دستگیر نایل
انسان شناختی بیدل
سومین مجلد و بخش چهارم کتاب « انسان شناختی بیدل» تالیف دوکتور سید نورالحق کاوش فیلسوف نویسنده و بیدل شناس بزرگ عصر ما این روز ها از چاپ برامده است که ایشان لطف نموده یک جلد ان را برایم پُست کرده اند. دو مجلد اول ودوم این کتاب را پیش از این به خواننده گان وعلاقه مندان عزیز معرفی کرده بودم. جلد سوم و بخش چهارم این اثر ارزشمند در 763 صفحه در سه فصل با پیش گفتاری از خود نویسنده ودیدگاه های فلسفی و زیبایی شناختی فلاسفه ء عهد عتیق وعهد جدید و معاصر را مورد تحقیق و بر رسی موشگافانه کرده و بینش های عرفانی و وحدت الوجودی و فلسفی بیدل را نیز به انها افزوده است.
در این کتاب، سیری بر مهم ترین پیشینه های شناخت شناسی و روش شناختی بیدل در پیشینه های یونانی و مکاتب فلسفی ان منجمله کلبیان، رواقیان، اپیکوریان، شکاکان، کنوسیان،نو افلاتونیان مدرسان و ...فیلسوفان عصرجدید خاست گاه های هندی شناختی و رَوُش شناختی بیدل و مکاتب فلسفی متعدد پس از ان چون چارواک، بودیسم، جاینیسم و ... به تفصیل نقد وتحلیل داده شده است. افزود بران، شناخت دربارهء افزارهای حسی از جمله (دماغ ) یا دستگاه ساخت افزار های پیدا و پنهان انسان(عقل، تامل) با سود جوی یاز آثار منثور ومنظوم بیدل و اوردن نمونه هایی به تفصیل بحث کرده است. در فصل سوم کتاب،از رَوش شناختی سخن رفته است که شامل روش تمثیل، اقسام تمثیل و ارزش تمثیل در آثار بیدل روشنی انداخته شده است.دربخش پایانی کتاب از رَوش دیالکتیک از جمله اصول اساسی دیالکتیک هراکلیتوسی؛ افسانه مایه های دیالکتیک سقراط، افلاتون؛ خاستگاه و دیالکتیک هگل ، روش دیالکتیکی بیدل که شامل الف: اصل حرکت و دگرگونی عالم طبیعت هستی ب: اصل تضاد.ج: اصل نفی؛ د: برایند (منتجه ) فرایند اصل تضاد و: اصل نفی دیالکتیکی ، بحث های مفصل و جامع صورت گرفته است.در مباحث فصل دوم کتاب، بحث و تحلیل موشگافانه در مورد (زبان) از دید گاه بیدل صورت گرفته که جالب و تازه است.معرفی جامع این کتاب، با این حجم وبزرگی وارزشمندی ، فرصت زیادی را می طلبد که باید انرا با دقت نظر خواند و به معرفی آن پرداخت.من با یک نظر گذرا و شتاب زده به این اثر گران بها اهم مطالب انرا بیرون نویس کرده به دوستداران بیدل تقدیم می کنم.اینجا توجه خواننده گان عزیز را به بخش هایی از مساله ء (زبان) ونقش ان بربنیاد دیدگاه های بیدل جلب می نمایم.
« ... انسان با بهره وری از دستگاه تکامل یافته و پیچیده ء مغزی اش میتواند جهان خارج از ذهن را بوسیله ء ( حواس) دو گانه ء ظاهری و باطنی خود احساس به مدد« عقل» یا رهبر حواس دستگاه دماغی ( مغزی) خویش، ادراک کند.....زبان، بمثابهء ارثیه ء گویای کار کرد های نظری وعملی در « حس و خرد انسان»عالی ترین نرم افزار معرفتی « ساخت انسان» است که در روند رابطه ء زنده گی توام با تنازع او برای بقا در راستای هدف تامین ارتباط مفاهمه و انتقال معلومات به همنوعان و رفع نیاز های فردی و اجتماعی اش صرف بوسیله ء« انسان» افریده شده و پیش از او هرگز در هیچ جایی وجود نداشته است...» (ص 1537 همین کتاب .
«...بیدل بعنوان فیلسوف وحدت الوجودی متاثر از مشترکات یونانی_ هندی نظریهء نقش زبان در سامانه ء معرفت و بهره گیری از ان مطابق رویکرد های پسین نو افلاتونیان درهمین زمینه، بیشتر زیر تاثیر«هراکلیتوسی» است.ازنظر بیدل، زبان افزار بیان خویش کاری های « بودِ نا متعیُن » در نمود« تعیینات»خود است.بربنیاد فلسفه ومنطق دیالکتیکی این نظریه وحدت الوجودی بیدل، عَرض زبان جوهر، شهادت زبانِ غیب، هستی، زبان نیستی؛ نشان، زبان بی نشان؛ برون، زبان درون؛ ظرف، زبان مظروف، رنگ، زبان بیرنگی؛ ظاهر،زبان باطن جلوت، زبان خلوت؛ صورت، زبان هیولی، شکل، زبان محتوا، بیداری ( خود آگاهی) زبان خواب ( بیخودی– نا اگاهی) سخن، زبان خموشی،عبارت، زبان مضمون، لفظ، زبان معنا و اسم، زبان مسما است. به عبارت دیگر، زبان افزار افشای راز های نا شناخته مجهول وحد ت الوجود بوسیله ء آوا ها و نشانه های شناخته دلالت کننده و معلوم دارنده در « خود» آن است. از نظر بیدل زبان همچون یک مقوله ء فلسفی ف مفهوم کلی ای است مصادیق بس فراوان دارد و از این رو، به دلیل فقر بسیاری از زبان های متعارف و معمول به گفته خود بیدل، به علت( نا محرمی های زبان ) تعاریف ساده ء سنتی عاجز از بیان مفهوم زبان در مضمون فلسفی آن اند.به گونه مثال از نظر بیدل « حیرت» زبان معرفت و مفاهمه میان سالک و معشوقی است که هردو، یکی است.یا « خاموشی» رساترین زبانی است که یک عارف به وسیله ء آن هم چیزی را میتواند بفهمد و هم مطلبی را بفهماند:
ای بسا معنی که از نا محرمی های زبان // با همه شوخی مقیم نسخه های راز ماند
بسکه فطرت ها به گرد نا رسایی خاک شد // یک جهان انجام خجلت پرور اغاز ماند
نغمه ها بسیار بود اما ز جهل مستمع // هر قدر بی پرده شد، در پرده های ساز ماند
نقش بی رنگ حقیقت ثبت لوح دل بس است // شوق غافل نیست گر چشم از تماشا باز ماند
بیدل همچنان در اشاره به نا پیدایی لفظ مناسب در بیان معنای بلند اش گوید :
بیدل غریب کشور لفظ است معنی ات // عرض« پری» به «عالم مینا» نگاه دار
از این سخنان چنین بر می اید که « سخن» روح کاینات است، و اصل حقیقت موجودات. هرگاه به اختفای معنی کوشد، جهانی را نفس دزدیدن است وچون به افشای عبارت جوشد، عالمی را برخود بالیدن.« غیبب او اشارت است و وجوب واحدیت،« شهود» او عبارت از امکان و وحدانیت .اگر ممکن است، نفی آن بی گواهی سخن، نا ممکن.و اگر « واجب» اثباتش بی شهادت ، سخن نا « متعییُن» .(عقل ) را خارج مراتب اش قدم شمردن ، راه بجایی نبردن است.و (فکر ) را انسوی مدارج اش، تردد نمودن.عنان به تحیُر سپردن:
صدایی پیچیده در کانینات // که پُر کرده از شوق ظرف جهات
کدامین صدا؟ نغمه ساز « کن» // همان دستگاه ظهور « سخُن»
«عقول و نفوس » از دلش تا زبان // موالید و عنصر زبان تا بیان
ز « اسما» اگر جمله اسرار «هو» ست // چو در جلوه آید، « سخن» نام اوست
در غزل زیر که در حقیقت کتاب مختصری از اشاره بر بنیاد وحدت الوجودی « هستی- جهان خدا » انسان شناختی و حتا شناخت خود وی نیز است، دلیل برازنده اندوه وتاسف بیدل نسبت به کسیکه این جایگاه و ازجمله « زبان» خودش را نمی شناسد بیشتر قابل فهم است.
به پیش پا نمی بینی چه افسون است تحقیقت
زبان خود نمی فهمی ، چه نیرنگ است عرفانت
جهانی نقش بستی، لیک ننمودی به کس بیدل
به این حیرت چه مکتوبی که نتوان خواند عنوانت
بیدل در افاده همان نکته حاکی از نیاز « جهان غیب» ، « روح مطلق» در خود ارایی اش به کسوت « لباس» ظهور و شهود در سوژه ء « لفظ و معنا» یا این نکته که تنها لفظ به ( معنای خاص و عام) ان میتواند افشا گر راز های اندرونی « معانی» صدای وحدت وجود باشد. به تعبیر دیگر، تنها سخن انسان می تواند فصیح ترین و بلیغ ترین بیان معانی ( مضمون، اندیشه و اهداف) خدایی و حدت وجود باشد.
_ برون « لفظ» ممکن نیست سیر عالم « معنی»
به عریانی رسیدم تا درون پیرهن رفتم
_ آن جوهر مطلق عرض ما و من است
هشدار که جز« لفظ » ، ندارد « معنی » (1)
به دوستداران کتاب و از جمله علاقه مندان بیدل توصیه میشود که این کتاب را بدست اورند و بخوانند تا لذات معنوی کسب نمایند.
( 1) انسان شناختی بیدل – دوکتور نور الحق کاوش ، صص ( 1515 – 1545- 1544 )