بارها به عنوان جایگزینی برای حذف فیزیکی افراد به کار گرفته شده است، افرادیکه منافع فرد یا سازمان دیگر  و یا « تیکه داران قومی »، « تیکه دران جهاد» را به خطر انداخته ‌اند، به قصد منزوی شدن و بدنام ساختن، توسط آنان مورد حمله قرار می‌گیرند. این انحراف سیاسی و اجتماعی یکنوع  جنگ است در این جنگ نابرابر، فرد مورد ترور واقع شده و در اکثری مواقع توان دفاع از خود را ندارد.  زیرا، وقتی موج شایعات و تبلیغات منفی علیه او به راه می افتد، جبههٔ  مشخص و دشمنِ آشکار وجود ندارد که بتواند از آن شکایت یا افشاگری کند.  در دنیای سیاست، ترور شخصیت یک تاکتیک شناخته شده است،  البته به شدت مورد انزجار افکار عمومی است.  با این حال، در طول تاریخ این سلاح به کرات مورد استفاده قرار گرفته است،به دلیل که هزینه آن برای استفاده ‌کنندگانش از دیگر رفتارها برای سرکوب مخالفان کمتر است، رونق بیشتری دارد. در اکثر موارد علل وعوامل دسیسه و توطئه،  ناکامی،  منافع اقتصادی ، تنظیمی ، سردرگمی و پرخاشگری در میدان رقابت و سبقت باشد، اما می توانند از کینه های پدید آمده از ناهمگونی نگرش و دیدگاه نیز ناشی شنوند، ستیزه های کهنه اجتماعی با ریشه های طایفه ای  و طبقاتی نیز می توانند از سرچشمه های دسیسه و توطئه باشند.  پرابلم دیگر که در درچند دهه اخیر در کشورما رایج و به فرهنگ تعداد سیاسیون مبدل گردیده است، جاسوس و جاسوسی است، جاسوس یعنی شخص مخبر، فرد که اسرار دولت وحکومت خود را به  خارجیها ویا مخالفین دولت فاش کند و فعالیت هائی در جهت کسب اخبار مخفی، اسرار حکومات و ارگان های دولتی جهت انتقال به گروه ها و حکوماتی که خواهان اینگونه اطّلاعات و اسرار می باشند، تا از آنها در جهت منافع خود و احیاناً بر خلاف منافع رقبا و دشمنان استفاده کنند.امروز در اصطلاح عامیانه کلمه جاسوس و جاسوسی بیشتر در فعالیت ها و ارگان های سیاسی به کار می رود، اینها برای اجرای مقاصد غیرانسانی خود، از راه ها  و شیوه های مختلف استفاده می برند.  جواسیس همیشه در حال تظاهر هستد، به نحوی که همیشه چهره ی خویش را در پشت نقاب  انقلابی گرا، جهادیگری  و یا به مظلومیت و معصومیت پنهان می کنند، یعنی به زبان عام ظاهر و باطنش  شان یکی نیست .  جاسوس دردهای جامعه و اندوه مردمان و مشکلات اجتماعی کشورش برایش یک چیز پوج مینماید،  پیوسته در فکر  منافع شخصی خود است.  این  «خفاشان » همواره  از راه  های نامشروع و از کاستیهای دولت تلاش میکنند  تا در  ارگان های دولتی، سازمان های سِری و قوای مسلح نفوذ نمایند، و به برنامه ها  و عوامل برنامه ریزی آن دست پیدا کند. به همین ترتیب تلاش در ایجاد ارتباط با نفوس برجستهٔ  سیاسی مملکت و پست های حساس دولتی یا پارلمان  دارد، تا از این طریق راه های کسب اطلاعات لازم را پیدا کند.  خلاصه، جاسوس  که در گذشته وطن ما شرم  و خیانت پنداشته می شد، امروز بدون کدام شرم، برخی اعضای پارلمان ، وزرا،  سفیران و ...  بدون اندک شرم، با روسای شبکه های جاسوسی پاکستان و ایران ملاقات میکنند و عکس های یادگاری میگرند. اینها و قتی در معرضِ خطر و اتهام قرار می گیرند، از هیچ اقدامی برای تبرئه  خود صرفه نمیکنند و برای رسیدن به هدفشان  به هیچ  قاعده،  قانون و شئون  اخلاقی وانسانی پابند نیستد.  مطلب دیگر که درین آواخر  در مطبوعات ما زیاد  استفاده شده ( ستون پنجم )است، متوجه باید بود،  که معنی ( جاسوس) و ( ستون پنجم ) از لحاظ ماهیت یکی است. در بالا گفتیم که جاسوس، به معنی خبر رسان، خبرچین که اخبار و اسرار کسی  یا اداره ئی  یا مملکتی را به دست بیاورد، به دیگری اطلاع بدهد.  