* اگر علاقمندید، "جنگ" را با ذره بین  یک "طنز" ببینید!

* نویسنده: حلیم یارقین

* ما چرا می جنگیم؟!!

          در روزگاران قدیم سرزمینی به نام "جنگستان" بوده است. مردم این سرزمین مثل افسون شده ها، میان خود یا هم با همسایه ها همیش می جنگیده اند. آنها لحظه یی هم بدون جار و جنجال یا جنگ نمی توانسته اند بسر برند. زنان با شوهران؛ والدین با فرزندان؛ برادران با خواهران؛ خاله ها با عمه ها؛ ماما ها با کاکاها؛ فروشنده ها با خریدارها؛ ملا امام ها با مقتدی ها؛ ای همسایه با او همسایه؛ ای کوچه با او کوچه؛ ای قیشلاق با او قیشلاق؛ ای گروه با او گروه؛ ای مذهبی با او مذهبی... به بهانه هرچیزی می جنگیدند. آنها خوده اوگار کرده و زده و زخمی می ساختند، ملک شانه چپه و راسته کرده، ویران می کردند. خلص، آنها مثل معتادان نسوار، چیلم، چرس، تریاک و هروئین به جنگ معتاد شده بودند!

          از این رو، نیم مردم او ملک معیوب، لنگ، بدنشان تکه تکه، پینه شده، اعصابشان خراب، روزگارشان بسیار تلخ، سرزمین شان ویران، غریب و پسمانده بوده. حتی وزارتی مخصوص این مردم لنگ و لاش کار میکرده!

از سبب جنگها، هر قشلاق دارای قبرستانی با بیرق های رنگارنگ و همیشه در حال اهتزاز بود. قشلاق یا شهری که از اثر جنگ ها آدمهایش بیشتر کشته شده بود، خود را "شهید پرور" می گفت و با قبرستان بزرگ خود به دیگران فخر می فروخت! حتی سخنرانان محافل و واعظان مساجد سخنان خود را با عباراتی چون "مردم شهید پرور"، "شهیدان گلگون کفن"، "گورهای خونین" وغیره زیب میدادند! آنها گورستان های خودرا با سنگ های مرمر، لوحه ها و انواع بیرق های رنگارنگ مزین ساخته، به آنها می بالیدند. قبر زورآوران شداد و پولدار را لوکستر و مفروش ساخته، از افراد پذیرایی هم میکردند!!

در آن سرزمین، کسی که بیش از همه با خشونت، سفاکی و بیرحمی دست به خرابکاری، انفجار و قتل و آزار مردم میزد، به همان اندازه دلیر، ناترس و قهرمان به حساب می آمد! از همین سبب، در آن سرزمین هرولایت، شهر، قریه و حتی هرکوچه و قومی مناسب حالش قهرمانان خورد یا بزرگ، مشهور یا عادی داشت. زنده ها آنها را احترام می کردند و حتی به آنها التجا مینمودند!

کسانی که از نقاط دیگر جهان به سرزمین "جنگستان" می آمدند، از روح ستیزه جویی و خصلت جنگجویی و عادت خرابکاری مردمان آن حیرت میکردند. روزی گذر سیاحی از کشور دیگر به سرزمین "جنگستان" افتاد. او با مشاهده وضع آن ملک و اعمال و ذهنیت مردمانش، حس کنجکاوی او را واداشته تا علت جنگجویی و خرابکاری آن مردم را بداند. او مرد مسن و گرم و سرد روزگاردیده یی را گیر آورده، موضوع را از او پرسیده است.

پیرمرد گفته:

- این مسأله داستانی دراز و ریشه در گذشته های دیرین تاریخی ما دارد.

سیاح گفته:

- خیلی به دانستن آن علاقمندم. لطفاً بگویید!

پیرمرد به شرح موضوع چنین آغاز کرده است:

- بسیاری ها مانند شما از ما می پرسند که "ما چرا همیش می جنگیم؟!" حتی خود من نیز بارها چنین سوالی را از خود کرده ام! برای جواب، از شرایط زندگی تا رژیم های حاکم در کشور و بیسوادی و حتی تا به مداخلات خارجی ها رسیده ام. ولی به نظرم، گاهی از مطالعۀ روحیات مردم ما، به چیزهای جالبی غیر از عوامل یاد شده هم ممکن است رسید.

اگر پرسیده شود که چگونه؟ در پاسخ من چنین می اندیشم که قابلیت و خصلت جنگجویی و جنگ اندازی از نسل های قدیم در خون رگ های ما مردم ساری و جاریست!

من خود از دوران کودکیم به یاد دارم که ما کودکان با مهارت عجیبی مورچه های بیچاره را به جنگ می انداختیم. ببینید، خیلی جالب است. به دلیلی که هنوز برمن مجهول است، مورچه هایی را که در کمال صلح و صفا و همکاری با هم زیست داشتند، توسط ما مانند دشمنان خونی به جنگ انداخته میشدند و تا مردن می جنگیدند. ما بچه ها با شور و ذوق تمام صحنه جنگ مورچگان را تماشا میکردیم و لذت میبردیم!

گاهی بر سر این که مورچه مه زد یا مورچه تو باخت، خود ما بچه ها با هم می جنگیدیم. ما از خشم و غضب اول بیچاره مورچه های همدیگر را زیر پا لَش میکردیم، بعد به جان هم افتاده همدیگر را خوب میزدیم و زخمی و "خون و خون پُر" میساختیم!

زمانی که کمی بزرگ شدیم، مورچه های جنگی نیز جای خود را به جنگنده های بزرگتر مانند "بودنه" و "کبک" دادند. جالب است، بودنه هایی که در کشتزارهای سبز گندم، در آغوش طبیعت زیبا کاملاً آزاد به خوانش و زندگی مشغول بودند، زمانی که به دست ما میرسیدند، آنها را در کف دست خوب عرق داده و خریطه های تنگ و تار مدتها نگه میداشتیم و به جنگ آماده میساختیم.

این پرنده های خوشخوان در شرایط پرورش ما چنان عاصی و به همجنسان خود چنان دشمن و ستیزه جو بار می آمدند که به مجرد رویارویی با همنوع خود که همدیگر را هیچ ندیده و هیچ نمی شناختند، به جان هم افتاده همدیگر را لت و پار میکردند. ما و تماشاچیان با هیاهو و هیجان آن را تماشا میکردیم!...

بلی مهمان عزیز، ما باز هم بزرگتر شدیم و همراه با آن حیوان های جنگی هم جایش را به از خود بزرگترها مانند خروس، سگ و قوچ داد. این جانوران با روش های ویژه چنان زیر پرورش و تربیت جنگی قرار میگرفتند که هنگام جنگ با همنوعان خود، همانند دشمن قدیمی با آن میجنگیدند. به عنوان مثال، دو خروس تا آن حد با هم میجنگیدند که از شدت زخم و خونریزی حتی چشمان شان را خون پنهان ساخته، بیچاره ها جایی را دیده نمیتوانستند. صاحبانشان سر و چشمان آنها را شسته، دو باره به جنگ می انداختند.

من خود بارها گواه بودم که "پخ" نوک تیز پای خروسان که درواقع سلاح ضربه زدن به حریفانشان است، گاهی میشکست. در آن حال گرداننده های جنگ میان آنها "آتش بس" کرده، به ترمیم پای خروسانشان میپرداختند و حتی اگر "پخ" از کار افتاد بود، به جایش "پخ" مصنوعی نصب میکردند. بعد "آتش بس" شکستانده میشد و جنگ دوباره آغاز مییافت!

برای تربیۀ سگ های فوق العاده ستیزه جو و ناترس، خون حیوان های کشته را به خوردشان میدادند!... مردم حتی حیواناتی مانند شتران درشت اندام را نیز چنان تربیت می کردند، که آنها با آن هیکل های بزرگ کج و معوجشان همچون دشمنان قسم خورده به جان هم افتاده، تا مغلوبیت و گریز یکی به جنگ ادامه میدادند!

بلی مهمان عزیز، قصه از همین قرار است که خیلی فشرده و کوتاه برای شما گفتم. حال این عادت و مهارت از زمان های بسیار قدیم نسل اندر نسل به مردمای امروزی رسیده و از اینها به اولاد آینده به یقین که میراث میرسد. باور کنید، حتی بچه های شیرخوار هم از پستان مادرانشان به آرامی شیر نمیخورند. بلی، آنها با کشیدن صداهای غُر غُر و حتی با مکیدن سخت و آزار دادن مادرشان شیر میخورند! حتی کودکان مهارت خشونت مادرآزاری دارند!!...

از همین سبب، شما اگر در شهر و بازار یا محلات گشت بزنید و یا هم شاگردانی که از مکتب رخصت میشوند ببینید، همه با هم در جنجال، بگو مگو، دو و دشنام و جنگ اند. همیشه 15-20  نفر سَیل بین بیکار هم دارند!

سیاح پرسید: در چنان حالت، اگر کسی یا کسانی بخواهند با مداخله و پا درمیانی به نزاع خاتمه دهند، آیا خوب نخواهد شد؟

- نه شما چی میگویید. اگر کدام میانجی پیدا شود، جدال و جنجال مانند پاشیدن پترول شدت کسب میکند. خشم و شطارت ستیزه جویان هردو طرف برای جنگیدن چند برابر تیزتر میشود. حتی ممکن است میانجی نیز زده و زخمی شوه!!

خلاصه این که ستیزه جویی، جنگیدن، لت و پار کردن، کشتن و خرابکاری در مردم ما به یک عادت ارثی و واگیر بدل شده است. حتی مردم به این خصلت دلاوری و ستیزه جویی خود در جنگیدن میبالند. از کشتن و کشته شدن باکی ندارند و به "شهیدپروری" و "قهرمان سازی" خود افتخار میکنند! از همین سبب سرزمین مارا "جنگستان" نامیده اند که معنی آن "سرزمین جنگ خیز" است!

روی همین علت، در سرزمین ما برای شعله ور ساختن جنگ تمام شرایط داخلی موجود است. فقط کوچکترین اشاره یا شرری از داخل یا هم از بیرون کافیست تا شعله های زندگی سوز جنگ اوج بگیرد و همه چیز را به کام خود فرو ببرد!!   

 

 


بالا
 
بازگشت