مهرالدین مشید

 

 

آیا ممکن است تا با  بد بازی کنان و بد میدان داران، بازی را برد

 

هرچند با شنیدن واژۀ بازی، به گونۀ فوری ورزش و میدان های ورزشی و بازیکنان در ذهن انسان خطور می کند و پیش چشمان انسان آدم های رنگه در لباس ورزش تداعی می شود که هیجانی به سوی توپ می دوند و هر یک تلاش می کنند تا با پاس دادن ها توپ را به گول حریف شلیک کنند؛ اما همیشه این طور نیست که با یاددهانی این واژه میدان بازی و بازی کنان در ذهن ما تداعی شود؛ بلکه این واژه گاهی بیشتر با سیاست هم همخوانی پیدا میکند تا با با ورزش. هرجند بازی های سیاسی چندان بی شباهت به بازی قمار چه که حتا پرجاذبه تر از آن است؛ زیرا در میدان سیاست هم گاهی سیاستگر به امید برد، دار و ندار خود را از دست می دهد و زمانی میر سد که مانند قمار باز شال خود را می تکاند و با این حرف دل خوش می کند که " ما سال ها باختیم"؛ اما  نباید فراموش کرد که بازیکن در بازی قمان تنها پول خود را از دست می ده و مگر بازیکن سیاسی گاهی بسیار چیز های دوست داشتنی تر از پول را می بازد. واژۀ بازی زمانی بیشتر بار سیاسی پیدا می کند که این پرسش در ذهن انسان جان بگیرد که آیا با بدبازی کنان و بد میدان داران ممکن است، بازی را برد. این پرسشی است که دشوار است تا با آن به ساده گی پاسخ گفت؛ زیرا بازی در سیاست دشوار تر از بازی با ورزش است و سیاست تنها اخطاپوت هفتاد سر و هفتاد پای نیست؛ بلکه به سان پرندۀ هزار چهره است که از هر پهلوی هفتاد رنگ جلوه کند. هرچند نویسندۀ کتاب اصول سیاست از آن به حیوان تانژیرو یاد کرده است که از یک کنار به سان شیرو از کنار دیگر به گونۀ روباه جلوه می کند و با این تعبیر سیاست گاهی قیافۀ روباه و زمانی هم قیافۀ شیر را به خود می گیرد که درهر مکتب فکری از آن تعریف خاص شده است. مارکس سیاست را فشردۀ اقتصاد، غرب سیاست را شیوۀ ادارۀ کشور و نظریه پردازان مسلمان چون موسی صدر از آن به عنوان فشردۀ اعتقاد یاد آوری کرده است. هرچند  این تعریف ها مربوط به  دوران جنگ سرد و نبرد های شدید و گرم ایده ئولوژیک است که در مقطع خاص تاریخی شکل گرفته اند و حالا که مارکسیزم به موزه های سیاسی تاریخ رفته است و به طاق نسیان رحل اقامت افگنده است و  اسلام سیاسی هم در بحبوحۀ ظهور طالبان، القاعده، بوکوحرام و داعش حال و هوای دیگری پیدا کرده است.  این تعریف ها از سیاست هم  در حال جامه عوض کردن است؛ بویژه حالا که غرب با سردمداری امریکا بر بخشی عظیمی از جهان فرمان می راند، پس از فروپاشی شوروی جهان را یک قطبی کرده است  و دعوای باداری دنیا را دارد. این تعریف ها دیگر  رنگ باخته شده اند و سیاست به قول مائوتسه تونگ از برچۀ تفنگ بیرون می شود. این سیاست را در لشکرکشی ها و تهاجم امریکا به افغانستان، عراق، بمباران های وحشتناک آن در سوریه، یمن عراق، سومالی  جا های دیگر جهان می توان به گونۀ  آشکار مشاهده کرد. امریکا در این رویکرد سیاسی جهان را عرصۀ منافع ملی خود تعریف کرده است و هر جا که منافع خود را در خطر ببیند، برخود  حق می دهد که با زور و سرنیزه و نابودی هزاران انسان از آن دفاع کند. این چه که حتا اگر برای امریکا گفته شود که بالای بینی ات پشه است، بدون آنکه به بینی خود نگاه کند، صدها بینی را می برد و بعد به بینی خود نگاه می کند.

سیاست از قدیمی ترین فعالیت های انسان است که به تحلیل و بررسی جنبه های سیاسی پدیده های اجتماعی می پردازد. شماری ها سیاست را علم قدرت و هنر ادارۀ حکومت دانسته و می گویند که هدف و موضوع علم سیاست بررسی و شناخت قدرت سیاسی است. خواجه نظام الملک سیاست را آیین حکومت داری خوانده است. فارابی رابطۀ فرمانبری و فرماندهی و خدمات حکومت خوب را سیاست می داند. به همین گونه عبدالرحمن کواکبی در کتاب " سیاست  استبداد "روش عقلانی و حکمت جامعه را سیاست می داند. میرزا ملکم خان سیاست را حکم و تنبه خوانده است.  مرحوم شریعتی در کتاب " تاریخ ادیان " سیاست را عبارت از خود آگاهی انسان به محیط، جامعه، سرنوشت و زندگی مشترک خود وجامعه  یی که در آن زنده گی می کند و به آن وابسته است، می داند. به همین ترتیب مک آیور در کتاب جامعه  و حکومت  می گوید، سیاست علمی است که به ما می آموزد چه  کسی می برد؟ چی می برد ؟کجا می برد ؟چگونه می برد؟ و چرا می برد؟ اما موریس دورژه در  کتاب اصول علم سیاست هستۀ اصلی سیاست راقدرت می داند و ریمون آرون می گوید سیاست تصمیم گیری در مورد رویداد های ناهمگون در جامعه  است . وی سیاست راقدرت و توان برگزیدن میان گزینش های بسیار متفاوت می داند.

تعریف  سیاست از نظر مجموعۀ مطالعات تاریخی، جامعه شناسی و روانششناسانه در بارۀ رفتاهای طبیعی انسان در حوزۀ سیاست  است ؛ اما سیاست علمی دانش دقیق تری در بارۀ ایجاد ثبات سیاسی ، تنظیم روابط بین دولت و شهروندان و چگونگی تبدیل خواست های عمومی به سیاست های عمومی است .

بعدتر موضوع این که سیاست علم است یا هنر، بحث های تازه را به دنبال آورد. سیاست از علم روابط پایدار بین پدیده ها  و همچنین علت و معلولی بین آنها بحث می کند، باچنین تعریفی  به  نظر میرسد که علم است و با چنین نگرشی علمی کردن سیاست همچون علوم طبیعی در قرن نوزدهم  و بیستم صورت پذیرف که پیشینۀ تلاش برای تاسیس علم سیاست به مکتب اثبات گرایی گوست کانت در قرن نوزدهم باز می گردد؛ اما در میان این تعریف ها سیاست از نظر شریعتی خیلی جالب و واقعی تر است؛ زیرا ازنظر او سیاست به سرنوشت انسان و جامعه تعلق دارد و چنین تعلقی پیوند واقعی انسان را با جامعه به تصویر می کشد و به نقش انسان بحیث خلیفۀ خدا در زمین توجۀ جدی دارد. این نظر نشان می دهد که  سیاست در اسلام خدعه و فریب نیست تا بدین بهانه تمامی ارزش ها را در جامعه به بازی گرفت، منافع ملی و کشوری را دستخوش رویکرد های سیاسی نادرست کرد و با پشت پا زدن به منافع ملی کشور ها جهانخواری ها را توجیۀ کرد؛ بلکه سیابست واقعی به گفتۀ نظام ملک آیین حکومت داری و به گفتۀ فارابی خدمتگذاری خوب به مردم و به گفتۀ کواکبی روش عقلانی و حکمت جامعه است؛ اما با تاسف که این اندیشه ها هرگز در شرق جامۀ عملی پیدا نکردند.

در این شکی نیست که سیاست به زبان امروز به بازی های پیچیده یی گفته می شود که بازیکنانش سیما های پیچیده تر از بازای های سیاسی دارد و میدان هایی که به بازی گرفته می شود، به مراتب پیچیده تر و آزمونی تر از اول و دوم است. از این رو برد و باخت در میدان سیاست امری دشوار است و بویژه زمانی که سیاست از دهن تفنگ با قوت اقتصادی بیرون شود. در این صورت دیگر سیاست کمتر با منطق کنار می آید؛ بلکه سیاست زور و سرنیزه جای منطق را می گیرد که اکنون در اشکال مبارزه با تروریزیم رنگ عجیبی را به خود گرفته است که به گفتۀ مرحوم رازق فانی " همه  جا دکان رنگ است همه رنگ می فروشند    در من به شیشه خون شد همه سنگ می فروشند."

هرچند بازی های سیاسی گاهی بی شبهات به میدان های ورزشی نیستند و حتا زمانی روابط تنگا تنگ با یکدیگر پیدا می کنند؛ اما پرسش این است که چقدر ممکن است تا با بد بازی کنانی که به میدان های سیاسی شکم افگنده اند، بازی کرد و توقع بردن را هم داشت. این در حالی است که به گفتۀ مرحوم استاد خلیلی :

 " کشتند بشر را که سیایست این است       کردند جهان تبه که حکمت این است

در کسوت    خیرخواهی     نوع بشر        زادند چه فتنه ها مهارت   این است

ممکن در میدان های بازی گاهی برد و باخت هم قربانی سیاست شوند که این کمتر واقع می شود و اما در میدان های سیاسی که پر از بده و بستان است و چانه زنی ها مقداری میزان برد و باخت را تعیین می کنند و حتا گاهی چانه زنی ها دست لابی ها را هم در سیاست از پشت می بندند. این زمانی بیشتر واقع می شود که فضای سیاست عاری از معنویت پویا و سازنده  باشد، معنویتی که ارزش های سرشار انسانی را به ارمغان می آورد و روح آشفته و سرگردان انسان امروز را اندکی تلطیف می کند و او را از سرگردانی های دردناک و دلهره گی های خطرناک و کشندۀ سیاسی نجات می دهد. معنویتی که می تواند، روح درمانده و افسردۀ انسان امروز را که زیر چرخ های ماشین هر لحظه در حال سنگواره شدن است، از سقوط در پرتگاۀ سیاسی رهایی می بخشد. حالا که ماشین وصنعت بر سرنوشت انسان فرمان می راند و او را به پرزه تبدیل کرده است که حتا اراده اش را سلب، تو بودن اش را محو و از خود بیگانه اش کرده است؛ پس آشکار است که در چنین آشفته بازار سیاست هم حال وهوای دیگری دارد و برد هم از آنانی است که بد بازی می کنند و میدان های بازی را هم در اختیار دارند. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت