عبدالمالک دستیار
اشتباهات ناشی از درک نادرست شهروندان در عرصه حیات سیاسی کشور!
در این اواخر در عرصه ی حیات سیاسی کشور مان دیده شده است که هر از گاهی که نیاز به تصمیم گیری جمعی برای ایجاد رهبری سیاسی احساس گردیده، اشتباهات ناشی از عدم درک و فهم شهروندان برای شناخت و گزینش افراد نخبه برای رهبری کشور از سوی شهروندان عادی و سیاست گذاران کشور صورت گرفته است؛ چه در این راستا، نخست تعدادی از افراد جامعه به یک فرد مشخصی گرائیده، برای رسیدن به نقطه غائی هدف خود، طرف های مقابل را بدترین شخصیت معرفی نموده، گزینه خود را با کتمان نواقص خوبترین نشان داده اند ولی با گذشت زمان اندکی دوباره از گزینه منتخب خود نیز شاکی شده و به نفی آن پرداخته حتی در بسا موارد با برچسپ زدن نکات بد شخصیتی به وی خواسته اند وی را از صحنه دور نموده و دیگری را بجای وی در نظر گیرند که این شیوه عملکرد اتباع کشور در حقیقت نشاندهنده عدم شناخت کلی از سیاسیون کشور بوده و از چند حالت خالی نیست. اولاً در این دو دهه ی اخیر تعدادی از شهروندان صرف خود را با ظاهر دانش آموخته گان همسان نموده، به مراجع کسب دانش رفته اما بهره ای از آن نبرده اند، چه کسب علم بالای شخصیت افراد اثر گذار بوده، پیامد های مثبتی در طرز دید آنان پدید می آورد که در نتیجه شهروند با درک عینی و ذهنی از واقعیت های جامعه تصامیم خویش را از روی تعقل و دانش میگیرد و هر گاه تصمیمی از روی تعقل و عجین با دانش کافی اتخاذ شد، برگشت زود هنگام از تصمیم را در قبال ندارد اما متاسفانه در جامعه کنونی ما این مشکل بصورت حاد محسوس است و در نتیجه میتوانیم اذعان داریم که در این اواخر هدف تعدادی از افراد جامعه ما فقط داشتن مدارک تحصیلی جهت جذب در نهاد های دولتی و غیر دولتی است و بس. با آنچه گفته آمدیم میتوان نتیجه گرفت که در کشور مان روی کیفیت تحصیلات چه در زمان مکتب و چه در زمان دانشگاه توجه آنچنانی صورت نگرفته، تعدادی از نهاد های اکادمیک خصوصی فقط به پول می اندیشند نه به ارایه دانش کارا و موثر، لذا دولت باید به هر نحوی که شده جلو این نقص مشهود را با راهکار های متفاوت بگیرد؛ در غیر آن اوضاع بد تری را تجربه خواهیم نمود.
در بسا موارد در عدم موجودیت دانش کافی، شناخت کلی از شخصیت هایی به اصطلاح به عنوان رهبر صورت نگرفته، شهروند صرف بخاطر یکتعداد ارزش های واهی که نزد خودش بصورت خود باورانه متصور است، از شخصی که بصورت ماهرانه ذهنیت شهروند را بعد از مطالعه به تسخیر گرفته حمایت مینماید اما با گذشت زمان اندکی اگر به اون مرام های ارزشی خود باورانه ی خودش دست نیافت از کاندید رو گردانیده و او را به اشکال مختلف هجو مینماید؛ گفتنیست در این عرصه نه تنها پیرو مقصر است که رهبر هم از دو بعد متفاوت مقصر است، یعنی اینکه رهبر یا کاندید یا بصورت عمدی با زیرکی بیش از حد ذهنیت طرفدران را میخواند و با نیرنگ خاص شعار هایی برای رسیدن به خواسته های وی میدهد و یا رهبر و کاندید خود پیشبینی واقعی از آینده نداشته، در حقیقت شعار های آرمان گرایانه سر داده و حین رسیدن به مرحله اجرایی شعار های وی به حقیقت نمیرسد. در این زمینه هم نقش تحصیلات بسا ارزنده و موثر است و هم نقش رسانه های جمعی، اما متاسفانه نه نظام تعلیمی و تحصیلی شهروندان را رسالتمند بار می آورد و از آنجائیکه رسانه های جمعی هم با درنظرداشت نفع اقتصادی بیشترینه دنبال سود جویی اند، لذا رسانه ها هم اثر گذاری مثبتی برای رشد ذهنی شهروندان ندارند. پس دولت باید در این دو عرصه راهکار های متفاوت موثری را روی دست گیرد تا به این مامول نایل آئیم.
نبود ستراتیژی مشخص برای سمت و سو دهی شهروندان برای اتحاد و همبستگی ملی از سوی دولت نیز یکی از چالش های فراراه گزینش رهبری دولت بشمار می آید. در شرایط کنونی که کشور در بحران عمیق ناباوری ها غرق است، شهروندان در نبود دانش کافی، شناخت کلی از رهبران و نبود راهکار های مناسب برای اتحاد و همدلی و همدیگر پذیری، به منفعت های فرقه یی و قومی می اندیشند تا به منفت ملی. شهروند بدون آگاهی سیاسی رهبران و نهاد های فرقه یی و قومی را در حقیقت تکیه گاه خود دانسته به این باور است که فقط رهبر قومی یا فرقه یی میتواند از حقوق وی دفاع نماید و بس، او باورمند به این مسئله است که منافع فقط در گروه مشترک است نه در سطح کشور، او خود را خارج از محدوده قوم و گروه خود بی پشتوانه دانسته، به هیچ یک از بزرگان اقوام دیگر اعتماد نمیکند؛ چه تشکل احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی حتی تشکلات نهاد های جامعه مدنی کشور همین اکنون اکثراً به اساس قومیت، ملیت و یا مذهب بنا نهاده شده اند که برای شرایط فعلی بسیار مضر تلقی شده، آینده را تاریک جلوه میدهد. از سوی دیگر، این باور شکل گرفته در ذهن شهروند محصول کار استعمار است، منفعت سیاسی کشور های بیگانه این باور اتکا به قوم یا ملیت خاص را در ذهن هر شهروند شکل داده است که مبارزه با این پدیده شوم و تباه کن نیز مشکل ترین شکل مبارزه بشمار می آید، اما دولت به کمک نهاد های اجتماعی با تطبیق راهکار های موثر چون بازنگری در نحوه ایجاد احزاب سیاسی و سازمان های اجتماعی میتواند مبارزه را با این پدیده ضد ارزشی آغاز نماید.
نبود سیاست ایجاد ارتباطات گسترده میان جوانان ولایات مختلف کشور نیز میتواند یکی از چالش هایی برای همسویی و همدلی میان جوانان شمرده شود، چه در نبود ارتباطات؛ منفعت طلبان قومی، مذهبی، گروهی و . . . برای رسیدن به منافع شخصی خویش از جوانان استفاده ابزاری نموده در نهایت این امر منجر به عدم همدیگر پذیری جوانان ولایات و ملیت های مختلف گردیده و اشتباهات در تصمیم گیری آنان برای گزینش زعیم سیاسی کشور را در پی خواهد داشت. ناگفته هوایداست که در شرایط کنونی با آنکه جوانان عطش فراوان برای کسب علم و دانش تا مقاطع عالی اکادمیک را دارند اما اکثراً حس همدیگر پذیری را در خود ندارند که این امر وابسته به عدم ارتباط جوانان ولایات مختلف کشور میباشد؛ چه، هر گاه زمینه نشست های مشترک بین آنان فراهم گردد، حضور فعال و مفاهمه و گفت و شنود مستدل شان در نشست ها باعث اقناع طرف مقابل شده، در زدودن عقده های ایجاد شده موثر واقع خواهد شد. لذا در این زمینه در قدم نخست دولت از طریق معینیت جوانان وزارت اطلاعات و فرهنگ میتواند فعالیت های موثری را انجام دهد و از سویی هم آنوزارت برنامه های مشترک را برای اختلاط جوانان ولایات مختلف از طریق تحصیل جوانان یک ولایت در نهاد های خصوصی ولایت دیگر با ارایه تخفیف در فیس این گونه نهاد ها طرح نماید تا با ایجاد ارتباطات، همسویی آگاهانه بین آنان ایجاد و در هماهنگی همدیگر حس همدیگر پذیری بین شان ایجاد و به انتخاب رهبران و در نهایت به گزینش زعیم سیاسی خویش بدون اشتباه نایل آیند.