محمدعوض نبی زاده
تداوم تعدی تاریخی برهزاره ها درافغانستان
در افغانستان شاخصههای هویت قومی به شکل و ظاهر فزیکی فرد بر اساس روی گرد، روی دراز، قد کوتاه، قد دراز، چشم بادامی، چشم میشی، چهار شانه، لاغر اندام، پوست سفید، پوست سیاه، و پوست ګندمی است که از ملاک های تعیین و تثبیت قومیت دانسته میشوند.درحالیکه درافغانستان هیچ ترکیب قومی نمی تواند یک "دی ان ای" واحد را نشان دهد. در بیشترین ترکیب "دی ان ای" هر افغان, نژاد های آریایی، عرب، هندی، خوارزمی، کرد، ترک، مغل وغیره، شامل اند. اما اقوام هزاره در طی مدت یک قرن اخیر از لحاظ ساختار فزیکی و نژادی و بخاطر هویت قومی هزاره بودن مورد تعدی تاریخی نظامهای حاکم در افغانستان قرار ګرفته وتاریخ خونبار کشورمابا خون هزاره ها رنگین است و برای حذف سهمگین فزیکی مقاومت مردم هزاره، یکی از حماسه های جاودان تاریخ بشری میباشد. نسل کشی وحذف فیزیکی هزاره ها که در زمان امیر عبدالرحمن خان آغاز وباروی کار آمدن حامد کرزی واشرف غنی احمدزی مانند ګذشته از سر گرفته شد و با گذشت هر روز ابعاد پیچیده و وحشتناکی به خود میگیرد و اکنون هزاره ها را قربانی جنگ های نیابتی کرده و انها را توسط کوچیها ،طالبان ،القاعده وداعش می کشند و برخی از حلقات دولت نیز این تروریستان را برادر خطاب می کنند .
نظامهای حاکم کابل، که دیروز با کشتار و نسلکشی و حذف فیزیکی هزارهها ، پایههای حاکمیت استبدادی وتک قومی شان را استحکام میبخشیدند . اما امروز با ترور و انتحار، این مردم را به خاک و خون میکشند . حالا ، نخبگان اقوام هزاره به آن مرحلهی از آگاهی و شعور سیاسی رسیده اند که باید خود را باورکنند و با اتحاد و همآهنگی و هوشیاری سیاسی، جلو فرزندان ترور - تریاک و انتحار را بگیرند و به دفاع از موجودیت مردم شان برخیزند . هزارهها در تاریخ ګذشته ی افغانستان بارها سرکوب و کتمان گردیده و در دنیای معاصر نیز با سیاست نفی و انکار مواجه است ؛چون اراده سیاسی درافغانستان معطوف به نفی و انکار هزارهها فعال بوده و از همین رو؛ در حوزه تاریخی، نیزتمام تلاشها براین است که ردپای از هزارهها در تحولات مثبت کشور ثبت نگردد. در بستر چنین فرایندی نفی و انکار هزاره در متن خاطرات مکتوب ناشده افغانستان پنهان گردیده و نه تنها از صحنه ی سیاستگزاری در کشور حذف وحتی از قاعده هرم جامعه نیز به حاشیه پرتاب میشوند. تاریخ هزارهها مملو از روایات غمانگیزی از کلهمنارها، زنده به گور کردنها، قتلعامها، واسکتبریدنها، تیلداغ کردنها، زبان در کام بریدنها، چشم از حدقه درآوردنها، سیاهچالها، به بردگی و کنیزی درآوردنها میباشد .
با بازخوانی برگهای از تاریخ خونین ګذشته ی هزاره، نسلجوان این قوم بدانند که ، متعلق به جامعه ای هستند که حداقل از دو صد و هفتاد سال به این طرف، حکام مستبد و جنایتکار افغانستان به طرق گوناگون، صفحاتی مملو از شکنجه و درد و تحقیر و نابودی و مرگ و نسلکشی هزارهها را در تاریخ خونبار سیاسی کشور رقم زده اند.ګرچه در چهار دهه اخیر افغانستان ، هزارهها تا حدودی فرصت نفس کشیدن و حضورنسبی در صحنه سیاسی پیدا نمود ، ولی هنوزهم برای خودیابی و خودشناسایی در اول راه قرار دارند. از انجاییکه هزاره ها به دلیل سالها محرومیت, ستم تاریخی ومحوهویت فرهنگی وانکارحضورنژادی, تلاش نمودند تا در بدنه ای جامعه افغانی , به شکل مستقل ابراز وجودنماید که در چنین یک شرایطی ,هزاره ها با طرح هویتهای قومی, بعنوان یک حق انسانی, خود را به "هویت تحمیلی واجباری" بنام " ملی" نه چسپاندند وسعی کردند که پروسه ی "ملت سازی" بدون اجبار ؛ بر اساس , توانایی وظرفیت فرهنگی ایجاد گردد. در شرایط کنونی ,بحران قومی در افغانستان ,هر روز عمق بیشتر می یابد که , ادامه این بحران برای هزاره ها, بی نهایت سخت وجبران ناپذیر است. اکنون وقت آن رسیده است که ؛ هزاره ها باید از نام افغانستان وادبیات حقوقی ومدنی امروزی سیاست کندزیرا اکثریت جریان های سیاسی و روشنفکری فعلی در افغانستان , ریشه های قومی ونژادی دارند اما هیچ کدام انها, از نام قوم وقبیله ی خاص ,استفاده نکرده اند. هزاره ها نیز راه های عبور از, انزوای قومی ووصل شدن به جریان های حقوق بشری ,مدنی, سیاسی در داخل وخارج, کشور را جستجو نمایند.
