نصرالله نیکفر
سیاست زدگی نهادهای اکادمیک درافغانستان
دانش چیزی نیست که به سادکی بهدست بیاید. دانشاندوزی زمینههای ویژهی خویش را دارد که بدبختانه در افغانستان روی این مسئله هیچ اندیشه نشده است. از زمان انقلابهای سرخ، سفید و سیاه و دموکراسی همواره نهادهای دانشزایی و دانشاندوزی ما دچار سیاستزدگی و تعفن ایدئولوژیک شده اند. هرکه چیزی در ذهنش دوره کرد و گذشت، در دم خود را به مکتب و دانشگاه حواله کرد تا ذهن جوانان و نسل دانشگاهی را آلوده بهداشتههای خودی، تقلیدی و وارداتی کند. خودکه توان تحلیل و سرمایه گذاری علمی را در درازمدت از بدی حوادث نداشته و ندارد؛ اما دیگران را هم آلوده به ایدههای وارداتی کرده و چندین نسل مارا آسیب میزنند. خیلیها نادانسته و خیلیهای دیگر دانسته دست به این کار آینده سوز زده اند و میزنند.
در دانشگاهها و مکتبهای ما بهجای دانشزایی دانش زدایی میشود. برنامه و هدف کلیکه منافع همهگانی مردم را تعریف کند وجود ندارد. بدبختانه سیاست گذاران و سیاست مداران ماهم به این مسئله توجه جدی نکرده اند و گذاشتند در ذهن خام و بارور نسل جوان گیاهان خبیثه کاشته شود. همینکه میبینیم بیشترینه جوانان ما سیاسی شده اند و برخوردشان ایدئولوژیک شده است بهجای اینکه تخصصی و کاربردی باشد شعاری و یک جانبه و زننده شده است. بیشترینه جوانان و نسل دانشگاهی از خود بیگانه شده و مغز آنها در چنگال گروههای تندرو قرار می گیرد. حزب التحریر از این میان بیشترین سرمایه گذاری را در میان نسل دانشگاهی کرده است و دریچهی مغز آنهارا به سرزمین دانش و نیازهای امروزین بسته است. آنهارا در خواب و افسانههای کهنسنگی میخکوب کرده است و آیندهی گذار به دنیای جدید را تاریک کرده است.
در آغازکه یک کودک به دبیرستان راه میابد ذهنش خام و آمادهی پذیرش هرگونه گفتهها و کِشتههاست. هر چیزیکه ما بگوییم آنرا منحیث یک اصل میپذیرند و به آن عمل میکنند. پس چرا چیزی راکه نیاز انسانی جامعه است به خورد آنها ندهیم؟!
زمانیکه ذهنیت یک انسان ایدئولوژیک میشود جز زیر چتر باور خودش جای دیگری نمی ایستد و جز منطقِ باور خودش چیزی دیگری را نمیپذیرد. خوب و بد را در باور و اندیشهی خودش میزان میکند و به ماورا اش از عینک خودش نگاه میکند؛ جز آن چیزی را نمیبیند. اینجاست دگماندیشی پا پیش میکند و انسان را به پرتگاههای خود خواهی وکوتاه نگری و کنشهای منفی رهنمون میشود.
زمانیکه خودخواهی و کنش منفی و بدبینانه در نهاد یک جوان جوانه میزند، دیگر منطق و استدلال از ذهن و اندیشهی او رخت بر میبندد اورا در انزوای اندیشهی یک جانبه و خودخواهانهاش زمینگیر میکند. انسان سیاست زده و ایدئولوژیک ذهنیتاش کور میشود و از دانش تخصصی کنارهگیری میکند و بهدانش مهندیسی شدهی خودش روی میآورد.
مکتبها و دانشگاههای ما جای زنده بهگور کردن استعدادهاست. چیزی عقده های سیاسی و حزبی استاد و آموزگار و چیزیهم ناتوانی و نارسایی استادان در دانش امروزین. سخت نیازمند خانهتکانی در این زمینه هستیم؛ چون استادان و آموزگارانیکه بیماری سیاسی دارند در ذهن بیآلایش کودکان ما رخنه میکنند و آنها را از دانش اندوزی دور میسازند. نمیگذارند حتا دانش امروز و علوم تجربتی را که سخت بهآن نیاز داریم بیاموزند. ما بهنیروی کار و متخصص قرن بیستویکی نیاز داریم. قرن پیشتر پایان ابر روایتها بود، اما آموزگاران ما هنوز هم در عصر افسانهها و روایت های مطلق زندگی میکنند. استادان و آموزگاران ما بنا بر دیدگاهها و نیازهای امروزی جامعه و عصر ارتباطات چندین گام عقبتر از شاگردان خویش اند. چیزیکه مارا در گذشته آسیب رساند و حالاهم آسیب میرساند همین سیاستبازیهای فردی یاهم وارداتی آدمان خودنگر و خودخواه بوده است. بِهتر است پس از این در این زمینه توجه جدی کرده و آینده خویش را بیشتر از این ویران نکنیم.
نصرالله نیکفر