به بهانه ی روز اول می و مقالهء جناب داکترعبد الوکیل کوچی در سایت وزین آریائی
«سرنوشت نساجی گلبهار»
نویسنده: خلیل
مؤرخ: 14 ثور 1395/ 3 می 2016
مقاله ی جناب داکتر را درپایگاه وزین آریائی خواندم، جدای ازجنبه های سیاسی آن مقاله، آنچه در زیر می آید تجربهء ناچیز من در مورد یکی ازمعتبر ترین دستگاههای بافندگی کشور درگذشته، یعنی نساجی گلبهاراست.
قبل از پرداختن به مطلب، چند نکته را به اختصارقابل یاد آوری میدانم:
1. نوشته های زیرین فقط جنبهء اصلاحی و پیشنهادی دارند، نه قصد مداخله در امور این یا آن اداره یا موسسه. گرچه مطابق قانون انتقاد نیزمجاز می باشد؛
2. ازنظراین قلم یکی ازاهداف «مدیران جنگ» از کشانیدن جنگ به شمال وشمالشرق، ازجمله به ولایت بغلان حتمآ از بین بردن و یا حد اقل صدمه رسانیدن به فابریکات"سمنت غوری"،"قند بغلان" وسایر موسسات تولیدی آن ولایات است، که کشورما را هرچه بیشتربه تولیدات بی کیفیت آنان وابسته نماید. چون فابریکهء سمنت غوری در مجاورت "دشت /دند غوری"، وفابریکهء قند بغلان نیز در وسط " میدانهای جنگ" قرار دارد. یعنی یک از اهداف مهم جنگ اقتصادی است. ما درگذشته شبکه ی نسبتآ وسیعی از دستگاههای نساجی را درسراسرکشور داشتیم که درپهلوی آن کشت و زرع نبات صنعتی پنبه(پخته) یکی ازمشغولیتهای مهم دهقانان ما بود و سالانه تعداد زیادی ازهموطنان را دراین عرصه مشغول میداشت. مثلآ فعالیت شرکتی به نام" سپین زر/طلای سفید" را درشهر ویران شدهء قندزدرنظربگیریم که این شرکت شبکه وسیعی از دستگاههای پخته پاک کنی درمناطق مختلف ولایات بغلان، کندز و تخار داشته و درسالهای 1350 درنظربود تا این شبکه به ولایت بدخشان(بهارک) نیز کشیده شوند.
3. درپهلوی آن دستگاههای خرد و کلانی درتما نقاط کشور: نساجی بگرامی( بی نظیردر زمانش)، نساجی گلبهار، نساجی ها دربلخ، قندهار و.....که این دستگاهها نه تنها قسمت زیادی ازنیاز داخلی مارا مرفوع می ساختند، که این کشوریک وقتی تکه های نخی به خارج هم صادرمیکرد!؟ متاسفانه امروزنساجی بگرامی از ریشه تخریب شده و جای آن را خانه های خودسر گرفته، و بازارداخلی تکه را کشورهمسایهء شرقی ما تقریبآ مکمل در دستان کثیف خود دارد. من شخصا سالها قبل و اندکی بعد از تخریب نساجی بگرامی در بازارشاهد بودم که در روی بسته(توپ) های تکه های پاکستانی نوشته شده بود:"تکهء باگرامی"؟ که "بگرامی" را "باگرامی" نوشته بودند!
4. اگرغذا، لباس و مسکن ازنیازمندی اساسی بشری است، پس اهمیت توجه به بخش دستگاههای تولید تکه، اعم از نساجی و پشمینه بافی بی نیاز از دلیل و برهان.
5. یاد داشت های زیرین مربوط به سال 2002 هستند، درآن وقت حکومت مؤقت تاسیس شده و قسمتهائی از قانون اساسی سال 1343 مورد نافذ بود. بعد از تصویب قانون اساسی فعلی من وضعیت حقوقی هیئات محترم عامل نساجی افغان را نیمدانم. لذا، اگر نوشته هایم با وضعیت حقوقی فعلی تطابق نداشته باشند، معذرت می خواهم.
**********
بعد از سقوط طالبان در 22 دسمبر سال 2001 در یکی از موسسات بین المللی مشغول کار شدم. این موسسه در پهلوی کار اصلی و مسلکی اش یک شاخه ای تحت نام(ATI-Afghanistan Transitional Initiative) داشت که به همکاری مستقیم موسسهء(UDAID) دربازسازی افغانستان سهم می گرفت. روزی با همراهی تعدادی ازخارجی ها در ولایت پروان بودیم، ضمن صحبت درمورد مسایل مختلف، یکی شان، که مستقیمآ کمک (UDAID) را به این موسسهء بین المللی همآهنگ میکرد، از من پرسید که برای بهبود وضع مردم این منطقه(شمالی) چه می توان کرد؟ پاسخ دادم که جواب دقیق ایجاب آمادگی را می نماید، ولی همین قدر فعلآ می توانم بگویم که دو مورد نهایت ضروری وجود دارد که می توان به این منطقه کمک کرد: یکی بازسازی جوی(نهر) پروان که من درجریان چندماه در دند شمالی میزان تخریب تاسیسات آبیاری آن را دیده بودم. ونیز میدانستم که در طی سالیان جنگ علاوه برخسارات رسیده به بدنهء اصلی نهر، آمدن سیلابها یک مقدار زیادی مواد کوهی را به داخل نهرآورده که ایجاب پاک کاری را نیز می نماید. و دو دیگر بازسازی(فعال سازی) دستگاه نساجی گلبهار. من درآن وقت آمار دقیقی ازچگونگی فعالیت نساجی درگذشته نداشتم. اما قرارمعلومات من حدود 12 هزار نفر درچند شفت دراین دستگاه کار میکردند. فعال سازی علاوه برایجاد کاردرتآمین امنیت نیز نقشی مهمی می داشت.
این پیشنهاد مورد توجه قرارگرفته وهدایت داده شد که سفری را برای بازدید ازهردو(پروژه) تنظیم کنم. به وزارت زراعت مراجعه کردیم، جناب میرداد پنجشیری موافقه کردند که در این سفر ماراهمراهی نمایند. بعد از آمادگی سفر ما حوالی اخیر ماه ثورواوایل جوزا 1381(می 2002 فقط چند ماه بعد ازتاسیس حکومت انتقالی) صورت گرفت.اول به دفترمقام ولایت پروان رفتیم آنها ضمن استقبال از این تصمیم(چون شهر چهاریکار وحومه فوق العاده از نبود آب در رنج بود) یک رهنمائی را هدایت دادند که ما را به وضع نهرآشنا نماید. ضمن بازدید ازقسمت «بروق- سیفون» یا همان بخشی دیدن کردیم آب از زیر دریای غوربند عبورمی نماید. از دوتا سیفون موجود یکی آن به گفتهء رهنمای ما صدمه دیده و به تعمیر و بازسازی نیاز داشت. گرچه درآن روزجریان آب د رهردو سیفون قطع بود.
بعد از آن به دیدن «سربند» جوی درگلبهار رفتیم. آن روز دریای پنجشیر طغیان کرده و چنان جریان آب به شدت و حدت به تاسیسات سربند می کوبید که فکر میکردی همین الان همه چیز را زیر و رو می کند. وقتی بدانجا رسیدیم، دیده شد که هیئات دیگری ازهمان قسمت سربند مصروف بازدید است. وقتی پرسیدیم، گفته شد که هیئات سفارت چین است که برای بازدید ازجوی آمده و درنظر دارند آن را ترمیم و بازسازی نمایند. با شنیدن این جواب، من به همکارانم گفتم که ما نمی توانیم دراین«پروژه» کاری کنیم. زیرا، من میدانستم که جوی پروان را با تمام ملحقاتش(دستگاه تولید برق در نزدیکی چهاریکار) راچینی ها در دههء 40 خورشیدی اعمارکرده اند. حالا نیز بیشترازما حق دارند آن را بازسازی نمایند.
با این، برای دیدن «نساجی گلبهار» به شهرک نساجی واقع درشرق دریای خروشان پنجشیر رفتیم.
با وجود روزنسبتآ گرم وآفتابی تقریبآ درنیمهء روز، مسئولین حاضر در آن روز، چراغ گیس را روشن نموده و دستگاههای بافندگی را برای ما نشان دادند. چراغ بخاطری که تمام روشندان ها و کلکین های تعمیرات حاوی دستگاههای بافندگی را طوری با تخته های آهنی محکم کرده بودند که برای بازدید از آن در نبود برق به چراغ نیاز بود. ما اولین باری بود که با دستگاههای بافندگی نساجی گلبهار آشنا می شدیم، آنهم درحالت راکد وایستاده. از تمام بخشهای آن فابریکه دیدن کردیم. قرار اظهار مسئولین حاضر در آن روز صدمه اصلی حملات را کتی به بخش ورکشاپ فابریکه رسیده بود. دیگر بخشها قسمآ یا کلا سالم بودند. اینکه ازجمله دارائی های منقول فابریکه کیها، چه قدر برده(دزدیدیده) بودند، در آن روز برای ما گفته نه شد، ولازم هم نبود. ما تنها دارائی غیرمنقول فابریکه را دیدیم. بعدآ ازقسمت (500 یا 200) کوتی هم دیدن کردیم که در گذشته محل رهایش کارگران و منسوبین فابریکه بود. ولی در جریان جنگها مورد استفادهء هرکس، به شمول مهاجرین قرار گرفته وساکنین مؤقت ازآن تعمیرات پخته واساسی استفادهء ناجایز کرده بودند. بالاثر،حتی که آهن پوش بام تعمیرات هم صدمه دیده بودند!؟ کسانی از منسوبین فابریکه که در آن روز حاضر بودند، از تصمیم برای فعال ساختن فابریکه استقبال کردند.
تا جائی که از فابریکه دیدن و با مسئولین حاضر صحبت کردیم، درآن زمان ازنظرتخنیکی دو مشکل عمده دربرابرفعال ساختن فابریکه موجود بود:
· تآمین نیروی برق، که پایه ها و لین انتقال قبلی آن از فابریکه برق نغلو از میان رفته بود. و احتمالات آنزمانی برای تآمین برق دو مورد بود:
o ترمیم مجدد لین انتقال سابقه، در صورت موافقهء شرکت برق برای تخصیص دادن برق مورد نیاز فابریکه، که با در نظرداشت کمبود برق در آن زمان و نیز بخاطر مصارف زیاد آن این کار چندان موفق به نظر نمیرسید؛
o تآمین برق مورد نیازاز طریق تهیهء دیزل جنراتور(ها)؛
· ترمیم/بازسازی تاسیسات صدمه دیدهء فابریکه(بخش اداری، رهایشی و....)، درقدم اول ورکشاپ آن؛
بعد از برگشت به دفتر، روزهای بعدی با ریاست عامل نساجی افغان واقع در یکی از سرکهای تیمنی تماس گرفته و برای صحبت نزد شان رفتم. روز اول صحبتهای مرا گوش کرده چیزی نه گفتند. روزهای بعدی، شاید بعد ازسه –چهار مرتبه مراجعه، بلاخره جواب ریاست عامل نساجی این بود که: چون ماشین آلات فابریکه محصول 50-60 سال قبل اند، در سالهای فعالیت فابریکه برای کنترول یک پایه ماشین به چند نفرکارگر نیاز بود، درشرایط فعلی دستگاه های نساجی طوری خودکار شده اند که یک نفر کارگر می تواند همزمان چند پایه ماشین را کنترول نماید. لذا بخاطر مصارف زیاد نیروی کار تولیدات فابریکه قادر به رقابت در بازار نه خواهد بود! شاید، از لحاظ تخنیکی آنها حق بجانب بودند. ولی درصورت فعالیت مجدد این فابریکه، ولو به قسمی، می توانست در سرتاسرکشور شبکه ای از کارهارا خلق نماید: رشد پخته کاری، فعال شدن مجدد ماشین های پخته پاک کنی، تولیدات جانبی پنبه دانه .... متاسفانه مسئولین آن زمان ریاست عامل نساجی علاوه از آن که در برابرمراجعه ی ما(موسسه بین المللی) جواب سرد یا شاید هم بتوان گفت نا سنجیده نشان دادند، حتی یک تشکرهم ابراز نکردند؟!
حس می کردیم که بازفعال سازی این فابریکه کارآسانی نبود.ولی ازآنجائی که یکی ازهمکاران خارجی ما شخص خیلی نیت بخیرو بلند پایه بود، احتمالا موافقت یک تعداد دیگر دونرهای بین المللی را در اینکار جلب میکرد. ما در نظر نداشتیم، و امکان هم نبود تا فابریکه را یکدم و برای همیشه به شکل سابقش برگردانده و چند ین هزار نفر را مشغول کار کنیم. ولی فکر میکردیم، اگر بشود فابریکه را ولو باظرفیت چند صد نفر، بجای چند هزار، فعال ساخت، در جریان کار اهسته-آهسته دونر های دیگر،درقدم اول جرمنها حاضرخواهند شد تا درآن سهیم شوند. ولی با کمال تآسف در بین مسئولین بعد از سقوط طالبان ازهمان اوان اراده برای ایجاد جای کارموجود نبود!!!
در صورتیکه شرکت عامل نساجی علاقمند فعال سازی می بود، شاید برای چندین مرتبه با همراهی مسئولین شرکت عامل به فابریکه برای انجام سروی دقیق مراجعه میکردیم. بعد از ارزیابی تمام بخش های آن دیده می شد که کدام بخشها در چه وضعیت قرار دارند و برای فعال سازی شان به چه چیز و با ارزش چند افغانی/دالر نیاز است. مثلآ:
· برای فعالیت یومیه فابریکه به یک مقدارسرمایه(نقد) نیازمی بود؛
· برای تهیه پرزه جات( از داخل و خارج) چه مقدار پول نیاز بود؛
· چندنفر را می شد در قدم اول، اعم فنی و اداری مجددآ مشغول بکار کرد؛
· وضعیت دفاترچه چطور و به چه نیازبود(تعمیرات، وسایل و سایط دفتر، تحویل خانه ها ....)؛
· نیازمندی بازسازی/ترمیم تعمیرات رهایشی ملکیت فابریکه؛
· وضعیت آبرسانی برای فابریکه و سایرنیازمندیهای شهرک؛
· وغیره.....
ولی آن جواب سرد همه چیز را منجمد کرد. دیگر نه چرگی بود و پرگی. آنچه بود فقط بیکاری و ....
وضعیت فعلی:
طبق معلومات من، خوشبختانه درطی چند سال گذشته با آمدن لین های انتقال برق از آسیای میانه، و با اعمار سب ستیشن در منطقهء پشتهء سرخ، تمام قرا و قصبات ماحول شهرک نساجی، به شمول خود شهرک با انرژی برق تآمین شده است. در تمدید لین ولتاژبلند به شهرک«شیرخان خیل» حتمآ نیازمندی فابریکه در نظر گرفته شده است. با تآمین برق به مناطق مختلف جبل السراج، وزارت محترم معدن اخیرآ فابریکهء سمنت جبل السراج را مجددآ فعال ساخت.
من تاریخ تاسیس فابریکات سمنت و نساجی را دقیقآ نمی دانم. ولی فکر میکنم هردوی شان تکنالوژی جرمنی باشند. و نیز منطق حکم میکند که جرمنها اول باید فابریکهء سمنت را ساخته باشند، تا با استفاده از سمنت در نزدیکترین فاصله، به اعمار تعمیرات نساجی اقدام کرده باشند. اگرچنین باشد، پس قدمت فابریکهء سمنت نسبت به نساجی بیشتر است. ونیز:
· هردوی سمنت و تکه در بازار امروزی این کشور بی دروازه به عین سرنوشت و رقابت لجام گسیختهء همسایه های طماع مواجه اند.
· قراریکه در خبر مربوط به سمنت شنیدم، یک مقدار پول برای عصری(بروز) سازی دستگاههای سمنت سازی در نظر گرفته شده بود.
· اگر اراده موجود باشد، امروز وضعیت کشورما بدتراز سال 2002 است. آن وقت نفوس کم،و بادهای حاوی دالر/یورو به سوی کشور در وزیدن بود، ما این قدر متخصص بیکار وطنی نداشتیم. هیچ افغانی ارادهء مهاجرت به کشورهای خارجی را نداشت، چه که حتی سیل مهاجرین بداخل کشور سرازیرمی گردید.
· حال صدها هزار افغان بخاطر مشکلات امنیتی و اقتصادی راه مهاجرت را در پیش گرفته، خوش بخت ها خودرا به کشورهای مطلوب رسانیده و بدبختها درمسیر راه یا قربانی دزد و قاچاقبر شدند، یا در بحری خوراک ماهی. آنهائیکه جان بدربردند حالا در کمپ(بندی خانه) های دولت های ترکیه یا یونان با حالت رقت باری زندگی می نمایند.
· خواهش من از اولیای محترم دولت وحدت ملی، و نمایندهء محترم رئیس جمهور در امور دولت داری خوب، جناب مسعود،اینست که اگروقت داشته باشند، یکباراین سطورکم مایه را ازنظر گذشتانده باری از مسئولین محترم نساجی سوال نمایند که در زمینهء این فابریکه چه تصمیمی گرفته اند؟ اگرمقامات بالاترفرصت خواندن پیدا کنند،« نعمت الله» خواهد شد؛
· پیشنهاد می نمایم بخاطرعاجل بودن موضوع با سفارت محترم جرمنی صحبت شده و توجه شان به کمک درامر فعال سازی این فابریکه جلب گردد. هزاران جای کار بجای خودش،اگرما برای 100 جای کارهم پیدا کنیم بازهم کارکلانی است!!
· اگر بالفرض، تولیدات فابریکه در قدم اول بخاطر مصارف نیروی کار بیشتر در بازار قادربه رقابت نباشد، اگر دولت تصمیم بگیرد این تولیدات را برای مصارف(زیرپوش) نظامیان و لباس مریضان شفاخانه هاخریداری کند،هم کارناجایزی نخواهد بود.
به نظر من، اگرمسئولین محترم نساجی اراده میکردند، امکان داشت که فابریکهء نساجی را نیز به طور قسمی و آزمایشی فعال ساخت، وبعد آهسته- آهسته به تعویض وعصری سازی ماشین آلات آن اقدام کرد. من یقین دارم که کشور دوست جرمنی حالاهم دراین کارافغانستان راهمکاری می نماید. چه رسد به اینکه پروژهای قبلی خود شان با تکنالوژی جرمنی باشد. به امید آن روز. ختم.