نجیب الله عظیمی

 

محافل سالروز و یاد بود برای راه گیران و قطاع الطریقان در کابل

 

همه جا دکان رنگ است همه رنگ می فروشد.

دل من به شیشه سوزد همه سنگ می فروشد.

رزاق فانی

 

از چندی به این سو حواصم تا حدی پرت بوده و دلگیربودم، که دلم نمی شد و تمایلی چندان نداشتم، که قلم را برداشته و چند نکتهء به نویسم، گمان می بردم، که همه چیز در موردی زاده گاهء بی سرنوشتم، این کشوری جنگ زده و مردم فریب داده شدهء آن گفته شده و تحریر گردیده است و چیزی نه مانده، که گفته نشده باشد و چیزی نمانده، که نوشته نشده باشد ؟

همین چند شب پیش زمانیکه عقب پردهء یکی از تلویزیون ها قرار گرفتم، تلویزیون های که اکنون ده ها نوع آن در سراسر کشور فعال گردیده و بیست و چهار ساعت دُر افشانی می نمایند.

دیدم که همان چهره های تکراری و(تجرید وتُفاله شده در میان مردم) و باز چند تن از همان بازیگران آبرو باخته، که با دیده درایی کامل و تظاهر به بی خبری از همه آنچه که در طی این اضافه از یک و نیم دهه در کشور انجام داده اند، در محفل نمایشی و تکراری سالروز در گذشت این و یا آن (جهاد گر عقب گرا) ظاهر گردیده و همان بیت های بیهوده و تکراری سی و چند سال پیش را سر میدهند.

به امید آنکه، با این تظاهِر و با سری هم گذاری چند جفنگ و دروغ، به توانند با حرف های اثری باختهء شان و با براه اندازی نعره های دروغین تکبیر، بازهم چنگی به دلی از حاضری بی خبر به زنند و باز چند صباحی دیگری مردم را فریب داده و به همین نیرنگ ها آنها را به عقب خود به کشانند.

در اخیر باز خود فاتحانه و قهرمانه در حضور مردم ظاهر گردیده و همه چیزی بدست آمده توسط دیگران را، باز به تنهایی یا خود، و یا هم به اولاد و خانواده خود تخصیص داده و یا هم به اقارب نزدیک شان تقسیم نموده و خورانده و حتا استخوانی را هم برای همراه و همسنگران خود ندهند.

در همین ماه حوت این(جهاد گران، تاریخ سپری شده، ولی مردم به گروگان گرفته) چندین محفل را براه انداختن و از جمله محفلی به ارتباط سومین سالروز وفات مارشال شان محمد قسیم خان فهیم و همان گونه به تاریخ هفدهم مارچ باز محفلی را به ارتباط بیست و دومین سالروز کشته شدن یکی از راه گیران معروف شان بنام قوماندان پناه.

اینکه این محافل به پول و پیسهء کی و یا کدام پول باد آورده و یا هم (زیرزده شدهء) از جانب ( کی؟) براه انداخته می شود، معلوم نه بوده و معلوم هم نه خواهد شد؟

و یا آنکه به اصطلاح خودی شان این(قهرمانان) چون حال دیگر بالای خزانهء دولت نیز تکیه زده اند ، می توانند محافل حق و ناحق شانرا شاید با پول های دولتی دایر و یا این گونه آنرا حیف و میل غرض جلب و جذب چند جوان خوشگذر، ولی پلو خور و چند میان سال مفتخور هم ولایت و هم قریهء شان نمایند؟

در این چنین موارد کسی را پیدا نه توان کرد، که جواب بدهد، که این قدر محافل برای هرکدام، با کدام پول دایر و از جانب کی پرداخت می گردند؟

در محفل  قوماندان پناه جناب داکتر عبدالله چنین نشخوار نموده و به استحضار میرساند: « گروه های تروریستی افغانستان را مورد تجاوز قرار داده اند و از این ها حمایت هم می شوند و بازهم از مردم ما قربانی می گیرند و آون های که از این سرزمین دفاع می نمایند ، در حقیقت رهروان راه مجاهدین هستند، رهروران راه مقاومت گران هستند.»

 

می خواهم تبصره ء خود را در مورد این گفته های شان داشته باشم:

جناب ایشان به گمانم، که فراموش نموده اند، از زمانیکه جناب کرزی با (پول سیاه و طیاره سیاه و دول پیش دو سیاه) در بن به قدرت تکیه داده شد، جناب شان نه بود، که چوکی وزارت خارجه را به عده گرفتند؟

همان طور دیگران شان به سایر چوکی ها تکیه نزدند؟

از همان زمان به بعد به غیر از مجاهدین، آیا کسی دیگری تشریف داشت، که بالای ارگان های نظامی و امنیتی دولت تکیه داده باشند ؟

چرا از دو گروه (طالبان و القاعد) در آن زمان، این بغاوت گران به اضافه از بیست گروه انکشاف نموده و فعلن بیک خطری جدی برای کشور تبدیل گردیده اند؟

در طی همین حاکمیت مشترک اضافه از 50 کشور در افغانستان به غیر از مجاهدین سابق، کسی دیگر به جُز از چند نیم سواد و کم سواد و حتا ظرف شویان که از امریکا آورده شدند، آیا کسی دیگری توانست که برای احراز کدام چوکی نظامی و یا امنیتی کشور جُرئت تکیه زدن را نماید؟

اگر در میان شما به اصطلاح خودی تان (جهاد گران صادق) کسی پیدا نه گردید، که واقعآ به تواند برای آن ملت رنجدیده و عذاب کشیده کمر همت به بندد و کشور را با اجندای وطن پرستانهء خود به سویی ترقی و تعالی به برد، گناه کی است ؟

آیا شما تاکنون به جُز از قماش خود و همراه هان خودی تان کسی دیگری را گذاشتید، که صادقانه برای آن کشور کاری کرده به تواند؟

اینکه دو گروه را به بیست گروه انکشاف دادید، ثمرهء بی کفایتی های خودی شما را نشان میدهند.

شما نباید راه فرزندان پاکباز( سربازان معاش گیر دولت ) این کشور را با راهء رفتهء خود یکی دانسته و قضیه را یا به اشتباه و یا هم عمدآ اینطور به مقایسه گرفته و به خرد مردم به دهید؟

راه شما به ترکستان رفته بود، که امروز نه تنها خودی تان، بلکه همه مردم افغانستان آنرا دانسته و شاهد آن هستند؟

سربازان معاش گیر امروز کشور در مقابل آنهای استاده اند، که هدایت گران آنها زمانی (ایام جهاد تان ) شما را هدایت و دستور میدادند.

طوریکه زمانی پاکستانیان در عقب شما قرار داشتند و شما را تجهیز و تسلیح می نمودند. امروز در عقب طالبان قرار دارند و آنها را تجهیز و تسلیح می نمایند.

کجای ایندو راه مشابه همدیگر اند؟

زمانی شما و تمام گروه های جهاد گر معاش خوری پاکستانیان بودید ، امروز طالبان هستند. پس راه شما و راه طالبان یکی بود و.

امروز نباید مردم را، با حرف های دروغین و بدون پشتیوانه تان فریب داد؟

پس خواهش این است، که برای مردم نباید بیشتر از این دروغ گفت و بیشتر از این نباید مردم را اغوا نموده و فریب داد.

برای شما یک پیشنهاد دوستانه دارم و می خواهم آنرا برای تان طرح نمایم و آن اینکه:

اگر شما از دریشی های تان که هر کدام آن شاید چند هزار افغانی و یا چند صد دالر ارزش داشته باشند ، فروخته و پول آنرا برای غُربا و فقرای وطن توزیع نماید، شاید چند نفر فقیر و غریب وطن پیدا گردند، که چند روزی برای تان سلاح بدست گرفته و عقب منزل تان پیره و گزمه نماید.

در غیری آن دیگر نه خود را تکلیف بدهید و نه مردم بیچاره را فریب، که به گمانم مردم تا آن حد بیدار شده باشند، که دیگر فریب بیانیه های میان تهی و سخنان راه گُم گر تانرا نه خورند؟

در همین محفل جناب احمد ضیا مسعود چنین بیانیه ایراد نمودند:

« تا وقتیکه ما مردم را منسجم نسازیم ، ما قدرت بسیج مردم را نداشته باشیم، ما واقعآ برای مردم انگیزه ندهیم، ما وقعآ وفاداری های ملی را در ذهن مردم در قلب مردم به وجود نیآریم، و جنگ را هدفمند نسازیم و میلیون ها انسان سرزمین خود را در پشت این هدف بسیج نسازیم، بسیار مشکل است که ما این جنگ را بتانیم با مامورین خدمات ملکی و یا چند نفری که در راس قدرت هستند، ما بتایم این را به موفقیت برسانیم.»

 

تبصره من در بارهء صحبت های شان:

به جناب احمد ضیا خان ،باید که چنین مشوره داد، که: از زمان برگشت پدر طالبان جناب کرزی به کابل و به تخت نشینی ایشان منحیث شاه شجاع ثانی در کدام حکومتداری شان نه بود، که شما در آن تشریف نه داشته باشید و در کدام چوری که نه بود، که جناب شما در آن حضور به هم نرسانیده باشند؟

من یک سوال از این برادر (قهرمان جهاد افغانستان) دارم و آن اینکه :

اگر شما ها از روزی اول در فکری این مردم می بودید، امروز روزگار شما و خانواده های تان به این حالت نمی کشید؟

شما ها همهء تان بدون استثنا رو به پول آورده و پشت به مردم تان نمودید؟

تمام شما که به اصطلاح لاف از (جهاد و مقاومت) می زنید، آن جهاد و مقاومت تان صرف در محدودهء پنجشیر، اکثرآ در تخار و درزاب قرار داشت تا زمانیکه پای امریکاییان در شمال کشور گردید و جناب مارشال تان بعد از تقاضای دریافت میلیون ها دالر پول از جانب امریکاییان را نمود، همه شما جهادیون رو به طرف کابل نمودید؟

رول همه ء تان در تمام فقر و غُربتی که امروز دامنگیر مردم در شهر کابل و ولایات کشور گردیده، مشهود و هویدا می باشند؟

نمی شود که خود در ناز و نعمت و در قصر چند میلیونی در منطقهء که از جانب مردم دیگر بنام (شیر چور) مشهور گردیده است، زنده گی کرد و از مردم تقاضای وفا داری به آیده آل های را کرد، که وجود خارجی ندارند؟

نمی شود که از مردم دور بود، و با چندین بادی گارد و محافظ و در حفظ سیم خاردار زنده گی کرد، ولی ذهن، هوش و حواص مردم را در تصرف خود داشت

نمی شود که خود را از شری جنگ خلاص دانست، و شب را در محافل غذا خوری و منازل گرم سپری کرد، ولی جنگ را برای مردم هدفمند ترسیم کرد؟

نمی شود، که خود و اولاد خود را به خارج فرستاد و مردم را در داخل کشوربرای جنگ برای آیندهء آرام و مرفهء خود و خانوادهء خود بسیج نمود.

نمی شود، که خود مامور با معاش بلند دولتی بود و مردم را با معاش به خور و نمیر به جنگ بی برگشت فراخواند؟

اینها همه مشوره های بودند، که در اختیار تان گذاشته شد، پیش از آنکه در جستجوی استراتیژی جدید برآید، علل و عوامل بیچاره گی و درمانده گی تانرا در وجودی خودی تان و کم سوادی و بی دانشی و دور نااندیشی خودی تان جستجو نماید.

صحبت کنندهء دیگر هم جنای ادیب فهیم پسر مارشال قسیم بود، که فعلن معاون امنیت ملی کشور میباشد، ایشان با سن خورد شان برای جهادگران پدرانه چنین نصیحت می نمایند:

« اختلاف نظر و دیدگاه به خاطری رسیدن بیک آرمان بزرگ ، مخصوصآ به آرمان بزرگ مجاهدین افغانستان، مثل هر آرمان دیگر ، یک امر موجه می توانند باشند، اما توقع و انتظار از همه بزرگان مجاین ای است، که اختلاف نظر ها را و تفاوت دیدگاه ما را به حدی بزرگ جلوه نتین و تا حدی بزرگ نه سازین ، که باعث خشنودی و یا خوشی بد بیننان و دشمنان مجاهدین ما گردد.»

 

تبصرهء من در مورد این عالی جناب:

از زمانیکه هزاران سر به قربانی رفته اند ، خاری در پای این جوان نخلیده است و ایشان چنین دعوت سر میدهند.

داشتن اختلاف نظر در دیدگاه ها به خاطر رسیدن بیک آرمان بزرگ؟؟؟

کدام آرمان بزرگ؟

آرمان رسیدن به پول و قدرت، آرمان غصب  بزور زمین و جایداد مردم و ملت در کابل و ولایات کشور توسط باند گروه های مسلح مجاهدین؟

همین خانهء که امروز در ساحهء کارتهء پروان زنده گی می نماید، آیا قبلن از هندو ها نه بوده، که پدر تان آنرا به زور از آن مردم بیچاره و صلح دوست گرفته اند؟

توقع و انتظار از بزرگان؟؟؟

کدام بزرگان، همین بزرگانی که سر را به پیش پای پول گذاشته و سر فدای شکم فدا نمودند؟

تفاوت دیدگاه ها را به حدی بزرگ جلوه نتن؟؟؟

کدام توافق قبلن وجود داشت، که حال بروی آن استوار و وفادار نیستند؟

آیا برای این جهاد گران توصیه نه گردیده بود ، که چشم به مال و دست به جیب مردم نه داشته باشند؟ آیا توافق نه گردیده بود، که مال و جان مردم حفظ و مصوون به مانند، و آیا چنین شد؟

از روزیکه پای لچ های تان پا به کابل گذاشتند، همه در چور و چپاول دارایی مردم سهم نه گرفتند؟

اینهمه سلاح های با ارزش دفاعی کشور، از اوره گان گرفته تا سکات و غیره همه کجا شدند؟

این همه طیارات جنگی و هلی کوپتر های فراوان، که سرمایه مجموعی ملت و مردم بود، به کجا برده و فروختانده شدند؟

کیها اینهمه سرمایه های مادی ملت را ، از راه های که قبلن بلد بودند، به پاکستان انتقال داده و به نرخی کاه و جو آنها را به فروش رسانیدن؟

آیا پاکستان بعد از بدست آوردن آنهمه سکات ها نه بود، که با نصب کلاهک اتمی بالای آن، تا امروز جهان و مردم ما را از خود می ترسانند؟

این مردم هنوز بیچاره و بی رهبر هستند، که شما واری جوان بی خبراز نسل دوم جهاد گران را میدان داده اند، که چنین پند و نصیحت های را پدرانه را  به دیگران به فرستید؟

 

به امید بیداری این ملت

 

ماه مارچ سال 2017

 

عظیمی

 

 

 


بالا
 
بازگشت