احمد سعیدی

 

فاشیسم یعنی چه و کی

متاسفانه در افغانستان نزد بعضی ها عادت بر این است که حق و نا حق حریفان سیاسی خود را با القاب نا سنجیده یا نا سنجیده معرفی و زبان زد خاص و عام نمایند در این سرزمین جملات و کلیمات چون کمونست ها ، اخوانی ها، جهادی ها، خلقی ها، پرچمی ها،  تکنوکرات ها ، و دها نام و نشان دیگر وجود دارد اما آنچه که بعضی از دوستان علیه یکدیگر زیادتر استعمال مینمایند کلمه فاشست یا  فاشیست ها است من در این نوشته تلاش به خرج میدهم تا معنی حقیقی فاشست را با در نظرداشت ارزش ها و معیار های قبول شده ای جهانی معرفی کنم فاشیسم که معادل ایتالیایی‌اش «فاشیمو» است، اولین بار توسط بنیتو موسیلیتی، بنیان‌گذار رژیم فاشیستی ایتالیا به عنوان یک تعریف سیاسی جدید مورد استفاده قرار گرفت. او فاشیسم را حاصل پیوند حکومت و بنگاه‌های اقتصادی می‌دانست. او افراد را به عنوان مهره‌هایی در دستگاه عظیم قدرت تعریف کرد؛ افرادی که ارزش‌شان تنها در تقویت حکومت و کمک به اقتدارش تعریف می‌شد.

استفاده‌ی موسولینی از کلمه‌ی «فاشیست» در نامگذاری حزبش به هیچ وجه تصادفی نبود. ریشه‌ی لغوی فاشیسم فِیسز یا به ایتالیایی فاشی استفِیسز به معنی گروهی از شاخه‌های چوبی است که با طنابی به هم بسته شده‌اند. در بعضی بازنمایی‌های تصویری از میانه‌ی فِیسز تبری بیرون آمده است. در حالی که این تصویر نمادی از دادرسی در روم باستان بود، در دنیای مدرن به نماد قدرت جمعی تبدیل شد.

به عقیده من از کلمه فاشيسم تا کنون تعاريف متفاوتی شده‌ است. اين امر عجيب به‌ نظر نمی‌رسد، چه‌ که فاشيسم‌ در هر کشوری خود را به‌ شکل و در سيما و ابعاد دگرگونه‌ای می‌نماياند. همچنين نبايد تئوريهای مبانی و همچنين منزلگاه‌ ايدئولوژيک و فکری خود منتقدان فاشيسم را نيز از نظر دور داشت؛ برای نمونه‌ درکی که‌ مارکسيستها و ليبرالها از اين مکتب ارائه‌ داده‌اند، در دهه‌های گذشته‌ يک‌گونه‌ نبوده‌اند. مع‌الوصف در سالهای اخير تعريف پزوهشگر علوم سياسی ماتيو ليون با اقبال عده‌ی زيادی از صاحب‌نظران روبرو بوده‌ است. فاشيسم بر اساس اين تعريف: 
1. ايدئولوژی راستگرايانه‌ی افراطی است که‌ بر "نژاد"گرايی و ملت‌گرايی و افسانه‌گرايی حول آنها استوار می‌باشد،
2. انقلاب‌گرا، خشونت‌گرا، جنگ‌طلب، ستيزه‌جو و مهاجم است،
3. بيگانه‌ستيز است و افسانه‌ی نه در عمل خود کامه و توجيه‌گر اقدامات خودش است،
4. مدام انحطاط اخلاقی جامعه‌ که‌ از نظر آن به‌ ويژه‌ ريشه‌ در فردگرايی ليبرالی دارد، را به‌ چالش می‌کشد و پرچم اصلاح خشن اجتماع را برافراشته‌ نگه‌ می‌دارد،
5. در‌ درون خود اقوام زيردست و در اقليت را مورد تبعيض و تعقيب و آزار خشن قرار می‌دهد و به‌ بيرون توسعه‌‌طلبی دارد،
6. زن‌ستيز و مردگرايانه‌ است علاقه ندارد زن ها و دختر ها صاحب تعلیم و تحصیل شود.

به عقیده نویسنده تعريف فوق یک تفسیر و تعریف کلی از فاشيسم است این تعریف در حالیکه کلی گفته می شود اما ویژه گی های هر کشور را مد نظر ندارد. با اين وجود تعدادی از این ویژه گی ها  بالای باور های فاشيسم افغانی نيز قابل درک است . بدون تردید فاشيسم از دیر زمانی بدینسو در افغانستان از سوی برخی از صاحب‌نظران و کنشگران سياسی این کشور مورد استفاده قرار گرفته است  و تا هنوز ادامه دارد .

 اين فاشيسم صرفا قومی ، زبانی و دينی نيست، چون بخش مهمی از پيروان همين باور ها به‌ اصطلاح حاکم نيز چون بی خصلتان  مورد خشم و غضب و تحقير و تبعيض و تعقيب قرار دارند،
اين فاشيسم صرفا دينی و حتی صرفا مذهبی نيست، بلکه باور های دیگری را نیز با خود دارد آنچه که من میدانم از همه مهم تر    
 اين فاشيسم، زیادتر قومی  و زبانی است  چون بطور همزمان نسبت به الفاظ و کلمات دیگر بر باور های قومی و زبانی پایگاه عمده تری دارد  به باور بعضی از منتقدین این عقیده در حاکميت موجود نسبت به هر زمان دیگری جايگاهی برای خود دست و پا کرده با گذشت هر روز  به‌ ابزار سرکوب آن تبديل شده میرود، نتيجه‌ اينکه‌ از منظر جايگاه‌ گروه های ملی ـ منطقه‌ای افغانستان در حاکميت سياسی و همچنان در بین گروه های اجتماعی‌ و روشن فکری مورد سوال است فاشیسم تنها درد فراگیر مردم افغانستان نیست در کشور های اروپایی نیز تاریخ ننگین دارد
همان‌گونه‌ که‌ سخن گفتن از فاشيسم مثلا آلمانی که‌ بر يهودی‌ستيزی (هم در وجه‌ مذهبی و هم در وجه‌ قومی آن) بنا گرديده‌ بود، به‌ معنای ناديده‌‌گرفتن دمکراسی‌ستيزی آن در بعد عمومی‌ و سراسری نمی‌باشد. در قاموس فاشيسم آلمانی تنها آنانی جزو "ملت آلمان" محسوب می‌شدند که‌ تلقی و درک آنان را از "ملت آلمان" داشتند و حتی آن دسته‌ از نخبگان دگرانديش آلمانی غيريهودی فعال در عرصه‌ی فرهنگ و ادب و سياست را که‌ موفق به‌ فرار نگرديده‌ بودند، از تيغ گذراند. هدف راقم اين سطور صرفا تأکيد بر اين واقعيت است که بعضی از ‌ رژيم های حاکم در کشور های مختلف  صرفا يک حکومت ديکتاتوری و استبدادی نيستند که‌ تنها با دگرانديشان سياسی مشکل داشته‌ باشد، حتی فاشيسم دينی هم نيستند که‌ پيروان ديگر اديان و مکاتب فلسفی غيردينی را مورد تبعيض و تعقيب قرار دهد، فاشيسم صرفا مذهبی هم نيست که‌ تنها پيروان مذهب این و آن را آزار دهد، حکومت صرفا مورثی هم نيست که‌ بر پدرسالاری و مردسالاری بنا شده‌ باشد، فاشيسم ملی يا قومی صرف هم نيست که‌ بر شووينيسم ملی و قومی و استثمار اقوام زيردست بناشده‌ باشد. بعضی از  حکومت ها در جهان حکومت فاشيستی اند که‌ بر مبنای فاشيسم قومی و حتی مذهبی تئوريزه‌ و پراکتيزه‌ شده‌ و از همه‌ی مختصات برشمرده‌ی بالا همزمان برخوردار اند.
يکی از وجوه‌ اصلی ايدئولوژی حاکم بر نظام های سياسی  فاشیسم يکسان‌سازی زورمدارانه‌ی فرهنگهای گونه‌گون شمرده میشود به باور من نه تها در افغانستان بلکه اين ايدئولوژی در اکثر از کشور ها  قدمتی بيش از عمر حکومت های شان دارد و در دوره‌ی جديد به‌ ابتدای تشکيل "دولت ـ ملت در سرزمین ما که‌ از سوی عده‌ای سهوا يا جعلا "دولت مدرن و دمکراتیک در افغانستان  نام گرفته‌ است، برمی‌گردد. اين مدرنيسم ادعايی چيزی نبود چز يک ناسيوناليسم ديرهنگام و عقب‌افتاده‌ که‌ از درون مطلق‌گرايی سربرون آورد و چون يک پروژه‌ی استعماری از سوی تحصيلکردگان تازه‌به‌دوران رسيده‌ی کشورهای جهان‌سومی چون افغانستان یک تعداد کشور های دیگر به‌ صحنه سیاسی وارد گرديد. اين ناسيوناليسم با فاشيسم خويشاوندی نزديکی داشت و در صدد آن بود بر پايه‌ی آسيميلاسيون فرهنگی ـ قومی ـ ملی و صدالبته‌ با ابزار خشونت، معجونی بسازند که‌ در افغانستان توسط باور های امیر عبدالرحمن خان غسل تعميد گرفت و نام "ملت افغانستان " بر وی نهاده‌ شد. تصميم‌گرفته‌ شد که‌ با ابزار سيستم آموزشی، رسانه‌های همگانی و نظام اداری بسيار متمرکز و متراکم باشد .
هر ايدئولوژی ترمنولوژی خاص خود را دارد. اين امر برای دستگاه‌ فکری شووينيستی و فاشيستی حاکم بر بعضی از کشور ها نیز صادق است. ترمهای "ملت افغانستان "زبان ملی" "وحدت ملی" و "امنيت ملی" از زرادخانه‌ی فاشيسم قومی ـ مذهبی حاکم استخراج می‌شوند. در هيچکدام از اين مفاهيم مردم آنچه که لازم است باور ندارند . بلکه حقیقت در جای دیگری نهفته است که بعداً باید گفت .

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت