یلدا قمر کرزی
10/ 8 / 2016
تبصره بر«نظر بر کتاب «فرستاده » از داکتر زلمی خلیلزاد»
از قلم پوهاند جنرال عبدالعزیز عازم
این عنوان نظرم را جلب کرد و با ذوق واشتیاق تمام نوشته پوهاند جنرال عبدالعزیز عازم را به مطالعه گرفتم، زیرا وقتی شنیدم که آقای خلیلزاد کتابی نوشته است، آرزو میکردم که هر چه زود تر به مطالعه آن نایل آیم. آقای خلیلزاد منحیث یک دپلومات پخته کار و مجرب و سفیر امریکا در افغانستان وکسیکه در بازی های سیاسی دست کم نداشته،می بایست سیاست بازیها وجنایات چهل ساله کشور های که افغانستان را به این بدبختی وسیه روزی سوق دادند افشاء کند وپرده از راز های نهانی خاینین، جنایتکاران ووطنفروشان عصر بردارد تا نسل دیروز و امروز وطن ما آگاه شوند وبدانند که کی ها سبب قتل ملیون ها انسان در افغانستان شدند و شیرازه سیاسی دولت ونظام مستحکم، واتحاد اقوام برادر را برهم زدند و چرا چرا؟
اما متاءسفانه که آقای خلیل زاد با آغاز از داستان کودکی و جوانی اش که هزاران مرتبه از ملیونها کودک دیگروطن آرامتر، راحت تر، ومرفه تربا جاه وجلال ، پایش به کجاها میکشد واقبالش میدرخشد، وروزی میرسد که خاطرات زندگی اش را مینویسد وبچاپ میرساند و در خلال فصول واوراق سیه شده، تهمت بزرگی را به شخصیت والای محمد داؤد خان بسته که در راه سفر شان از مزار بطرف کابل، با موتر لیموزینی برمیخورد که داؤد خان درآن درکنار دریورش قرار داشته و موتر کامیون حامل فامیل خلیلزاد را که مانع عبور لیموزین شان شده بود، توقف داده و دریور کامیون را داودخان زیر لت وضربه گرفته و گوش چپ او را بدندان خود کنده است وخود درویور کامیون راخون وخون آلود به سرک پرتاب کرده است؟؟؟ .
این داستان یک خیال بافی محض است و اهانت به شخصیت محمد داؤد خان شمرده میشود! زیرا این گونه حرکات با اعمال ، رفتار وکردار داؤد خان مطابقت نداشته و محض بخاطر دل خوشی دشمنان محمد داؤد خان درج کتاب گردیده است. در غیر آن روی کدام اسناد وشواهد به یک شخصیت ملی و فردی که کار روایی ها،وطن دوستیها، فداکاریها،وخدماتش برهمگان معلوم و اشکاراست، شهادت خودش بشمول همه اعضای فامیلش نمایانگر ثبات،مردانگی و وطن دوستی اش است. انکار این امر به منزلۀ خیانت است. محمد داؤدخان یک شخصیت بادیانت وپاک نفس بود. او برای اشخاص ملی وپاک نفس و وطن دوست لایق وشایسته هر نوع امتیاز را بدون تعصب لسانی، قبیلوی، سمتی و مذهبی روادار بود. به علم و دانش و وطن دوستی ارزش بسزا قایل بود.
محمد داؤد خان بعد از امان الله خان برای ارتقای جامعه افغانستان نهایت کوشید تا تعلیم وتربیه ، اقتصاد،تکنالوژی، زراعت، تجارت صحت عامه را معیاری بسازد وبا تغییر وتحول جامعه را از عقب ماندگی رهایی بخشد.محمد داود خان برای رفع حجاب وچادری که هیچ صبغه ی اسلامی نداشته بلکه ازطرف انگیس های هند وپنجاب اجباراً برماتحمیل شده است ،یک انقلاب اجتماعی را بمیان آورد وکوشیدتا درس وتعلیم برای همه یکسان مهیا گردد، مخصوصاً برای زنان و دختران زمینۀ مصؤن تعلیم وتحصیل را فراهم کرد.
درعهد داودخان علاوه برمکاتب دختران وپسران ، هزاران کورس های سواد آموزی در دهات وقصبات تأسیس گردید زنان ومردان بخوشی به این مراکزتعلیمی میرفتند و می آموختند چنانچه روزی برای یک ارزیابی کورسها در یک نقطه دور از شهر کابل رفتیم، یکی از سوادآموزان را که زنی سالخورده وپیری بود پرسیدم : چه میخواهید بیاموزید ؟ زن مسن بجوابم گفت: میخواهم سواد بیاموزم. پرسیدم چرا؟ گفت:من یک فرزند دارم او عسکر است به صفحات شمال مملکت، خیلی برای دیدارش دلم می تپد، هرکه را که میگویم از طرف من نامه ای بفرزندم بنویسد فقط سلام ،وعلیک مینویسد، ما شکرجور استیم وبس، راز دلم را احساس قلبم را وآنچه دل یک مادر بفرزندش میخواهد بگوید نمی نویسند، چشمانش پر اشک شد وادامه داد که میخواهم خودم بنویسم تا راز های دلم را بفرزند عسکرم بنویسم.
آغاز دوره ریاست محمد داؤد دوره تحول ، انکشاف، آرامی وشگوفایی بود مخصوصاً زنان ودختران مصؤن و با امن بوده بدرس وتعلیم ادامه میدادند وصادقانه بوطن خدمت میکردند وخود را شریک سعادت وشگوفایی وطن میدانستند، چنانچه یک دختر جوان با خاطر راحت بدون کوچکترین تشویش بسفر رسمی که توزیع کودکیمیاوی بدهاقین ولایت هلمند، زابل، نیمروز بود، مؤفقانه انجام وظیفه نمود وبا در یافت تحسین نامه از طرف مؤسسه اش مفتخر گردید که امروز وکیل ها والیان وغیره هر کدام مجهز با موترهای ضد گلوله وچندین محافظ جرآت آنرا ندارند که در ده وقریه خود شان بروند این بود عظمت ودسپلین مدیریت خوب وکارا. محمد داؤدخان شخصیتی بود که مردم افغانستان به او ارج میگزارند واز ملیگرای ومتانتش به افتخار یاد میکنند. اتفاقاً روزی یکی از مشاورین اروپایی بمن گفت : میخواهم نام مکتب جمهوریت را تغییر دهم! من برایش گفتم: این کار تونیست این کار وزارت معارف است واین نام را محمد داؤد خان نهاده، این مشاور به گپ خود ایستاده بود و بلاخره رفتیم بوزارت معارف واو موضوع را به وزیر معارف وقت پیشنهاد کرد که اسم جمهوریت را تغییر دهیم، وزیر معارف فوراً جواب داد :«لیسه جمهوریت نام یاد گاری رئیس جمهور داؤد خان است او یک شخصیت ملی وبنیان گذار جمهوریت است. شخصیت پاک و وطن دوست ویک افغان واقعی است. من او را ارج میگزارم وهرگز اجازه بکسی نخواهم داد که به یگانه یاد گار اوتشبث کند.» منهم حدس میزدم که جناب وزیرهمینطور جواب میدهد که نهایت خوش شدم.
در ایام کار و تطبیق پلان های انکشافی داؤد خان، دشمنان وطن ساحه را ضیق وتنگ میساختند چنانچه توسط افغانهای که برضد رژیم جمهوریت به پاکستان فراری شده بودند واز آنجا تجهیز وتسلیح شده بودند، حملات تخریبکارانه در پنجشیر ولغمان وبدخشان صورت گرفت مگر توسط نیروهای دولتی با سرعت سرکوب گردیدند وبرخی نابود وبرخی دوباره به پاکستان فرارکردند و وهمین ها بودند که چه قبل وچه بعد ازتسلط برکابل تمام زیربناهای فرهنگی واجتماعی واقتصادی وخدماتی کشور را با خاک یکسان نمودند واز شهر دو میلیون جمعیتی کابل یک ویرانه ساختند. کدام کار گروهی های جهادی که مورد تائید وحمایت آقای خلیل زاد قرار دارد، با کارها وخدامات ماندگار داودخان قابل مقایسه است؟ چرا آقای خلیل زاد از جهادیان که در عهد ربانی بنام فلانی نافکش و فلانی آدمخور وفلانی پستان بر وغیره نامهای وحشت آور مشهور بودند، درکتاب خود یزشتی نام نبرده که از داودخان ، اولین شهید کودتای ثور با چنین وقاحتی یاد کرده است؟
به این خاطر من جواب آقای پوهاندجنرال غازم را در جواب زلمی خیلیزاد تائید میکنم واز جوانان کشورم میخواهم که کتابهای دیپلوماتان خارجی را با احتیاط و دقت بیشتر بخوانند!زیرا آنها در نوشتن ونشر کتابهای خود دچار اشتباهات فراوانی میشوند که با واقعیت های جامعه ما مطابقت ندارند.
ختم