دکتر عارف پژمان

 


(ارونقی کرمانی هم از میان ما رفت)

یادبودی کوچک از پاورقی نویسان بزرگ!

سال ۱۳۴۰ خورشیدی، وقتی جواد فاضل، نویسنده بزرگ و پاورقی نویس محبوب، ناگهان از دنیا رفت ، بسیاری ،بویژه جوانان و دانش آموزان، برای او اشک ریختند، مزار اورا گلباران کردند و برای او مرثیه های پرشور ساختند؛ اما مرگ دو غول پاورقی نویسی، امیر عشیری و ارونقی کرمانی که روزی، روزگاری،  نوشته های آنان، در دل و دنیای جوانان، غوغا بر پا میکرد، بسیار غریبانه و خموشانه ، اتفاق افتاد. امیر عشیری سال قبل، در تهران، چشم بر گیتی بست ، و ارونقی کرمانی، دو ، سه هفته پیش در ایالات متحده ، تن به داس اجل داد.اتفاقا این سه مسافردیار ابدیت، هرسه در مجلهء اطلاعات هفته گی، قلم می زدند.
پاورقی، به گونه ای از داستان بلند، اطلاق میشود که  به بخش های کوچک، مجزاو منقسم شده است و هربخش، در قسمت زیرین روزنامه یا گوشه ای از مجله ، در ج شده است؛ به شرط آن که همین بخش مجزای منفرد، پایانی گیراو  پر کشش داشته باشد و خواننده را برای دنبال کردن داستان، در حالت اشتیاق و انتظاریروز افزون ، نگهدارد.موضوعات  پاورقی، اغلب ، عاشقانه و رمانتیک است، اما گاه تاریخی، پلیسی و جنایی و روان شناسانه نیز میباشد.پاورقی ها، بیشتربا نثری ساده و قسما نثری آهنگین و شکسته، پدید آمده است.جواد فاضل، که هم به زبان خارجه، دستی داشت  و هم عربی دان بود، عادت داشت، در مقدمات برخی از داستان هایش، از نثر شاعرانه، استفاده کند، مثلا در پاورقی« شعله» یا « عشق و اشک» .
هرچند،در پاورقی ها، گاه، سوژه ها و تم ها ، تکراری و خسته کن است، پاورقی کاران،نیز باری، نبض جامعهء با سواد را دردست داشته اند، خواننده ء اتفاقی  ومبتدی، چه بسا که بدنبال خواندن این داستان های هفتگی و پس از تمرین و ممارست ممتد، به خواننده ای اختصاصی و چیزفهم، مبدل شده است.این پاورقی ها،بی شبهه به تیراژ و رونق ، رسانه ها نیز افزوده اند و نویسندگان پاورقی، حق الزحمه ای ، بیش از نویسنده ء عادی، داشته اند.
پاورقی نویسی    مختص به ادبیات فارسی نیست، در اروپا، همین شیوهء نوشتار، گویا پس انقلاب فرانسه   ، تشخص و جای پای استوار یافت.
برخی از نویسندگان نامدار اروپا و روسیه، آثار شان را بصورت پاورقی، منتشر میکردند، نامدارانی چون تولستوی، بالزاک و دیکنز .
اما در فرهنگ فارسی، نخستین لغت نویسی که پاورقی را به مفهموم امروزی آن به کار گرفت مرحوم علی اکبر دهخدا بود.دهخدا در توضیح پاورقی نگاشت:
 
۱- قصه و جز آن که درقسمت ذیل اوراق روزنامه نویسند.۲-آنچه  در ذیل صفحه ، نوشته شود ،چون شرح و تعلیق.
دکتر صدر الدین الهی که خود در زمرهء پاورقی نویسان قدیمی است،در معرفی این شیوهء ادبی و مختصات آن، البته با توجه به منابع فرنگی، می نویسد:
۱«- پاورقی آن است که داستان واحدی را از آغاز تا انجام، دنبال کند
۱- هر بخش داستان، دارای نقطهء پایانی باشد که خواننده را به خواندن ( بقیه) داستان، تشویق کند.
۳ - زبان نگارش داستان،چنان باشد که اکثریت مردمی که قادر به خواندن هستند،بدون دشواری، آنرا بخوانند و درک کنند.
۴- قهرمانان و شخصیت های پاورقی،بصورتی، تصویر شوند که نمایندهءشخصیت های قابل لمس در زندگی روزمره باشند و در عین حال به نوعی ابرقهرمان، به هردو مفهوم خوب  بد، که خواننده را جلب وجذب کنند، شبیه باشند...۱»

گویا نخستین پاورقی زبان فارسی  به اسم« تهران مخوف» ، نوشته ای از مرتضی مشفق کاظمی بود که در سال ۱۳۱۰ در روزنامه «ستاره ایران» منتشر شد.

پاورقی نویسی در ایران ، گاه و بیگاه با بی مهری و درشت گویی برخی قلمبدستان که پیروان« نقد اخلاقی» بودند نیز روبرو می گشت. جمعی، این داستان های عشقی را« ادبیات مبتذل» یا «ادبیات روسپیانه» قلمداد میکردند. 
واقعیت این است که پاورقی نویسان، نقبی هرچند سطحی بر شیار ذهن و زندگی عامه، زده بودند و از این پنجره،در زوایای روح جوانان رسوخ  کرده بودند،مثلا پاورقی« امشب، دختری می میرد» ارونقی کرمانی، خواننده ای بیشمار یافته بود.دانش آموزان دختر و پسر، حتا دانشگاهیان، این قصه ها را باور میکردند، این دروغ هارا باور میکردند، باهمین احلام و عوالم روحی ، شب ها به خواب می رفتند و خیال میکردند، دختری که دفترچه خاطرات او ، اتفاقی در دست راوی داستان، افتاده است، میخواهد، در دقایق بعدی ، خودکشی کند!
ارونقی کرمانی از زبان، راوی داستان که« همایون» است، در پاورقی پرآوازهء « امشب، دختری می میرد»،چنین مینوسد:

«دفترچه آن دختر ناشناس را ورق زدم، دلم میخواست،بخوانم،ولی در دل گفتم، نه،این کار، خوب نیست، شاید او چیز های خصوصی، در آن نوشته است،اما دلم شور میزد؛ انگار به من میگفتند، درین دفترچه ، رازی، نهفته است،رازی بزرگ وحشتناک!۰۰۰نه، چه رازی، دردفترچه خاطرات،یک دختر مدرسه، ممکن است ،باشد؟،مسلما یک مشت حرفهای معمولی،مانند سایر دختران نوشته است،از دبیر، همکلاسیهایش،پاپا و مامانش،وشاید هم مانند بعضی ها، ا ز ستارگان سینما...اما این استدلال برای خودم نیز قانع کننده نبود،دلم گواهی میداد که رازی درین دفترچه آبی، نهفته است...۲!

نقل مستقیم گوشه ای از نخستین بخش پاورقی « امشب دختری می میرد» که بعد ها به صورت فلم فارسی، درآمد، نثر و فضای داستانی این پاورقی را معرفی میدارد، دفترچه خاطرات یک دختر مدرسه میتواند، برای همه دانش آموزان ، جالب باشد و آنان را به حدس و گمان های در مورد وقایع بعدی داستان وادارد!

 پاور قی نویسان،  نکته ها و سوژه هارادر کوه قاف ، نمی جستند، اینان ، برخلاف نظر اندک شماری از منتقدین ، در «برج عاج» قلم نمیزدند، بلکه اغلب در یک اتاق سه در چار، نزدیک بازار بزرگ تهران،دست به قلم می بردند و از زندگی، قصه می ساختند. گفته میشود، وقتی جواد فاضل ، داستان می نوشت، مرتب دست به موهای پرپشت خودش می کشید . باری جواد فاضل با نویسندهء دیگر، مشترکا داستانی ،خلق کرده بود؛ فاضل وقتی دید، نویسندهء همسو، قهرمان اورا ،در بخش پایانی قصه ،کشته است، به نویسنده همکار  اعتراض کرد که چرا « کارکتر» اورا به معدومیت ، فرستاده است؛ نویسندهءمورد انتقاد با خونسردی به فاضل گفت ، فضا و اتموسفیری که ایجاد شده بود، عمر قهرمان ترا برباد داد، نه من!

ر. اعتمای از پاورقی نویسان سرشناس ،پس از مرگ همقلم نامدارش، امیرعشیری، تصویری جالب، زنده و زیبا از اتاق کار این غول های پاورقی ، در دست داده است:
« انگار، دیروز بود که جوانانه و سرخوشانه ، به عنوان خبرنگار ویژه مجله اطلاعات هفتگی،وارد دفتر مجله شدم درخیابان خیام. مجلهء اطلاعات هفته گی که مشهور ترین هفته نامهء کشور بود،در دو اتاق، واقع در ضلع شرقی ساختمان اطلاعات، طراحی و منتشر می شد؛ یک اتاق سه در چار که مخصوص سردبیر بود و یک اتاق محقر که به نویسندگان و کادر فنی مجله، تعلق داشت.در یک سو جواد فاضل ، نشسته بود، نویسندهء پاورقی مشهور « دختر یتیم»که آن روز ها ، غوغایی ، به راه انداخته بود، قد و بالای بلند داشت ، موهای سرش، پله، پله بالا می رفت ، چهره ای سرخرنگ داشت،انگار این چهره را با آب انار، شسته باشند.در کنار او حمزهء سردادور ، نشسته بود که داستان های تاریخی، می نوشت،کم حرف میزد. آن سوتر، امیر عشیری، نشسته بود، جوانتر از دیگر نویسندگان،بسیار شیک پوش ، با متانتی خاص ، روی یاداشت هایش، کارمیکرد....
۳»

راستش، در دهه های سی و چهل و پنجاه،  پاورقی، نقل حجره و گرمابه و قهوه خانه بود.در زمره ء پاورقی نویسان سرشناس، حسینقلی مستعان   ۱۳۲۱  -۱۳۸۳ است که گاه با نام های مستعار ، حبیب یا انوشه نیز قلم می زد.مستعان ، نیز همانند جواد فاضل و دیگران،کم ازکم بر یک زبان خارجی مسلط بود. . مستعان ، کتاب معروف « بینوایان» هوگو را ظاهرا مقارن سال ۱۳۱۰ خورشیدی به فارسی درآورده بود. این کتاب برای برخی ها، الگوی مغتنم  بود.

از پاورقی های مشهور مستعان، شهر آشوب،رابعه، آتش به جان شمع، فتد، و  آفت است.

آقای کاوهء گوهرین که مطلبی انتقادی  وخواندنی در بارهء« پاورقی نویسی» نگاشته است، میگوید«حسینقلی مستعان و جواد فاضل، دارا ی سواد ادبی  بالا، واطلاعات وسیع از ادبیات ایرانی و خارجی بودند۴   ».

در دهه چهل و پس از آن، نوشته های مستعان کم کم از میدان بدر گشت و جایش را  به داستان های امیر عشیری و ارونقی کرمانی  داد.امیر عشیری در واقع پلیسی نویس وجنائی نویس بود، وی ، شاید بیش از پنجاه پاورقی نوشت که برخی از همینها،دیرتر بصورت کتاب، عرضه شد.از نام های مشهور آثار عشیری میتوان از، سحرگاه خونین،قلعهء قهقهه، شب زنده داران،جاسوس ، دوبار می میرد و معبد عاج ،یاد کرد.امیر عشیری که باری، جمال زاده، ویرا الگزاندر دومای ایران نامیده بود، سال قبل در ایران، غریبانه و بی سر وصدا ، چشم بر گیتی بربست .

 رسول ارونقی کرمانی ، سر دبیر هفته نامه اطلاعات تا سال انقلاب ایران ، زادهء کرمان و بزرگ شدهء تبریز بود.ارونقی مثل جوادفاضل، نویسنده ای صاحب سبک بود.پاورقی« شبی که سحر نداشت» او ، از مایهء تاریخی ، برخوردار است. این پاورقی نویس مجموعه ای از داستان های  خودرازیر عنوان« عشق دلقک» گردآورده است.
از پاوقی های مشهور این داستان پرداز،می توان از، خاطرخواه، شهر باران،دخترشالیزار،در تهران کفش پاشنه بلند نخواهم پوشید ، یک آدمکش، اجاره داده میشود و بابا ، نان داد، یادکرد.
در همین سال ها، پرویز قاضی سعید، منوچهر مطیعی و ر. اعتمادی وچند چهرهء دیگر نیز پاورقی نگاشته اند.

این نوشته، مروری کلی و شتابزده بر پاورقی نویسی ایران است، بسیاری نکته ها و نام ها از قلم بازمانده است و سعی شده، توصیف پاورقی نویسان از زبان همگنان ، صورت پذیرد.

پانویس ها و رویکرد ها:
۱- در آمدی بر مقولهء پاورقی نویسی در ایران .دکتر صدر الدین الهی، مجله انترنتی اینفو
۲- اطلاعات هفتگی، شمارهء ۱۰۳۷، شهریور ۱۳۴۰
۳- پدر پلیسی نویسی ایران، ر. اعتمادی.سایت انترنتی بالاترین، مرداد

 

 

 


بالا
 
بازگشت