عبدالواحد سیدی

 


صورت گری 

 

«چکیده ای از همین متن»

این کار ها توسط انسانهای امروزی راه اندازی و سازمان می یابند، زیرا انسان امروزی شعوری جز برای قتل عام و ویرانی در خویش سراغ ندارند . بد بختانه این اعمال را برای اغوا و اغفال مردم و اشخاص کودن جنبه دینی میدهند که گویا این قاتلان این کار ها را برای دین انجام میدهند ، کدام دین حاضر خواهد بود چنین دستور کشنده و خائنانه ای را صادر کند که بیگناهان کماکان کشته شوند .


نقش و قِشرِعلم را بگذاشتند
رایتِ عین الیقین افراشتند

حضرت خداوندگار بلخ تلویحاً به یک پدیده خاصی در ضمن تمثیل از یک پی آمد تجربی در بحر بیکران زندگی اینطور می پردازند که دو گروه از نقاشان و نگار گران چینی و رومی هنر نگار گری خود را در قصر شاه به مسابقه و نمایش گذاریده بودند. مولانا ظاهراً در هر قسمتی از مثنوی بر اصل بی رنگی که اساس رنگینی جهان را میسازد تکیه دارد ؛و او زمانیکه بی رنگی به اسارت رنگها گرفتار می آید حاصل آنرا زور مند شدن اضداد نامیده و می گوید

 :
چونکه بیرنــــــــگی اسیر رنگ شد
موسی یی با موسی یی در جنگ شد

و همو آشتی رنگها را در بی رنگی می یابد و حاصل زندگی را در یک رنگی و صافی قلب میداند ، او اساس رحمت و راحت را به خود کم بینی می بیند و میگوید اگر انسان خاکی پندار های" تویی و منی" را از میان خویش بردارند در آن صورت جسم کدر خاکی او بنور تبدیل خواهد شد، و ابلیس که همیشه رانده و مردود شده بخاطر این بود که نسبت خود را به نور و بر تر از سرشت انسان که خاک است میدانست و از همین سبب وقتی که حضرت باری تعالی خواست همۀ مخلوقات به انسان نماز گذارند و کرامت وی را گرامی و بزرگ دارند شیطان طفره رفت و از امر باریتعالی خارج شد

 :

اول آنکس کین قیاسکها نمود 
پیش انوار خدا ابلیس بود 
گفت نار از خاک بیشک بهترست 
من ز نارو ا و ز خاک اکدَر ست


ابلیس این را نفهمیده بود که همه بر تری ها و زشت و پلشتیها در بحبوحۀ پندار های نادرستی نسج می یابند که از خود خواهی و تمرد نفس سر چشمه می گیرند و ایجاد میشود. زمانیکه حضرت باری انسان را از گل چسپناک و بویگین سرست بوی از روح خود دمید و علم اول و اخر را (ماهیت اسماء)بدو تلقین نمود و او را به مرحلۀ رسانید که باید تمام موجودات و مخلوقات به امر خداوند به او نماز میگذاردند و ابلیس باوجودیکه هزاران هزار سال قبل از آتش خلق شده بود و تمام مکارمات پیدا و پنهان در نزدش عیان بود طرفه رفت و از قبول امر خداوندی برای سجده به ادم در ظلم و جهل گرفتار شد . پس در اینجا به یک چیز میشود توجه داشت و آن کنش و واکنش هر زنده ای در قبال فطرت است؛و صرف در صورتی میشود به این خودی خاتمه داد که شخص یا فرد از خود انسانی دور و به خود طبیعی یا فطری و علایق مربوط به آن نزدیک شده باشد در غیر آن گرفتار بخود بینی و خودی را میتوانیم کودک بخوانیم ، اگرچه عمر او از هشتاد سال نیز گذشته باشد.و هر کس که به قلمرو خود هوشیاری گام گذاشته بتواند موجودات پیرامونی خود را جزء شخصیت خود قرار دهد ، یعنی موجودیت او چنان گسترش عمیق پیدا کند که گویی موجودیت او شامل جهان شده است ، که این شخص را بالغ و رسیده می گوئیم ، اگر چه از لحاظ سنی در مراحل جوانی و میانسالی بوده باشد.
اگر در تقویت روح کوشا باشیم ،نمودها و حقایق طبیعتی که میخواهد ما را در همان حالت کودکی میخکوب کرده و با قیافه و ژست گرفتن بازیهای کودکانه خویش دمار از روز گار و شخصیت ما در می آورد. 
توصیه این خواهد بود تا طبیعت و وسایل آنرا در راه پیشبرد زندگانی مادی و معنوی خویش مورد بهره برداری قرار بدهیم. ما نباید در نوسانات طبیعت خود را استحاله نمائیم ، بلکه بکوشیم همانند زنبور عسل از گیاهان تلخ عسل تولید کنیم. در آن صورت اگر بر عکس عمل کنیم همانند ابلیس همه دار و ندار و گذشته و آینده خود را از دست میدهیم .
انسانها قادر هستند حقیقت طبیعت را به نفع خود تغییر دهند ، مثلاً در یک مثال ساده میتوانیم بگوئیم که اگر در مقابل خطر سیلاب سد ایجاد کنیم نه تنها زمین و باغ و هستی ما از خطر سیلاب مصئون می ماند بلکه ما قادر میشویم از آبی که از نتیجه باراندگیهای تند حاصل میشود در امر کشاورزی ، و تولید برق استفاده کنیم .زیرا انسانها موجوداتی هستند که صد ها و بلکه هزاران پیامبر و فلاسفه را که دارای نبوغ و هوشیاری باطن بوده اند بتاریخ بشری تحویل داده اند. زیرا انسانها موجوداتی هستند که میتوانند تمام انسانها و جهان را در درون خود جای دهند.
این همه رمز است و مقصود این بود
کان جهان اندر جهان آید همی
همچو روغن در میان جان شیر
لامکان اندر مکان آید همی
همچو عقل اندر میان خون و پوست
بی نشان اندر نشان آید همی
وز ورای عقل عشق خوبروی
می بکف دامن کشان آید همی
وز ورای عشق آن کش شرح نیست
جز همین گفتن که آن آید همی

حضرت پیامبر اسلام(ص) می فرماید: " شما را بیک حیات پاکیزه دعوت میکنم، او را اجابت کنید"، " هرکس از زن و مرد عمل نیکو انجام دهد ، در حالیکه ایمان داشته باشد ، حیات پاکی نصیب او خواهم کرد." 
انسانها میتوانند حیات را نسبت بخود ، به اختیار خود به گرایش حیوانیت آنرا برای خود پست بسازد ، در حالیکه اگر کمی به این سوالات متوجه شود که برای چه آمده است؟ کجا میرود؟ میتواند آسمان پهناوری را که پیامبران الهی و نیک مردان آزاده و عارفان پاک نهاد در بالای سر خود میدیدند به بینند و برسند به آنچه نرسیده اند و بفهمند به آنچه تا هنوز نفهمیده اند. و ببینند به آنچه تا هنوز ندیده اند و بشنوند آنچه که باید شنیده شود. که این حالت ها را در اصطلاحات عرفانی حق الیقین و عین الیقین می گویند و این مرحلۀ از اشرف المخلوقاتی است که "رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند" .
زمانیکه انسانها بتوانند آدمخواری و خونریزی بر روی زمین را ترک گویند و شیپور جنگ نتواند فرحبخش ترین نوای موسیقی برای ملل باشد ، هرگز کابوس وحشت و دحشت که بر اریکه موحش قدرت سوار است مادران را بی فرزند واطفال شان را زیر چرخهای سنگین و سهم ناک عرابه های جنگی خورد کرده میتواند. در این حالت مردم خوشبختی را در مردن و دود و آتش و انفجار دادن ها می بینند که در همچو موارد به غایه اصلی تبدیل میشود. در این حالت در همه جا برق فولاد چشمان روشن بین مردمان را کور کرده است ، بیگانه ستیزی و یاری با بیگانها به بهای جان در مقابل جنت؟ فروخته میشود از انجاست که خود کشی باوج خود رسیده است و مردمان را می بینیم که بی هیچ و پوچ دست دسته پی کشتار مردمان موظف می شوند و این وظیفه را صادقانه به بهای جان خود و دیگران به انجام میرسانند تا باشد که ظلمت کدۀ روح خود را با شعله انفجارات ناشی از آتش باروت و قطع قطع شدن اندامهای انسانی تحت شعاع آتش توپ و خمپاره فروزنده بماند.
این بزرگانی که به سرنوشت ما کیفر میبخشند تا ما را در خاک کرده و بر سر گور مان تجدید مّودت کنند . این وضع روحی دنیای قرن بیست ویکم است و پیام آور ضد دین ، ضد انسانیت و موافق به کردار های شیطانپرستی است . حالتیکه هیچ ملتی نمیخواهد ملت دیگری را در همسایگی خود آرام ببینند ، زیرا آنها ادامه حکومت شان را همواره در حماقت ما می بینند و برای همین هم هست که هر روز با حماقت تازه ما را می آرایند و راهی کار زار فنا و شیطان پرستی می کنند تا ما معدوم شدگانی باشیم که وظیفۀ خویش را در راه وفا داری این زورمندان با قربانی کردن فرزندان و برادران خود ثابت کرده باشیم ، و از همین سبب است که این حکومت ها از کران تا کران جهان را در می نوردند تا باشد که آتش جنگ و نفاق را در تاریک ترین نقطۀ روی زمین به توسط احمق ترین انسانها مشتعل سازند و این ماشین کشتار آدمها را بهر اسم و رسمی که امکان داشته باشد فعال نگاه دارد و فرمان برانند که این یکی امریکایی است و یا کانادایی ، از برمه است یا از آنسوی جیحون برادرش است یا همتبارش مسلمان است یا یهودی سنی است یا شیعه ، در دولت کار میکند یا تاجر است ، کمونست است یا بازار آزاد اندیش ، فقط کافیست که بنام جاسوس است ویا اجنبی است آن را نابود کنند ، البته که این ماشین تازه بجای ترریزم نصب شده است و تازه آنقدر قدرت بهم رسانیده است که میتواند متحدان صلح را نیز ناکام و هر نوع نیروی تدافعی ای را از پیش روی خود بردارند و حتی گاهی لبۀ سلاح کشنده خود را بجانب خود نیز میچرخانند.
این کار ها توسط انسانهای امروزی راه اندازی و سازمان می یابند، زیرا انسان امروزی شعوری جز برای قتل عام و ویرانی در خویش سراغ ندارند . بد بختانه این اعمال را برای اغوا و اغفال مردم و اشخاص کودن جنبه دینی میدهند که گویا این قاتلان این کار ها را برای دین انجام میدهند ، کدام دین حاضر خواهد بود چنین دستور کشنده و خائنانه ای را صادر کند که بیگناهان کماکان کشته شوند .در دین اسلام که سر آمد تمام ادیان و مکمل دین ها و اعتقادات ابراهیمی است در جهان بینی خود هرگز چنین چیزی را ندارد. زیرا ارمان قرآن این است که نظام اجتماعی ای پی افگنند که نمونه اعتدال و استقامت باشد و از هر افراط و تفریطی بپرهیزد. و بر مردم است که از مواهیب جهان بر خوردار شوند، جامه های نیکو بپوشند و بخورند و بنوشند ولی از حد نگذرانند هیچ عذری در طفره از کار خیر یا اصلاح و آشتی بین مردمان پذیرفته نیست، برخی از مردم می کوشند سوء استفادۀ خود را از قدرت در پردۀ جبر بپوشاند ولی قرآن این بهانه را بکلی باطل و بی پایه می شمرد انسان این توانایی را دارد که سرنوشت خود را در پرتو عنایت و هدایت الهی بسازد. 
در این قسمت یک تعداد متن های ترجمه شده از قسمت های مختلف قلرآن را که دارای مضمون واحد میباشد نقل میکنیم:" خداوند تمامی نعمت های آسمان و زمین را برای استفاده بشر ، که نائب او بر روی زمین است معین کرده است. آری هر آنچه در آسمانها و زمین است - خورشید و ماه ، شب و روز ، باد و باران ، رود ها و دریا ها و کشتیها و مروارید و مرجان ، چشمه ها و جویبار ها ، کوهها و مراتع و مزارع و حیوانات باری و سواری و هر دانه و میوه ایکه می روید . خداوند آزادی انتخاب ، عزم و جزم را در انجام کار نیک و بد به بشر نهاده است . به او عقل و انگیزه های گوناگون عطا کرده است تا با مساعی خویش ، امکانات و استعدادات گوناگون را کشف کنند و از قوه بفعل آورد. همچنین در وجود او تمایلی درست و طبیعی بسوی نیکی ، قرار داده است . علاوه بر این خداوند از طریق وحی والهام بشر را از هدایت خود بر خوردار ساخته است ، و به او پند داده است که بدی را با نیکی پاسخ دهد و آن را با شیوۀ پسندیده تر دفع کند، بدین سان اگر کسی در صدد انجام کار نیک بر آمد، از آن است که خداوند بانواع لطایف خویش به او عزم و ارادۀ نیکو کاری بخشیده است. او هرگز نعمت های را که کریمانه به قومی بخشیده است ، تغییر نمیدهد ، مگر آنکه آنان خود را تغییر دهند، بنا بر این هر آنچه خیر برای بشر پیش آید یا از او صادر شود ، نهایتاً از جانب خداست ، از سوی دیگر طبیعت بشر از شر گریزان است ، و عقلش در برابر آن بمخالفت می استد، و در کتابهای نازل شده نیز بشر بمبارزه با بدی دعوت شده است ، لذا هر شری که برای بشر پیش آید یا از او صادر شود ، از جانب نفس او و خود اوست . .. تقدیر اواختیار بشر را در استفاده از قدرت بآزادی انتخاب - که خود عطیه و نیز صفت خداوندیست - ملحوظ داشته است و جانب احتیاط و مهربانی را فرو نگذاشته است . در تقدیر خداوندی ، نفس انسان ، بسان موجودی کور و کر و گیچ و گنگ ، همانند چهار پایان نیست . "

 

 


بالا
 
بازگشت