مهرالدین مشید

 

شماری گروه های جهادی و سیاسی به گونۀ مافیایی تمویل می شوند

بازی های مافیایی و تمویل مافیایی گروه های جهادی و سیاسی


شاید از چند و چون باند های مافیای زیاد شنیده باشید؛ یعنی باند هایی که جنایات سامان یافته را انجام می دهند؛ هرچند واژۀ "مافیا" پیشینۀ تاریخی دارد که برای نخستین بار در جزیرۀ سیسیل در قرن نوزدهم میلادی به دلیل بی‌اعتمادی مردم به حکومت و سیستم قانونی و وابستگی مردم به افراد محلی قدرتمند در سیسیل بوجود آمد که بعد ها وارد تمامی عرصه های سیاسِی، اقتصادی و اجتماعی شد و حالا به گروه هایی اطلاق می شود که در عرصه های گونه گون مصروف جنایت ها و خلاف کاری های سازمانیافته در سطح بزرگ و بلند اند؛ اما از گروه های سیاسی چه چپ و چه راست مافیایی که به سازمان های تباهکار بدل شده اند، شاید کم شنیده باشید. گروه های سیاسی مافیایی به گروه هایی اطلاق می شود که با دست یازیی به شیوه های مافیایی تمویل می شوند و از درآمد های جنایت کارانه مثل دزدی، غارت، اختلاس، اختطاف و قاچاق هیرویین هزینه های سیاسی و نظامی شان را آماده می کنند. هرچند این رویکرد در غرب پیشینهء زیادی داشته که حتا بزرگ ترین جنگ های بزرگ چهانی را سبب شده است. کشته شدن بیست میلیون انسان در جنگ اول و چهل میلیون انسان در جنگ دوم نشانه های آشکار این گونه بازی های بزرگ مافیایی است و نشان می دهد  که چگونه گروه های جنایت کار از آتش افروزی های بزرگ به هدف تامین هزینه های گروهی خود سود برده اند و هنوز هم می برند. با تاسف که این رویکرد با فرسایشی شدن جهاد مردم افغانستان دامنگیر گروه های جهادی کشور نیزشده است. چنانکه در دوران جهاد شماری گروه ها در کنار کمک های مالی و تسلیحاتی غرب، از طریق زرع و قاچاق هیرویین بخشی از هزینه های جنگی شان را بدست می آوردند. در آن زمان هم هلمند به مثابهء بزرگ ترین پایگاهء تولید هیرویین برای شماری گروه ها به شمار می رفت و شماری گروه های جهادی بزرگ ترین کارخانه های هیرویین را اداره می کردند که حالا در اختیار طالبان قرار دارند و علاقمندی خارجی ها هم به هلمند و زد و بند آنان با مخالفان بر سر معاملهء هیرویین است که بخش بزرگی از حاصل بیشتر از هفتاد میلیارد دالری هیرویین افغانستان به جیب آنان می رود. گفته می توان که بخشی از هزینه های جنگ افغانستان را امریکا به گونۀ غیز مستقیم از این طریق تمویل می کند که بیشتر آن به جیب جنرال های امریکایی می ریزد. شاید داستان های انتقال هیرویین به شکل تابوت ها را در زمان جنگ های لاووس و کامبوج شنیده باشید. همین اکنون هشتاد درصد هزینه های حزب جمهوریخواه و شصت درصد هزینه های حزب دموکرات در امریکا را ثروتمندان یهودی تمویل میکنند که مالک بزرگ ترین شرکت های نفتی و فابریکه های اسلحه سازی اند. این ثروتمندان یهود بیشترین عاید شان را از طریق جنایت های سازمان یافته بدست می آورند که سناریوی یازدهم سپتمبر بخشی از این جنایت سازمان یافته می تواند، باشد که در تبانی با زمامداران کاخ سفید و شاهان سعودی بوبوع پیوست و هنوز هم ادامه دارد. دوامدار شدن مبارزه با تروریزم و قدرت مندی دوباره طالبان نیز شامل این پروژه است
و بعد پروژهء القاعده و حالا پروژهء داعش ادامهء آنها است. امضای مبادلهء تجارتی امریکا و سعودی به ارزش ۳۵۰ میلیارد دالر که ۱۸۰ میلیارد آن صرف خرید اسلحه می شود، ادامهء پروژه های جنایتکارانه شامل این دست است که در اثر دامن زدن جنگ های تباه کن به جیب ثروتمندان یهود و شریکان آنان می رود. ترامپ که خود یک سرمایه دار است و تازه به میدان سیاست پای گذاشته در صدد تشدید جنگ و دامن زدن رقابت میان ایران و سعودی است تا با بلند رفتن تشنج در منطقه رقابت های تسلیحاتی افزایش یابد و ثروت های نفتی کشور های اسلامی به جیب کارتل های امریکایی بریزد. از این رو هرگز نمی توان امیدوار بود که امریکا خواهان پایان مبارزه با تروریم باشد؛ زیرا پایان این مبارزه رکود های کلان اقتصادی مسدود شدن فابریکه های امریکایی را در پی دارد که به معنای خشک شدن شاهرگ حیاتی امریکا است؛ زیرا این جنگ ها است که جلو رکود های کلان اقتصادی در غرب را می گیرد و زمینه های توسعۀ اقتصادی را دوباره فراهم میکند. از این رو مبارزه با هراس افگنی پروژهء مشترک امریکایی، سعودی، ایرانی، روسی و ... است که برای نابودی کشور های منطقه و بقای نظام های مزدور و استبدادی و آخوندی به راه افگنده شده است. بعید نیست که حلقه هایی در درون حکومت های افغانستان، سعودی، عراق یمن نیز موجود اند که زیر نام ستون ششم و هفتم به نحوی از این پروژه بهره مند می شوند و در بخشی از این درآمد های مافیایی شریک اند
.

گروه های جهادی افغانستان که به حاشیه رانده شده اند و چشمه های پولی پیشین بر روی شان بسته شده است و از سویی هم منابع درآمد هیرویین هم بدست طالبان افتاده است. این گروه ها پس از آن بازی های مافیایی را شدت بخشیدند که بعد از سقوط نجیب ماموریت آنها برای غرب پایان یافته حساب شد و به "کمربند سبز خطرناک تر از کمونیزم " تبدیل شد تا بازی عوض شد و فصل تازه یی برای غارت های قدرت های اهریمنی در کشور ما فراهم گردید. در حالی که هدف از عنوان کردن کمربند سبز از سوی امریکا و شرکای منطقه یی اش بردن جنگ به مرحلهء دیگر بود که بعد ها پس از سرکوب شدن اسلام سیاسی و تضعیف آن پروژهء طالب بعد القاعده آغاز شد. با روی کار آمدن پروژه های جدید دیگر ماموریت گروه های جهادی پایان یافته و دیگر از نورچشمیان امریکاییان به حساب نرفتند. این گروه ها که خود را دچار دشواری های مالی در جنگ گروهی دیدند، ناگزیر به خلاف کاری روی آوردند و قاچاق هیرویین و حتا یورانیم را آغاز کردند و بعد به غصب زمین و غارت دارایی های شخصی و دولتی دست یازیدند و به گروه های جنایتکار مافیایی بدل شدند. آنان برای بدست آوردن پول از هیچ جنایتی بر ضد مردم شان دریغ نکردند و بوسیله " آغا صاحبان" که مورد اعتماد صد در صد رهبران بزرگ، پر مدعا و حریص آنان می باشند، افغانستان  را تباه و مردم آن را غارت کردند...بیرابطه نخواهد بود تا اندکی از راز قصۀ " من به آغا صاحب اعتماد دارم" را بگشایم. دوستی قصه کرد که نزد یکی از رهبران معزز و معظم جهاد برای دادخواهی رفتیم تا وی میانجی شود و پول های ما را از نزد "آغا صاحب" باز گرداند. وی افزود که کوشش کردیم که مطالبات و شکایت های خود را حساب شده و دقیق خدمت جناب رهبر معزز ارایه کنیم و هر بار که شکایت های خود را با "شد و مد" بیان می کردیم و منتظر پاسخ جدی و درست می بودیم. جناب رهبر چشم هایش را برزمین دوخته و یک یک به سخنان ما گوش می داد و پس از آنکه گپ های ما خلاص می شد. جناب رهبر سر خود را بلند می کرد و می گفت" من به آغا صاحب اعتماد دارم". وی گفت، بار اول ما فکر کردیم که درست متوجه نبوده و حرف های ما را صحیح نشنیده است و بار دوم آماده گی گرفتیم و با آب و تاب از ظلم و جفا های آغا صاحب سخن گفتیم؛ اما هر باری که به  تکرار از ستم  آغا صاحب سخن گفتیم و شتابزده منتظر پاسخ جدی و مثبت جناب رهبر بودیم؛ برعکس با شنیدن این حرف تکراری جناب رهبر که" من به آغا صاحب اعتماد دارم" گویی امید های ما برای شنیدن یک پاسخ درست مانند زنگوله های یخ ذوب  شد و اما به قول معروف از " گور رهبر معزم دود هم  بیرون نشد" تا بالاخره متوجه شدیم که جناب رهبر از ستم آغا صاحب به گونۀ کامل آگاهی دارد و آنچه در مورد آغا صاحب برایش صحبت کرده ایم، گویا کاهی از کوه های جنایت او را  به جناب گفته ایم.

