مهرالدین مشید
دست های پنهانی گویی دارند کشتی توفانزدۀ کشور را توفانی تر می کنند
پنجه نرمی های جدید با صف آرایی های تازه
اوضاع در کشور طوری به پیش می رود که گویا هر لحظه دستان نامریی یی هر روز بیشتر از روز دیگر وضعیت امنیتی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را نابسامان تر می کند و کشتی توفانزدۀ کشور را به سوی توفان های خطرناک یدک می کنند. با تاسف که شرایط بد سیاسی در موجی از توطیه های خطرناک افغانستان را هر لحظه بیشتر از روز دیگر بر لبۀ پرتگاه می کشاند که به صورت قطع به نفع مردم و کشور نیست. از پیشامد های کنون در کشور معلوم می شود که دستانی از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوی کشور دراز شده و در کار توطیۀ بزرگ برضد مردم و کشور دست دارند و چنان رخداد ها به گونۀ زنجیره یی یکی پیهم بوقوع می پیوندند که حتا بدتر از کارگزاران ستون پنجم امنیت ملی و منافع ملی را تهدید می کنند. این تهدید ها در حالی افزایش می یابند که مخالفان مسلح در یک سلسله حمله های زنجیره یی مانند حملۀ انتحاری به شفاخانۀ سردار محمد داوود و بعد از آن حملۀ بمی امریکا برضد داعش در درۀ مومند بدترین رعب و هراس را در میان مردم افگنده و از سویی هم مخالفان مسلح چنان ضرب شصت شان را بر نیرو های امنیتی نشان می دهند که از نیرو های کشفی و امنیتی کشور ده گام پیشتر اند و هر از گاهی که بخواهند، حساس ترین و مهم ترین مکان ها را که تحت چتر حمایتی درجه یک قرار دارند، خیلی ها قشنگ مورد حمله قرار بدهند. حمله های مخالفان بر مراکز مهم حکومتی چنان پیچیده و هدفمند اند که گمانه زنی های دخیل بودن دستانی در درون حکومت را تقویت می کند. از سویی هم نوعی بی اعتنایی های حکومت در این موارد چنان چگونگی این حمله ها و شناسایی عاملان اصلی آن را دشوار گردانیده است که نوعی ابهام کلی در پیوند به اوضاع سیاسی و نظامی کشور را بوجود آورده است.
اوضاع چنان هر روز پیچیده تر می شود که مردم را به کلی هاج و واج گردانیده است و جز این که پیهم فکر کنند که حادثۀ چهارصد بستر چگونه واقع شد و به صورت فوری پای داعش در آن کشانده شد و در حالی که شاهدان حادثه می گویند، حمله کننده گان در شفاخانه با سر دادن شعار های زنده باد طالبان بر مردم آتش می گشودند و سرهای بیماران را با کارد ها می بریدند. پیش از این هم در چند رخداد دیگر در کابل پای داعش کشانده شد و از این معلوم می شود که بزرگنمایی داعشیان به مراتب بیشتر و بزرگتر از آنچه هستند، کلان و خطرناک نشان داده می شود و به دنبال این حوادث رخداد بمی در درۀ مومند، آنهم زیر چتر حمله بر بزرگترین پناه گاۀ داعش، بیشتر مایۀ شگفتی مردم را برانگیخت. هرچند واکنش های مردم در داخل در پیوند به این حمله ضد و نقیض بود و در میان کسانی بودند که موضع روسیه را تایید کنند و بگویند که هدف از پرتاب این بم زیر نام داعش، تهدید روسیه و ایران و زورمایی امریکا با آنها در افغانستان است. رخداد های برخاسته از محل بمباران شده، هر روز گمانه زنی ها در پیوند به این حادثه را پیچیده و در ضمن تقویت می نماید. چنانکه گفته می شود که تاکنون برای نیرو های امنیتی افغانستان اجازۀ ورود به این محل از سوی امریکایی ها داده نشده است. این موضوع پاسخ آن سرباز امریکایی را به خبرنگارنیویارک تایمز در ذهن تداعی می کند که در پاسخ به این خبرنگار گفته بود که در این جا یک جسد مرده هم موجود نبود و نیست. این سخن نظامی امریکایی بدین معنا است که امریکایی ها منطقه را قرنطین کرده اند تا جسد های بیشتر را به آنجا انتقال بدهند و در کنار این به حقیقات و بررسی های خود و ماموریت های پنهان استخباراتی خود را به سر برسانند. چنانکه رویترز از جنگ شدید امریکایی ها در اطراف ساحۀ بمباران شده خبر داده است. امریکایی ها در حالی از کشف 94 جسد از درۀ مومند سخن می گویند که تا حالا نیرو های افغان اجازۀ ورود به آن محل را نیافته اند. برکناری آقای مسعود از مقامی که بیشتر نمادین بود و اما آقای مسعود به آن خوش بود و به قول معروف به حق خود رسیده بود و ثبات در کشور حاکم شده بود و حالا با برکناری اش دارد، ثبات در حال بهم خوردن است و جنگ داخلی هم در راه. من نمی خواهم روی این حرف هایش بیشتر بپیچم و اما این قدر باید گفت که حکومت دلیل برکناری او را ناموفقیت وظیفه یی عنوان کرده است و به قول معروف« یک نه و صد آسان» کار او را یکسره کرده است؛ اما هرگاه بحث بر سر ناکارایی و فساد باشد و شخصیت ها بر بنیاد پیشینه های کاری شان محک زده شوند، بسیار اند کسانی که در فساد های کلان دخیل اند و هنوز هم دست شان در فساد بلند است؛ اما بجای سرزنش، بازپرس و محاکمه برعکس مورد تفقد و لطف قرار می گیرند و دست نوازش بر سر شان کشیده می شود؛ اما چگونه شده است که در آشفته بازار سیاسی کشور هر از گاهی تصمیم ها یک جانبه گرفته می شوند و پای رهبران را برای اتخاذ تصمیم گیری های واقعی لنگ می سازد. این از جمله رویکرد های خیلی بیمار در جهان سوم است که افغانستان از قربانی های درجه اول این گونه تصمیم گیری ها است.
واکنش ها پس از برکناری احمد ضیا مسعود جدا از آنکه او در این مقام خود موثر بوده و یا نبوده و چه کار های موثر انجام داده و یا نداده است، این موضوع را در افکار تداعی می کند که بودنش بهتر از نبودن اش و حتا کم هزینه تر از نبودن اش است، زیرا بسیار اند کسانی که موجودیت شان موثر نیست و حتا به مثابۀ غدۀ سرطانی در بدنۀ حکومت چسپیده اند؛ اما باز هم تحمل شده اند و حتا برای شان گفته نمی شود که « بر سرچشم هایت ابرو است»؛ اما این که چگونه در مورد آقای مسعود در این رابطه کم لطفی شده است، این برای شماری ها پرسش برانگیز است. شماری ها استدلال می کنند که شاید او در بازی بزرگ از قبل تعیین شده، کوتاه آمده است و یا این که عصیان کرده و دست به بازی دیگر زده است و از حلقه پا را بیرون کرده است، از این رو تحمل نشده است؛ زیرا مردم افغانستان از قبل از سیاستمداران چپ و راست و میانه دست شسته اند و تمامی آنان از آزمون موفقانه بیرون نشده اند و همه در فکر خود، جیب و غارت خویش اند و دغدغه یی در پیوند به مردم ندارند و مردم هم با آنان خداحافظی کرده است؛ اما این که آنان می توانند با ترفند های جدید مردم را به صحنه آورند، این بر می گردد به مهارت های آنان که بیشتر جنبۀ قومی و زبانی دارد و بوسیلۀ مردم در واقع شکار خویش را بدست می آورند. این بر میگردد به ضعف شماری ها که با وجود آنکه از یک سوراخ بار ها گزیده شده اند؛ اما بازهم سر خود را در آن سوراخ پیش می کنند و با تاسف پیش از آنکه طعمه یی فراچنگ آرند، بار دیگر گزیده می شوند. بر مصداق داستان مثنوی « غربت در تمثیل فیل و هندوستان» فیل وقتی می خوابد هندوستان را خواب می بیند. این بیچاره ها هم زمانی که با افتادن از اریکۀ قدرت احساس غربت کردند، نه تنها هوای وطن برای شان سنگینی می کند که خواب های رنگین دیگر در کلۀ شان موج می زند؛ زیرا به قول شاعر « این وطن مصر و عراق و شام نیست *** این وطن شهری است کو را نام نیست »
این عاشقان قدرت و شیفتگان ثروت بجای پرداختن به مسایل مهم و رسیده گی به روایت های کلان ملی چنان از خود بیگانه شده اند و در هوای خودخواهی ها غرق اند که گویی سر فیل نشسته اند و هر لحظه رویای قدرت را در هندوستان رویا ها در سر می پرورند و مانند آن کج کلاه خان خودشیفته و در خود فرورفته تمامی رسوایی های فساد آلود و ناروایی های آفتابی خود را زیر آتش تبلیغاتی مخالفت با امریکا و پاکستان پنهان کند و به این بهانه گویی خرسوار از پیش چشمان شهروندان افغان می گذرد وخاک بر چشمان مردم می زنند تا از دیدن واقعیت ها محروم شوند. این چهره های شیطانی حتا خطرناک تر از مخالفان مسلح اند و در درون نظام به مثابۀ مار های آستین جاده را برای وارد شدن مخالفان صاف می سازند. آنگاه که بر اریکۀ قدرت سوار باشند، همه چیز خوب است و حتا در برابر دزدی ها و قانون شکنی های شاخدارهم چشم می بندند و اما زمانی که از قدرت بیرون افگنده شوند، هیاهو می کنند و دست به توطیه های شاخدار می زنند. هرچند
آنانی که تنها برای قدرت می اندیشند و مانند خیاطان نابکار اندام جامعه را با اندام قدرت خود اندازه می کنند و با عقل قاصر و فکر بیمار خود آن را بخیه می زنند. این حرف ها برای شان به قول معروف « قصۀ مفت » است و هرگز نشۀ قدرت آنان را نمی شکند و برعکس خمار آنان را بیشتر می کند. روی این حرف ها هم به سوی آنان است تا باشد که خواندن و یا شندیدن آن اندکی از اشتهای روزافزون شان برای رسیدن به قدرت کاسته شود؛ اما نه؛ زیرا این آقایان به قدرت معتاد شده اند و اعتیاد به قدرت خطرناک تر از اعتیاد به هیرویین است و از همین رو گفته اند « خویی که در شیر بنشیند در مرگ براید» با تاسف که این ها در فکر شکارمنافع خود اند و کمتر به منافع ملی وثبات کشور فکر می کنند. از سویی هم آشفتگی های سیاسی در کشور برای شماری ها فرصت داده است تا خود را ناف زمین فکر کرده و غم وشادی و درد و بیدردی خود را توجیۀ مردمی کنند و آنگاه که بر اریکۀ قدرت سوار و از ناز و نعمت آن بهره مند باشند، همه را فراموش می کنند و تنها برای شان و شوکت بیشتر خود فکر می کنند تا هر روز موتر زرهی شان تبدیل به موتر زرهی مادل جدید شود و با توجۀ ولی نعمت بر امتیازات شان افزوده شود. در چنین حالی درد مردم چه که حتا بر آنانی توجه نمی کنند که به قول معروف از ضرب شمشیر شان رستم شده اند. در این ضورت همه چیز برقرار و نه اسلام و نه کشور و بالاخره هیچ چیزی در خطر نیست و بر اشک های یتیمان نیشخند می زنند و از دیدن سیمای مظلومان حتا نفرت می کنند و به قول معروف همه چیز را گل و گلزار دیده و بر مصداق آدم هایی فکر می کنند که می گویند « من زنده جهان زنده ومن مرده جهان مرده » یا به تعبیری که « پهلوان زنده خوش است» اگر در ( ) پای شان درخت سبز کند، می گویند، در سایه اش می نشینند و زیستن در زیر درخت بی ننگی را فخر و مباهات تلقی می کنند. اگر در جهان محشر برپا شود و دنیا را هم آب بگیرد، خود را مانند مرغابی فکر می کنند که خطر آب را پایین تر از بند های پای خود احساس می کنند؛ اما آنگاه که از قدرت برافگنده شوند و سیلی بی قدرتی روی شان را نوازش بدهد، داد و فریاد کرده و خطر اسلام را بر سرنیزه های سیاسی خود بلند کرده و می گویند که کشور در خطر است و جنگ داخلی کشور را تهدید می کند وخطر هر روز فربه تر می شود. این آقایان فراموش کرده اند که این ملت را بار بار از سوراخ های آنان مار گزیده است و دیگر فریب هیاهو های آن تن پروران در خود مانده را نمی خورند که خود را گویا ناف زمین تلقی کرده و برای به معامله قرار دادن مردم از هیچ حیله و نیرنگی دریغ نکرده و نمی کنند؛ هرچند اکنون داستان زنده گی شماری از این اسپ های قاطر شده به آن قاطری می ماند که روزی پوست شیر مرده یی را بر تن کرد و برای ایجاد وحشت میان حیوانات وارد جنگل می شود و حیوانات با دیدن او وحشت زده شده و پا به فرار می نهند. قاطر هم از دیدن فضای وحشت آلود حیوانات در جنگل حظ می برد؛ اما با تاسف که این مرکب در نهایت نادانی می خواهد، مانند شیران غرنده عربده کند و با غرش خود بیشتر مایۀ وحشت حیوانات را فراهم کند؛ اما همین که دهان می گشاید، نه تنها افشا می شود و حیوانات سیمای اصلی او را می شناسند و با یک حملۀ جانانه تیغ از دمارش بیرون می کنند؛ بلکه از این هم بدتر این قاطر را آن حیوانات به سان سگی می یابند که پار می زند و عوعو می کند تا از یک طرف صاحب اش را متوجه سازد و ترحم او را به خود جلب کند تا بار دیگر با گوشۀ چشم لطفی به سوی او نگاه کند؛ اما زمانی که صاحب اش متوجه صدای باد های رفتۀ او می شود، به گونۀ فوری متوجه ترس او می شود و تیغ لطف از نیام سخت دلی هایش بیرون شده و با ریختن طعمه یی بر او لطف می کند. در هر حال زنده گی این قاطر ها افسانه های قدیم میمون را در افکار مردم تداعی می شود که با پوشیدن پوست ببر می خواهد ژست ببر را کند؛ اما با غریدن نابهنگام زود افشا می شود و کارش به رسوایی می کشد؛ اما برای پیشگیری از این رسوایی بهتر بود که آن میمون سکوت می کرد تا بیش از این نمایش برپا نمی کرد و سناریوی شکست خوردۀ خویش را به تماشا نمی گذاشت، شاید آنان ندانند، موفق کسانی اند که درک می کنند شکست خورده اند وپیامی برای مردم ندارند؛ اما آنانی که می خواهند با استفاده از این گونه تنگدستی های شخصی، سیاسی و جناحی افراد، شاید هم به فرمان خارجی ها به سیاست حذف بپردازند و دست به حادثۀ آفرینی ها می زنند، باید بدانند که راۀ درستی را طی نکرده اند و بالاخره خود شان در چاۀ فریب شان می افتند و به قول معروف « چاه کن در چاه است». آنان قصۀ گاو زرد را شنیده باشند که بالاخره گاو زرد هم قربانی مکر شیر حیله گر می شود. یاهو