په اروپا کی دمیـشـته افغانانو د تولنو فدراسـیون

   فدراسـیون سازمانهای پناهندگان افغان در اروپا

Federation of Afghan Refugee Organizations in Europe         


 

خاطرهٔ پایان یک اشغال وآغاز فروپاشی رژیم پوشالی

به مناسبت ۱۵ فبروری، سالروز خروج آخرین سرباز جنگی روس از افغانستان

۱۵ فبروری ۲۰۱۸

))میگویند که کشاندن پای کشور ما به این جنگ جنایت بود. باید گفت که پایان دادن به این جنگ، به شکلی که ما پایان دادیم، نیز یک لغزش بزرگی بود)) (اقتباس از ص ۱۹۹ کتاب افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی اثردگر جنرال محمود قارییف/ترجمهٔ عزیز آریانفر میباشد((

کودتای شوم ثور  تقریبأ ۴۰ سال قبل واقع شد. یکی از پیامد  های این کودتا اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی وقت بود. این کودتای منحوس و اشغال بیشرمانهٔ افغانستان توسط روسها باعث فروریختن شیرازهٔ ثبات سیاسی و به مخاطره افتادن موجودیت این کشور گردید. وضعیت کنونی وطن ما که جولانگاه همه گروه های تروریستی گردیده و دول بیگانه از آن بحیث میدان جنگ گرم وسرد استفاده میکنند، در قدم نخست محصول فرو ریزی شیرازهٔ ثبات وحاکمیت دولتی در افغانستان در نتیجهٔ کودتای ثور و اشغال ۶ جدی است. پانزدهم فبروری بحیث روز تکمیل خروج ارتش شوروی از افغانستان یک روز پُر افتخار در تاریخ معاصر کشور ما میباشد. از جانب دیگر نحوهٔ برخورد روسیه و دست نشانده های شان در افغانستان با مسئله انتقال قدرت به مردم افغانستان داستان شرم آور دیگریست که آگاهانه یا غیر آگاهانه زمینه ساز انتقال قدرت به یک تنظیم، جنگهای داخلی تنظیمی و بلایای متعاقب آن درافغانستان گردید. شرح این موضوع درین مختصر نمی گنجد ولی با اختصار به چند نکته ذیلأ اشاره میکنیم. [1]

انگیزهٔ خروج:

قارییف مشاور ارشد نظامی داکتر نجیب و استاد در اکادمی نظامی روسیهٔ فراتیو انگیزهٔ خروج را چنین خلاصه میکند: ((میانهٔ سالهای هشتاد هرچه بیشتر روشن میگردید که جنگ در افغانستان برای اتحاد شوروی به بهای دشواری های بس سنگین و هزینه های هنگفت اقتصادی  وپیامد های ناهنجار سیلسی می انجامد. … حضورگروهبندی بزرگ ارتش در افغانستان بارکمر شکن وتوانفرسائی رابر دوش اقتصاد کشور گذاشته بود. در گوشه وکنار کشور افسران وسربازان کشته شده در کارزار را  به گور می سپردند و این حالت در جامعه موجب ناخشنودی فراوان میگردید… به هر حال به تصامیم بنیادی در زمینه فراخواندن سپاهیان از افغانستان وپایان دادن به جنگ نیاز مبرم احساس میگردید. رهبری جدید شوروی به ریاست میخائیل گرباچف که در سال ۱۹۸۵ رویکار آمده بود، آهسته آهسته آغاز به رو آوردن به این تصمیم نمود.((

اقدامات شوروی برای فراهم ساختن زمینهٔ خروج:

بازهم نقل قول میکنیم از آقای قارییف مشاور ارشد نجیب الله

الف: ((گفتگو های پویا با حکومات  ایلات متحدهٔ امریکا، پاکستان، ایران ودیگر کشور های ذیعلاقه صورت میگرفت)). (قارییف ص ۴۵(

ب: ((توازن قوا در میان حکومت ومجاهدین در سالهای ۱۹۸۶-۱۹۸۷جستجوی راهیافتهای غیر نظامی  را دیکته میکرد وبرای تحقق مشی جدید، رجال جدیدی در کار بود.  پس از بقدرت رسیدن نجیب الله  به تاریخ ۳ جنوری ۱۹۸۷اعلامیه شورای انقلابی در مورد مشی مصالحه ملی پخش گردید)) (قارییف ص ۴۵([2]

ج: تشدید حملات نظامی بالای مواضع مستحکم قیام کنندگان برای تضعیف آنها و وادر ساختن آنها به قبولی  امتیازات ناچیز (۱۹۸۷) مشی مصالحه ملی. فراموش نباید کرد که از ده سال جنگ روسها در افغانستان نیمی از آن در دورهٔ گرباچف بود.

د: (( توافقات ژنیو در اپریل ۱۹۸۸  امضأشد. سپاه شوروی فراخوانده شد اما سایر مواد این قرارداد از جانب گروه های مسلح هفتگانه وهشتگانه، پاکستان و ایالات متحده تطبیق نشد. عکس العمل وزارت خارجه شوروی در برابر این پیمان شکنی ها سست بود. )) (قارییف ص ۴۵(

و: ((تا شش ماه قبل از خروج فرماندهان قطعات، عملیاتهای نظامی را قطع و تماس های پویا با رهبران محلی مجاهدین برپا کردند. پیشرفتهای مثبتی هم در برپائی تماس ها میان نمایندگان فرماندهی شوروی و احمدشاه مسعودبه مشاهذه میرسید. دست کم او حاضربه مذاکره گردیده بود. این تدبیرها زمینهٔ   بازگشت بلامانع سپاهیان را فراهم گردانیدند.)) (قارییف ص ۴۸(

ز: باوصف آن تماس ها ((بنا به اصرار نجیب الله قوای شوروی تصمیم به بمباران گستردهٔ مناطق تحت نفوذ احمدشاه مسعود گرفته واین بمباران  از ۲۲ جنوری تا ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ توسط نیروهای هوائی مستقر در اتحاد شوروی  اجرا شد. )) (قارییف ص ۴۹(

 گریزنیرو های نظامی روس از افغانستان

روسها که در دسمبر ۱۹۷۹ برای ابقای رژیم دست نشاندهٔ شان به اشغال افغانستان دست یازیدند، همه ساختار های عنعنوی نظم اجتماعی و زیربنا های اقتصادی را نابود کرده و باشندگان سی هزار قریه را کشته یا وادار به فرار از وطن  نموده بودند، مکلفیت اخلاقی داشتند تا با آوردن فشار بالای مؤسسه ملل متحد، دولت پاکستان و حامیان اش را  وادار به همکاری در رسیدن به یک راه حل صلح آمیز در پرتو  طرح تشکیل حکومت مؤقت  مرکب از تکنوکراتهای بیطرف با تضمین امنیتی بین المللی نمایند. هرگاه روسها برای آوردن فشار، خروج قوای خود را مؤقتأ مشروط به برآورده شدن این خواست مینمودند، خونریزی در افغانستان تا امروز ادامه نمیداشت. ((قرار گزارش مؤرخ  ۱۵/۵/۱۹۹۰ (رادیوی افغانستان آزاد) جنرال ضیا الحق در روند دیدار با معاون وزارت خارجهٔ روسیه یولی ورنتسف بر آن پافشاری کرد که حکومت مؤقت انتقالی در افغانستان باید پیش از خروج سپاهیان شوروی تشکیل گردد، در غیر آن، به پندار او، آغاز خونریزی تازه ای کشور را تهدید خواهد کرد)) (قارییف ص۱۹۵). اما روسها در سالهای ۱۹۸۸ و۱۹۸۹ برای خروج از افغانستان زیادعجله داشته و نمیخواستند ((زخم خونین)) خود راطوری مداوا کنند که از خونریزی بیشتر در افغانستان هم جلوګیری شود. آنها هیچ نوع مسؤلیت در برابر مردم کشوری که اشغال و تخریب نموده بودند، احساس نمیکردند.  قارییف با اشاره به این جنایت نا بخشودنی، که وی آنرا خبط سیاسی میداند، مینویسد: ((البته آنقدر ها هم دشوار نبود پیش بینی نتوانیم که پس از سرنگونی رژیم نجیب الله، خونریزی بیشتری آغاز میگردد. جان مطلب در آن است که در کشورما رسم نیست که کسی بخاطر خبط  ها ولغزشهای سیاست خارجی وبالعموم سیاسی پاسخگو باشد.  حالا از چه کسی بپرسیم؟ از چه کسی همه آنچه را که در نتیجهٔ رفتار های ناشیانه در قبال افغانستان  رُخ دادسوال کنیم)) (قارییف ص۱۹۸(

مواضع مردم، حکومت و خارجی ها بعد از خروج

خروج روسها برای اکثریت مردم افغانستان  خوشی بزرگی بود. مردم مؤفق شده بودند بازهم ابرقدرتی را که دارندهٔ  یزرگترین ماشین جنگی جهان بود، شکست داده و مجبور به ترک افغانستان سازند. اما این خوشی خالی ازتشویش وترس نبود. زیرا سر نوشت جنگ وصلح هنوز معلوم نبود وهر دو طرف داخلی جنگ (حکومت نجیب الله و تنظیمهای۷ گانه و ۸ گانه که خود را نمایندگان جهاد جا میزدند)مواضع  غیرواقعبیانه داشتند. حکومت با آنکه حاضر به سهیم ساختن تنظیمها در قدرت بود اما درین مرحله  هنوز برای حزب خود سهم شیر را تقاضا داشت.  از جانب دیگر بعد از خروج روسها تضاد های داخلی حزب دموکراتیک خلق میان شاخه های خلق وپرچم از یکسو ومیان طرفداران کارمل و نجیب از سوی دیگر اوج گرفت. تلاش مستشاران روسی برای تحت کنترول نگهداشتن این تضاد ها دیگر سودمند نبود.  قحطی و قیمتی کارد را به استخوان مردم افغانستان رسانیده بود. تنظیمها (به استثنای محاذ و نجات) خواستار استقرار رژیم خالصأ اسلامی بوده و حاضر به تقسیم قدرت با پرچمی ها وخلقیها نبودند.  روسها رژیم نجیب را تنها نگذاشته و عملأ کمکهای وسیعی ازجمله موادغذائی و مواد سوخت، اسلحه ومهمات و هزاران مشاور نظامی واستخباراتی از طریق پل هوائی به رژیم ارسال میکردند. ایالات متحده و کشور های غربی بعد از خروج روسها به هدف خویش که گرفتن انتقام ویتنام از روسها بود، رسیده بودند ولی ترجیح میدادند  رژیم سقوط کندو یک حکومت تنظیمی جا نشین آن گردد. آنها بعوض فشار آوردن بالای رهبران تنظیمها برای همکاری فعال و مسؤلانه با پروسه صلح که در آن حاکمیت به مردم افغانستان انتقال یابد، در حرف از قهرمانی مردم افغانستان صحبت میکردند ولی درعمل نکوشیدند پروسه صلح ملل متحد در جهت حل درست و مسؤلانهٔ مشکلی که خود آنها در ایجاد آن سهم قابل ملاحظه داشتند، ړیش برود. در عوض این پروسه را در جهت انتقال کامل قدرت به تنظیمها سوق دادند. تنظیمهائی که حتی تعقل متحد شدن برای تسلیم گیری قدرت را هم نداشتند. غربی ها سررشتهٔ امور تنظیمها را به دشمن افغانستان یعنی پاکستان سپردند.  پاکستان که از روز تأسیس اش منتظر چنین  فرصتی برای سوختاندن کابل و نابودی تأسیسات دفاعی و امنیتی  افغانستان بود، از آن استفادهٔ اعظمی می نموده وجریانات را طوری سازماندهی نمود که پروسه صلح ملل متحد  تا سقوط کامل حکومت کابل وآغاز جنگ داخلی به نتیجه نرسد. [3]

آخرین تحولات قبل از سقوط رژیم:

درپاکستان مذاکرات پایان ناپذیر میان سران ونمایندگان تنظیمها بدون رسیدن به نتیجهٔ پایدار به پایان میرسید.  در حالیکه پیشرفت پروسه صلح  ملل متحد  نیاز به نمایندگی مسؤل از جانب تنظیمها داشت.  هریک از رهبران تنظیمی خواستار قرار گرفتن در رأس حکومت مؤقت بود. پاکستان با مهندس و تشویق این اختلافات میکوشید نقش قیم تنظیمها را که در مذاکرات ژنیو بعهده گرفته بود، هرچه طولانی ترسازد. اختلاف تنظیمها سوژهٔ تبلیغات تلویزیونی نجیب الله بود که می کوشید از آن طریق مردم را قانع سازد که مسؤل ادامهٔ بی سرنوشتی کشور او نه بلکه تنظیمها میباشند. پاکستان و تنظیمها امید خود را به جنگ جلال آباد دوخته بودند. بعد از شکست تنظیمها درجنگ جلال آباد حکومت نجیب الله و پشتیبانان روسی اش تاحدی به بقای رژیم امیدوار شدند. و رقابت بالای غضب مراکز قدرت در داخل حزب حاکم حاد گردید.

