در ارتباط به موضوع سپردن "کار به اهل کار"

سید قطب زاده

شهر بشکیک زمستان ۱۳۹۵ (31 دسمبر 2016)

یکی از مشکلات ما افغانها اینست که با وجودیکه از سپرده نشدن کار به اهل کار و از ناکارگی همه حتی از جاروکش شاروالی شروع تا رئیس جمهور و حتی فراتر از آن فراوان می نالیم و نقد میکنیم و خیلی از مجالس اجتماعی ما با همین سوژه گرم است، خود ما، اما، خیلی یا اهل کار خود نیستیم  و یا هم اگر هستیم به شغل و مسلک دیگران خیلی کار داریم. با هر که همصحبت شوی از ناگارگی یک نهاد دیگر صحبت میکند در حالیکه خودش در یک نهاد ناکاره و فاسد کار میکند. عاملین یک شغل بر عاملین شغل دیگر می تازند و یکدیگر را ملامت میکنند. مهندس از ناکارگی، نافهمی و فساد طبیبان می نالد، طبیب از خرابی کیفیت کار مهندس و نجار می نالد، سیاست پیشه گان از ناکامی های اقتصاد دانان می نالند و اقتصاد دان ریشه مشکلات اقتصادی را در ناکامی های سیاسی می بیند، تاجران از رشوه خواری منصوبین دولت می نالند و گروهی هم از تاجران بخاطر تورید و تولید کالای بی کیفیت می نالند و همگی به همین ترتیب. هیچ نمی دانیم این چه حال است؟ و این راه به کجا میرود؟

چندی قبل در یکی از ادارات دولتی کار میکردم، همکاران تحصیل کرده و جهان دیده ای در دور وبر ما مشغول بودند. این مردمان خیلی شیک پوش هم بودند که حتی کیفیت کمربند و جراب و آمیزش  رنگ پیراهن با نکتایی نیز نزد شان خیلی مهم بود و آنرا جزئی از اخلاق کاری می دانستند. آنها بر شیوۀ کار خیلی از ادارات دیگر دولتی و غیر دولتی انتقاد های بجا و سازنده ای داشتند، بصورت کل نظام را خیلی می کوبیدند و نقد میکردند در حالیکه اکثریت آنها در نهاد های آموزشی رایگان همین دولت و نظام کنونی تعلیم و تحصیل کرده بودند. در کل، این اشخاص ظاهراً جامع الکمالات بودند و در هیچ مباحثه ای ولو به مسلک و شغل آنان مرتبط نمیبود کم نمی آوردند ودر آن نظری ظاهراً دانشمندانه ارائه می دادند. با توجه به این وضعیت و اتمام شان به چنین جزئیاتی از اخلاق کاری و جسارت شان در نقد دیگران، انتظار میرفت که خود آنها کار های خود را به وجه احسن و بی نقص انجام می دهند. برعکس این توقع، خیلی از مفاسد معمول در کشور، در کارکرد این عالجنابان مشهود بود. به بهانۀ معاش ناچیز در دولت در چند جای دیگر کار میکردند، خیلی از اوقات رسمی را صرف چای، قصه، فیسبوک وحتی غیر حاضری می کردند. کار های شخصی، واسطه و سفارش دوستان شان در خیلی موارد بر کار رسمی نزد شان اولویت داشت، برای جلب توجه اداره و ترفیع و تقرر بجاهای مطلوب شان از هیچ نوع تملق و واسطه و غیره دریغ نمی کردند. با کمال تأسف یکی از آنها هم تخصص و یا علاقمندی برای کسب تخصص در کارهایی را نداشتند که مشغول آن  بودند. بست و وظیفه خویش را بیشتر به مثابۀ ابزار و پله ای می شمردند که بر آن پا گذاشته به مقام برتر و بجاهای مطلوب تری برسند نه اینکه آنرا با کمال تخصص، امانت داری و مسلکی بودن و وجه احسن به انجام رسانند تا حد اقل همان گوشۀ کوچکی از این نظام لنگ و لاش که بر آنها گذاشته شده بود را درست کرده باشند.

یی دیگر از این منتقدین "جامع الکمالات" را می شناسم که به خارج از کشور رفته بود تا علوم دینی فرا گیرد و عالم جید گردد. او در دورۀ لیسانس علوم شرعی را فراگرفت و زمانیکه انتظار میرفت در یکی از فروعات علوم دینی به ادامۀ تحصیل به سطح ماستری و بعداً  دوکتورا بپردازد، تغیر مسلک داد و ماستر حقوق بین الملل شد. او پس از برگشت، دلیل این کار خویش را سنگینی کار عالم دین بخصوص هراس از پذیرفته نشدنش در جامعه و انزوا در گوشۀ مسجد و خوش نیامدنش از پیشوند "ملا" و غیره قلمداد کرد و مشغول کار در یکی از نهاد های سیاسی شد. تا اینجای کار که ظاهراً مشکلی وجود ندارد و او با استفاده از حق انتخاب خود مسیر زندگی خود را تعیین کرده است. اما جالب اینست که حالا این شخص خیلی با جرأت برکار کرد علمای دینی درکشور می تازد و نقد میکند و حتی دعوا دارد که باید وزیر حج و اوقاف شود تا مسایل دینی را اصلاح کند. نقد بر کار آنانیکه (علمای دین) که خود حتی در لحظات نخستین قدم نهادن در راه آنان، از این راه عقب نشینی و صرف نظر کرده بود و آنرا راه دشوار و پر از مصائب و سختی ها دانسته بود، چه رسد به اینکه حال بداند که این گروه (علمای دین) با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند. اتفاقاً و انصافاً هم انتقاد های ایشان خیلی بجا و سازنده بوده و غلو و بغضی در آن دیده نمیشود. اما مشکل در جا این نیست در جای دیگر است. افسوس در اینست که این شخص بجائیکه نیروی خویش را صرف بهبود کار خویش در مسایل سیاسی مربوط به شغل رسمی خود کند بر چیز هایی می اندیشد که دیگر در محوطۀ مسلک وی نبوده و هیچ نوع صلاحیت و مسئولیت رسمی و اخلاقی در قبال آن ندارد.

پس چنانچه در فوق گفتم ما اشخاصی از این قبیل فراوان داریم که مسلک و ادارۀ خود شان که پر از فساد و ناکارگی است را گذاشته بر کمی و کاستی های نهاد ها و اشخاص دیگر انگشت می گزارند. چنین وضعیت را به زبان انگلیسی Blame Game یا "بازی ملامتی"  می نامند که در آن طرفها یکدیگر را ملامت میکنند. بهتر آنست که دیگر به این بازی خاتمه دهیم و فقط به این بیندیشیم که چطور نقش بخصوص خویش را به مثابۀ یک عضو خانواده، کارمند یک نهاد و درکل جامعه در چهارچوب آنچه اخلاقاْ و قانوناْ صلاحیت و مسئولیت آن بدوش ماست را بطور مطلوب آن ایفا کنیم و دیگر برکار دیگران نقد نکنیم مگر این نقد جزئی از کار ما باشد همچون در رسانه ها و امثال آن. از این انتقاد ها ولو به جا باشند به دو دلیل عمده باید بپرهیزیم. اول اینکه این نقد ها جایی را نمی گیرد چون ما صلاحیتی در قبال موضوعات نداریم تا برای آن کاری بتوانیم  و نه هم معمولاً این انتقاد های خویش را به مرجع مربوطۀ آن به شکل رسمی تقدیم میکنیم. از طرف دیگر ما اکثراً در مورد جزئیات موانع و مصائبی که سبب نابسامانی های بخصوص میشود اطلاعات کافی نداریم و بدین ترتیب نمی توانیم آنانیکه که در مسند نشسته اند و با آن دست و پنجه نرم میکنند را خوب درک نموده در مورد شان قضاوت کنیم. دوم اینکه چون صلاحیت نداشته باشیم از مسئولیت نیز گردن ما سبک تر خواهد بود و به همین ترتیب نیرو و توجه خویش را به چیزهایی باید مبذول داریم که مسئولیت قانونی و اخلاقی آن بدوش ما میباشد و کوتاهی در آن سبب عواقب ناگوار شده و میشود و همچنان جواب آنرا به مردم و دولت در این دنیا و به پرورگار خویش در آخرت دادنی باید بدهیم. باز هم مجبورم به اصطلاح دیگری در زبان انگلیسی اشاره کنم که میگوید Mind your own business یعنی"متوجه کار خود باش".

 

 

     


بالا
 
بازگشت