ولی، ( ستون پنجم ) به آن عده جاسوسان اطلاق می شود، که در داخل نظامِ کشورشان باشند، اما،  دَین، وطن، ناموس، وجدان، مردم  و همه دار و ندار کشورشان را زیر پا کنند، تا به بیگانه گان مزدوری کنند، آنگاه تمام فعالیت های اطلاعاتی و هر فعالیت دیگر را بصورت پنهانی به نفع اجنبی و به ضرر کشورخود انجام بدهند، یعنی همان کار که  رهبران مجاهد  هفتگانه  برای پاکستان و  رهبران نُهگانه و « پیش آهنگان شان  » برای ایران  میکنند. این اصطلاح سابقۀ طولانی ندارد، اصطلاح ستون پنجم "در جنگهای سال 6 133 در اسپانیا" هنگامی که جنرال مـــولا، یکی از سرکرده گان سپاه جنرال فـــرانکو با اردوی خویش به سوی مـــادرید در حرکت بود، برای جمهوری خواهان که بر شهر مسلط بودند پیغام  داد که: « من با چهار ستون سرباز و تجهیزات از شرق، غرب، شمال و  جنوب به سوی مادرید پیش می‌آیم؛ ولی، شما فقط روی این چهار ستون حساب نکنید، بلکه ستون دیگری به نام (ستون پنجم)هم داریم، که در مـــادرید و حتی در میان شما هستند، که دانسته برای ما فعالیت می‌کنند.  اگر از چهار ستون ترس ندارید،  از این (ستون پنجم) بترسید  که راه ورود چهار ستون را به داخل شهر هموار می‌کنند.» همینطورهم شد، بالاخره  جنرال فرانکو با کمک همین ستون پنجم و خرابکاری آنها، پایتخت اسپانیا را تصرف کرد.  از این تاریخ به بعد اصطلاح (ستون پنجم) وارد ادبیات سیاسی جهان شد، به عاملان اجنبی و به طور کل، به هر فرد و دسته‌ای اطلاق گردید، که اعمالی به زیان و ضرر خودی و سود بیگانه انجام دهند.  درکشور جنگ زده ما  و دنیای کنونی که پول پرستی، آزمندی و جاه مداری جایگزین زنده گی معنوی شده، جاسوسی، دروغگویی، چاپلوسی، چندرویی و دسایس، رکن نخست بسیاری از رقابت های حرفه ای شده، اخلاق فردی، حرفه ای و اجتماعی را تا سرحد کاستی، ویرانی و نابودی پیش برده است، توطئه و دسیسه از جایگاه خاض برخودار است.  در چنین وضعیت، آن دسته از آدماها، که دچار و گرفتار اختلالات و ویژه گی های کمبود شخصیتی، متعصب، خود خواهی وعاشق خودبودن، ماجراجو و مفعول هستند، از هر فرصت و فراغتی، در راستای کاستی، ویرانی و نابودی شخصیت، آبرو، حتی جان رقیبان حرفه ای و اجتماعی خودشان، آسان و شتابان، بهره می جویند. از هیچ گونه گفتار و کردارغیر اخلاقی و غیر انسانی باکی ندارند. عصبیت های مختلف و گذشته خراب باعث گردیده تا به هر گونه دسیسه چینی، نیرنگ، و توطئه گری دست ببرند.  مثال خوب این مرض را میتوان بخوبی در صفحات انترنت و بخصوص در فیسبوک  مشاهده نمود، که  برخی آدمها  با عناوینِ  درجات علمی باد آورده، به شکل جنون آمیز  از صبح  تا شام مصروف  توصیف خود و تخریب طرف  خود و دیگران هستند.  دست به انواع  جعل کاری و پخش اطلاعات نادرست میزنند، ازین طریق میخواهند خود را تبارز دهند و به شهرت برسانند. با کشتن و زدن رقیبان، سادیزم( بیرحمی) خویش  را مرهم گذاری میکنند. درکشور های عقب مانده، دسیسه و دشمنی های ناشی از نبود رقابت سالم درعلم و هنر، برجسته تر و آشکارتر پیش چشم و ذهن آدمیان می آید، بدلیل اینکه در این تیپ جوامع، امکانات کاری و مسلکی محدودتر  و امکان موفقیت مسلکی دشوارتر است. از این رو، احساس ناکامی، شکست،  حسادت و خشمگینی برآمده  از آن بیشتر واقع میگرد، حسادت نتیجهٔ آن است، که فرد احساس آشفته گی، ضعف و ناتوانی، پوچی، آسیب پذیری و ترس شدید می کند. انسان حسود، علاوه بر آنچه دیگری دارد، می خواهد، آرزو و خواستهٔ  او این است، که طرف مقابلش اصلاً آن چیز را نداشته باشد و از نارحتی  و نداری شخص مورد نظرش احساس رضایت می کند،انسان حسود، پشت سر دیگران آزارشان داده، با غیبت از فرد، او را ترور شخصیت میکنند،او هرگز بدین واقعیت ممکن نمی اندیشد، که آن کس  با استعداد است و بیشتر دارد، به احتمال پشتکار و سخت کوشی بیشتری داشته و دشواری افزون تری بر دوش کشیده است، که آدم حسود هرگز آماده گی پرداخت آن را نداشته است. بیشترِ حسودان فکر میکنند، که حق شان تلف شده و بر آنان ستم روا داشته شده تا آن ها کمتر از حق شان بدست آورند. به هرحال، آدمها با محبت و مواظبت از هم  و همراهی در شادی ها و سرفرازی های یکدیگر می توانند دنیایی بهتر و زنده گی آسوده تر برای خویش بسازند، وگرنه، در مسیر خودخواهی فروافتاده، بی رحمانه همچون نبرد درنده گانِ ددمنش و اهریمنان افسانه ای، دست به ویرانی و نابودی هرچه خودی  و ناخودی ست، می زنند.  درین رابطه  انسان های هستند که فکر « سر تنبه »  وکلیشیه ای دارند، کلیشه یا تفکر قالبی، لغت لاتین معادل کلیشه کلمهٔ استریوتایپ می‌باشد، که استریو از ریشهٔ کلمه‌ٔ  یونانی به معنی "سخت، مستحکم، غیرقابل تغییر" و کلمهٔ تایپ از ریشهٔ کلمه‌ای یونانی به معنی "تأثیر" می‌باشد. در نتیجه کلمهٔ استریوتایپ ( stereotype )  به معنی تأثیر غیرقابل تغییر و قوی می‌باشد، به یک نظر از قبل نقش شده  در ذهن جمعی گروه‌هایی از جامعه اشاره دارد، که مانع قضاوت و شناخت منطقی افراد نسبت به دیگران شده و ویژه گی‌های خاصی را به تمام اعضای یک گروه‌ دیگر یا مجموعه‌ٔ  متفاوت نسبت می‌دهد.  این امر سبب می‌گردد، افراد برپایهٔ اطلاعاتی ناچیز و تصورهای کلیشه‌ای خود، که غالباً برگرفته از جامعه و یا رسانه‌ها است، بدون آنکه شناخت کافی از دیگران داشته ‌باشند، نسبت به آنها قضاوت کنند.  طبق یکی از تعاریف کلیشه، برای شکل ‌گیری کلیشه، دو نوع نگرش لازم است، وجود یک دیدگاه و طرزفکر درونگروهی و دیگری وجود یک دیدگاه و روش برون‌ گروهی.  بدین ترتیب در ذهن هرکس، افراد گروهی که وی در آن قرار دارد، افرادی طبیعی و برتر به نظر می‌رسند.  گروه او گروهی به نظر می‌رسد که دیگران تمایل دارند در آن عضو باشند و باقی افراد، افراد بیرون‌ گروه او هستند که پست ‌تر و پایین‌ تر از افراد هم‌گروه هستند.  کسانی که برای خودشان ارزشی قایل نیستند، فکر کنند که همیشه دشمن های فرضی ای نشسته اند در فکر دسیسه تا آنها را از هر جایی که هستند برباد و از تخت قدرت پایین  آورند.  در واقع این آدم ها همه کمبودی وکودنی خود را به عواملی توطئه  حواله میکنند،البته توهم توطئه در شکل شدیدش یک بیماری روانی است و باید درمان شود. عوامل بسیار از چنین  انحرافاتِ روان و شخصیت انسان، «عقده حقارت» یا خود کم بینی است. عقده حقارت به حالت سرکوفته گی و افسرده گی همراه با کینه توزی، که به سبب ناکامی و تحمل رنج، خفت و حقارت پدید می آید، تعریف شده است.  «احساس حقارت» داشتن، همان طور که از کلمه دومش بر می آید، یعنی اینکه یک نفر حس کند در برابر دیگران کوچک است و خودش را دست کم بگیرد. البته همان طور که از کلمه اولش هم بر می آید، نشان از این دارد، که این «خودکم بینی» چندان ربطی به واقعیت ندارد، بیشتر باور و حس یک آدم است نسبت به خودش.
 در حالیکه «عقده حقارت دارای ماهیت فطری نبوده و اختصاص به طبقه یا قشر معینی ندارد، بلکه عارضهء  است، که علل پیدایش آن را باید در تربیت و پرورش اولیه فرد، روابط و مناسبات متقابل او با محیط در دوران کودکی تا بلوغ جستجو کرد.»( 2.  مثل
تبعیض، نازپرورده گی، نقص عضو، عدم ارزش گذاری های خانواده برای شخص، عدم مسئولیت دادن وغیره، از علل دیگر می توان این گزینه ها را نام برد.  لذا، کسانیکه برای خود احترام قایل نیستند، به دیگران هم احترام نمی گذارند، آنها فکر می کنند چون خودشان، خودرا قبول ندارند، پس نباید کس دیگری را هم قبول داشت. آنها کوچک ترین مشکل دیگران را چنان به رخ شان می کشند، که آنان تحقیر شوند. همین های  که برای خودشان ارزشی قایل نیستند، فکری کنند که همیشه دشمنان در عقب  نشسته اند در فکر دسیسه هستند تا این  « تاجداران » را سرنگون کنند و به این شکل حقارت خویش را رنگ میدهند.  بنابراین، برای آن که بتوان با «عقده حقارت»، به سازشی منطقی رسید یا آن را از وجود خویش دور ساخت، لازم است درباره آن شناسایی کافی پیدا کرد.  وقتی انسان در انتخاب اهداف زنده گی خود  «خیال پلو  میزنند،» افکار خام و بی حاصل می پرورد  و یا تنها تمایلات و منافع شخصی را وجهه همت و کوشش خویش قرارمی دهد، مفهوم اش این است، که راه گریز خود را در شکست و نا امیدی می جوید، یکی از راه هایی که می تواند کمک کننده برای همچو افراد  باشد تا با احساس حقارت  وداع کنند، این است که راه هایی برای تشویق خود پیدا کنند.  برای اینكه خودما را باور كنیم باید عزت نفس را در درون خودمان افزایش دهیم. بدین معنی  که این برداشت ها، ارزیابی ها و تجاربی كه از خود داریم باعث می گردد، كه نسبت به خود احساس خوشایند ارزشمند بودن، یا بر عكس احساس ناخوشایند، بی كفایتی داشته باشیم. لازم به ذكر است، كه اعتماد به نفس  در یك كلام،  تمام خصوصیات مثبت فرد، ناشی از عزت نفس است.  جامعه شناسان معتقدند، که  توهم توطئه نوع مریضی است،  اما این حرف بدین معنا نیست، که اصلاً هیچ توطئه‌ٔ در هیچ موردی وجود ندارد،  آنچه توطئه خوانده می‌شود، همه از باب خواب و خیال است. برای درست فهمیدن، مقوله توطئه را به دو صورت باید مطالعه نمود :

 یکی برخورد علمی و دیگری برخورد عاطفی و تعبدی است، در برداشت علمی، توطئه به عنوان فرضیه‌ء در نظر می‌آید، که قابل رد یا اثبات است، در پرتو تجارب عینی، اسناد و مدارک تاریخی  بدون جانبداری عاطفی مورد برسی و تحلیل قرار می‌گیرد.  درحالیکه توهم توطئه از اعتقاد راسخ  و تعبدی است، در قلمرو برسی و تحلیل علمی قرار گرفته نمی تواند.  نکته‌ٔ  که باید دانست، اینکه انسانها بنا به طبیعت و شیوه‌ٔ که مغزشان کار می‌کند، معمولاً تلاش می‌کنند تا اتفاقات بی‌قاعده را در قالب یک الگوی مشخص توضیح بدهند.  بنابراین، هر تیوری ‌ای را   باید قبل از پذیرش یا رد، تست  و ارتباط آن  با واقعیت‌های عینی و موجود را بررسی کرد.  نباید تصور کرد که هر انسان قدرتمند یا بانفوذ، لزوماً توطئه‌ گر هم هست.

   اما تئوری توطئه  ( conspiracy theory) نگاه ها و نظر های مختلف نسبت به چرا  و چگونه گی به وجود آمدن آن در فرهنگ سیاسی افغانستان، از بحثهای مورد توجه در عرصه فرهنگ امروزی ما  است، که در مطبوعات افغانی به آن کمتر پرداخته شده است. مفهوم «تئوری توطئه» بيشتر كاربرد ژورناليستيکی دارد تا علمی. به‌عبارت ديگر، نوعی حربه تبليغاتی است برای بستن دهان كسانیكه به پژوهش در لايه‌های پنهان سياست و تاريخ علاقمند اند، يعنی به عرصه‌ٔ كه از آن با ‌عنوان فراسياست Parapolitics ياد ميشود.  اين مفهوم فاقد هرگونه تعريف و ارزش علمی است،  دامنه كاربرد آن روشن نيست و لاجرم كسی را كه در اين زمينه قلم می زند به سطحی ‌نگری و تناقضات جدی وادار ميكند.  در تمام  جوامع، فرهنگ‌های سیاسی نظریه توطئه مطرح می‌شود، با این تفاوت که در هر جامعه متناسب با سطح رشد وآگاهی، پیشینه تاریخی، سطح موفقیت‌ها، ناکامی‌ها و دلایل مشابه این نظریه در افکار و باور عمومی مردم وارد می‌شود، بر تحلیل حوادث مهم سیاسی و اجتماعی تأثیر می‌گذارد.  روان‌شناسان اعتقاد دارند، که طبیعت انسان گرایش به پذیرش نظم دارد حتی اگر این نظم تخیلی باشد، تئوری توطئه به این نیاز جواب می‌دهد، یعنی که پشت هر واقعه‌ء هدایت کننده‌ٔ  وجود دارد.  اما، در مورد پیشینه نظریه توطئه در افغانستان  دو نظریه  وخود دارد :  اول نظریه  بسیار شدید و افراطی که همه‌  مسائل را زیر نظر خارجی  می‌داند، دوم نظریه  متعادل و منطقی، که در آن وقایع مهم و برجسته افغانستان  را بر اساس دخالت موثر و تعیین ‌کننده‌ٔ عواملی داخلی تحلیل می‌کند و در سطح پایین ترِ برای عوامل خارجی استقلال  و تأثیر قایل است.  درین مورد دو  ادعا وجود دارد، اولی  مدعی است كه كل جريان تاريخ و هستی با تمام حوادث آن  نتیجه کار یکتعداد انسانهای  توطئه گر و اخلال گر است و از طرف ديگر هستند كسانی كه معتقد اند اين ديدگاه محصول يك بيماری پارانویا( جنونِ عظمت) می باشد و ندانم كارها، بلاهت ها، استبداد و ضعف های داخلي خودما هميشه دنبال مقصران ناشناختهء هستيم، كه خودما را توجيه كنيم  و چشم بر ضعف های خود را ببنديم.  تعداد استفاده بیش از حد از«نظریه توطئه» را مورد انتقاد قرار داده‌اند و معتقد اند  که همه رخدادها ناشی از  تئوری توطئه نیست، و تعدارد دیگر  میگویند  که نباید از وجود فرآیندهای پنهان سیاسی غافل ماند، بلکه با رویکردِ جستجوگرانه به عمق رویدادهای سیاسی نگریست و در نهایت مسئله این است، که در تحلیل‌های مبتنی بر دیدگاه توطئه بدون توجه به عوامل داخلی زمینه ‌ساز توطئه خارجی و نقش نیروهای اجتماعی، هیچگونه جایگاهی برای رقابت، حوادث عادی، طبیعی و کار و پیکار انسان‌ها و جوامع، در سطوح عقلانی و عاطفی درنظر گرفته نمی‌شود.  گـــراهام فولر، نويسنده و تحليلگر سياسی آمريكایی،  معتقد است که «توهم توطئه غالباً از سوی دولت‌ها و نیروهای درگیر داخلی ساخته و پرداخته می‌شود،  به صورت جزوه ‌ای، کتابی و خبری پخش می‌گردد. اما، آنچه از نظر روانشناسی اجتماعی اهمیت دارد، پخش پیام نیست، بلکه میزان تأثیرپذیری پیام است...»(3).  از جالب‌ترین توهمات توطئه آن است، که گویا انقلاب ثور را دولت امریکا  طراحی و اجرا کرده بود تا اتحاد شوروی  را در افغانستان درگیر سازد ...  باور به تئوری توطئه در همه ملل کم‌ و بیش وجود دارد؛  اما، در کشورهای عقب مانده  بیش از دیگر مناطقِ جهان مروج است. در افغانستان  شاید  بیشتر از کشورهای دیگر مخلصین داشته باشد، که عوامل مؤثر در جذابیت  تئوری توطئه در فکر افغانی را می‌توان در عوامل سیاسی، فرهنگی و روانی ـ اجتماعی بررسی کرد.  اما، باید توجه داشت که ریشه اساسی تئوری توطئه را باید در عوامل سیاسی کاوید، عوامل دیگر مکمِل و تقویت‌ کننده‌ء عوامل سیاسی هستند.  "رمـــزی رابين" دانشمند امریکایی  در توضیح عوامل سیاسی، توهم توطئه را چند نوع می‌شمارد: « اول، توطئه‌چینی قدرت بزرگ در اوضاع و احوال نیمه‌استعماری؛ دوم، توطئه‌پردازی رقبای خارجی و دستگاه امنیتی کشور برای مقاصد سیاسی و کوشش مداوم برای لجن مال کردن رجال کشور؛  سوم، فقدان آزادی بیان، فقدانِ برخورد آزاد و  سالم، عقاید و اراء گوناگون که موجب آسیب ‌پذیری مردم در برابر شایعات گوناگون توطئه ‌پردازان می‌شود»  در مورد عوامل فرهنگی توهم توطئه توضیح می‌دهد، که: «... اعتقاد به قضاوت در قضا و قدر، رمل، اسطرلاب، طالع‌بینی و دسیسه‌های فلک کج ‌رفتار و نیروهایی که از حیطه‌ء دخالت انسان بیرون است، از عواملی هستند که توهم توطئه را تقویت می‌کند...»(4).  «تئوری توطئه» به اصطلاح فراگیر و همه‌جايی بدل شده، بی اینكه منظورِ و دامنه كاربرد آن روشن باشد.  ظاهراً  واژهء  تازه به اصطلاحات بحث انگیز فرهنگ سياسی افغانها افزوده شده، لغتِ  كه هيچ حد و مرزِ نمی ‌شناسد، از بحث‌های روز سياسی داخلی و خارجی تا مباحث نظری در زمينه جنگ و صلح  و سرانجام در ارائه يك روش‌شناسی خاص به تاريخ نگاری معاصر، همه جا صحنه حضور اوست.  باور قاطع به این تیوری،  ناشی از  نقاط ضعف جوامع و رهبران شان، چه دولتی و چه سران احزاب است. زیرا اعتقاد بر اینست  جامعه‌ای که ادبیات سیاسی‌اش آگنده از واژه‌هایی مانند دسیسه، جاسوس، خیانت، وابسته، خطر خارجی، عمال خارجی، نفوذ بیگانه، اسرار مخفی، نقشه دشمن، ستون پنجم، مزدوران استعمار، عوامل پشت ‌پرده و پشت‌ صحنه باشد، عاری از هر گونه ابتکار و نشانه ناکاری سیاستمدارانش است.  بـــــرتراند راسل، عالم فراسوی به این باور است، که «  انسان حیوان باورمند است و همواره نیاز دارد چیزی را باور کند، در نبود چیزهای خوب و منطقی برای باورکردن، خودش را با باورکردن به چیزهای بد راضی می‌کند.»(5). کارل پوپر  دراثر مشهور خویش «جامعه باز و دشمنانش» می‌گوید،  که عده‌ء برای رسیدن به اهداف نامشروع اقتصادی و سیاسی خودشان علیه کل جامعه توطئه می‌کنند. به بیان دیگر، تئوری توطئه‌‌ همان «تئوری سود» است، یعنی پشت هر توطئه‌ٔ منافع اقتصادی عده مشخصی قرار دارد.  بعضی از تئوری‌های توطئه، تئوری‌های انحرافی هستند تا توطئه‌ گران واقعی پشت آن‌ها پنهان شوند و بتوانند توطئه‌های واقعی خود را به‌ مرحله اجرا درآورند.  