مهرالدین مشید
از شیر پور یا چور پور تا شیر پر
در این شکی نیست که با نام شیرپور (چورپور) مجلل کنونی با کاخ ها قشنگ و خوشنما و ویلا های مرمرین و تراس های رنگارنگ و ستون های زمردین آن هرکس آشنا است و این را هم می دانند که چگونه باشنده های اطراف این قلعه به زور از خانه های شان رانده شدند و زمین های آن را زورمندان غصب کردند و زمین ها را میان خود تفسبم کردند و حتا در آن زمان شهرداری کابل هم از چند و چون توزیع زمین های شیرپور ابراز بی خبری کرد و اما بعدتر ریاست مهندسی و پلان شهرداری کابل فهرستی را منتشر کرد که در آن نام های غارتگران شیرپور نوشته شده بود. این لیست از چگونگی چور شیرپو اندکی پرده برداشت که چگونه زمین ها به گونۀ خانواده گی توزیع شده بود. به گونۀ مثال در فهرست نام شماری قد و نیمچه رهبران و فرماندهان جهادی دیده می شد که یک نمره به نام خود اش و یک نمره به نام خانم اش و یک یک نمره هم برای برادران شان، در شیرپور زمین گرفته بودند. در این میان جالب این بود که دو نمره به نام خود اش و چهار نمره هم به نام برادرانش و شماری ها هم به نام کودکان گهواره یی خود یک نمره زمین در شیرپو گرفته بود؛ خلاصه این که آن لیست چهرۀ واقعی حکومت فاسد و بی کفایت کرزی را به نمایش گذاشت که چگونه جهادیان، لیبرال ها و تکنوکرات ها بر سر تقسیم و چور زمین های شیرپور عدالت شاخدار را به گونۀ نسبی میان خود رعایت کرده بودند. در میان آنان کسانی موجود بودند که حتا چندین خانه در شهر کابل داشتند و از لحاظ قانون توزیع زمین در شهرداری تنها یک نفر از یک خانواده در صورتی مستحق یک نمره زمین است که خانۀ رهایشی در ناحیه های شهر کابل نداشته باشد. اکنون این قلعۀ تاریخی به شهرک شیر پور بدل شده است که از شیران و یلان در آن خبری نیست و حالا محل مکار ترین روبا های جبون قدرت طلب و عاشقان قدرت کشور اند که مردم افغانسنان بیشتر آنان را جهادخواران می خوانند و به اتفاق نظر این شهرک غارت شده را چورپور می خوانند
به هر حال شهروندان کابل این را هم می دانند که این شهرک زمانی قطعۀ نظامی بود که به آن قلعۀ جنگی شیرپور می گفتند و اما در یادداشت های امروزی آقای رفیعی به ارتباط وجۀ تسمیۀ شیرپور و چون و چند قلعۀ جنگی شیرپور چیز های جالبی خواندم و خواستم آن را با شما شریک کنم. این قلعه در اصل زندان آزادی خواهان کشور بوده که انگلیس ها در زمان حاکمیت شان قیام کننده گان و مبارزان ملی را در این حصار زندانی می کردند و شهروندان کشور این قلعۀ جنگی را ”شیرپر” ( شیرپور”) نام نهاده بودند؛ یعنی زندانی که پر از شیران و رزمنده گان ملی بود؛ اما صدها دریغ ودرد که این زندان افتخار آفرین که باید بحیث موزۀ آزادی خواهان ملی باقی میماند تا برای همبش سمبول و نماد رزمنده گی ها و قیام آوری های قهرمانان ملی و یادبود حماسه های باشکوۀ آنان می بود تا شجاعت ها و دلاوری های آنان را د برابر نیرو های متجاوز انگلیس در جنگ اول، دوم و سوم تمثیل می کرد و و وقار و عظمت آنان را به نمایش می گذاشت؛ برعکس بوسیلۀ کسانی تاراج برده شد که خون های مجاهدین را ابزار این غارت ننگین خود گردانیدند و کاذبانه لباس مجاهدان را بر تن کرده و ادعای رهبری جهاد مردم افغانستان را داشتند. این نامردان کوتاه اندیش با این غارت شرم بار نه تنها آرمان های مجاهدان؛ بلکه جهاد و اسلام عزیز را به بازی گرفتند و بزرگ ترین افتخار دینی و ملی مردم افغانستان را قربان کاخ ها و ویلا های ذلت بار شیرپور کردند و حتا گفته می توان تاراج شیرپور مقدمۀ ایجاد طالبان را نیز به نحوی فراهم کرد.