اگر نخبگان هزاره، میخواهند که در بازی فراگیر سیاسی قدرت چانهزنی را داشته باشند با صرف نظر از وابستگیهای سیاسی، ایدیولوژیکی شان، همه با هم ، وحدت کرده و با اصل قرار دادن تامین منافع مردم، همگام و همفکر شوند . نخبگان سیاسی جامعهی هزاره باید بدانند که در بازی قدرت، "همیشه قواعد بازی مهمتر از خود بازی هستند." در حاکمیت مناسبات دموکراسی، قاعده بازی ایجاب شرکت در تعاملات سیاسی را میکند وبازیگران سیاسی جامعه هزاره نیز، با رعایت آن قواعد ، باید توان برهم زدن موازنهی نابرابر قدرت را در بازی سیاسی به نفع جامعه شان پیداکنند . از آن جایی که اختلاف در سلیقهها و زاویه ی دید در بین هرجامعه، یک امر بدیهی است . بناء مهار اختلافات و سلیقههای گوناگون را با حفظ هویت سیاسی و اعتقادی شان بر محور یک پلاتفرم مشترک، بایدگردهم آورد. شوربختانه، راهکاری که تا هنوز در بین عدهی از نخبگان جامعه ی هزاره کاربرد اجراییدارد ، همانا ذهنیت مطلقنگری و عدم روحیهی دیگرپذیری میباشد .متاسفانه از دیر زمان به این سو جامعهی هزاره ضعف حافظهتاریخی پیداکرده وهمیشه در دایره بیهوده تکرار مداوم فاجعه، محصورمانده اند، که برای درمان ، ان باید هزارهها تاریخ سراسر درد و رنج را از یاد نبرند وتاریخی که مملو از صفحات خونینی غمانگیز مردم هزاره است .
قرار معلوم امروز نیز کشورهای منطقه و جهان هزارهها و تاریخ هزارهها را به عنوان یکی از اقوام بزرگ و مهم افغانستان، بدرستی نمیشناسند.اما رویکرد جدیدی که در بیست سال اخیر در حیات سیاسی و اجتماعی هزارهها پدید آمده و میتواند در توسعه مناسبات هزارهها با جهان داشته باشد که مهاجرت انها به خارج ازکشور است. البته مهاجرت در صورتی میتواند برای بهبودی شرایط مردم هزاره کمک نماید که پیوند هزارههای مهاجر با خاستگاه قومی آنها به خوبی حفظ و مدیریت گردد ګرچه هزاره ها درعصر عبدالرحمن نیز به صورت گروهی سر زمین هزارستان را ترک نموده اند که متاسفانه دستههای بزرگ از آنها در ایران و کشورهای آسایی میانه , هند ,عراق , سوریه وبرخی نقاط دیګر جهان آنچنان گم شدند که حتی نشانی از هزاره بودنشان پیدا نیست و دسته دیگر که به پاکستان گریختند تا حدودی هویت قومیشان را حفظ کردهاند. اما به دلیل عدم ارتباط منطقی با مرکزیت هزارهها، جزیره جداگانه فرهنگی ساخته اند.همه میدانیم که هزاره ها در سیاست امروزی افغانستان ثأثیر گذار نیستند ودر لایه قدرت و سیاست و جامعه جدی گرفته نمی شوند ، این مهم ترین پرسشی است ، که هر هزاره ای را بسوی خویش فرا میخواند .
آن عده از نخبگان هزاره که جزء کارگزاران این مجموعه میباشند، باید مشترکا، فرهنگ خودمحوری، خودخواهی، تنگنظری و استبداد رای را به فرهنگ همگامی، همپذیری، همکاری، مدارا و تساهل مبدل نمایند زیرا در مبارزه با دشمنی بدین حد حیله ګرو شرارت پیشه، جز با همبستگی، وحدت، همدلی پیروزی برای مردم هزاره ممکن نیست. چنانچه در سال های حضور جامعه جهانی در افغانستان، هزاره ها را نظام حاکم کابل با تعمد آشکارا توسط دی ,دی ,ار--خلع سلاح ودر بازسازی اقتصادی و مشارکت سیاسی نادیده گرفتند ونماد استبداد عبدالرحمان خانی یعنی طالبان کوچی نما را به هزارستان برا ی غارت و کشتار فرستادند و در مسیر راه ها گروگانگیری کردند و به جرم هزاره بودن سربریدند. اما هزاره ها ، به رغم نادیده انگاری، برای تحکیم مبانی دموکراسی و حقوق بشری، در انتخابات بدون تفکیک جنسیتی، شرکت کردند .اکنون برای هزاره ها وبخصوص برای نسل جوان آن هیچ چیزی مهمتر و با ارزش تر، از حفظ اتحاد و همبستگی شان وجود ندارد که ، این روش عقلانی، از جمله ای اولویت ها شمرده می شود. از پیش آمدهای ناهنجار و خونینی که در کشور واقع میگردد، هزاره هاباید مواضع اجتماعی و سیاسی شان را برشالوده " احساسات " استوار نساخته وباید ازحالت ابزاری شدن عبورنماید.
- هجدهم - ماه – جون – سال – ۲۰۱۷ میلادی