احمد سعیدی
سرنوشت تلخ افغان ها در مهاجرت های اجباری
هفته گذشته جوان 19 ساله ای مهاجر افغان در پیشروی مغازه ای در جرمنی خود را آتش زد این درد جان گداز را تنها و تنها مردمان خدا پرست و وجدان های بیدار احساس میکند همه میدانند که طی دو سال اندی گذشته ده ها هزار هموطنان ما فرار را بر قرار ترجیح داده کشور را ترک نموده اند. عده ای در دریا ها خوراک نهنگ ها شده و تعداد دیگری تا کنون بین مرگ و زنده گی بخاطر تعین سرنوشت دست و پامیزند حقارت، توهین و تحقیر نصیب هموطنان ماست، پرسش جدی که اذهان همه را به خود مشغول ساخته، این است که چرا افغانها با وجود تمامی خطراتی که وجود دارد، باز هم مشکلات فراگیر و خطرات جانی را قبول نموده می کوشند از طریق راه های قانونی و غیر قانونی کشور را ترک نمایند تا خود را به اروپا برسانند؟ به عقیده من دلایل این وضعیت را باید در بعد داخلی و خارجی جستجو کرد .
نخست عوامل داخلی :
۱-
ادامه جنگ و آینده نا معلوم صلح و امنیت
۲-
بیکاری و فقر شدید اقتصادی و نبود اعتماد ملی
۳-
بی قانونی و تجزیه عملی قدرت خلاف ارزش ها
دوم عوامل خارجی :
۱-
سیاست کشورهای مهاجرپذیر
۲-
جاذبه زندگی بهتر در کشورهای پیشرفته
۳-
تشویق خانوادگی و مهاجرین در کشورهای غربی
دلایل واقعی ادامه سیل مهاجرت افغانها هرچه باشد در این واقعیت نمی توان تردید
داشت که طی سه دهه گذشته و تقریباً از زمان به قدرت رسیدن سردار محمد داود خان
و در پی آن کودتای حامیان حزب دمکراتیک خلق افغانستان به رهبری نور محمد تره
کی و پیآمد آینده افغانستان به وسیله ارتش سرخ اتحاد شوروی وقت، آوارگان افغان
بخش مهم واصلی آوارگان و مهاجرین در سرتاسر جهان را تشکیل می داده اند و هنوز
هم این وضعیت امکان تداوم یافته است.
تردیدی وجود ندارد که تعداد بی شماری در مسیر راه قربانی شده اند و هرگز به
مقصد نرسیده اند اما آمار دقیقی از آوارگانی که به مقصد نرسیده اند، تا کنون
وجود ندارد.
ولی این تمام ماجرای مصیبت بار آوارگان افغان نیست، کسانی هم که بعد از تحمل
رنج های بسیار خود را به جرمنی ویا کشورهای غربی رسانده اند، سال ها در بدترین
شرایط در انتظار پذیرش در کمپ هايی نگاهداری شده اند که چیزی از زندان کم
نداشته اند. بعضی از کشور های اروپایی بطور نسبی با مهاجرین برخورد مناسب تری
داشته و به دلایل خاصی تسهیلات بیشتری در نظر می گرفته اند. با این حال آوارگان
افغان مجبور بوده اند سال ها در کمپ های آوارگان بمانند تا تکلیف پذیرش قانونی
آن ها روشن شود.
در اين جا به دلیل اهمیت دلایل داخلی اشاراتی به آن ها گذرا خواهیم داشت:
۱-
ادامه جنگ و آینده نا معلوم صلح و امنیت
واقعیت این است که افغانستان در طول چند دهه اخیر همواره یا درگیر جنگ داخلی
بوده و یا جنگ های داخلی زمینه ساز دخالت خارجی شده اند. جنگ های داخلی هر چند
معمولاً پوشش ایدئولوژیک داشته اند ولی در ماهیت، قومی ـ مذهبی بوده اند. علت
را هم باید در ساختار نامتجانس قومی این کشور جستجو کرد که تاکنون متناسب با
شرایط خاص افغانستان ساختار قدرتی که برای همه واحدهای قومی رضایت آمیز باشد
بدست نیامده است.
شاید مهم ترین عامل در این باره فرهنگ انحصار گرایانه در قدرت قومی باشد که
بعضی از اقوام بطور سنتی با آن روبرو بوده اند. اما حقیقت آن است که سایر قومیت
ها احساسات انحصارگرانه مشابهی از خود نشان داده اند، حتی اگر بتوان گفت که
انحصار گری در قدرت در میان قومیت های مختلف در واکنش به انحصار گری قدرت در
میان اقوام دیگر محسوس است، باز هم نمی توان توجیهی عقلائی برای آن یافت، زیرا
که بهرحال نتیجه آن برای صلح و ثبات داخلی افغانستان یکسان و فاجعه بار بوده
است.
نگاهی تاریخی و گذرا به انحصارگری قدرت وتداوم آن تا زمان حاضر بخوبی ثابت می
کند که لااقل سه قومیت از چهار قومیت اصلی ساکن در افغانستان به لحاظ تاریخی
خود را وارث قدرت می دانند و این ذهنیت، علاوه بر نخبگان در توده های مردم قوی
و قابل ردیابی است. قومیت پشتون، قومیت تاجیک و قومیت ازبک این هرسه قومیت نگاه
شان به قدرتِ گذشته است و نه زمانِ حاضر و درک واقعیت های جدید.
مجموعه این گونه واقعیت ها افغانستان را مستعد جنگ توسط خارجی ها نگاه داشته
است و پی آمد جبری آن فرار مردم از صحنه جنگ و در پیش گرفتن راه مهاجرت به رغم
دشواری ها وخطرات آن بوده است، زیرا افغان ها راه دیگری پیش رو ندارند یا در
صحنه جنگ می مانند و جوانان شان به نفع این یا آن گروه طالب داعش جنگ به برادر
کشی بپردازند و یا راه فرار در پیش می گيرند. لااقل برای کودکان و زنان راه
ماندن دشوارتر است و مردان جنگی نیز ترجیح می دهند زنان و کودکان خود را به
کشورهای هم جوار منتقل سازند.
منتها با گذشت زمان از میان نسل اول آوارگان افغان در کشورهای همسایه، نسل
جدیدی با آرزوها وآرمان های جدید شکل گرفت که آرزوی زندگی و معیشت بالاتری از
پدران و مادران خود شده اند. همین نسل است که اکنون نگاه به اروپا، کانادا
واسترالیا دارد و هر خطری را می پذیرد تا ادامه دهنده راه نسل قبل از خود نباشد.
برای این نسل زندگی درکشوری که درکش نمی کند و نیاز های اش را به رسمیت نمی
شناسد، دشوار است و حاضر نیست گوشت دم توپ قدرت طلبان و انحصارگران قدرت قومی
شود. نفس کشیدن در فضای آزاد را می خواهد که افغانستان قادر به ارائه آن نیست و
هم چنان وفادار به سنت انحصارگری قدرت باقی مانده است. سنتی که نتیجه آن حضور
خارجی ها با بهانه های متفاوت وایدئولوژی متفاوت بوده است و افغانستان را اگر
از اشغال روس ها خارج كرد اما به چنگال آمریکائی ها در آورده است. در هر دو
حالت نفس مداخله خارجی ها ادامه داشته، جنگ قدرت قومی ادامه دارد و تنها
بازیگران داخلی و خارجی آن تغییر کرده اند.
۲-
بیکاری و فقر شدید اقتصادی
عامل دوم بعد از جنگ داخلی و حضور خارجی ها که روند مهاجرت را تسریع کرده است
وجود فقر شدید و مشکلات اقتصادی و بیکاری گسترده است. این عامل رابطه تنگاتنگی
با جنگ نیابتی دارد. سرمایه های اصل کشور صرف جنگ می شود و اصلی ترین نیروی کار
سازنده در جنگ هدر می رود. بنابراین امکانی برای توسعه اقتصادی باقی نمی ماند.
هست و نیست مردم افغانستان در جنگ های طولانی داخلی و خارجی هدر رفته است و
زندگی در داخل کشور در عمل برای نسل جوان و آرزوهای فراتر از امکانات محلی،
تحمل پذیر نیست.
کمک های بین المللی بجای آنکه در جهت توسعه افغانستان و ایجاد کار برای نسل
جوان مصرف شود در مناسبات فساد آمیز بوسیله خارجی ها و نخبگان و صاحبان قدرت
غارت می شود و به خارج انتقال می یابد.
در چنین فضائی جوانان افغانستان راهی جز فرار از وضع موجود پیش پای خود نمی
بینند و همین ها هستند که یا در کمپ ها در بدترین شرایط در ترکیه و یونان منتظر
پذیرشِ در کشورهای اروپائی هستند و یا خود را با هزاران مشکل و بدبختی به مالزی
و اندونزی می رسانند و دار و ندار خود را به قاچاقچیان انسان می دهند تا آنها
را به سواحل کشور های اروپایی برسانند تا شاید فرجی حاصل شود و دولت اروپایی آن
ها را بپذیرند.
همین هاهستند که سوار کشتی های کهنه و ناامن قاچاقچیان می شوند و حتی از داشتن
یک جلیقه نجات محرومند که در صورت بروز حادثه، لااقل مدتی بتوانند در آب شناور
بمانند تا نیروهای امدادی برسند و جان شان را نجات دهند. در آخرین مورد غرق
کشتی آوارگان افغان، آن هائی که جلیقه نجات داشتند، نجات پیدا کردند و جان
باختگان عمدتاً کسانی بودند که از این حداقل امکان سفر دریائی محروم بودند.
۳-
بی قانونی و تجزیه قدرت
عامل سوم فرار جوانان از افغانستان و پذیرش خطرات مهاجرت را می باید در واقعیت
بی قانونی و تجزیه عملی قدرت در این کشور دانست. هر گوشه ای از افغانستان امروز
در اختیار یک قدرت طلب محلی است که از هیچ قدرتِ قانونمندی پیروی نمی کند. این
حالت به نوعی هرج و مرج و بی قانونی در گسترده ترین حدممکن منتهی شده است و
دولت مرکزی علی رغم تلاش برای دفع این مشکل تاکنون ناموفق بوده است. قاچاق و
کشت مواد مخدر امکانات مالی لازم را برای قدرت طلبان محلی فراهم كرده و آن ها
را در موقعیتی قرار داده است که بی نیاز از دولت مرکزی هر طور که خود بخواهند
با مردم محلی رفتار نمایند.
پذیرش چنین حالتی برای نسل جوان که در مهاجرت نسل اول به سایر کشورهای
مهاجرپذیر رشد کرده است و با سطحی از قانون و حساب وکتاب آشنائی پیدا کرده است،
قابل تحمل نیست. این نسل از مهاجران افغان واقعا در جستجوی زندگی بهتر که آنرا
حق خود می داند راه مهاجرت در پیش می گیرد. در ته ذهن این نسل جوان مهاجر افغان
این حقیقت تلخ وجود دارد که قربانی شدن خود را می پذیرد تا بلکه نسل بعدی اش
دچار مصیبت زندگی او نشود.
در کنار این گونه واقعیت های داخلی تشویق کننده جوانان افغان به مهاجرت، سیاست
کشورهای مهاجر پذیر ، جاذبه زندگی راحت تر ، در فضای آرام و قانونی و دست رسی
به امکانات بهتر علاوه بر این زندگی راضی کننده تر، دوستان واقوام که قبلا به
کشورهای غربی مهاجرت كرده ان كه آوازه آن ها به گوش رسيده است دلائل خارجی
افزايش مهاجرت و پذیرش خطرات آنرا برای نسل جوان افغان توضیح می دهد.
نتیجه و جمع بندی :
پدیده مهاجرت هر چند که اختصاص به افغان ها ندارد و در دهه های اخیر در تمام
کشورهای درگیر جنگ و بحران رو به رشد بوده است ولی در مورد افغان ها دلایل
داخلی و خارجی توضیح دهنده قوی تری وجود دارد. ظن غالب در این خصوص آن است که
تا صلح و ثبات در افغانستان استقرار نیابد، تا دولتی قوی ملی و فارغ از انحصار
طلبی قومی شکل نگیرد که قانونمدار باشد. تا حقوق شهروندی درجامعه مدنی در
افغانستان جایگزین گرایش های قومی نگردد، تا جوانان افغانستان احساس نکنندکه
حقوق برابر دارند، دشوار می توان تصور کرد که راه حلی برای توقف میل به مهاجرت
افغان ها یافت شود.
انحصار طلبی قدرت قومی، حضور نظامیان خارجی و تداوم جنگ تا زمانی که امکان
تداوم داشته باشد، مهاجرت افغانها هم ادامه خواهد داشت و آن ها نه از طوفان
دریا هراسی دارند و نه گلوله های تفنگ نگهبانان مرزی، چرا که در ذهنیت آن ها
توقف با مرگ یکسان تثبیت شده است و شواهد عینی زیادی در اختیار دارند که از
اقوام ونزدیکان خودشان بدلیل ماندن در افغانستان یا قربانی قدرت طلبی شده اند و
یا قربانی عملیات شبانه نیروهای ناتو. درهر دو حالت تنها گزینه، ریسک مهاجرت و
يا مرگ است.