مهرالدین مشید

 

رسیدن به اجماع ملی لازم و اما دشوارتر از گذشتن از "هفت خوان رستم"

در این شکی نیست که افغانستان در شرایط خیلی حساس و رقتباری به سر می برد و از لحاظ سیاسی در حالت شکننده قرار دارد که شاید در تاریخ معاصر کشور بی پیشینه باشد. از ظاهر اوضاع چنان معلوم می شود که گویی همه چیز به پایان خط رسیده است؛ زیرا سیاستگران کشور در پرتگاه دردناک بی اعتمادی نسبت به یکدیگر بسر می برند و خواست ها و اهداف شخصی و گروهی چنان بر آنان غلبه کرده است که چشمان شان را در برابر منافع ملی کور کرده است و حتا حاضر اند تا کشور و مردم را قربانی منافع خود بسازند. هریک تلاش می کنند تا با خاک افگندن در چشم مردم و به صحنه کشاندن آنان خواست های شخصی خود را به گونه یی توجیهء گروهی و ملی کنند. آنان می خواهند با حرکت های تکروانه گویا با ربسبدن ریسمان از زمین به آسمان بر رسوایی های مالی شان خاک افگنند و با کشاندن مردم به خط مقدم اهداف شان سیاه را سفید و سفید را سیاه نشان بدهند و با خاکستر نشان دادن قضایا خواست شخصی خود را به گونهء پیراهن خونین عثمان به نمایش بگذارد و در بازار آشفتهء سیاسی کشور از پبش چشمان مردم گویا خرسوار بگدرد؛ اما شگفت آور این است که شخصیت ها و گروه ها و حکومت بجای تلاش برای و تنها موجودیت اختلاف ها در میان دولتمردان نیست که نوعی یاس و نامیدی را در میان مردم بوجود آورده و ثبات سیاسی را در کشور شکننده ساخته است ؛ بلکه اختلاف های اشخاص و گروه ها با حکومت بیشتر از هر زمانی اوضاع کسور را متشنج گردانیده است. این در حالی است که دندان تروریزم بیش از هر مانی تیزتر شده و حیله و نیرنگ های سیاسی زیر نام مبارزه با تروریزم در سطح منطقه و جهان پیچیده تر و ناشناخته تر می شود. در این میان نقش پاکستان بحیث کشور حامی نروریرم و میزبان آشکار و حتا رسمی گروه های تروریستی برای همه گان پرسش برانگیز شده می رود که در زیر هشدار های کجدار و مریز امریکا هر روز با تعویض ناکتیک ها و شاخ و شانه کشی های گوناگون فربه تر می شود.

اجماع ملی ظرف و شرایط ویژه می خواهد و با شعار دادن و برگزار کردن کنفرانس ها و راه اندازی هیاهو و تبلیغات نمی توان به اجماع ملی رسید. اجماع ملی را یک حزب سیاسی به تنهایی نمی تواند بوجود آورد و شاید یک گروهء سیاسی بتواند، بحیث مبتکر وارد میدان شود و به مثابهء پیشاهنگ عمل کند؛ زیرا اجماع ملی یک روند ملی و فراگروهی و فراملی می باشد و زمانی مقدمات آن فراهم می شود که دست کم اکثریت قریب به اتفاق شخصیت ها، گروه ها و اقوام گوناگون در آن اشتراک کرده و نقش فعال و سازنده بگیرند تا بتوانند در یک طیف وسیع تفاهم مشترک را در سطح ملی بوجود آورند. حکومت های ملی توانایی بیشتر برای ساختن اجماع ملی را دارند؛ آنهم در صورتی که بتواند، بستر های مناسب را برای اشتراک گروه ها صادقانه بوجود آورد. دولت های ملی بویژه کشور هایی که به مقام دولت ملت یا دولت ملی رسبده اند، توانایی ها و ظرفیت های بهتری برای ایجاد اجماع ملی دارند؛ زیرا که در این کشور ها نهاد های دموکراسی پیشرفت قابل ملاحضه کرده اند و این نهاد ها می توانند ارزش های ملی را در ساختار های مردم سالاری به گونهء فراگروهی و فراقومی بازتاب داده و بالنده بسازند. از این رو در این کشور ها رسیدن به اجماع ملی امری آنقدر دشوار نیست و احزاب دارای اکثریت و برسر اقتدار به ساده گی می توانند، از عهدهء ساختن اجماع ملی بیرون بدر شوند؛ اما در کشور هایی مانند افغانستان که در جنگ بیرحمانه با تروریزم به سر می برند، رسیدن به اجماع ملی دشوارتر از عبور کردن از "هفت خوان رستم" است؛ زیرا که در این کشور همه چیز در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آشفته و درهم برهم است. تنها تروریزم و فساد و مواد مخدر نیست که سرنوشت این ملت را به گونهء بیرحمانه به چالش کشیده است و کنار های زهر آلود این مثلث پلید بر استخوان های مردم ما رسیده است؛ بلکه فقر، بیکاری، فرار جوانان و تنگدستی در موجی از ناامنی ها و آدم ربایی ها چون کابوسی بر شانه های مردم ما نیز سنگینی می کند. از سویی هم موجودیت جزایر قدرت و حاکمیت های خودسرانه در فراز و فرود زورگویی ها و بدماشی ها موج سنگین دیگری است که در کنار تنش های موجود قومی، دیوار های فولادین را در میان ولایت ها و ملیت ها ایستاد کرده است. پس با این حال رسیدن به اجماع ملی در چنین کشوری که مردمش از ستم ضعف حاکمیت، ناقانون مداری، قانون شکنی و زورگویی از بام تا شام ناله می کنند و فریاد رسی وجود ندارد، دشوارتر از "هفناد خوان رستم" است. شگفت آور این است که با چنین حال حکومت برای مبارزه با تروریزم در فکر اجماع منطقه یی و جهانی است و در حالی که کلید اصلی گشایش قفل های فولادین در داخل کشور است و به قول شاعر" آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم". این در حالی است که اجماع منطقه یی و جهانی زمانی موثر واقع می شود که اجماع ملی در داخل کشور رشد کافی کرده و بالنده شود؛ زیرا اجماع داخلی است که اجماع منطقه یی و جهانی را سمت و سو می دهد. هر اجماع بیرونی زمانی کارگر واقع می شود که پایه های اجماع ملی در داخل کشور استحکام لازم یافته باشد. آشکار است در کشوری که اجماع ملی موجود باشد، چنین کشور برای حل دشواری های داخلی خود نیاز به اجماع منطقه یی و جهانی ندارد؛ اما خطر تروریزم و قرار داشتن کشور در معرض تهاجم تروریستان به حمایت پاکستان سبب ایجاد اجماع منطقه یی و جهانی شده تا با وارد کردن فشار بر پاکستان و نابود شدن لانه های تروریستان در این کشور جهان از شر تروریزم رهایی یابد. به یقین اگر همچو اجماع واقعی در جهان شکل بگیرد و هرچند حلقه های شیطانی و شریر بیرون از آن بمانند، بدون تردید باز هم می توان چنین اجماعی را کلیدی برای گشایش دشواری و پایان رنج های مردم افغانسنان تلقی کرد و از آن استقبال نمود؛ اما پرسش این است که آیا در جهان پر از فتنه و آشوب کنونی که قدرت های کلان هریک برای اشغال بیشتر جهان تلاش دارند و در ضمن سیاست های چند پهلو و شیطانی جای سیاست های درست و انسانی را پر کرده است و هر یک بلعیدن و ضربه زدن بر یکدیگر هر آن قامت آرایی تازه می کنند. آیا ممکن است که در یک نقطه مشترک بر سر منافع شان با توجه به منافع ملی مردم افغانستان به توافق برسند و روی آن اجماع کنند که در ظاهر امر با توجه به روابط پیچیده و چندین لایه کشور ها و بویژه قدرت های منطقه یی و جهانی کمتر می توان به آن دل بست. این زمانی ممکن است که در گام نخست قدرت های منطقه یی و جهانی برسر گذشتن از آرزو های تمامیت خواهانه با یکدیگر به اجماع برسند. رسیدن آنان به چنین اجماعی می تواند نویدی باشد، برای تامین صلح و ثبات در افغانسنان که با تاسف با توجه به نبود صداقت در سیاست های کشور ها، بعید است که به سیاست گران آنان باور و اعتماد کرد؛ ریرا جهان سیاست دنیای بیرحمی و قساوت است و سیاست مداران برای رسیدن به اهداف شان نه تنها حاضر اند تا تمامی موازین انسانی را خیلی قشنگ زیر پای بگذارند؛ بلکه برای رسیدن به هدف از کاربرد هیچ ابزاری خودداری نمی کنند. از همین رو است که امروز جهان در آتش آز سیاست گران می سوزد و درجهء اعتماد به سیاست های راستین و سیایت گران صادق را به صفر تقرب داده است. بنا بر این در چنین حالی چقدر می توان به رسیدن به چنین اجماعی صادقانه دل بست که گره گشای جمله علت های ما شود. پس رسیدن به چنین اجماع خیالی بیش نیست اما باز هم به قول معروف "تا ریشه در آب است امیدی ثمری است" حال پرسش باز هم این است که رسیدن به چنین اجماع منطقه یی و جهانی که بتواند، فراگیر و هم ممکن مقدور باشد، ممکن است. در یک حال که استثنایی است، نخست رسیدن آنان بر سر اجماعی که منافع مشترک آنان در افغانستان را تضمین کند که چنین اجماعی در گام نخست افغانستان را به قربانی می گیرد و چه رسد به این که بتواند صلح و ثبات را در این کشور ضمانت کند. از همین رو است که دل بستن به اجماع ملی کوتاه ترین راه برای رسیدن به صلح و ثبات است که نیاز به قربانی دارد. این در صورتی ممکن است که تمامی جناح های شامل حکومت و بیرون از آن برای دادن چیز هایی و بدست آوردن چیز هایی باید صادقانه آماده شوند. آیا ممکن است که در چنین تعاملی" هم لعل بدست آید و هم یار نرنجد" ناگزیر یکی را باید از دست داد و خواست ها را یکسره تقلیل داد. این زمانی ممکن است که انعطاف پذیبری و تحمل پذیری زمام داران و گروه های سیاسی کشور گراف یکدیگر پذیری ها را به گونۀ صعودی طی کند؛ اما شرایط عینی کشور نشان می دهد که رسیدن به اجماع ملی در شرایط کنونی دشوارتر از عبور کردن از "هفت خوان " چه که "هفتاد خوان"رستم است.

