کمباور کابلی
تجلی حکومت
آدمکشان در افغانستان!
ازین آدمکشان و ترور اندیشان شب
پرست ، هیچ یک ،درین سال های سیاه متوالی، آماج گلوله عدالت قرار نگرفت، عدالت
جویان ، سواد ندارند، حزب و تشکیلات ندارند، گرفتار فقر و فلاکت مزمن اند؛ شهر
ها و روستا ها دراشغال خارجی است، بسیاری از تحصیل کردگان ، بخاطر لقمهء نانی،
به دریوزگی تنظیم های تروریست ، تن در داده اند!
این زنان نقاب پوش، که در چارراه طرهبازخان، یا میدان انصاری همراه با عینک
دودی، می خرامند، اهالی کابل اند؟ مگر بانوان این آب و خاک، در زمان بادشاهی
ظاهر خان یا جمهوریت داوودخان یا دوره داکترنجیب، نقاب و برقع عربی، بر رخ
میزدند؟
تروریستان برای فتوحات جاهلانهء شان سالگرد می گیرند، نوشابهءپاکستانی مینوشند
و از « جهاد»، لاف و پتاق میزنند!
کار به جایی کشیده، که هفت آدمکش معروف، هشتمین آدمکش را به انجمن سهمداران
حکومتگر کابل ، دعوت میکنند، این آدمکش بی باک که در زمان دولت مستعجل مجددی و
پس از او، صد ها راکت را به سوی مکروریان ها، مرکز شهر و بیمارستان ها ی کابل
روانه داشته بود ،گویا باری، عرصه را برخویشتن ، تنگ دیده ، به رسم خفاش های
بازنشسته، در دخمه ای ، خود را پنهان کرده بود؛ درین سالیان آزگار ، چون شمشیر
عدالت بر فرق او فرود نیامد ، دوباره از غار تاریکش، بدر آمد ه است!
جلاد ها ، می آیند
جلاد ها، خواب را بر کودکان، حرام می کنند
جلاد ها،نقشهء کشتار های تازه میکشند
جلاد ها، به دستور اجنبی، خانهء آبایی را ، حمام خون میسازند..
ما چه میکنیم؟
شاید، ندانسته بر دستان جلاد ها ،بوسه میزنیم!
بوسه بر انگشت جلادان ،زنیم
گه به روی صحنه، گه، پنهان زنیم!
++++
آیا «الزایمر»سیاسی آمده و مردم، قاتلان خود را عفو میکنند؟
گمان نمیبرم، اما فکرمیکنم ، همه میخواهند« دستی، از غیب، برون آید و کاری
بکند»!
هیچ چیز از یا د ها نرفته است، حافظهء جمعی ملت،زنده و مواج است. هرچند کمباور
کابلی ، سال ها قبل هشدار داده بود:
جنـــايتــــــکارجنـــــگی ، رفت از ياد
خـــــط وخال پلنـــــــگی رفت از ياد
نبرد کارته ،
افـــــــــــــــــشار وسيلو
و جنگ کوته ســـــــنگی ، رفت از ياد
خرابی های مــــــــــيوند وسر
چوک
نميـــــــــدانم چه رنگی رفت از ياد ؟
دکان بيــــــــــنوا را
چـــــــورکردن
تجـــــــــــاوز بر تبنگی ، رفت از ياد
عــــــــــروس تازه را از خانه
بردن
به « جيپ » بادرنگـــی رفت از ياد
رياست تا وزارت تحـــــــــــفه
دادن
به هر چــــرسی وبنگی رفت از ياد
سپردن ميهن خودرا
مجـــــــــــانی
به دستان فــــــــرنگی ، رفت از ياد