در نبود روسها هر جناح حزب وطن (دموکراتیک خلق) میخواست موقف رهبری را  از نجیب الله برباید. برگشت کارمل از روسیه و کودتای شهنواز تنۍ باعث تشدید  مبارزهٔ بی امان بین طرفداران کارمل و نجیب الله شد. روسها که تا فبروری ۱۹۸۹ هم حزب وهم ملت را اعاشه میکردند،  بعد از آن سخاوت شان محدود به قوای امنیتی شد. در حالیکه مردم برای صلح با تنظیمها و ختم قحطی، قیمتی و بی امنیتی روز شماری میکردند ، حکومتی ها به خاطر تصاحب و حفظ رهبری و ((مقام)) ها به جان هم افتاده بودند. ((مقامات)) از هر روزنه ای با تنظیمها  رابطه برقرار میکردند وکارت عضویت میگرفتند.  اعضای حزب در خطوط قومی تقسیم و به تنظیم متعلق به قوم خویش ارتباط میگرفتند. نجیب الله وضع را به خوبی درک کرده بود و خانوادهٔ خود را به هندوستان فرستاد و خود منتظر لحظهٔ مناسب حرکت ماند. [4]

داغ شدن اتهام قوم پرستی علیه نجیب الله که گروه کارمل به آن دامن میزد، انگیزهٔ شد برای ائتلاف دجنرال دوستم، سیدمنصور نادری وجنرال مؤمن علیه نجیب الله. دوستم اینباربه گروه های تنظیمی شمال رجوع نموده و آنها را نیزدعوت به پیوستن به حلقهٔ نظامی خود نموده و به مسعود بیعت نمود. در ولایت بلخ معلم عطا از جمعیت، انجنیر نسیم از حزب اسلامی، حاجی محمد محقق از حزب وحدت، نجیب الله مسیر از حزب وطن، نورالله تالقانی از سازا وغیره  به او پیوستند.  دوستم توانست با تصاحب تمام ذخایر استراتیژیک مهمات، مواد سوخت ومواد غذائی حیرتان از لحاظ امکانات خود را درموقف برتر از نجیب الله که حالا با کم شدن شدید کمکها از جانب روسیه مقابل شده بود، قرار داد. در آغاز ماه حمل ۱۳۷۱ ولایات بلخ، جوزجان و غیره از بدنهٔ حکومت مرکزی جدا شده وتحت رهبری دستم قرار داشتند. در نوروز ۱۳۷۱ دوستم به جنرال نبی عظیمی (این به اصطلاح نمایندهٔ کابل هدایت داد تا  مراسم بلند کردن جنده را با رسم نظامی به جا آورد ولی یک کلمه هم از حکومت مرکزی به زبان نیاورد.

 با وصف آنکه در این شرایٓط نجیب الله همه خواستهای تنظیمها را که از طریق بنین سیوان به او مواصلت میکرد، بی چون وچرا می پذیرفت اما چند دسته گی میان تنظیمها مانع انتقال قدرت بود.   بتاریخ ۲۵ حمل یک کمیتهٔ نظامی به اشتراک وزرای دفاع، داخله، امنیت، معاونین رئیس جمهور و منشی های حزب وطن تشکیل شده صلاحیت اتخاذ تمام تصامیم  نظامی وسیاسی به آنها محول شده و نجیب الله از وظیفه کنار رفت. فضای عدم اعتماد بر قوای نظامی و تشویش از امنیت شخصی درحلقهٔ نجیب الله وتیم اش حاکم بود. دوستم از طریق  دگر جنرال عبدالرؤف بیگی به نجیب الله پیام فرستاد که آماده است ۱۰۰۰ نفر مسلح را برای حفاظت از رهبری حکومت به کابل بفرستد. نجیب الله بعد از تضمین جنرال بیگی این پیشنهاد را (از سر ناچاری) می پذیرد. این قوا تحت ادارهٔ جنرال مجید روزی به کابل آمده  در ارگ و میدان هوائی کابل جابجا شدند.

بتاریخ ۲۷حمل ۱۳۷۱ داکتر نجیب الله کوشید همرا با نمایندهٔ ملل متحد بنین سیوان به دهلی فرار کند، اما در قسمت دروازهٔ میدان هوائی کابل از طرف نیروهای جنرال دوستم ممانعت شده و به دفتر ملل متحد در کابل پناه برد و از آنجا تلفونی به لوی درستیز از این موضوع اطلاع داد.  حال آنکه یک روز قبل از آن طی صحبت تلویزونی با طمطراق گفته بود:(( نجیب  الله منگیستو هالو مریم نیست که  وطن خود را ترک وفرار نماید)) (رجوع شود به ص ۲۴ کتاب جنرال بیگی(افغانستان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی). خبر فرار نجیب الله روحیهٔ تیم او را سخت شکست. فردای آن روز یعقوبی وزیر امنیت خود کشی نمود. پس فردای آن ستر درستیز شروع کرد به  تسلیمدهی فرقه ها و قول اردوها در ولایات به قوماندانهای جمعیت و در بعضی جا ها به سایر تنظیمها. این پروسه  تا ۸ ثور۱۳۷۱، یعنی آغاز یک فاجعه دیگر ادامه یافت.

نتیجه گیری:

پانزدهم فبروری  از لحاظ تاریخی و ماهوی یک روز مهم وقابل افتخار در تاریخ افغانستان میباشد.  درین روز مردم افغانستان به آرزوی بزرگ خویش یعنی خروج ارتش متجاوز روس نائل آمدند و خونهای که بخاطر رسیدن به این روز برای وطن خویش ریخته بودند، ثمر داد. البته این پیروزی کامل نبود زیرا رژیم دست نشانده بحیث دنبالهٔ اشغالگران هنوز در وطن ما موجود بوده  و در موافقتنامه صلح ژنیو بالای میکانیزم دقیق انتقال قدرت به مردم افغانستان تذکری صورت نگرفته بود. در نتیجهٔ مداخلات بیگانگان درجنگ مقاومت ضد روسی، تنظیمهای ساخته شده در پاکستان وایران در محور تصمیمگیری بالای صلح جا داده شده بودند  واین حالت نیز مشکلی دیګری برای مردم بوده و ترس از جنگهای داخلی بعدی را همراه داشت.  کابوسی که متأسفانه به واقعیت پیوست. کاوش این نوع حوادث تاریخی نسل جوان ما را در درسگیری از این تجارب کمک میکند. درسګیری از این تجارب بخاېری حایز اهمیت میباشد که روسها بعد از سقوط رژیم نجیب الله نیز در موضوعات افغانستان بیغرض نمانده و به تقویت یکی از جناح های در گیر در جنگ چهل سالهٔ افغانستان پرداخته است.[5]

دولت کنونی  روسیه فدراتیف که وارث همان شوروی سابق است، به تندی در تلاش است تا در گوشه  کناره های دنیا، با ابراز وجود، عقدۀ حقارت خود را در برابر رقیب بین المللی اش ادفاع کند، دولت پوتین سعی به آن دارد تا به همکاری  آخوند های ایران، با حمایت، تجهیز و تسلیح مخالفین مسلح دولت افغانستان، و تحریک بعضی از تنظیم ها و مناطق کشور، وطن ما را هر چه بیشتر بی ثبات ساخته وقلمرو کشور ما را به میدان یک جنگ نیابتی دیگر مبدل سازد. هدف روسها  انتقام گیری از رقیب بین المللی خود و ناکام ساختن طرح های منطقوی وی میباشد. روسها در این راستا از اختلافات داخلی عناصر فناتیست و تروریست به نفع نفوذ خود در منطقه بهره میبرند، همین حالا گفته می شود که روس ها در مناطقی از قندز به طالب ها سلاح و تعلیمات نظامی میدهند و از طریق ایران سلاح های جدید روسی به طالب ها در فراه و هلمند انتقال میدهند و مناطق شمال کشور را به ایجاد بحران و بی ثباتی تحریک میکنند. متأسفانه علایمی از روابط سری میان بعضی از تنظیمی ها و مقامات روسی به ملاحظه می رسد. تنظیمهائی که رهبران شان تحت نام جهاد علیه روسها برای شخص و خانوادهٔ خویش امتیازات ابدی دعوا دارند.

 

هیأت مدیره فارو


 

 

FAROE, P. O. Box 707, 2300 AS Leiden, The Netherlands, www.afghandiaspora.org

 

 

 


FAROE, Post Box 707,   2300 AS,   Leiden,     www.afghandiaspora.org,    

faroe_af@hotmail.com

 


بالا
 
بازگشت