محمدعوض نبی زاده
بیست ودومین سالګردشهادت استاد مزاری ګرامی باد!
مردم افغانستان در آستانه ی حلول بیست و دومین سالگرد شهادت استادعبدالعلیمزاری قرار دارد که رهروان وهواداران وی از قهرمانی های اوتجلیل میکنند. شهید مزاری یک ، الگوی مبارزه وعدالت خواهی است که هیچ ربطی به هیچ یک از احزاب و چهره های سیاسی کشور ندارد. ګرچه ازدید ګاه برخی از اندیشمندان ,حزب وحدت اسلامی از اغاز تشکیل آن بر مبنای میثاق وحدت و اساسنامه حزب، یک جریان اسلامی و جهادی بودکه از لحاظ خط مشی عملی ازمبانی دینی پیروی و اکثریت اعضای شورای مرکزی حزب از چهره های روحانی و جهادی تشکیل می گردید. رئیس شورای مرکزی , معاون ودیگر پست های کلیدی حزب از چهره های روحانی و جهادی بودند. زمانی که استاد مزاری جلودار این قافله گردید ، حزب وحدت و جامعه هزاره را از بستر دینی و مذهبی به سمت قومیت، هدایت وآرمان تشکیل حکومت اسلامی، جایش را به حکومت فدرالی سپرد.
ګرچه بابه مزاری با یک چهره مذهبی و جهادی وارد کابل شد ولی با یک چهره قومی از کابل بیرون رفت و شهید شد و به دنبال خود نیز جنبش نیرومند و بزرگی را برای رستاخیزهزاره ها ایجاد کرد. شهیدمزاری از کادرها و گفتمان های هزاره گی در دوران جنگهای غرب کابل به شدت حمایت کرد و خودش نیزدر همین خط ایستاد ومرزهای آخوند و روشنفکر و شهری و دهاتی و داخل و خارج و زن و مرد و جوان و پیر و سرمایه دار و فقیر و جهادی و غیر جهادی در رهبری دو سال و هشت ماهه ی او از میان رفت و تعلق و پیوندهای جدید به میان آمد. برای بابه مزاری، پرچمی، شعله ای، خلقی، نصری و جهادی یکسان بود و همه را به یک چشم می دیدسیاست درهای بازِ شهیدمزاری که دروازه حزب را بر روی هر فرد هزاره می گشود و کاری به گرایش اعتقادی و سیاسی و پیشینه آنها نداشت. گروه های سیاسی، دسته جات و حلقات مختلف اعم از چپ و راست، مؤمن و ملحد، زیر پرچم حزب وحدت تجمع نمودند . شهید مزاری برای این که برخی افراد را برای برخورد منطقی و سالم با گذشته ی سیاسی یا اعتقادی آنان کمک کند، شیوه های ظریفی داشت.
چون در آن ایام برخی از این گروه ها ی چپی مربوط به حزب خلق و پرچم ، به احزاب همخون خود ومجموعه های مجاهدین، بیوستند که پشتونها پرچم حزب اسلامی حکمتیار، تاجیکها آرم جمعیت ااسلامی و هزاره ها نیز آرم حزب وحدت اسلامی را در اماکن و مؤسسات تحت کنترل خود به اهتزاز در آوردند. چنانچه علی جان زاهدی و سید مصطفی کاظمی دو تن از رهبران ارشد حزب وحدت یک ماه پیش از سقوط رژیم داکتر نجیب الله به شهر کابل آمده بودند تا مدیریت و رهبری اوضاع را در دوران انتقال عهده دار شوند؛ که صاحب قلم نیزچندین بار در منزل یکی از نزدیکان مصطفی کاظیمی که در سرک چقورک کارته ی سخی واقع بود با این دو تن ملاقات و مذاکرات طولا نی داشتم ګرچه ایندو تلاش نمودند تا کاری رابه نفع حزب وحدت در شهر کابل انجام دهند اما در عمل از اقدامات مردم در شهر کابل عقب افتادند . چون در آن زمان احساسات قومی در میان مردم کابل رشد نموده بود وهرکس به دامن قوم و قبیله خویش بازگشته بودند.ګروهی از جوانان و ګروه های سیاسی هزاره نیز به دامن قوم هزاره بازگشته و در سایه آن پناه گرفتند واین جوانان توانسته بودند ادارات دولتی را تصرف کنند.
بدین گونه افراد بقایا و هوادارانِ گروههای چپی مائوئیستی مانند «شعلة جاوید، ستم ملی، سازمان آزادی بخش مردم افغانستان (ساما)، جمعیت زنان(راوا)، سازا، سفزا از جمله ی این حلقات و گرایش ها بودند. این گروه ها که در میان برخی طبقات تحصیل کرده و نیمه روشنفکر از هواداران اندک برخوردار بودند،که به صورت نیمه جان به حیات خود اغلب در پاکستان ادامه می دادند ، آنها بدون هیچ گونه تأمل و تردید، زیربیرق حزب وحدت درغرب کابل تجمع نمودند. همچنین چپی های اسلامی که ، سومین مجموعه مانند بقایای «کانون مهاجر و جبهه مستضعفین. نیز زیر پرچم حزب وحدت اجتماع نمودند که برخی ازین گروه ها و حلقات با شعار اسلامی و پرچم دیانت ولی با افکار و ماهیت التقاطی و روشنفکرانه، از میان تنظیم های جهادی سر در آورده بودند؛. درضمن افراد و حلقات ، چپاولگر، سادیست و بی بندوبار فاقد هرگونه ایدئولوژی و گرایش سیاسی و فکری ، برای غارتگری و تداوم زندگی شان به جمع تفنگ به دستان حزب وحدت پیوستند؛
که این جنگسالاران مانند شفیع دیوانه، بلال دیوانه، نصیر دیوانه، ظاهر سکس، سرور گَنگس، قوماندان کوُچوُک، داود معاون خدا، بچه خدا، قوماندان مارخور و دیوانه های بی شمار دیگر که به باندهای غارت و چپاولگر بعدها به وندی ها معروف شدند که چهارمین مجموعه ی الحاقی به اردوگاه حزب وحدت را تشکیل می دادند. همچنین جمع کثیری از افسران باقی مانده از رژیم ګذشته با فداکاری در صفوف نیروهای حزب وحدت می رزمیدند و از مهارت های مسلکی خود برای تقویت جبهه های این حزب کار می گرفتند. برعلاوه ی مجموعه های فوق الذګر ,ملیّت گرايان و قوم محوران ازجمله اتحادیه اسلامی مجاهدین (عبد الحسین مقصودی)، اتحادیه ی مجاهدین اسلام (عیسی غرجستانی) اتحادیه ی مجاهدین مسلمان حاجی رسول، اتحادیه ی مسلمانان مجاهد (حاجی برکت) و تنظیم نسل نو هزاره مغل, مستقردر کویتة ی پاکستان پنجمین مجموعة را تشکیل می دادند که به حزب وحدت پیوسته بودند.
درباره ی ویژگی های اخلاقی، افکار ، شهید مزاری، طی سال های گذشته دوستان و مخالفان اودر آیینه ی افکار، نگاهها و ادراکات خود ها سخن های بسیاری گفته اند؛ برخی ها، از سرشیفتگی و دلدادگی و به منظور بهره جویی از نام او تا مرز مبالغه و افراط پیش رفته و او را تا افق های بلند آرزوهای شان، هم ردیف اساطیر و افسانه ها و یا اسوه های دینی و مذهبی مطرح کرده اند.شیفتگان مزاری، از لحاظ سطوح درک و نگرش طیف واحدی را تشکیل نمی دهند اما عموماً طی چند سال اخیر با ترتیب دادن همایش هایی عظیم و باشکوه و پور مصرف , عشق و ارادت خودها را به بابه مزاری ابراز وبدون آن که کار مؤثری برای معرفی افکار و عملکرد او در افغانستان و خارج از کشور انجام دهند. متاسفانه در خصوص مواضع سیاسی شهید مزاری و ریشه های جنگ و تنش های سه ساله و راز محبوبیت او در بین پیروانش در غرب کابل و احساسات عظیمی که مردم در شهادت او در هزاره جات ,صفحات شمال و درخارج از افغانستان نشان دادند تا کنون هیچ اثری تحقیقی بی طرفانه و مستند درین موارد منتشر نشده است.