این قصه در حرف مختصر و اما در معنا خیلی کلان و به تعبیری دمیدن صور در حجم زمان و کویا مقدمه یی بود که باب های بسیاری از ناشنیده ها و ناگفته ها و غارت های شخصی و گروهی از سوی شماری اشخاص معلوم الحال را در ذهنم تداعی کرد و در دریافتم که تنها گروۀ حامی "آغا صاحب" که در اصل "جهیزگر" جناب جهادخوار است، از لحاظ مالی وابسته به درآمد های مافیایی نیست؛ بلکه بیشتر گروه های جهادی و سیاسی در کشور وابسته به مافیا های خطرناک اند و از سوی آنان به نحوی تمویل می شوند. در حالی که این جنایتکاران میلیون ها دالر را تحت حمایت فلان رهبر و فلان گروه می دزدند و اما "از گاو غدود" آن را برای " جیب خرج" های جنابان این رهبر و آن رهبر بجای حق سکوت می دهند. در حالی که این حق سکوت بهای گزافی را می طلبد و ارزش های بزرگ و متعالی را به گروگان گرفته است که حماسه ها و شهکاری های مجاهدین افغان و راهیان با وفا و راستین و آزادی این مررو بوم صلح شور گوشۀ اندکی از آن ارزش ها می باشد. در حالی که جریان های جهادی افغانستان میراث جانبازی ها و ایثار گری های مردان خداشناس و صادقی است  که هزاران هزار شهید جانباز برای اعتلا و شگوفایی آنها جان های شیرین شان را با باور های ساده و راستین " در کاسۀ اخلاص" برای رهبران گروه ها تقدیم کردند؛ اما آنان آنقدر به به راۀ خود عشق داشتند و بر رهبران شان اعتماد و باور کامل داشتند و هرگز فکر و حتا تصور نمی کردند که روزی فرا می رسد که رهبران معظم جهاد چنان مصروف خود می شوند و درگیر زد و بند های کلان اقتصادی و مالی تا سطح مافیایی می شوند که با آرمان مقدس آنان بدرود می گویند. نه تنها د ربرابر خون های پاک آنان اتمام حجت نمی کنند و جانبازی های عاشقانه و اخلاص آنان را به باد فراموشی می سپارند؛ بلکه از این هم بدتر آرمان های پاک آنان را در معرض بدترین معامله های سیاسی و اقتصادی قرار می دهند که کارنامه های شان لکۀ ننگینی بر دامان خودشان و جفای آشکار در حق آن مجاهدان پاکباز می باشد. شهدای جهاد هرگز فکر نمی کردند که روزی فرا خواهد رسید که جناب رهبر چنان وابسته به کمک های مالی "آغاصاحب" می شود که حتا در برابر بزرگترین جنایت ها، اختطاف ها و غارت های شاخدار او سکوت می کند و از شرم لب به سخن نمی گشاید و ناگزیر به تکرار این  سخن شود و سیمایی شرم آلود و چشمان خمیده به تکرار بگوید: " من به آغا صاحب اعتماد کامل دارم"  و با این ضرب زبانی گفتن ها پرده های شرم را یکی پیهم بجای دور کردن از چهرۀ اش؛ برعکس بر شمار پرده ها بیافزاید و خود زیر عرق" بی حیایی" چنان تر شود که حتا فرصت از جا جنبیدن را از دست بدهد. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت