مهرالدین مشید
آیا بحران کنونی در کشور قابل مدیریت است
بحران زدایی مسوءولیت مشترک حکومت و مردم است
در این شکی نیست که بحران برضد مردم افغانستان از بیرون مدیریت می شود و این که در عقب این بحران کی ها قرار دارند، چندان در پردهء ابهام نیست و همه می دانند که این بحران چه در عمق و چه در طول هر روز ژرف تر و گسترده تر می شود. در این شکی نیست که برای فربه سازی این بحران کدام حلقه های بین المللی دخیل اند که منافع استراتیژیک شان را از لحاظ جیوپولیتیک، جیو ایکونومیک جیو استراتیژیک آمیخته و عجین در جنگ تریاک در افغانستان در حال تصادم و اصطکاک می بینند. آنان می خواهند، افغانستان در تختهء شطرنج بازی های سیاسی آنان نه بحیث شاه وزیر؛ بلکه بحیث پیاده در سایهء بی مهری پشتیبانی رخ و وزیر در کمین اسپ و فیل افتاده است که بازی را به حالت زیچ و بن بست کشانده است و جغرافیای کشت و مات در مرز های ناپیدای آن به ابهام رفته است. حال مهم این است که افغانستان چقدر توانایی مدیریتی این بحران تحمیل شده از بیرون را دارد. یا به عبارت دیگر به چه میزانی توانایی خنثا سازی این بحران تهاجمی را با توجه به گسست های داخلی دارد تا بتواند در این بازی خیلی آزمونی دشوار برای پاسداری و حفظ منافع ملی مردم افغانستان فراتر از یک سر و گردن قامت آرایی کند. کابل ناگزیر است تا رویکرد های جدیدی را س و صورت بدهد. حال پرسش این است که آیا کابل قادر است که این را به عنوان رویکرد ملی به گفتمان ملی بدل کند تا برای مهار این بحران دست کم درازراهء اجماع ملی را با عبور از کوه و کتل شکست و ریخت های دشواری های موجود موفقانه بپیماید. این در حالی است که سنگ اندازی ها و حادثه سازی ها در داخل مبارزه برای مدیریت این بحران را مشکل ساز کرده است که با مشت های باز و چهره های عریان به شدت از بیرون وارد کشور می شود و در تار و پود جامعهء ما به مثابهء زخم سرطانی بیشتر راه پیدا می کند. نه تنها این که در داخل هم دستان پیدا و ناپیدا در فربهی آن نقش دارند و کشتی توفانی آن را چنان یدک می کنند که رسیدن آن به ساحل نجات به معمایی فراتر از بحران بدل شده است.
حال پرسش این است که آبا بازی کنان یک دست و ذهین و سیاستگران فعال ملی برای بسر رساندن این بازی پیچیده در دستگاهء دپلوماسی کشور وجود دارند که بتوانند آحاد جامعه را در محور این گفتمان ملی بکشانند؛ البته طوری که فرد فردی از شهروندان افغانستان بتوانند، بدور از تفاوت های قومی و زبانی خود را در آینهء این گفتمان تماشا کنند و هر یک خود را بی کم و کاست سخنگوی این گفتمان تلقی کنند. این در حالی است که آشفتگی های گستردهء سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور را فرا گرفته است و منافع ملی که با توجه به نبود بستر ها و مولفه هایش هنوز ناتعریف شده باقی مانده است؛ پس در چنین حالی دست رسی به رسن استوار همچو گفتمان را چگونه می توان پیش بین شد. از سویی هم اقتدار ملی قربانی جزیره های کوچک و بزرگ فدرت های محلی شده است. بازیکنان خورد و بزرگ در اطراف این جزیره های قدرت به گونه نا منسجم و نامتجانس لنگر افگنده اند که این وضعیت به نوبۀ خود هرگونه تصمیم گیری های ملی در راستای گفتمان های ملی را سخت زیر پرسش برده است. این در حالی است که بجای همکرایی نوعی واگرایی مردم و کشور را تهدید می کند و هر روز در موجی از یاس، سرگشتگی و بی اعتمادی جازبۀ کشش ولایت ها به سوی مرکز کاهش می یابد. در عین حال ادامۀ بازی های مرموز و مبهم در مرکز هر روز بر بار خستگی جنگ و نوعی بیزاری از حکومت سخت سنگینی می کند. از سوی دیگر دست کاری های روز افزون برای دامن زدن به تعصب های قومی و ایجاد نفاق به گونۀ مهندسی شده به شدت ادامه دارد که این حالت خواه ناخواه موج مرکز گریزی را افزایس داده و نوعی افکار و ا یده آل های ولایت محوری را تقویت می کند که به صورت قطع به زیان حاکمیت ملی و اقتدار ملی است و وحدت ملی و منافع ملی را نیز به گونۀ شدید صدمه می زند. این حالت نه تنها مدیریت بحران را به چالش می برد و حتا تلاش ها در این مورد را عقیم می سازد.
از آنجا که مدیریت بحران، کلیه اقدامات در پیوند به پیشگیری و مدیریت خطر ، سازماندهی و مدیریت منابع مورد نیاز در پاسخ به بحران میباشد. مدیریت بحران علمی کاربردی است که به وسیله مشاهده سیستماتیک بحرانها و تجزیه و تحلیل آنها، در جستجوی یافتن ابزاری است، که بوسیله آنها بتوان از بروز بحرانها، پیشگیری نمود و یا در صورت بروز آن، در خصوص کاهش اثرات بحران، آمادگی لازم امداد رسانی سریع و بهبودی اوضاع، اقدام نمود. بحران در حقیقت یک فشار زایی روانی - اجتماعی بزرگ و ویژه است که باعث در هم شکسته شدن انگاره های متعارف زندگی و واکنش های اجتماعی می شود و با آسیبهای جانی و مالی، تهدیدها، خطرها و نیازهای تازه یی که به وجود میآورد.در نتیجه میتوان بحران را اینگونه تعریف کرد: حادثهای که به طور طبیعی و یا توسط بشر به طور ناگهانی و یا به صورت فزاینده به وجود میآید و سختی و به مشقتی به جامعه انسانی به گونه یی تحمیل نماید که جهت بر طرف کردن آن نیاز به اقدامات اساسی و فوق العاده باشد. توماس پین می گوید که بحران ها زمان هايي است که روح مردم را محک مي زند؛ یعنی زمانی که رخداد های چون کابوسی بر روان مردم سنگینی می کند واین سنگینی همگانی وهمه چیز شمول بوده و به تمامی حوزه های زنده گی سرایت می کند و هرکسی به نحوی آن را احساس می کنند. اریک اریکسون بدین باور است که بحران يک نقطه عطف است، دوره یی خطيراز آسيب پذيری فزاينده پتانسيل رشد يابنده. این حالت ایجاب یک تحول جدی را می کند؛ زیرا حوادث در یک نقطه طوری تمرکز می یابند که گویی گراف تحولات اجتماعی و سیاسی دریک نقطه متمرکز می شوند که همه چیز به نقطۀ بن بست می رسد. در این حال باید از بحران عبور کرد؛ البته طوری که از خطر ها وآسیب پذیریهای رو به افزایش جلوگیری به عمل آید. واینر می گوید، بحران تهديد واقعي نسبت به هدف ها و مقاصد عوامل درگيراست. ازاین نگاه بحران تمامی اهداف، خواست ها و عوامل درگیر را به گونۀ فراگیر احاطه میکند که معنای ماندن، رکود و نابودی را دارد و باید برای عبور از آن اقدام های جدی کرد تا تمامی عوامل درگیر را به سوی یک حرکت جدید؛ البته با اقدام های تازه رهنمون شد. گرهارت مازور می گوید، بحران تغييربسيارسريع در محدودۀ اندکي از زمان. از این نگاه تمام حوادث در یک نقطه تا سرحد غیر قابل مهار تمرکز پیدا می کند. در این حال باد باز هم دست به اقدام هایی باید زد که حادثه و یا بحران کنترول شود؛ اما روزنتال می گوید که بحران، سياست مداران و مديران به به طورجدی درگير می سازد و آنها را از امور سياسي واجرايی روزمره به موقعيتی حساس وارد می کند؛ یعنی بحران بیشتر پای سیاستمداران را به میدان می کشد و به گونۀ فراگیر سیاستمداران و مدیران جامعه را به خود می کشاند که در و اقع تمامی آنان را درگیر می سازد. در نتیجه تمامی اجراات روزمره را به مرحلۀ حساسی می کشاند که همه چیز را شکننده می نمایاند. آشکار است که از این شکننده گی باید عبور کرد. تنها زمانی می تواند، از این شکننده گی موفقانه عبور کند که برای عبور از آن نسخۀ لازم باید نیز ارایه کرد.
باید توجه داشت که در حالت های بحرانی مکلفیت ها تنها متوجه حکومت نیست؛ بلکه متوجه معترضان منتقدان نیز است. دو طرف باید برای عبور از این حالت روی نسخهء نجات کار کنند و تا با گشودن گره های بن بست از نقطهء عطف به خوبی عبور کرد. در این شکی نیست که در همچو حالات حکومت به نوعی بن بست می رسد و این هم درست نیست که به قول معروف منتقدان از این حالت شکننده به مثابهء انگشت افگار استفاده کنند و به گونهء فراافگنانه صرف به حمله و انتقاد برضد حکومت اکتفا کنند و با مطرح کردن خواست های بلند و بالا و غیر عملی و حتا نامشروع بسنده کرده و بر خود ببالند که گویا برخود اتمام حجت کند. در حالی که این بسنده نیست و معترضان بابد برای عبور از بحران نسخهء راهبردی و رهنمودی برای عبور از هفت خوان دشواری ها ارایه کنند. اعتراض بدون داشتن طومار مشخص برای عبور از بحران بیشتر شکل ماجراجویانه را دارد که گویا عده یی با انتقاد از حکومت برای کسان دیگری کار می کنند که در پشت پرده اند و معترضان را با سنگ افگندن پیش پای شان به استخدام گرفته اند تا بدین وسیله با افزایش فشار بر حکومت نوعی باجگیری کنند. بنا بر این معترضان هوشیار باشند تا مبادا شکار اهداف مهره های سوخته شوند و آنان قربانی بدهند و افراد نامجو و کامجو قربانی های آنان را ابزاری برای رسیدن به اهداف پلید شان بسازند. یاهو