محمدعوض نبی زاده
نفرت پراګنی ,بهاره هاومخکشها نسبت به اقوام هزاره
بعد ازرشد اندیشه ی ملی گرایی درکشورهای تحت استعمار و بعد ازجنگ جهانی دوم وتشکیل سازمان ملل متحد ، در سرزمین های پهناوراستعماری یهودیان، مسیحیان، سیک ها و سایر مردمان وجمعیت های متنوع از لحاظ قومی، زبانی و مذهبی در کنار همدیگر میزیستندو قدرت تحمل همدیگر را داشتند.شاید به دلیل موجودیت نظام خفقان کننده ی استعماری وارزش های اخلاقی ودینی همدیګر را تحمل میکردندو همچنین عمال داخلی استعمارنیز از روی منفعت سیاسی و مکلفیت دینی مجبور به عمل نمودن به آن بودند. ولی خصومت هاي قبايلي در تاريخ افغانستان يك واقعيت تاريخي است كه انگليس ها براي سلطه در سر زمین مااز ان استفاده مینمودند وقبايل متخاصم نیزاز حضور قدرت خارجي براي انتقام گيري جهت سركوب رقيبان داخلي بهره می بردند. درافغانستان، یکی از حساس ترین چالش ها بحث قوم گرایی بوده وحکومتها همواره از سران قبایل حمایت کرده و نفاق قومی را دامن میزنند چون نفاق قومی می تواند دوام حضور آنها را در قدرت تضمین کند واز این ضرب المثل استعماری «تفرقه بینداز و حکومت کن استفاده کرده و میکنند.
تاريخ سياسي و مناسبات قدرت در افغانستان فرمانروايي ظالمانه حاكمان پشتون تبارو فرمانبرداري مطيعانه ی اقوام دیګر بوده که روايت رسمي از تاريخ در مقام ايديولوژي بر اساس اصالت گرايي پشتون و بيگانه سازي سایر اقوام و بخصوص هزاره ها صورت بندي شده ودر مفهوم ايديولوژيك آن جهت تطبیق تبعيض قومي تاهنوزموفقانه عمل كرده است. موقعيت ، چند لايه، تراژيك و استثنايي هزاره ها در جامعه افغانستان وطبيعي پنداشتن مشروعيت طبيعي قدرت براي پشتون ها و نگاه نفرت زا و تبعيض آميز نسبت به هزاره ها را مي توان در روابط اجتماعي و جهت گيري هاي سیاسی سياست مداران به وضوح لمس كرد. زیرا درین اواخرمسوده طرح قومگرایانه در سایت تلگرام از طریق اداره اموربه نشررسید وهمگان دانستند که حکومت از آن یک قوم و تصمیم گیرنده برادر بزرگ است. در حالیکه شعارهای عوامفریبانه اقای اشرف غنی در باب مبارزه با فساد و تبعیض و تعصب ، که مانیفیست فاشیستی دولت وی راافشاء و طشت رسوایی شان توسط افرادی چون ثواب الدین مخکش در اداره امور از بام افتاده است .
بایداقوام دیګر بعد از افشای سند قومگرایی، به پیآمد آن به عنوان زنگ خطر برای سایر اقوام نگاه کرده و متوجه اقدامات پنهان نظام قبیله در مقابل خودها باشند.در واقعیت فاشیزم دولتی در صدد تصفیه اقوام غیرپشتون از دستگاه دولتی و غصب کامل شاهرگ های مهم سیاسی، افتصادی، امنیتی و فرهنگی کشور است .از سوی دیګر خانم بهاره«جلالی» تاریخ مغشوش را از ورای برگ های تاریخ یک جانبه نظر اندازی کرده بدون اینکه سند قابل قبول ارایه نماید و مینویسد که اجداد هزاره ها وطن فروش وجاسوس بوده وساکنان هزارستان از مغولستان آمده اند ،خانم بهاره جلالی، دخترعلی احمد جلالی وزیر داخله پیشین و سفیر کنونی افغانستان درآلمان که تحصیلاتش را درایالات متحده امریکا به پایان رسانیده و استاد در دانشگاه امریکایی افغانستان است. سخنان خانم بهاره جلالی دو روي متناقض تاريخ سياسي افغانستان را نشان مي دهد؛ از يكسو تحريف واقعيتِ تاريخ و اثباتِ نفرت او نسبت به تاريخ واقعی کشور است . حالا بگذارید بهاره جلالی و علی احمدجلالی و زلمی خلیلزاد و احمدزی و امرخیل و یون و طاقت و فاروق اعظم و.غیره.. هرچه دل تنگ شان میخواهند، بگویند.
ولی همه می دانند که دامن زدن به چنین مسائل، ناشی از نهایت حقارت و ناامیدی نسبت به آینده ی شان می شوند واصلا نیازی نیست که به جلالی و امثالهم ثابت کنیم که از سلاله ای یهود است، چون می دانیم که ثبوت یا عدم ثبوت این مسئله، درد افعانستان را دوا نمی کند ، بلکه برعکس، کینه و دشمنی در بین مردم به بار می آورد. هیچ انسان عاقل و بالغی ، چنین نمی کند.تقریباً همه محققان داخلی و خارجی به این باورند که هزارهها یکی از ساکنان دیرین این دیارند وحضور تاریخی شان در مناطقی که اکنون هزارهجات نامیده میشود، به قدامت تاریخی ومعمور بودن این مناطق بر میگردد. برای اطلاعات بیشتر درباره ریشه و تبار هزارهها به کتاب «هزاره در جریان تاریخ» جلد اول، فصل اول نوشته محمد اسحاق اخلاقی سال 1380،شمسی مراجعه شودبنابر این، مغولی خواندن و مهاجر دانستن هزارهها چنان سخن بی پایه است که جز اثبات تهی مغزی گوینده آن، نتیجه دیگری در پی نداشته و دامن زدن به چنین موضوعی، جز تعصبات بیجا ، چیزی دیگری نیست.
زیرا هزارهها در پای هیچ معاهدۀ خاکفروشی و جاسوسی امضا نکرده است وکاش نیاکان هزاره مانند نیاکان و پادشاهان بهارهجلالی ها و مخکش ها جاسوسی، خاکفروشی و معاملهگری بلد بودند که دستکم نه دیروز قتلعام میشدند و نه امروز و نه فردا با انتحار و انفجار ، روبهرو می شدند.هزاره ها هنوز هم در کوهستان های صعب العبور و غیر قابل سکونت، با کوچی های متجاوز مسلح ، بر سر زمین پدری شان دست به گریبان هستند. موضع تفرقه انگیزانه و مشحون از نفرت و مملو از عصبیت کور تبارگرایانه بهاره جلالی که در رهنمود سیاه پدرش، ترسیم شده که او به عنوان یک افغان امریکایی ، با وجود تحصیل در دانشگاه های امریکایی، هنوز جهان را از پنجره تنگ تعصب پدری اش نگاه می کند که در کتاب علی احمد جلالی، تعبیه شده است خانم بهاره مي فهمد كه در تاريخ افغانستان هزاره ها نه شاه شجاع داشته است كه براي تملك قدرتِ قبيلوي، در خدمت انگليس ها لكه ي ننگ به حساب مي آيد و نه محمد يعقوب، نه دوست محمد خان، نه شير علي خان، نه عبدالرحمن خون خوار و نه نادر غدار و نه ظاهر شاه و نه تره كي و نه ملاعمر داشته است.
بیایید بینید که چه کسی جاسوس است؟بطور نمونه میتوان ګوشهای از خیانتهای پادشاهان پشتون تبار افغانستانرا که درسال 1838 ، شاه شجاع درانی یکی از رهبران سدوزایی ابدالی، با همراهی سربازان انگلیسی و به قصد گرفتن قدرت ، وارد کشور شدو این رهبر خاین ابدالی در سال 1833 پیشاور را در بدل کمک نظامی به رنجیب سینگ حاکم پنجاب بخشیده بود.درسال 1879، محمد یعقوب خان از رهبران ابدالی، تشنه ی رسیدن به قدرت، معاهده ی گندمک را با انگلیس ها امضا و، بخش هایی از سرزمین و کنترول بر سیاست خارجی کشور را به انگلیس ها بخشید.در سال1893، عبدالرحمن خان یکی از خونخوارترین رهبران معاصر که معاهده ی را با انگلیس ها امضا و بخش های وسیعی از سرزمین هموطنان پشتون و کنترول بر سیاست خارجی کشور را به آنها بخشید. درسال 1929 – نادرخان یکی از رهبران محمد زایی به کمک انگلیس ها در قلمرو تحت حاکمیت آنها، لشکر دوازده هزار نفری را جمع آوری کرده به جنگ هموطنانش به کابل آورد. بعد از فتح کابل، این لشکر دست به چور و چپاول و بی رحمی های بسیار در کابل و اطرافش زد.