 حال پرسش این است که در چنین شرایط پیچیدۀ کشور رسیدن به اجماع ملی ممکن است. این در حال است که  با تاسف فراوان که در کشور حالت عجیب و رقت باری حاکم است که اوضاع هر روز بدتر می شود. در این شکی نیست که حکومت و گروه های سیاسی همه مسوء ول حالت کنونی اند و اما ضعف مدیریتی رهبران حکومت به گونهء یک جانبه در آن آشکار تر است.ضعف مدیریتی حکومت پیشین کشور را به پرتگاهء کنونی افگند و آقای کرزی با زدن زنگ چور توانست تا رقبا و حامیان جهادی و لیبرال و تکنوگرات خود را مصروف غارت دارایی های عامه و شخصی نماید تا آنان مصروف تاراج و ثروت اندوزی شوند و خود اش آرام حکومت کند و بدین وسیله ادارهء کشور را به مشتی غارتگر سپرد. وی برای آنان فرصت سازی کرد و با استفاده غز ضعف آنان برای هرریک دوسیه های کلان فساد ساخت تا از آن به نفع خود سود جوید که به این ترتیب کشور را تباه نمود. حکومت کنونی خواست تا با رویکرد دیگری تجربهء او را پیش ببرد و به همین خاطر دوسیه های کلان فساد پیشگان بزرگ را حفظ کرد تا آنان را مطیع و مرهون خود بسازد و اما ضعف و سوء مدیریتی در موجی از تصمیم های شتاب آلود و یک جانبه، نه تنها این فرصت را از آن گرفت، برعکس درز های قومی بیشتر و با افزایش تنش ها اکنون هر روز وضعیت بدتر می شود. فقر و تنگدستی به اوج اش رسیده و شصت درصد مردم تحت خط فقر زنده گی می کنند و چنان مصروف خود اند که فرصت پرداختن به هیچ چیزی را ندارند. این حالت فرصت را برای آن مافیا های جهادی و غیر جهادی فراهم کرده نا با انگشت نهادن بر ضعف های حکومت حتا جنایت های شان را توجیه کنند و حتا با کوبیدن بر طبل فساد برخود فخر و مباهات هم کنند. با توجه به اشارهء نکات بالا چنان در کشور از هم گسیختگی های گروهی و قومی بیداد می کند که رسیدن به اجماع ملی را دشوار تر از "هفتاد خوان رستم" کرده است و با این حال همه فرصت ها دارد به صفر تقرب می کند و نابسامانی ها در سقف های گوناگون به اوج اش رسیده است که برای عبور از آن حتا نمی توان امیدی داشت. پس با این حال مردم از دولت فاصله می گیرند و کاهء آرزو های شان را هر روز شاخی فساد در اوجی از ضعف مدیریتی حکومت به هوا بلندتر می کند. از نهایت ناگزیری ها با زمژمهء این شعر حافظ" شب تاریک و بیم موج گرداب چنین حایل ... کجا دانند حال ما سبکساران ساحل ها" به کلی هاج و واج مانده اند که جز غم پیدا کردن یک لقمه نان دغدغهء دیگری ندارند و در این آشفته بازار سیاسی و اجنماعی کشور اجماع ملی هم بادبادکی شده برای زمامداران حکومتی و غیر حکومتی که در چنین حالی هیچ گاه نمی توان به آن رسید و امید بستن به آن خیال خامی بیش نیست. یاهو

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت