محمد علی مهرزاد
صلح واصلاحات دومعما ی حل ناشدنی درافغانستا ن؟!
پیشگامان اصلاحا ت؛ درنظامهای سیا سی استبدادی درتاریخ پرتلاطم افغانستان بدون شک ا لهام بخش نیا زبه اصلاح نه تنها درداخل بلکه درسراسرجهان اسلام برانگیزنده آن بوده اند. ازان جمله پیشگامان عرصه ای اصلاحات می توان سید جمال الدین افغانی ومشروطه خواهان اول ودوم را نام گرفت که انها این کاررا از رهگذر آمیختن مخا لفت فعال با قدرت های پادشاهی درجبهه سیاسی وفکری ونیز با پیشبرد حوزه فکری درهند، ایران ومصروترکیه انجام دادند . همان طوریکه نویسند ه گان اصلاح طلب دیگرنشان داده اند ، پیشگامان اصلاحات درافغانستان نه تنها ازجنبشهای که درراستای آزادی های قانونی فعالیت می کرد ند،بلکه برای ازادی از سلطه خارجی ها می جنگید ند حمایت می کرد ند. انها حتی به حاکمان وشاهانی که مخالف اصلاحات بود ند یا مقاومت علیه تجاوزگران اشکارا شکست خورده بودند سخت انتقاد وحمله می کردند . آلبته هدف نهای سید جمال الدین اتحاد دولتهای مسلمان درقالب یک خلافت واحد بود؛ خلافتی که بتواند دخالت خارجیان را دفع کند وشکوه اسلام را از نو بیا فریند. ایده اتحاد جهان اسلام تمنای بزرگ زنده گی او بود.تاثیر شخصیت فردی واند یشه های افغانی براندیشه مدرن اسلامی به طورکل انکارنشد نی است.درواقع ، نوشته ها وسخن رانی او نشان از دانش مسلم اودرفلسفه اسلامی ، به خصوص فلسفه ابن سینا دارد. اما با تاسف که درین نیم قرن اخیردولت مردان افغانستان موفق به اوردن اصلاحات بنیادی نه شده اندوهنوزدرقید شعارها وتوهمات گیرمانده اند . انهایکه درراس هرم قدرت حکومت وحدت ملی قرارداده شده اند، سیستم سیاسی را به مزایده ومناقصه گذاشته وبه حیث خریداران ،انهم به قیمت نازل می خواهند دیگران به انها صلح واصلاحات را بفروش برساند. چرا کسا نی می تواند اصلاحات بیاورد که از شرایط اقتصادی، تاریخی ، انسان شناسی ، زیست شناسی ، علوم سیاسی وبسیاری از رشته های دیگرنیز اگاهی کامل داشته باشد .کالبد شگافی شرایط اقتصادی کشورکه فعلاً ما درآن زنده گی می کنیم یکی ازقدم های اولیه برای هرنوع تغیروتحول بحیث اصلاحات بنیادی پنداشته می شود. درحالیکه درافغانستان مظاهرپنج مرحله تاریخی را هنوزداریم تجربه می مکنیم واز هر کدام علایم ونشا نه های دیده می شود ، واز طرفی بحرانات پی درپی که ازنظا مهای سرمایه داری وسیوسیالیزم به حیث عوامل خارجی برما تحمیل شده ، مضاعف برمشکلات اوضاع نا هنجار دیگرمارا گرفتارساخته است، ایا درک این مسئله که توسط کدام سیستم سیاسی وپیروی از کدام مکتب سیاسی می خواهیم اصلاحات را درکشور پیاده کنیم. درحالیکه بی خانما نی ، نا برابری اقتصادی وبی قا نونی وازهمه مهمتر بی امنیتی ازیک طرف ؛ تعدد مراکز تصمیم گیری بحیث دولت در دولت حاکم باشد ؛بازهم اند یشه اصلاحات به اندیشه ای یک معتاد به تریاک وهیروین نمی ما ند.؟ انهایکه ارزوی اصلاحات را درسر دارند باید بدانند که در چارچوب حکومت وحدت ملی نام نهاد به هیچ عنوان با این ترکیب امید به اصلاحات دوراز واقعیت است. باید این را نیز به حیث یک واقعیت عینی بپذیریم که نه تنها خود نظام سیاسی موجود مشکل دارد ؛ بلکه مشکلات را می افریند.بازسازی جامعه واصلاحات بخاطررفع نا برابری وبی خانمانی به شکل ترمیم کاری وپیوند وپینه کاری تداوم رنج مردم افغانستان را درطول تاریخ نظامهای غیرمرد می باراورده ومی اورد. درین مدت این درک برای مردم افغانستان ایجاد شده که همان طوریکه مشکلات سیستماتیک است ، راه حل این همه مشکلات با یک اصلاحات همه جانبه صرف می تواند ذریعه نظام سیاسی واحد که مشروعیت خودرا ازرای اگاهانه ای مردم گرفته باشد وازجامعه دیروز وامروز خود شناخت علمی داشته باشند امکان پذیراست، والانه ادعای اصلاحات درهم چو شرایط بحرانی که گرایش قومی ، مذهبی ،وتنطیمی وتیمی از یک طرف ومداخلات پاکستان وایران از جانب دیگر؛صرف با تغیرمهره های نا مطلوب ووابسته به این وان دولت بیگانه، چون تیریست که درتاریکی رهاشده باشد امری خیالی وتوهم افرین است. البته این را می پذیریم که هرنظام سیاسی دردرون خود دارای نیروهای متضاد است؛ اما بعضی تضادها باعث اصلاحات بنیادی می شود، ولی تناقض وتضادهای غیرقابل پیش بینی وغیرقا بل حل، که درمقابل این دوتیم ایجادشده است ؛توافقنامه حکومت وحدت ملی خود موجب ابستن حوادث بعدی می گردد. درین صورت اگر این تناقضات درونی از اداره خارج شود؛ بعید نیست که به یک انفجار تبدیل شود ، وانچه از درون این انفجار سر بیرون کند جزویرانی ویا برعکس شرایطی را بوجود خواهد آورد که این همه نا بسامانیهارا حل خواهد کرد. اما کی وکجا ؛ بستگی دارد به ماهیت و حجم تناقضات وتضادهای که درحال غلیان است ؛ این غلیان وقتی خاموش خواهد شد تا این حکومت وحدت ملی دوسره به یک سر تبدیل وبه واقعیت امر مفهوم ملی خودرا بدست آورد، درآن صورت است که مردم ما جایگاه واقعی خودرا بدست می آورند. درایجاد هم چوشرایط درافغا نستان ایا لات متحده امریکا ومتحدین شان ازجمله پاکستان وایران نقش بخصوص بازی کرده، البته این تصورقبلاً وجود داشت که دنیای غرب ، یعنی دنیای که دارای ثروت وقدرت نظامی است دریک جنگ اعلان شده ودرعین حال بی پایان یعنی علیه چیزی به مبهمی تروریزم یا هرچیزی که واقعاً هست.دشمنانی یکی پس از دیگری ، واقعی ویا تخیلی، بنا براین ما با یک حالت جنگی بی پایان ، تخریب عظیم منابع انسا نی ومادی که درکل دریک سطح کاملاً نابرابرکه هیچ توجیه نداردمارا روبرو ساختند. کل وضعیت اقتصادی وسیاسی ما کا ملاًدرین چها ردهه اخیردرگرداب جنگ وصلح در چرخش است.اگرواقعاً ما درین چهاردهه صاحب دولت مردان با درایت ود لسوزمی بود یم که به نیازمند ی های حد اقل مردم ما طرح وپلان همه جانبه می داشتند ، جای تردید نبود که اکثریت مردم افغانستان ازهمه آن مطالبات وطرح ها حمایت می کردند. همان طوریکه دولت های دیروزوامروزدراوردن اصلاحات ناکام ونا کارآمد درعمل ثابت شدند؛وازطریق اصلاحات موفق به ایجاد صلح نگرد ید ند ، باورداریم حکومت وحدت ملی با این ترکیب که درتاریخ دولت داری نادرومعما گونه است ، قادرنخواهد بود که اولاً به صلح دست یابد ؛ چه رسد به موضوع که ازطریق صلح بتواند اصلاحات را دردولت تحقق ببخشد. چرا؟ صلح ما نده گار وارمانی برپایه ووضعیتی استواراست که دران دولت ها با پذیرش نظام مردم سالاربه اتحاد واشتی جویانه وقوانین جهان گستر دست یابند. تا زمانیکه امریکا درمورد افغانستان بصورت قطع از دید وعینک پا کستان مشاهده کند بازهم صلح یک ارمان دست نیافتنی است. درمورد صلح سازی افغانستان باید قبل ازآوردن صلح به این دوسوال جواب داده شود: اولاً فرایند صلح سازی افغانستان باچه چا لشهای مواجه بوده ؟، ودرقدم دوم چگونه می توان براین چالش ها غلبه نمود.؟ چالش های موجود درمسیرصلح سازی افغانستان دارای ماهیت امنیتی ، سیاسی ، اقتصادی واجتماعی، منطقوی وفرا منطقوی بوده ،غالباً نشئت گرفته از توافق نامه بن هستند. به منظورغلبه براین چالش ها لازم است رهیافتهای بین المللی در خصوص افغانستان با نظرداشت تجربیات به دست امده قبلی ونیز واقعیات موجود درکشورما بازتعریف شده ورویکرد جد یدی مبتنی بررسیده گی به عوامل ریشه ای ایجاد کننده منازعه اتخاذ گردد. بعد ازریشه یابی منازعات داخلی وخارجی به جستجوی چهره های جدید وظرفیت های درون جامعه که درمنازعات دیروزشرکت نداشته وآلوده به فساد وازهرنوع تعصبات بری باشند،در اعضای جد ید پروسه صلح نه تنها روابط کاملاً جد ید ایجاد کنند ، بلکه روند نامطلوب اعضای سا بق را که مفهوم صلح را تخریب کرده اند ازنو هسته گذاری کنند. بازیگران بین المللی با یستی متمرکزبرحمایت صادقانه ازبازیگران داخلی وایجاد هماهنگی بین تلاش های صلح سازی صورت بگیرد. این رهیافت باید زیادترروی ایجاد نهادها واعضای کاملاً اگاه از شرایط ملی وبین المللی واز شهرت نیک درجامعه برخوردارباشند. مکانیزم که صلح را ایجاد می نما ید، بایستی ریشه ها وعلل جنگ را برطرف نموده ودر وضعیت های که جنگ ممکن است به وقوع بپیوندد راه کارهای را برای پرهیز از وقوع آن ارایه نمایند. درین چا رچوب ، فرایند صلح سازی نه تنها دارای جنبه های بازسازی نهادهای سیا سی ، امنیتی واقتصادی باید باشد؛ بلکه یک فرایند اجتماعی ومشارکتی که روابط گسسته میان مردم را که درین مدت تخریب نموده جبران وتلافی کند. علی الرغم این که اشاراتی دربخش مقدما تی توافقنامه به موضوع مصالحه ملی وازهمه مهمتربه اجرای عدالت دردوره انتقالی مورد تاکید قرارگرفته بود ؛ اما باهزارتاسف که درقدم اول سران تنظیم ها ودرقدم دوم کشورهای غربی به رهبری ایا لات متحده امریکا بنا به هر دلا یلی نخواست تا این ماده عملی شود، این امرباعث شد تا نه تنها صلح تامین نشود؛ بلکه هرنوع اصلاحات را در افغانستان ناممکن ساخت. برای این ناممکن است که اصولاً درتوافقنامه بن توجه بخصوص به دولت سازی به جای صلح سازی که یک امر حیاتی وکلیدی برای افغانستان بود تاکید شده است ؛درحقیقت اگربه محتوای توافقنامه بن دقیق شویم ، درواقع بمفهوم صلح سازی به شکل ضمنی بعد از دولت تذکر رفته است ؛درحالیکه خود دولت سازی یکی از مراحل از فرایند صلح سازی تلقی می گردد. ازانجاییکه نماینده گان سران تنظیمی تشنه قدرت وثروت بودند ، واز طرفی صلاحیت تصمیم گیری را خا رجیان بدست داشتند، بدون درنظرداشت اوضاع تخاصمات گروهای تنظیمی واوضاع ناگوار اقتصادی واز همه مهمترمداخلات علنی ایران وپاکستان را نا دیده ونا شنیده گرفتند ، صرف هدف شان این بود تا مدل حکومت لیبرال غربی را درافغانستان توسط کسا نیکه تاهنوزاند یشه شان از نظام قبیله سالاری وتبارگرای ابخوره داشت. این عدم انطباق ، درافغا نستان ، اداره که مردم بعد ازاینهمه رنج ومصیبت جنگی که بر انها تحمیل شد انتظار داشتند، پیامد نا گوارآن پس ازتوافقنا ت بن همواره یک معضل بزرگ برای دولت های مختلف بوجود آورد.نا همگونی وعدم هماهنگی لازم میان دولت مردان از یک طرف ،ووجود جمعیت های پراکنده ومتشتت با افکارنا رضایتی از گروهای تفنگ سالاراز طرف دیگرواختلافات مذهبی مضاعف برآن ، ونبود حکمرانی کارا مد برمشکلات افغا نستان افزود. البته قبل ازمداخله نظامی ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا درافغا نستان جنگ های داخلی ، فساد اداری گسترده ،فقر،منازعات خشونت آمیزوفقدان دولت های ناکارامد مواجه بوده ؛ متاسفانه فیصله های بن این همه نا گواریها را تداوم بخشید. به این معنی که فعالیتهای اقتصادی غیرقانونی که منبع در امد جنگ سالاران وگروهای شبه نظا می بود تشدید وبه فقرجامعه واز همه بد تر که برای پیشبرد فرایند صلح سازی به حیث چالش جدی منجرشد.
به نظرکارشناسان سیاسی وتحلیل گران پیشگام افغانستان آنچه بحیث عامل اصلی منازعات نقش داشته مداخلات پا کستان بوده که نادیده وناشنیده گرفته شده است . این امرباعث شد تا از آن تاریخ تا اکنون پروسه صلح را به ناکامی مواجه سازد. ازجمله پیامدها ، افت واسیب های بود که درسیاست خارجی ما خصوصاً درین چها رده سال اخیر با ایجاد مراکزمتعدد تصمیم گیری بوجود آورد ند. سیاست مداران ما درگفتمان سیاسی فراموش می کنند که اصولاً دونوع گفتمان اسا سی در سیاست خارجی وجود دارد ، یکی گفتمان واقعگرایانه که برمنافع ملی نهایت تاکید دارد ودیگری گفتمان آرمان گرا که بر اخلاق ، ایدوئو لوژیک ومصالح دینی مبتنی است . اگرچه این وضع بعد ازتجاوز شوروی ومداخله امریکا علیه طالبان این وضع درسیاست خارجی ما شکل گرفته وموجبات ضعف سیاست خارجی مارا بار آورده است. تاجاییکه تجربه نشان داده تمام گفتما نهای سیاست خارجی ما زیادترشکل ارمانگرایی را داشته است. عدم تعریف درست از منافع ملی ، عدم تعریف وتعین اولویتها ی اهداف ملی ، عدم درک فرصتهاوتهدیدها ، اتخاذ استراتیژی متعارض ، اهداف نا سازگار ونا متوازن وساختارهای متعدد تصمیم گیری، از همه بدترکه در این افت وآفت ها واسیب های جبران ناپذیر دخیل است، عدم شناخت ازدشمن داخلی وخارجی است. ظهورمراکزتصمیم گیری متعدد درحکومت وحدت ملی اخرین صدمه ای بود که به حاکمیت ملی از طرف امریکا با ساختاردولتی غیر متوازن وغیر متجانس این حکومت مصلحتی که روی یک توافقنامه بوجود امد وارد ساختند. اظهار نظرهای متعارض طرفداران هردوتیم که فعلاً تحت عنوان حکومت وحدت ملی کارمی کنند کشورومردم را در یک بحران فکری بسوی انشقاق وگروه بندی جدید قرارداده وهرکدام به نفع تیم خود درداخل وخارج رهزنی می کنند. روزی نیست که دراستخدام وزیر ورئیس ملکی ونظا می از طرف سخن گویان شان ، قبل از رای اعتماد، توسط رسانها سبک وسنگین نشود؛ وسپس تیم مقا بل به ان مخالفت نکند ، وازین طریق شخصیت های جامعه راسبکسرانه در معرض توهین وتحقیر از طریق معرفی شان به پارالمان غرض رای اعتماد به معرفی می گیرند؛ روی مصلحت سیا سی وکیلان گاهی رد وگاهی بنا چاری از روی تعلقات این وآن می پذیرند. اما انچه در سیاست خارجی ما نقش کلیدی دارد موضوع منا زعات وارتباط با پاکستان ومداخله این کشور در طی چهل سال است که ادامه دارد، ولی حکومت وحدت ملی حوزه سیاست خارجی مارا به سوی سر درگمی قرارداده است حتی اعضای محترم مجلسین شورا وسنا نیزبه حیث ناظر برعملکرد حکومت وخصوصاً پیرامون سیاست خارجی آنچه ارزوی مردم شریف افغانستان است کمتر ازخود جدیت نشان می دهند. مشکل دیگرسیاست خارجی ما درمورد پاکستان اینست که یکروز سخن گویان این دوتیم اعلان می کنند که برای آوردن صلح با پاکستان صحبت شود ، وگروهی دیگر با این طرح مخالفت می کند که طرف مذاکره طالبان اند این دو گانه گی ومراکز تصمیم گیری موجب شده است پاکستا نی ها وطالبان ، با اینکه خود شان به چندین گروه تقسیم شده اند ، دولت افغانستان را به بی تصمیمی متهم می کنند . این همه فعالیت های سیا سی به ویژه درراه اوردن صلح تا اکنون کاملاً اثرات تخریش کننده ونا کا فی بوده است.نه تنها دربخش سیاست خارجی ما مشکل داشته ایم؛ بلکه فعالیت های اقتصادی غیر قا نونی افغا نستا ن را به کمک های مالی بین المللی وابسته ساخته است؛ البته این وابستگی دارای تبعات اقتصادی وسیاسی عد یده ای بوده که استقلال سیاسی کشوررا به شدت تضعیف کرد. اگرارشعارهای توهم آمیزبگذریم وبصورت علمی وواقعبینانه به منازعات داخلی وخارجی که پاکستان عملاً در آن دخیل ودرگیراست باید به حل این منازعات همه جانبه با ابعاد گسترده ترنگاه شود؛ موضوع منازعات داخلی ما که از خارج تحمیل وتقویت وتمویل می شود،نباید به صورت تجریدی ومجزا به ان نگاه کرد ، چون ابعاد بیرونی دارد مستلزم همکاری سایر دولت های ذ ید خل می باشد. چون پاکستان در منازعه افغانستان با اهداف گسترده از جمله اختلافات مرزی واز همه مهمتر ادعای سرزمینی درافغانستان درین اواخر ازحنجره دولت مردان این کشوروابسته به کشورهای غربی عنوان می شود. لازم است تا ازطریق امریکا ، انگلیس که متحدان طبعی پاکستان اند فشاروارد شود تا دامنه فعالیت های که صلح منطقه وجهان را عملاً به خطر انداخته جلوگیری وتضمین بین الملل ازطریق شورای امنیت سازمان ملل متحد گرفته شود. به هرحال ایجاد کشوری بنام پاکستان از بدنه هند وافغا نستان روی اهداف توسعه طلبی وبه حیث سپربلا درمقا بل شوروی سابق واختلافات مرزی دربین افغانستان وهند بنیاد آن گذاشته شد ؛ ولی امروزدامنه فعالیت های تخریبی وانتحاری ان ازکنترول خارج شده است ، بناءً کشورهای حامی پاکستان ازجمله انگلستان، امریکا وچین را به واکنش واداشته است تا راه حلی به شکل دسته جمعی جستجوشود؛ اگرچه عملکرد قدرت های بزرگ در حل قضایای بین المللی روند دوگانگی دارد ، یعنی هردوطرف مناقشه را ازنظر تسلیحات تمویل می کنند، چرا منافع این سه کشوربه تجارت ، فروش اسلحه وتامین نیازهای نفتی ومعادن زیرزمینی ارتباط می گیرد. درصورت که واقعاً منافع این کشورها بخطر مواجه شود می توان به نتیجه نشست چهارجانبه تا حدی نتایج مثبت ببارآورد. درنتیجه به منظورغلبه براین مشکلات کاهش تدریجی این وابستگی از طریق تکیه به منابع داخلی ، ومبارزه جدی وصادقانه علیه فساد اداری یک امرالزامی است. ودرنهایت این به منظورغلبه برموانع موجود درمسیرتلاش های صلح سازی واصلاحات بنیادی ازجمله کارهای مقدما تی است. درین رابطه درک شناسایی وپذیرش نظا مهای غیررسمی عرفی حکمرانی وپرهیزاز تحمیل الگوهای غربی حکومتی عامل مهمی در پیشبرد صلح سازی وآوردن اصلاحات بنیادی یک امرنهایت جدی است. با انهمه پیچیده گیهای اجتماعی جامعه افغانستان وانطباق هرچه بیشتر راهبردی صلح سازی واصلاحات با واقعیتهای اجتماعی ما در افغانستان امروز، امید و زمینه سازموفقیت تلاش های صادقانه می تواند مارا به یک صلح پایدارودست رسی به اصلاحات اساسی نزدیک کند.