در کنار این، اگر ما از پديده سياست يک تلقی اخلاقی داشته باشيم، در آنصورت درست است، که هر زد و بند سياسی را «توطئه» بخوانيم، در حاليکه ممکن است يک عملکرد عادی سياسی تلقی شود.  در حالیکه  سياست يعنی بند و بست کردن،  تبانی کردن، پيش بردن اهداف به هر وسيله و از هر طريق ممکنه.  اگر اين وجود داشته باشد و علنی هم باشد، اين «توطئه» نيست. «توطئه» اين مفهوم را به ذهن متبادر ميکند که در پشت پرده جرياناتِ استند که از ديدها مخفی اند. از دید  تاریخی نمی‌توان انکار کرد، که قدرتهای بر‌تر در دوره‌های گوناگون به‌ طور مستقیم یا غیرمستقیم در مسائل داخلی کشور‌ها مداخله کرده ‌اند، نباید فراموش نمود، که اساسی ترین هدف هر کشور و حکومت، کسبِ هرچه بیشتر منافع، توسعه قدرت و نفوذ خود بوده است.  نمیتوان کشور  یا دولتِ را به دلیل تلاش‌هایش برای کسب مزایا و منافع بیشتر و بهتر سرزنش کرد یا به دلیل عدم رعایت اصول اخلاقی محکوم کرد.  نظام سیاسی بین‌الملل، عرصه رقابتِ واحدهای سیاسی متعدد است و هر واحد سیاسی با بهره‌ گیری از همه امکانات داخلی‌اش در پی بهره ‌برداری بیشتر از منابع خارجی است.  بارِ سنگینِ توسعه و پیشرفت داخل نیز بیش از همه بر دوشِ نیرو‌ها و عوامل داخلی است. به همین دلیل برای کسب توان رقابت در ساختار نابرابر و مبتنی بر قدرت در نظام بین‌الملل، باید به مسائل درونی بیش از عوامل بیرونی اصالت و اهمیت داد.  کنار گذاردنِ توطئه‌ پنداری و ایمان آوردن به اثر بخشی و تعیین ‌کننده گی اراده‌های فردی و جمعی، نخستین گام برای قرار گرفتن در مسیرِ تحولِ اجتماعی و توسعه سیاسی است. به عباره دیگر،  کوتاهی و نه دانانی  در کشف ناشناخته ها و حل معماهای ذهن به شکلی غیرعلمی از تئوری توطئه بر می آید، موجودات ناشناخته، ماوراءالطبیعه، غیرارگانیک ها، اجنه، موجودات فضایی همه در مجموعهء قرار می‌گیرند، که هر پدیده غیرقابل فهم برای ذهن عامیانه را می‌توان به آنها نسبت داد.  وقتی نتوان دلیل علمی «رعد و برق» را برای کسی توضیح داد،   طبعاً هر کس آنرا  «فهر خدا»  ویا  ناشی از چنین تفکر میداند. این پرابلم در همه کشورهای جهان کم و بیش وجود دارد، مثلاً تعداد از آمریکایی ها معتقدند، که سازمان ملل یک توطئه است برای از میان بردن استقلال آمریکا و یا عده ای از سیاست مداران عقب مانده در خاورمیانه، سال ها سعی می کنند با پناه بردن به بهانه نفوذ صهیونیسم عدم کارایی و نالایقی  خود را پرده پوشی کنند.  این توهمات سیاسی و اجتماعی، تا جایی که در حد تخیل و تصور از نوع اعتقاد به حضور ارواح و اجنه در زنده گی روزمره مردم جاری باشد،  لطمه چندانی به پیشرفت و توسعه جامعه نمی زند. اما، زمانیکه این تصورات موهوم موجب پیشگیری از یافتن راه حل های اساسی برای رفع مشکلات مملکت گردد، بسیار زیان بخش خواهد بود. این نوع برخورد با مسائل بین المللی، دقیقاً همان تسلیم در برابر قضا و قدر است.  چنین رویکردی به واقعیت های زنده گی نه تنها نتیجهٔ در مسیر نجات کشور به بار نخواهد آورد، بلکه برعکس، هرروز بر اثر این انفعال و ناامیدی بر مسائل و گرفتاری های جامعه افزوده خواهد شد.