این شیرپور امروز و شیر پر دیروز با کاخ ها بلند و سر به فلک کشیده و قصر های مرمرین و تماشایی و در ضمن خیلی ننگین ، شرمبار و مافیایی و صد ها آفرین باد بر جرات اخلاقی آنانی که بدون دغدغه در این کاخ ها زنده گی می کنند و خالی از درد مردم ذلیلانه بر آن کاخ ها با چهره های شبۀ انسانی شکم افگنده اند. بیرابطه نخواهد بود که سخن یکی از چور کننده گان شیرپور ( ملا ت مجاهد؟ ) را یادآور شوم که در آن زمان در برابر اعتراض مردم گفت، آنانی مستحق این زمین ها اند که صد ها هزار دالر داشته باشند تا از عهدۀ ساختن زمین های شیرپور بدر شوند. وی زمانی این سخن را گفت فرماندهی پولیس کابل شاید هم بصیر سالنگی بود، با ضربی دست یکی از مالکان اصلی زمین شیرپور را شکستانده بود. بدون تردید شیرپور امروزی نه تنها نمادی از غارت و فساد و هویت زدایی و جهادفروشی و اسلام دشمنی است که در نماد های قشنگی از تاراج های فیشنی تراژیدی ترین یادگار جهادخواران را برضد مجاهدین و رزمنده گان مومن افغانستان حالا به یادگار گذاشته است. شیرپور حالیه یعنی نمادی از شرم و مثال زنده یی از یک خیانت بزرگ برضد آرمان های مظلوم ترین انسان یعنی مجاهد جان برکف ابن سررمین که قصۀ نبرد عاشقانۀ یک شبه اش بیشتر و پرحجم تر از ” هفت من مثنوی” می شود و نوشتن کارنامه هایش از حوصلۀ قلم بالا است. غارتگران شیرپور بر فراز کاخ های ننگین شان گویی لباس های خون آلود شهدای جهاد را به نمایش نهاده اند و بیدردانه با دردی درون سوز و وجدان کش رسوایی لحظه به لحظۀ شان را به تماشا نشسته اند. که در واقع پیراهن پرخون حضرت حسین و نه حضرت عثمان را در افکار مجاهدین راستین تداعی می کند و آنان خود را ملزم به خونخواهی شهدا از نزد جهادخواران می دانند. در حالی که شیرپور دیروز نه تنها ”شیرپر” بود و سرشار از قصه های غازیان و مالامال از عشق رزمنده گان ملی که رزم آوری های آنان تا حال نغمۀ لالایی مادران این سرزمین شهادت پرور است. این شیرپور نظر به یاداشت آقای رفیعی قصه های جالب و شگفت آور دیگری نیز دارد که در فرهنگ پربار کشور به گونۀ عناصر پویا هنوز هم در تلولو اند. در میان زندانیان قلعۀ جنگی ضرب المثلی رایج شده بود که می گفتند: ”پشت نخود سیاه رفت” انگلیس ها هر از گاهی زندانیان خطرناک و مهم را از زندان قلعۀ جنگی به زندان های نیم قاره یعنی هند منتقل می کردند و هر از گاهی که زندانی یی از این زندان بیرون می شد. زندانیان ضرب المثل بالا را میان خود زمزمه می کردند؛ البته به تعبیر این که چون نخود سیاه در هند مانند دال در پاکستان زیاد بود و از این رو زندانیان با بیرون کردن زندانی از این زندان می گفتند ”پشت نخود سیاه رفت”؛ اما حالا که نه از زندان دهلی و نه از زندان دیره دون خبری است و انگبس ها خیلی قشنگ تر از دیگران از سوی چورپوری ها استقبال می شوند و حتا از ارگ چورپور مدال بدست می آورند، دیگر به گونۀ قطعی دغدغه یی در کار نیست که حتا چورپوری ها خود شرطه اند، برای آن افغان هایی که از سوی انگلیس در حاشیۀ چورپور حتا همین اکنون زندانی شده اند. تا باشد که چور ها و دزدی های شان رنگ و رونق بیشتری یابند و در زندان های وجدانی ضجه بکشند که جهاد خواهی های کاذبانه هم درد شان را درمان نکند و بلکه بیشتر فشار وجدانی را بر آنان بیافزاید. شاید دوستان این سخن را شنیده باشند که می گویند، تاریخ خیلی بیرحمانه قضاوت می کند و تاریخ در اصل مصدر است و از کلمۀ ارخ گرفته شده که معنای روز، ماه و سال را می دهد و دلالت به زمان می کند و پیامبر در حدیثی می گوید، به زمان دشنام ند هید؛ زیرا زمان خدا است. پس این قضاوت تاریخ در واقع قضاوت بیرحمانۀ خدا برضد جنایتکاران، غارتگران و گناه کاران است که در دنیا و آخرت آنان را رسوا و ذلیل می کند. هرچند جهادخواران بزرگ بر روی شان نمی آورند و اما وجدان های مردۀ شان خیلی ناراحت وناآرام است؛ زیرا همه زندانی وجدان های خویش اند که صد ها بار از زندان بیرونی کشنده تر است. زیرا این من جهان خودی است و جهان خودی بزرگتر از جهان بیرونی است و از همین رو انسان را عالم صغیر خوانده اند و اما دردی را که از این ناحیه متحمل می شود، کلان تر از عالم کبیر است.پایان. یاهو