هاشم قانع

 

گاندی بزرگ میگوید:
انسان غرق شود , قطعا میمیرد؛ چه در دریا و چه در رویا , چه در دروغ , چه در گناه, چه در خوشی , چه در قدرت , چه در کینه و چه در انتقام , مواظب باشیم [ بیش از این ] غرق نشویم .

مدتی است با بانگ و نوشته های تنی چند از قامت ناخمیده ها و قامت خمیده های نسل از تاریخ باغ بابای خویش آشنایم . از شنیدن و خواندن آنها به در آوردن شاخ از امکان بدور نیست, .راستی گپ من هم چیز های از تجارب مثبت و منفی باغ بابای خویش را بیاد دارم, یکجا با نسل دومی و سومی های باغ بابا , از قامت خمیده ها و قامت ناخمیده های یاد شده  و کارکرد های ایشان در آینده حرف و کلامی داریم , خواهیم گفت و نوشت .

به مناسبت متن فوق , شعری از شیر زن دیارم را با شما خوانندگان شریک میسازم :
اینجا حضور درختان بی معناست
جایی که باران نیز تعفن می آفریند
و ماهیان
در دل دریا می پوسند
و مورچه ها نظام را فراموش کرده
دست و گریبان هم اند
جایی که چشم ها در لفافه حرف میزنند
و مغز ها طاعون گرفته اند
اینجا تاریک است
و گویی خدا نیز حضورش را کم کرده است
فرشتگان
بال های سپید شان را
حیف می پندارند
و قدم های پاک شان را آلوده نمی خواهند
اینجا کسی "نیروانا" نمی شود
و " اهورا" دیریست
در زیر توده های بیشرمی گیر مانده است
اینجا حضور درختان بی معناست
و هیچ بادی مقدسی تن شان را نمی لرزاند

راستی خرد مندی گفته بود :
ما برای تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست , گاهی هم تو دل میباختی
من به خاک افتاده ام , اما این ناجوانمردی نبود , می توانستی نسازی بر من , اما تاختی
ما نسل دومی و سومی ها را عقیده بر این است:
گذشته را نمی توان تغیر داد , نه فراموش کرد , نه اصلاح کرد و نه پاک کرد .فقط می توان آن را پذیرفت و درس گرفت .
(؟)
یار زنده و صحبت باقی

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت