نصرالله نیکفر
خودمردههای قرن ما و تکفیری های ظاهرپرست
معرفت دینی در افغانستان و در میان روحانیون ما وارونه رقم خورده است و فقه معاصر و یاهم فقه پذیرفته شده در این جغرافیا آنگونه که حلال مشکلات جامعهی دینی ما باشد بار آورده نشده است. یاهم درستتر بگویم ما اصلا چیزی در این زمینه نداریم که در مطابقت با پرسشها و چالشهای امروزین ما باشد. خلای این دو، و همچنان برداشتهای فردی از دین در جامعه بستهی خارِ خشن و درشت ساخته است که کمتر میشود به سویش رفت و یاهم نگاهی کرد. کوتاه کردن دین در پای امیال فردی و مذهبی و عقدههای نفهمی، خود زمینه را برای استفاده و خرج کردنهای بیجا از کیسهی دین فراهم کرده است و هر از راه رسیدهای را اجازه میدهد تا با سنگ جهالت بر سرِ خرد و خردمندان و یاهم انسانهای معمولی بکوبد. نگاههای از روزنهی سیاست، منافع، تبار، جغرافیا و فرهنگ و عقدهها با دین عجین شده و چیزی ساخته است که امروز آن را در افغانستان دین میگویند.
دین اگر مجموعهی انعطاف پذیر بهدست هرکس و ناکس باشد، پس زمینهی زیستن در سایهی آن را ناممکن است. کسانیکه خود را متولیان دین و یاهم میراثخوران پیامبران جا میزنند، باید در این زمینه توجه جدی کنند و نگذارندکه انسانهای بیدانش، عقدهای و استخباراتی از دریچهی دین و به بهانهی دین مردم را نیش بزنند و فرهنگ و باورهای مردم را به باد سخره بگیرند. دستِکم مسئولیت خویش را باید در این زمینه ادا کنند و دین را از دست انسانهای کم سواد و بیدانشِ جاهل که آنرا ابزار خواهشات شوم خویش کرده اند برهانند.
همیشه شاهد بوده ایمکه آدمانِ کم دانشی حتا در سنین 14 و 18 سال آمده اند و فتوای دینی صادر کرده اند و این تکه داران دینیهم خاموشی اختیار کرده اند و چیزی نگفته اند. اگر شما اینگونه خاموشی اختیار کنید بدانیدکه این آتش دامن شمارا نیز خواهد گرفت و روزی در همین نزدیکیها شاهد تکفیر شماهم خواهیم بود. درست است که شبکههای استخباراتی برای برآورده ساختن اهداف خود اینگونه انسانهای از خود بیخبررا مستقیم و غیر مستقیم آموزش و پرورش میدهند و در مقاطع گوناگون از آنها به سود سیاستهای خورد و بزرگ خود بهرهها میبرند؛ اما نباید رسنِ طویلهی اینهارا اینقدرهم دراز گذاشت تا گذشتهی پربارِ تجربههای معرفتی عارفان، دانشمندان و معارف دینی مارا در خراسان اینگونه تحقیر کنند.
زیستن در زیر چتر جهالت و تغذیه از فراورده های دینی بیرونیکه آکنده از سودها و غرضهای سیاسی، استخباراتی و بدبینانه است دیگر ننگ است برای جامعهی ما؛ و باید هرچه زودتر در جهت زدودن آن گام برداشت و جامعهی جهلزدهی خویشرا بهسوی خردباوری و گذشت و انسانیت رَهنمون کرد. اگر توجه فرموده باشید، دین به وحشتناکترین ابزاری در دست انسانهای بیدانش، کم سواد و مغرض مبدل شده است و خرمن خرد را هر روز آتش میزنند.
گاهی امام اعظم ابو حنیفه(رح) را به باد ناسزا و هتک حرمت و حتا تکفیر و... میگیرند وگاهی مولانا جلال الدین محمد بلخی را تکفیر میکنند و گاهی یکی از بزرگان و یکی از خردمندان گذشته و فعلی این سرزمین را. اینگونه زمینهی فرهنگ پذیری و خود بیگانهگی ما و جامعهی مارا فراهم میکنند. باورها و برداشتهای متکثر دینی را نادیده میگیرند و از روزنههای کوچک و غرضآلود خود به گزارههای کلان دینی میپردازند و سپس فضای دینداری را آلوده میسازند. سازمانهای بزرگ استخباراتی در این زمینه کار میکنند و سرمایههای هنگفتی به این منظور به مصرف میرسد، تا چند دستهگی را در میان جامعهی ما بهوجود بیاورند توسط این جاده صاف کنان جهالت باز دوباره همه هستی مادی و معنوی مارا به گند بکشند.
این وضع راکه میبینم یاد این حدیث پیامبر خدا می افتم که فرموده اند «عبدالله بن عمرو بن عاص (رض) میگوید: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «خداوند دانش را از سینهی بندگان خود محو نمیکند، بلکه با وفات دانشمندان آنرا از بین میبرد. وقتیکه دانشمندان از بین رفتند، مردم، جاهلان را رهبر خود قرار میدهند و مسایل خودرا از آنها میپرسند. رهبرانشان نیز از روی جهالت، فتوا میدهندکه هم خود گمراه میشوند و هم دیگران را به گمراهی میکشند.» بخاری باب 24 حدیث 100
این حدیث مصداق سراپای این پیشوایان بیدانش و فرو رفته در گرداب جهالت و ژرفناهای بیخردی است. حالا جهلا مرجعیت مردمان متدین و یا مسلمانان را گرفته اند و هرچیزیکه دلشان خواست و یاهم کسی به آنها دیکته کرد میگویند. ظاهرگرایانی که از فلسفه و چیستی دین و معرفت آن چیزی نمیدانند، چسپیده اند به قشر دین و آنچه راکه ذهن ناقصشان برداشت میکند دین می انگارند و تقدیم جامعه میکنند. اینهاییکه خود را در ظاهر گزارههای دینی آویزان کرده اند بزرگترین آسیب را به دین رسانده اند و میرسانند. کسانیکه دین را از میل تفنگ لشکر طیبه و نوک شمشیرهای داعش گرفته اند اهل تساهل، منطق و استدلال نیستند، چون مکتبشان استدلالگریز، منطق ستیز و خردسوز است.
عبدالرحمن بن ابی لیلی میگوید: «من یکصد وبیست تن یاران پیامبر(ص) راکه از انصار بودند یافتم. یکی از آنان زمانیکه از یک مسئله پرسیده میشد این به آن واپس میکرد و آن به این، تا اینکه پس بههمان شخصی اول برمیگشت.» حالا شما ببینیدکه اصحاب پیامبر چقدر محتاط بودند و مفتیان دروغین و آلهی دستان سیاست و استخبارات بیگانه چقدر پیشدستی میکنند در فتوا دادن و چقدر بیتاب کافر گفتن مردم هستند.
همچنان در روایتی دیگریهم داریم که وقتی کسی چیزی را از ایشان(صحابه رض) میپرسید، میگذاشتند تابرادری دیگر پاسخ دهد و در بارهی هیچ چیزی استفتا نمیشد مگر آنکه دوست داشتند در بارهی او برادر دیگری فتوا دهد. یاران پیامبر و دانشمندان پیشین از دادن فتوا میگریختند تا اینکه ناگزیر باشند یاهم مسئلهی مهم و سرنوشت سازی باشد. فتوا دادن حالا مود شده است و هرکسیکه سرش دستار گذاشتند بیدرنگ شوق فتوا میکند و به تیر اتهام میبندند مردم را.
امام اعظم ابو حنیفه (رح) گفته اند: « اگر ترس از پروردگار از ضایع شدن دانش نمیبود، فتوا نمیدادم، تا برای مردم آسانی بیاید و برمن گناه.» ببینید امام اعظم از محتاط ترین امامان و از کسانیست که از لحاظ زمانی نزدیکتر از همه امامان به پیامبر خدا (ج) است اما چقدر در این مسئله دقت دارد و احتیاط میکند و همچنان تنها از خاطر از بین رفتن دانش و ترس خدا که اگر اشتباهی احیاناً وارد شده باشد گناه را برخود میخرند. ازینجا این پندار به ما میرسدکه در فتوای بیجا و بیسرشته گناهیست بس بزرگ.
تکفیر همان شمشیر زنگزدهی استعمار و موریچهی متعفن فاضلاب جهالت و جزمگرایی است که هنوزهم باب است. هر از گاهی خروسکهای نوبانگی را به میدان جهالت و سخافت میکشد. کسانیکه از خود بیگانه شده اند و به ساز بیگانهها میرقصند عیبشان نیست، اما فراموش نباید کردکه اصدار فتوا در دین اسلام کار هر بیسر و پایی نیست. کار دین به دوش هر بیسواد و بیمار گذاشتنی نیست. هر چیز از خود اصول و چارچوبهای دارد، همینگونه دینهم از خود اصولی دارد. اینجا میدان بخت آزمایی نیست که هر مفسد و بوجهلیای بیایید نَیّی در دهن بوزینه صفتان دین فروش قرار بگیرد و هر چرند و خرافهای را که در او پُف کردند بیرون دهد.
توهین به باور یک انسان و یک جمع و توهین به یک چهرهای بزرگ دانش و معرفت دینی خود نمایانگر بی سوادی و تعفن ذهنی یک آدم در این زمانه است. کسانیکه در انبان ذهن چیزی برای گفتن ندارند، برای ره باز کردن به دنیای گفتوگوهای روز ...(چیز) خود را با شاخ گاو میجنگانند، تا توجه مردم را جلب کرده باشند. اما از یاد نبریدکه این استعمار فرهنگی، اخلاقی و معرفتی شمارا به جایی نخواهد رساند، چنانیکه گذشتهگان شمارا نرساند. جز اینکه مانند گذشتهگانتان به دریوزگی و بیپناهی دربهدر بمیرید و نامتان پنداری باشد از تنفر و خیانت و جنایت به داشته های خودی و انسانهای بزرگ گسترهای تمدنی ما.
پروردگار هستی در سورهی نحل آیه 24 میگوید: «از اهل دانش بپرسید اگر نمیدانید» میگویند وقتیکه خستهی پوک و بیمغز دهن باز کند خودش را بیآب میکند. پس بهجای قضاوت در بارهی مردم و فتوا دادن در مسایلیکه نمیدانید بِهتر است به فرمان الهی آری بگویید و چیزیراکه نمیدانید بیاموزید و بپرسید از کسانیکه میدانند.
چیزیرا که تو دین میگویی گروهی کفر میگویند و چیزی راکه دیگران دین میگویند برای نمونه شما کفر میگویید. پس باید در کار دین محتاط بود و بیخریطه فیر نکرد و همچنان با چانتهی خالی کاسهی داغتر از آش نشوید. هرچیز به انداز توانش کارآیی دارد و شماهم به جای چنگ زدن به ریسمان شیطانی تکفیر بروید کمی دانش اندوزید و به نداشتههایتان بیفزایید. چون در این قرن دیگر این چرندیات بازاری ندارد و خریداری هم ندارد جز چند بیسوادی متحجرِ از دین و دنیا و خدا بیخبرِ مانند شما.