 با وصف این قبل  از بوجود آمدن اینترنت بسیاری از  تئوری‌های توطئه بر  اساس گفته های  اربابان زور، مورخین و محققین ساخته می‌شد، ولی امروز اینترنت و شبکه‌های اجتماعی منبع اصلی رواج تئوری توطئه هستند. چونکه ، مطالب منتشر شده در اینترنت، راست، دروغ  و مشکوک را با هم یکجا می‌کند و امکان راستی‌آزمائی مطلب گفته‌شده یا نوشته ‌شده وجود ندارد ، بطور مثال تعداد این تظریه را همیشه نیشخوار میکنند که « انتحارها در ارگ  هستند»، یعنی پریزدنت غنی  در پی بد نامی خود است!!!! . تعداد زیادی سایت‌های اینترنتی به ‌زبانهای مختلف وجود دارد، که تمام وقایع جهانی را با تئوری توطئه توضیح میدهند و رواج ‌دهنده اصلی تئوری‌های توطئه در دنیا می‌باشند. یکی از اثرات منفی تئوری توطئه این است که وقتی انسان وارد ورطه تئوری توطئه شد، از آن ورطه خلاصی ندارد، همه چیز را در قالب توطئه می‌بیند و در نتیجه نمی‌تواند چیزی را تحلیل کند. به قول معروف  هر فکر و نظر برای این خوب است، که به تحلیل بهتر ما کمک کند؛ اما، نظریه  توطئه نه تنها کمک نمی کند، بلکه انسان را به سردرگمی دچار میسازد.  به نظر من کاری ناثواب است، هرچند همیشه باید هوشیار باشیم تا افراد از احساسات ما سو استفاده نکنند، ولی، انکار این احساسات و نسبت دادن آن به تئوری توطئه هم درست نیست.  باید ابتدا ریشه را بشناسیم، سیاسیون با مسولیت  کارفهمان با وجدان  کشور، حساسیت وضع کنونی، توطئه ها، کارشکنی ها، بدآموزی ها، مفاسد و ناراضی تراشی ها را آگاه اند. عکس العمل مناسب و مؤثر در هر یک از این موارد می تواند در امنیت و ثبا ت کشور  مؤثر باشد، و باعث رفع بحران  و بی باوری  در وطن و ایجاد  بستر امید به نسل جوان گردد.  هرگونه بی تفاوتی و بهانه جویی درین مورد عواقب نا خوش را در پی خواهد داشت.

منابع:

1-عبدالکریم سروش، رازدانی روشنفکری و دین داری، نشر صراط 1370 ص.69

2- سرژ میشل و پائولو وودز، ( رهبر)  در قدمت روی چشم ، ترجمهٔ لاله پویا، پاریس، برنارد گراسه، 2010.

3- فولر گراهام، قبله عالم، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر مرکز، 1373، ص.32

4- رمزی رابين، تئوری­های توطئه، ترجمه احمد سيف، تهران، فصل سبز، چاپ اول، 1382، ص.15

5- رمزی رابين، تئوری­های توطئه،.... ص.37

 

 

 


بالا
 
بازگشت