نوشته ها و آثاری که اهل قلم در ارتباط شخصیت شهید مزاری نوشته اند از حد خاطرات و ذکر حوادث فراتر نمی رود و کمتر اندیشه گری، زحمت تحلیل افکار و اعتقادات او و این که ریشه تفکر اعتقادی او از کدام ایدئولوژی آب می خورد به خود هموار نکرده است اما در این میان گروهی که هیچ نسبت فکری و عقیدتی با او نداشت، فرصت طلبانه خود را در طیف هواداران مزاری جازدند، و با سنگرگیری در پس احساسات زخمی و جوشان مردم به تفسیرهای نادرست ایدئولوژیک از افکار او پرداختند؛ اینان با ترسیم سیمای او به گونه ای که میخواستند با استخدام اعتبار مزاری، ضربه ای بزرگ بر او زدند، حیثیت، اعتبار، شهرت ,حرمت دینی و جهادی اش را خدشه دار ساختند.این دسته که نزدیکترین همسنگران اعتقادی مزاری،بودند تا واپسین لحظه های حیاتش، او را مستبد و خود رای و دیکتاتور می خواند.
ولی انها پس از شهادت، در کسوت میراث دار سیاسی و آرمانی او ظاهر و خودها را مدافع خط عدالت خواهی رهبر و استمرار دهنده راه او لقب داد و سنگر اعتقادی او را هدف گرفت؛ قرائت اینان از خط فکری واندیشه ی مزاری، قومیت را هسته و بنیاد تفکر اعتقادی او قلمداد کرده و ضرورت تشکیل سازمانهای قومی را صادر نمودند؛ اینان در چوکات بندی تفکر ایدئولوژیک خود، جامعه هزاره را بر بنیاد تفسیر کژ بینانه از افکارشهید مزاری با تردستی، نگاههای شیفتگان ساده دل مزاری را تسخیر کرده وبر امواج احساسات مردم سوار گردید و به سمتی رکاب زدند که راه و شیوه ی مزاری نبود؛ ظلم اینان به مزاری ، ظلمی فاحشی بود، اینان بی رحمانه بر تفکر اعتقادیش زخم زدند، سنگر عشق و ایمانش را شکستند و بر پیشانی باورهای اوسنگ تهمت و افتراء کوفتند.
مخالفان شهید مزاری نیز ، نه تنها اتهامات ناروا بر او زدند بلکه ازنقاط مثبت در وجود او انکار کردند؛ اینان شهیدمزاری را با عنوان صدایی مغشوش از پایگاه «قومیت» به جنون قدرت طلبی، بستر ساز فساد، بی بند و باری، لاقیدی، دیوانه سالاری و وندگیری وغیره متهم کردند.اما به راستی، مزاری چه کسی وطرز فکر، اندیشه، خلق و خوی و عملکرد او چگونه بود و کارنامه مبارزاتی او در دوره جهاد و در دوره سه ساله غرب کابل تا چه اندازه پذیرفتنی و چه ایراداتی بر آن وارد است؟..و سوالات بسیاری را می توان در این باره مطرح کرد، ولی امیدواریم که همسنگران فکری و اعتقادی شهیدمزاری برای بیرون آوردن سیمای او از غبار تحریفات و اتهامات و شناسایی درست و واقع بینانه ی او، به مردم و افکار عمومی، گام های جدی تری بردارند.
برچسپ "نژادگرایی وناسیونالیزم قومی" به شهیدمزاری در هر دوتحلیل هواداران و مخالفان برچسبی ناروا و دور از شان علمی حوزوی و ساخت فکر اعتقادی اوست. زیرا او فردی معتقد و مسلمان بود وبه مردم خود، علاقهی دلسوزانه داشت ؛ آدمی قاطع، یکدنده، سازش ناپذیر با پشتکار و تحرک کاری حیرت انگیز بود؛ در امور مالی و بیت المال سخت گیر و دقیق و محتاط بود و هرگز به ویروس مال اندوزی، باز کردن حساب های بانکی در خارج کشور، ذخیره از بهای خون مردم، تجمل و زنبارگی آلوده نشد. اندیشه ی سیاسی فراقومی و فرا ملیتی داشت و در چندین ابتکار، تلاش ورزید تا راهکارهای تحقق وحدت ملی و تفاهم گروه های سیاسی بر ایجاد یک ساختار عادلانه که ضامن حقوق ملی، تحقق آزادی، استقلال، تمامیت ارضی و آرمان جهاد اسلامی باشد، را پیدا کند.
زندگی مزاری، زندگی سراسر حادثه، ماجرا، دگرگونی و پر از تلاطم های سیاسی و نظامی بود، و این تحولات با شخصیت خطر ساز و دگرگون طلب او سازگار و مرتبط بود، او از کار و تلاش خسته نمی شد، ریسک کننده و مخاطره جو بود، به کار خود، سخت باور داشت، مردم خود را بسیار عاشقانه دوست می داشت.شهید مزاری، میخواست که به مردم سیلی خورده، تحقیر شده و رنج دیده ی کشورخود، شخصیت انسانی و غرور و کرامت ملی ببخشد، و آن ها را در ساختار ملی جامعه ی افغانستان وارد نماید.بنا برین نباید ادعا کرد که جنگ های تنظیمی ، خصومت های قومی و نژادی را تنها استاد مزاری در کابل دامن زد ، زیرا که این جنگها، ریشه های عمیق تر داشته و دارند، که قدرت شهید مزاری در مهار این جنگ ها بسیار محدود بود و دست توطئه بسیار بلندتر از خواست و اراده ی او و سایر رهبران،بود. با مرگ شهید مزاری، جنگ های تنظیمی خاتمه نیافت.
همان گونه که عملکرد همه ی رهبران را می توان نقد نموداما این نقدها و سنجش ها باید عاری از حب و بغض ها و به دور از سلایق شخصی و گروهی بوده، بر معیارهای دقیق علمی و بر عقل و منطق و استدلال استوار باشد، بنابرین میتوان شهیدمزاری را نیز انتقاد کرد، نه تنها اندیشه، منظومه ی فکری و کارنامه های سیاسی و مبارزاتی او را در دوره ی جهاد وعملکرد او در دوره ی سه ساله ی غرب کابل، ناتوانی او در ایجاد یک ساختار تشکیلاتی قانونمند وعدم کنترول ومواظبت قومندانان سرشوخ و جنجال آفرین وغیره ,به هر حال و به رغم برخی اشکالات و کاستی ها، شهیدمزاری را باید از معدود شخصیت های جهادی با توانمندی ها وویژگی های مثبت ارزیابی کرد که مهمترین خصایص ذاتی اش صداقت، شجاعت، جوانمردی و ایمان مذهبی او بود، او در این ایمان «گداخت» و به عهدی که با خدا و مردم خود بسته بود وفا کرد و مرگ را برای اثبات حقانیت ایمانش داوطلبانه پذیرا شد.
استادمزاری را درد تبعیض و نابرابری مجبور ساخت تا علیه تبعیض پیشه گان زمانش وارد نبرد شود چون تبعیض پیشه گان وقت، با منطق زور سخن می گفت, که او مجبور شد با شجاعت و مردانگی علیه نظام استبدادی وقت مبارزه نماید.شهید عبدالعلی مزاری»، با مرگی شکنجه آلود به دست طالبان جان باخت، وی از چهره های خبر ساز سال های نخست دهه ی هفتاد شمسی در افغانستان بود.شهيد مزارى همه ويژگيهاى اعجاب انگيز و كم نظير را در خود جمع كرده بود، و در عرصه جهاد و دفاع از كشور، و در دوران پس از پيروزى و سالهاى مقاومت درغرب كابل تمام برجستگيهاى يك انسان پيشتاز و وارسته يكى پس از ديگرى در او تجلى مى كرد. براى شناخت شهيد مزارى نيز بايد چهره سياه طالبان را شناخت، طالبانى كه با تير قساوت نخستين بار استاد مزارى و يارانش را نشانه گرفتند ومردم افغانستان را قتل عام و غارت كردند، و در فرجام به عنوان سردمدار تروريسم در جهان ظاهر شدند.اهداف و آرمانهاى شهيد مزارى همان آرمانهاى ديرينه اى مردم پابرهنه و شلاق خورده ما بود كه در طول تاريخ زير ضربات شلاق تبعيض و ستم قرار داشتند.
عدالت اجتماعی و مشارکت عادلانه سیاسی از مولفههای اساسی فکری و مبارزاتی شهید مزاری به شمار میآید.شهید مزاری عدالت اجتماعی را برای یک قوم، سمت و جریان خاص سیاسی مطالبه نمیکرد. وی عدالت اجتماعی را برای تمام مردم افغانستان میخواست واز معدود رهبرانی بود که با شجاعت تمام بر حقوق شهروندی و انسانی زنان تاکید میکرد.پیروان واقعی آن شهید بایدبه مناسبت سالیاد شهید وحدت ملی به بازخوانی زاویهها و اندیشههای فکری او پرداخته تا نسل جدید ما با این اندیشهها آشنا گردد.شهید مزاری از معدود رهبرانی است که میراث مادی به یادگار نگذاشته است، بلکه اندیشهها و مفکورههای ملی وی به حیث میراث معنوی برای نسلها وعصرها به یادگار خواهد ماند.اکنون با گذشت ۲۲ سال ازشهادت شهید وحدت ملی ایجاب میکند تا با ایجاد بنیادها و نهادهای پژوهشی و مطالعاتی، به بازخوانی، معرفی و تبیین اندیشه های شهید مزاری بیشتر توجه گردد.
(چنانچه علامه فیض محمد کاتب،نیزستم های امیر عبدالرحمن بر قوم هزاره را بازخوانی نمود او ګفت هزاره ها با دولت مذاکره کرد و حکومت به توافقش خیانت کردند،که تسلیم شد به ناموسش تجاوز کردند، مقاومت کرد و به بردگی کشیده شد، متحد شد و قیام کرد و طرح نیستی و حذف ابدیاش در انداخته شد که به زبان حقوقی امروز آن را می توان مصداق پاک سازی قومی یا جنایت علیه بشریت نامید. بدین ترتیب رسالت نخبگان سیاسی جامعه ی هزاره است که با استفاده از شرایط موجود این رخداد خونین را ، به عنوان نسل کشی قومی در تقویم رسمی کشور به ثبت برسانند تا نسل کنونی هزاره ، بتوانند تراژدی خونین نیاکانشان را به عنوان نسل کشی قومی تعریف حقوقی نموده و یک روز سال را به عنوان نسل کشی قومی هزاره ها اعلام وثبت تاریخ نمایند. چون هزاره ها تاهنوز منتظر یک عذرخواهی ساده هستند تا زخمهای تاریخی شان کمی التیام یابد.)
- پنجم- ماه– مارچ – سا ل -۲۰۱۷ - میلادی