در حالی که سرداران محمدزايی قندهار در صف دشمن قرار گرفتند اما در هرات حدودا دوازده هزار نیرو مدافع متشکل ازمردمان آزاده هرات به فرماندهی سردار نامدار وطن کرنیل شیرمحمد خان هزاره، راه را بر لشکریان مهاجم ایران بسته و با جنگ های چریکی به مدت ده ماه از شهر هرات دفاع کردند و شاه ایران با قبول تلفات زیاد، ناگزیر دوباره به صوب ایران عقبنشینی کرد . در جنگ میوند زمانی که سردار ایوب خان نتوانست در مقابل انگلیسها مقاومت کند و رو به هزیمت نهاد، همین کرنیل شیر محمد خان هزاره بود که جلو پیشروی نیروهای انگلیسی را گرفت تا فراریان{سردار ایوب خان} جان بدربردند .در حالیکه در طول تاریخ معاصر ، برخلاف این ادعا، اصلا هزارهها هیچگاه در موقعیتی نبودند که مانند شاهان سدوزایی و محمدزایی، بخشهایی از خاک کشور را به روسها و انگلیسها بفروشند . بدون تردید، از زمان حمله و اشغال اول و دوم استعمار انگلیس تا سلطه اشغالگرانه روس ها و سیطره پنج ساله طالبان تروریست پاکستانی و تا فراهم سازی زمینه برای هجوم و حضور دایمی نیروهای ناتو و امریکا، این آباء و نیاکان بهاره ها ومخکش ها بوده اند که کشور را میزبان نیروهای بیگانه قرار داده و تمام اختیارات ملی کشور را تقدیم قدرت های استعماری دیروز و امروز کرده اند.
بسیار شرم آور است که این چهره های قومګرا، برچسپ دروغین وابستگی به بیگانه به هزار ه ها می زند و آنها را به رفتن به «مغولستان» فرامی خواند. اگر قرار بر رفتن باشد، آنهایی باید بروند که پاسپورت امریکایی و اعتقادات پاکستانی دارند. اظهار نظر غیرملی و نفرت پراکنی قومی خانم بهاره پس از داستان شرم آور مخکش، از نقطه نظر موقعیت دولتی و فکری نشانه واضحی از انحطاط فکری و زوال معنوی جامعه است. ګرچه قرن ۲۱ که قرن جهانی شدن توسعه و رفاه و عدالت اجتماعی و دموکراسی و حقوق بشر و حقوق شهروندی و برابری نامیده می شود ولی در افغانستان هنوز هزاره ها سهم شان از حاکمیت سیاسی، فراتر از «سخنگو» یا «معاونت دوم» نیست با این حساب، چگونه می توانند کشور را به بیگانه بفروشند؟گذشته از اینکه قدامت سکونت بر یک سرزمین دال بر مالکیت نیست و اگر تاریخ سیاسی مردم هزاره را از دوران مغول حساب کنیم، باز هم سهقرن قدیمیتر از مردم پشتون میشود، نتیجهگیری عبدالرحمانی , بهاره ها و مخکش ها و رویای اخراج این مردم خطاست؛ زیرا تابعیت و حق سرزمینی دربسیاری از کشورها کمترازده سال زمان میبرد.
مردم هزاره بیش از آنکه قربانی اهریمنسازی جلالیها و مخکش ها باشند، قربانی اخلاق واکنشی-مذهبی هستند. برخورد واکنشی و حسین و یزیدسازی و نادیدهگرفتن اسناد، بیش از آنکه دفاع از مردم هزاره باشد، آنها را خرد و تحقیر میکند. باید حکومتها بداند که هیچ قومی از لحاظ فیزیکی و هویتی حذف شدنی نیست وحکومت با ید راه را به سمت ثبات سیاسی و حفظ جغرافیایی و جامعه پلورالیستی هموار کند!پس بیایید از تیم انسان شناسی سازمان های معتبر بینالمللی دعوت نماییم که روی استخوان های اجداد هزاره ها در مناطق هزاره نشین و روی استخوان های اجداد مناطق پشتون نشین از مایش های علمی ، کالبد شکافی وعملیات D N A انجام دهند که بعد از این آزمایش بصورت علمی مشخص می گردد که در چه زمانی در افغانستان اجداد هزاره ها و پشتون ها زیست و زندگانی داشته اند ، و کدام یک از این دو قوم در افغانستان پیشینه ای تاریخی بیشتردارند. اگر رهبران و بزرگان اقوام غیرپشتون متوجه این فاشیزم دو سره نشوند و در جهت دفاع از خود راههای علاجی جستجو نکنند، دیر یا زود نابود می شوند ومثلث غنی - اتمر – حکمتیار و یا غلزیزیها پیروز خواهد شد . از اين رو خانم بهاره بلحاظ علمي و اخلاقي بايد براي ادعاي خود به منابع متيقن تاريخي استناد كند در غیر ان بلحاظ حقوقي و مسئوليت مدني بايد تحت پيگرد عدلي و قضائي قرار گيرد تا جلوي نفرت وتشدید تضادهاي قومي گرفته شود.
- هشتم - ماه –اکتوبر- سال – ۲۰۱۷ میلادی